هزار و چهل ميلادى [1040 م] كه قوّت و شوكت
عمده به هم رسانيدن آل سلجوق است، شروع به تدقيقات اين مطلب مهم نماييم؛ زيرا
استيلا و انتشار طوايف اتراك در ايران و ارمنستان و كردستان و عراق عرب و آسياى
صغير و حلب و شامات، حتى در خطّه مصريه، مىتوان گفت از اين تاريخ ابتدا مىنمايد.
[شكل گيرى دولت عثمانى]
وارسته از عرض و ايضاح است كه، بعد از انقراض سلاجقه ايران و استقلال
خوارزميان، اگرچه بعض ايلات اتراك به الجاى بعض موانع مثل عثمانيان، خدمت از دولت
خوارزميان قبول كرده، حكومت و برترى يافته، اما غالب ايلات نوكرى و خدمت خوارزميان
را قبول نكرده، پناه به ظل سايه سلاجقه روم و شام و حلب برده، حق نوكرى را به جاى
آوردند و آن حكم داران نيز از براى آنها، ييلاق و قشلاق معين نموده و حكومت و
نوكرى دادند.
در سال (615 ه- 1218 م) كه چنگيزيان يورش به تركستان ايران كردند،
ايلات اسلام اتراك، از بخاراى صغير و كبير و خوارزم به ايران و از اينجا هم به روم
كوچيده، ممالك وسيعه آذربايجان و آناطولى و كردستان، حتى شامات و حلب را منحصر به
خودشان كرده، در اين حوالى يك تركستان جديد تأسيس نمودند. تسلط اينها در اين بلاد،
به درجهاى رسيد كه ملل و اقوام قديمه اين ممالك، در بعض جاها كلية محو و منقلب به
اين قوم شده، و در بعض جاها نيز جز دين و مذهب، زبان و عادات اصليه و قوميه خودشان
را ترك و فراموش كرده زبان و زىّ و عادات اتراك را بالتبعيّه پذيرفتند كه امروز هم
آثارش در غالب بلاد آسياى صغير، باقى و دائر است.
آنگاه كه ايلخانيان در ايران حكومات ملوك الطوائف را منقرض كرده،
سلطنتى تأسيس نمودند؛ چند ايل با قوّت و بزرگ نيز با آنها آمده، از ايران تا اقصاى
ممالك روم انتشار يافته، مرتع و مشتا گرفته ساكن شدند و به زور حكومت، به ملل و
اقوام قديمه اين مملكت غالب آمده، به انقراض سلطنت سلجوقيه روم كوشيدند و در سال
(708 ه 1208 م) كه بنا به فوت مسعود بن عز الدين كيكاوس سلجوقى، هر يكى از ولات
ولايات آن دولت، در ولايات خودشان علم استقلال برافراشته، دم از خودسرى زدند و
مالياتى كه سلطان سلجوقى به دربار سلطانيه مىپرداخت، امراء سلاجقه به دربار
ايلخانيان رفته، به اضافه ماليات معينه استدعاى امارت و حكومت نمودند. چون سلطنت
ايلخانان به جهت دورى اين مملكت از مركز سلطنت و همجوارى حكومت مصر و امپراطورى
قسطنطنيه، موافق مصلحت دولت خويش نمىدانست كه با وجود اين همه اقوام مختلفه اين
مملكت را مستقلا و مستقيما اداره نمايد، و همچنين به تشكيل يك سلطنت علىحده هم در
مرز و بوم روم بر حسب السياسة نظرش مبارك نمىآمد، لهذا اين مقاسمه و تكليف امراى
سلاجقه را قبول كرده، مثال داد.