روز جمعه پنجم در اسكدار توقف. روز شنبه ششم مالتپه، روز يكشنبه
هفتم تكفورچايرى، روز دوشنبه هشتم كلبوزه، سهشنبه نهم هركه، چهارشنبه دهم
چنارلىدره، پنجشنبه يازدهم پل ستاره منزل گرديد. روز جمعه دوازدهم، دامنه دربند
قازقلو. شنبه سيزدهم ديكيلى طاش واقعه در ظاهر ازنيق. يكشنبه چهاردهم نيكى شهر.
روز دوشنبه پانزدهم آقبيق، سهشنبه شانزدهم رنجيرلى قيو. چهارشنبه هفدهم اين
اوكى. پنجشنبه هجدهم قزلقيا را منزل قرار دادند.
روز جمعه نوزدهم دشت كوتاهيه. شنبه بيستم سودگين واقعه در مقابل
التون طاش.
يكشنبه بيست و يكم قريه ايرت. دوشنبه بيست و دوم قره حصار صاحب.
سهشنبه بيست و سوم قورى چاى. چهارشنبه بيست و چهارم السيىقلود. پنجشنبه بيست و
پنجم آقشهر منزل گرديده. در اين منزل سرهاى بريده قرهخان و ساير سرداران شاه
اسماعيل را كه محمد پاشاى بيغلو بيگلربيگى دياربكر فرستاده بود رسيد. بنا به اين
فتح و ظفر، حكم شد چراغان و آتشبازى و اظهار سرور و خرسندى نمودند.
روز جمعه بيست و ششم ارقت خان. روز شنبه بيست و هفتم ظاهر ايلغون.
روز يكشنبه بيست و هشتم دماغه زنگى. دوشنبه بيست و نهم يورت كلميج. سلخ ماه جمادى
الاولى صحراى قونيه مخيم موكب همايون شد.
در اين منزل سرهاى بريده قراخان و ساير امراى قزلباش را با هداياى
لايقه به سفارت حسن بيگ سلحدار خاصه به دربار سلطان مصر فرستادند و نامه
عربىالعباره كه اين دفعه به سلطان مصر نوشتند، بسيار موقرانه و محترمانه بود و
صورت آن از اين قرار است:
[نامه سلطان سليم به قانصو غورى]
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين؛ الحمد لله اعزّ عبده و نصر
جنده، ليكون للعالمين نذيرا، و أيّده بالتوفيق ليجعل له من لدنه سلطانا نصيرا، و صير
لمعان حسامه فى ازالة الكفر و ظلامه شمسا و قمرا منيرا، و جعل نقمته للأشرار
مشبوبة و نعمته للاخيار مصبوبة؛ فمن اعتصم بحبل متابعته، نال مناه و من انتظم فى
سلك مشايعته، حاز مبتغاه و صار من القوم الذين
«لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[1]
و الصلاة و السلام على من اقتدينا بآثاره و اهتدينا بانواره، محمّد
الذى منّ الله على المؤمنين به، اذا بعث فيهم رسولا
«أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ
كُلِّهِ»