اسم الکتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) المؤلف : دژاكام، على الجزء : 1 صفحة : 513
مستلزم تناقض است، زيرا مستلزم اين است كه
يك شىء خودش پايهگذار وجود خودش باشد و خودش قبل از خودش وجود داشته باشد، و
همچنين سخن كسى كه مىگويد: فرضا با دليل اثبات كنيم كه همه چيز را علت نخستين به
وجود آورده است، اين سوال باقى است كه خود علت نخستين را چه چيز بهوجود آورده
است؟ و علت نخستين يك استثناى بدون دليلاست.[1]
خودِ حقيقى
ژان پل سارتر مىگويد خودِانسان، خود نداشتن است. انسان يك خودِ
حقيقى دارد و يك خودِ مجازى كه ناخود است. خودِ حقيقى انسان اين است كه هيچ خود
نداشته باشد. هر خودى كه شما براى انسان فرض كنيد، براى او طبيعت و ماهيت و سرشت
فرض كردهايد. اصلًا انسان يعنى آن موجود بىسرشت و ماهيت، آن موجودى كه فاقد خود
و آزاد مطلق است. جوهر انسان، آزادى مطلق از همه چيز حتى خود داشتن است. خودِ
حقيقى تو خود نداشتن است.
همين قدر كه يك خود پيدا كردى، خودِ حقيقى را از دست دادهاى. ...[2]
انسان در اين جهان آزاد است بلكه عين آزادى است. نه انسان يك موجود
آزاد است بلكه موجودى است كه عين آزادى است.[3]
ما براى اينكه مطلب را درست روشنكنيم ناچاريم به برخى از مسائل فلسفى
اشارهكنيم.
اولا ممكناست كسى بگويد: بهطور كلى براى انسان نوعى شخصيت و خود
فرض كردن و اصرار به اينكه شخصيت انسانى محفوظ بماند و خود انسانى تبديل به غير
خود نشود مستلزم نفى حركت و تكامل انسان است، زيرا حركت دگرگونى و غيريت است، حركت
چيزى بودن و چيز ديگر شدناست و تنها در سايه توقف و سكون و تحجر است كه يكموجود
خود خويش را حفظ مىكند و به ناخود تبديل نمىشود. به عبارت ديگر؛ از خود بيگانه
شدن لازمه حركت و تكامل است، از اين رو برخى از قدماى فلاسفه حركت را به (غيريت)
تعريف كردهاند. پس، از طرفى براى انسان نوعى (خود) فرضكردن و اصرار داشتن به
محفوظ ماندن اين خود و تبديل نشدنش به (ناخود) و از طرفى از حركت و تكامل دم زدن،
نوعى تناقض لاينحل است.