اسم الکتاب : ادبيات سياسى تشيع المؤلف : آيينه وند، صادق الجزء : 1 صفحة : 78
جملگى در اطرافش به تماشاى مطاف پرداختند. ناگهان امام سجّاد
علي بن الحسين (ع)، كه سيمايش از همه زيباتر و لباسش از همهى مردان پاكيزهتر
بود، از افق مسجد بدرخشيد و به مطاف آمد. چون به نزديك حجر الاسود آمد، موج جمعيّت
در برابر هيبت و عظمتش كنار رفت و محل را برايش خالى كردند، تا به آسانى دست به
حجر بسود و به طواف پرداخت.
تماشاى اين منظره، موجى از خشم در دل هشام برانگيخت. آتش حسد در
درونش شعله كشيد. يكى از بزرگان شام با حيرت گفت: اين كيست كه اينگونه مردم از او
تجليل مىكنند؟ هشام درحالىكه امام (ع) را نيكو مىشناخت به تجاهل پاسخ داد او را
نمىشناسم.! 3
روح حسّاس فرزدق از اين حقكشى بيازرد، و آتش غيرت از درونش شعله
كشيد، و در جواب آن مرد، آن چكامهى بلند را بسرود، و سيل سخن را از منبع دل به
قدرت ايمان، سرازير كرد. چون شعر به پايان رسيد، هشام به او گفت: چرا تاكنون در
مدح ما چنين شعرى نسرودى؟ فرزدق جواب داد: جدّى به مانند جدّ او، و پدرى همشأن
پدر او، و مادرى به پاكيزگى گوهر مادر او بياور، تا تو را نيز چون او بستايم!
هشام پس از اين واقعه، نام فرزدق را از دفتر جوائز سترد و در سرزمين
«عسفان» بين مكّه و مدينه او را به زندان انداخت.
چون خبر به امام سجّاد (ع)، رسيد، دوازده هزار درهم، به رسم صله،
براى او فرستاد.
فرزدق نستاند و گفت: «من ترا به خاطر خداى متعال ستودم نه براى
بخشش». امام پيام فرستاد كه: «ما اهل بيت چون چيزى به كسى بخشيم از او باز نخواهيم
گرفت.»
مىدانيم كه ستايش او از پيامبر (ص) و آل (ع)، جز صدق و اخلاص او به
اين خاندان از چيز ديگر حكايت نمىكند. زيرا اگر حسّان بن ثابت به روزگارى مىزيست
كه شعر و شاعرى و سخن از پيامبر و خاندانش گفتن، كمتر دردسر داشت، ولى روزگار
فرزدق سواى آن زمان و موقعيّت بود. سخن از خاندان پيامبر (ص) و على (ع)، جز
محروميّت و زندان و شكنجه چيزى به دنبال نداشت، و جز بر خشم و كين بنى اميه نسبت
به شاعر نمىافزود و اينجاست كه شجاعت و صداقت شاعرى چون او به خوبى آشكار مىشود.
اسم الکتاب : ادبيات سياسى تشيع المؤلف : آيينه وند، صادق الجزء : 1 صفحة : 78