ذكر شد. مورد دوم،
قيام و اقدام به نفع مؤمنان و تأمين مصالح آنان، و دفع شرور و مفاسد از آنان است،
اگرچه وقتى وارد توليت مىشود، اكراهى وجود نداشته باشد و در واقع ميان قبول ولايت
از روى اكراه با قبول ولايت براى مصالح بندگان خدا، عموم من وجه است.
گاهى توليت
براى مصالح مردم است ولى اكراه و اجبار نيست بلكه به اختيار شخص است. و گاهى توليت
اكراهى و اجبارى است، ولى قيام به مصالح مردم نيست بلكه چه بسا به ضرر آنهاست.
گاهى هم از روى اكراه و اجبار، ولايت جائر را مىپذيرد و از ناحيه سلطان جائر
متولى امر منطقهاى مىشود، و هم قيام به مصالح مؤمنان است، يعنى از موقعيت
استفاده مىكند و مانع فشار و مضيقه بر مؤمنان مىشود.
به هر حال
فعلًا بحث در قبول ولايت براى قيام و اقدام به نفع شيعيان است آن هم قسم اوّل
ولايت (شخص متولى كارهاى مشروع و حلال باشد). مثل ايجاد نظم و امنيت و اداره شهر،
وگرنه ولايت از قسم دوم (شخص، متولى كارهاى حرام شود، يا نوع كار مخلوط باشد و
بخواهد مرتكب حرام هم بشود تا قيام به مصالح كند) جايز نيست و در آغاز مسأله بيست
و چهارم به اين اقسام اشاره شد.
ادلّة
اثبات جواز
براى اثبات
جواز اين قسم از ولايت به ادلّه اربعه استدلال شده است.
1. حكم
عقل
شيخ اعظم
در مكاسب[1] فرموده
است: ولايت جائر، يا ذاتاً و فىنفسه حرام است و يا بالعرض و به خاطر محرّمات
خارجى. اگر حرام ذاتى باشد مانعى ندارد كه به خاطر مصالح مهمتر و دفع مفاسد
مهمتر جايز و مباح گردد، زيرا قانون اهمّ و مهمّ و تزاحم ملاكات اين جهت را ايجاب
مىكند. و اگر حرام عرضى باشد، فرض اين است كه در مورد بحث ما اين جهت منتفى است و
متولى، براى مصالح آنان و دفع شر و ضرر و مفسده از آنان، قيام مىكند نه براى ظلم
به آنان؛ پس بايد جايز باشد.