اينان
اختلاف فقهى را به عنوان وسيلهاى براى شناسايى پيروان اهل بيت برگرفتند به همين
جهت، احاديث متناقض و رواياتى كه بعضى از مذاهب اسلامى را برتر مىنماياند، فزونى
يافت[1].
استاد
احمد امين مىگويد:
عجيب
است اگر ما نمودارى براى حديث ترسيم كنيم، به شكل هِرمى است كه رأس آن عهد پيامبر
مىباشد و با گذشت زمان گسترش مىيابد تا به قاعده هرم مىرسد (كه دورترين زمان به
عهد پيامبر است) در حالى كه به لحاظ عقلى بايد عكس اين حالت باشد! صحابه پيامبر
بيش از همه با احاديث آن حضرت آشنا بودند، و به تدريج با مرگ آنها و عدم راوى از
آنها، حديث بايد كاستى پذيرد؛ و اين روندِ نزولى همچنان ادامه يابد.
ليكن
مىبينيم كه احاديث عهد اموى بيش از احاديث عصر خلفاى راشدين است، و احاديث عصر
عبّاسى از احاديث عهد اموى فزونتر مىباشد[2]!
وى
سپس اين امر را به جنبش هجرت براى دستيابى به حديث و نقش يهود و نصارا در مسخ
شريعت، توجيه مىكند و با خود فراموشى [ذهنها را] از توجّه به نقش نظام سلطه و
اهداف سياسى آن- در اين زمينه- باز مىدارد.
ليكن
آيا يهود (كه با ذلّت جزيه مىدادند) بى هيچ پشتيبانى يا اغماضِ از سوى حكومت،
مىتوانستند به نقش ويرانگرشان بپردازند؟ به نظر مىرسد عوامل سياسى و قائل شدن به
مشروعيّت رأى همه صحابه، از عوامل مهم در اين راستايند. پيامبر صلى الله عليه و
آله به وقوع اين ماجرا خبر داد و نگرانى خود را از روزگار آينده ابراز داشت و
ضرورت التزام به سنّت و تمسّك به عترت را خواستار گرديد (چنان كه در حديث ثقلين و
ديگر احاديث هست) ابوبكر نيز وقوع اين ماجرا را پيش بينى كرد، ولى راهحل او دعوت
مردم به بسنده كردن به قرآن بود!