و ديگر
كتابها؛ امّا آنچه را از كتابى نقل كردهاند و نامِ آن را به صراحت نياوردهاند،
به راستى زياد است. در كتابهاى رجال ذكر شدهاند، براساسِ آنچه ما ضبط كرديم، از
شش هزار و ششصد كتاب فزونتر مىباشد[1].
در
هر حال، گروهى از شاگردان ائمّهعليهم السلام- به ويژه در زمان امام باقر و صادق
عليهم السلام- در انواع علوم درخشيدند و آنچه را از ائمّهعليهم السلام دريافته
بودند در كتابهايى تدوين كردند. عالمان رجال و شرح حال نگاران (مانند ابن نَديم،
كَشّى، نجاشى و ديگران) به مُصَنَّفاتِ آنها اشاره كردهاند.
*
هِشام بن حكم درباره الفاظ، رَدّ بر زنديقان، توحيد، امامت، جبر و قَدَر، رَدّ بر
ثنويّه (دوگانه پرستان)، رد بر ارَسْطاطاليس و ديگر فلاسفه يونان، كتاب نوشت؛ و در
فقه و اصول رسالههاى زيادى را به نگارش درآورد.
*
زُرارة بن اعْيَن در استطاعت، جبر و غير آن كتاب نوشت.
*
محمّد بن عمر، در توحيد و امامت و فقه، به نگارش پرداخت.
*
يعقوب بن اسحاق سِكّيت اصلاح المنطق، و درباره الفاظ و اضداد (واژههايى كه معناى
متضاد دارند) والفاظى كه ميانچند معنا مشتركاند، كتاب نوشت.
*
محمّد بن نُعمان بَجَلّى- مؤمن طاق- در زمينه امامت و معرفت، اثبات الوصيّه، اوامر
و نواهى، مناظرات و جز آن، كتابهايى تأليف كرد.
* و
ديگر اصحاب مؤلّف و كتابهاشان، كه به صدها تأليف- اگر نگوييم هزاران- مىرسد.
مُحمَّدون ثلاثه (كُلَيْنى، صدوق، طوسى) كُتُب اربعه (كافي،
مَن لا يَحْضُرُه الفقيه، تهذيب الاحكام، استبصار) را از آنها
گرفته اند، هريك از اين سه نفر، كتابهاى ديگرى نيز در تفسير، تاريخ و حديث و ...
دارند.
همه
كسانى كه از ائمّهعليهم السلام روايت كردهاند، از نظرِ عدالت و وثاقت در اوجاند،
طوايفِ مختلف آنها محترم مىباشند، حتّى صاحبان صحاحِ ششگانه اهل سنّت، از بسيارى
از آنها روايت كردهاند و بعضى از رجال شناسانِ سُنّى بر وثاقت و جايگاه علمى آنان
اذعان