حضرت خداوندگار در اين سال به نيّت غزا با كفار ردوس فرمود كشتىهاى
كوه پيكر و توپهاى اژدر منظر تهيّه و تدارك كرده و ساير مهمات حربيّه و لوازم
سفريّه، ادّخار انبار نموده و از عرب پاروزنان از براى كشتىها احضار فرمودند،
بيت:
گلوب
جمع اولدى اعراب و گوركجى
ردوسى
گور نه بگلر ايمدى بكجى
يراغ
اسبابى چون اولدى مكمّل
سفر
تدبيرى گور اولدى مبدّل
مگر
دوشدى سفر بر اوزگه ملكه
كه
دستور اولدى بنيه اهل فلكه
دگلدر
اول غزا اگا ميسّر
سليمانك
زمانى در مقرّر
نصب
اهلينه ايدر ايراگر گيج
نصيبين
كيمسه يميز كيمسهنگ هيچ
[اقدام شاه سليم براى جنگ با ايران و مرگ
ناگهانى او]
چون در اين هنگام از غالب بلاد عراق و آذربايجان و كردستان عرايض
بىحدّ و بىپايان، به دربار سلطان سليم خان فرستاده، و شكايت كرده بودند كه شاه
اسماعيل و قزلباشان، درجه تعديات را به جايى رسانيدند كه احدى از رعيّت اطمينانى
از مال و عرض و جان ندارد؛ حتى اولاد ذكور و اناث احدى از آحاد قدرى كه صاحب حسن
باشد، آلت اطفاء آتش شهوت قزلباشان مىكردند؛[2]
بنابراين عقد ديوان فوقالعاده و با موالى عظام و صلحا فخام و ساير اركان سلطنت و
اعيان دولت مشورت گرديد. عموم هيئت ديوان، اتمام امر شاه اسماعيل را عقلا و نقلا و
عرفا و شرعا، از فتح قلعه منيعه ردوس اهم و اقدام دانسته، فتوى دادند. حضرت
خداوندگار نيز بالضروره از آن عزم و نيّت كه فى الحقيقة در آن هنگام موافق منفعت
دولت نبود، فراغت فرموده، لا جرم به همان اضطراب، باز متوجه دار الخلافه ادرنه
شده، مشغول به تدارك لوازم سفريه و مهمّات حربيه شدند، و روز بيست و يكم شعبان
المعظم سال نهصد و بيست و شش هجرت [926] حضرت فخر رسالت، بيت:
بيوردى
چيقدى روى دشته اطاق
صالوب
الدن سرير و صفّه و طاق
ايدوب
سير اينمدين شهره محله
قونه
كوچه ايرشدى شول محله
كه
ايتمشدى پدر بر له قتالى
براى
تاج و تخت ايدوب جدالى
از اسلامبول كوچ كرده، رو به ادرنه به راه افتاده، در اين هنگام فيما
بين دو كتف او مايل به