گفتيم: سياست نظام حاكم اقتضا مىكرد كه از ارزش و احترام پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله در نظر امت كاسته شود و گروهى مورد تكريم و ستايش قرار
گيرند و گروهى ديگر به فراموشى سپرده شوند. آنگاه كه نياز جامعه، احكام اسلامى و
تعاليم دينى بيشترى را مىطلبيد، طبيعى است كه اقوال صحابه و خصوصا خليفه اول و
دوم، در رديف سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و حتى بالاتر از آن مطرح شود.
حكّام غاصب- براى رسيدن به مقاصدى كه داشتند- خود بدين امر كمك كردند. به عنوان
نمونهاى دالّ بر مدّعا و دالّ بر نقشههاى حكّام در اين باره، علاوه بر گفته عمر
كه گفت:
«انا زميل محمد؛ من هم رديف محمد هستم»، به موارد ذيل اشاره مىكنيم:
1. شهاب هيثمى در شرح همزيه، در شرح گفته بوصيرى درباره صحابه كه:
«تمامى آنها نسبت به احكام الهى، صاحب نظر و مجتهد هستند»، مىگويد:
يعنى خطا نمىكنند.[1]
2. شافعى گفت:
«نمىتوانى حكمى را بيان كنى، مگر بر اساس يك اصل فقهى يا قياس بر يك
اصل.
اصل عبارت است از: كتاب يا سنّت يا گفتار بعضى از اصحاب رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله و يا اجماع مردم.»[2]
3. بعضى درباره شافعيه مىگويند:
«جاى تعجب است كه برخى از اينان، مخالفت با شافعى را در يك مسأله به
خاطر نص ديگرى از وى كه مخالف با نص دومى است اجازه مىدهند، اما مخالفت با