پرسشهايى
است كه پاسخ مىطلبد، و به نظر مىرسد كه تصوّرات ناصواب در اين زمينه، به اعتقادات
نادرستى انجاميد كه امروزه در تاريخ و زندگى مسلمانان جارى است.
سؤال
اينجاست كه دادنِ كتاب و حكمت و فرمانروايى به آل ابراهيم شگفتى نمىآفريند، ليكن
از اينكه آل محمّد صلى الله عليه و آله بهرهمندى آل ابراهيم عليه السلام را
يابند، اظهارِ تعجّب مىشود؟! خداى سبحان مىفرمايد:
آيا
مردم بر آنچه كه خدا از فضل خويش به آنان داد، حسادت مى ورزند؟! ما به آل ابراهيم،
كتاب و حكمت داديم، و فرمانروايى بزرگى را در اختيارشان نهاديم.
امام
على عليه السلام مىفرمايد:
والله،
ما تنقمُ منّا قريش إلّا أنّ الله اختارنا عليهم؛ فأدخلْناهم في حَيِّزِنا[2]؛
انتقام
قريش از ما بدان جهت است كه خدا ما را بر آنها برگزيد! ما آنها را در زمره خودمان
درآورديم.
پيش
از اين، نامه معاويه به محمّد بن ابى بكر گذشت كه نوشت:
پدرت
و عُمَر، اولين كسانى بودند كه حقّ على را رُبودند و با امر پيامبر مخالفت
ورزيدند، و در اين كار با هم متحد و همسو شدند[3].
بارى،
بلاى اثر پذيرى از انگيزههاى سياسى و مواضع حكومتى دامنگيرِ فقه شد، و احكام
دينى واقعى، به جهت زمينههاى ويژهاى كه صاحبان سلطه و خلفاى اهلِ رأى ديكته
مىكردند، ناشناخته ماند.