مىخواست
آنچه را از خلفا صادر شده اصالت بخشد و مكتب خلفا (اجتهاد و رأى) را زنده سازد، و
اين در حالى صورت مىگرفت كه فقه از منابع و اصول خويش جدا شد و بيش از يك قرن
مىگذشت كه علم دين [احاديث پيامبر و سنّتِ آن حضرت] از ميان امّت اسلام رخت بر
بسته بود.
پيداست
كه چنين سنّتى اطمينانآور نمىتوانست باشد؛ زيرا در فضايى تدوين شد كه جعل حديث
شيوع داشت و تعصّباتِ قومى بر آن حاكم بود.
پوشيده
نماند كه وجود بعضى از احاديثى كه خط مشى عمومى حاكم، آنها را خوش نداشت، بيانگر
خلوص نيّت تدوينگران و تلاش آنها براى حفظ شريعت نمىباشد، بلكه شاخص امتداد دو
مكتب در عهد آنها و وجود كسانى است كه مدافع سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله
بودند.
زيرا
تحريف حكومتى نمىتوانست در برابر جريان فكرى بزرگ و اصيل مقاومت كند؛ چراكه قرآن
و روايات ديگر، جاهايى را كه گروه حاكم دچارِ لغزش مىشدند و خلط مىكردند، روشن
مىساخت؛ و صحابيان پرهيزگار و اهل منطق سليم، در برابر خلطِ آنها مىايستادند.
از
اين روست كه احاديث «مكتب تعبّد» را در صحاح و مسانيدى مىيابيم كه پيروانِ «مكتب
رأى و اجتهاد» تدوين كردند. على رغم همه شرايط دشوار و فضاى ابهام آلودى كه وجود
داشت، اين روايت ها در فقه مسلمانان راه يافت. شمول و گسترش آنها در بيشتر ابواب
فقه، از دو خط مشى فكرى خبر مىدهد: يكى به رأى فرا مىخواند و بر طبق اجتهاد
صحابه فتوا مىدهد، و ديگرى به نصوص و آنچه در كتاب و سنّت آمده، عمل مىكند (نه
چيز ديگر).
در
كتاب تقييد العلم آمده است:
به
ما خبر داد صالح بن كيسان، گفت: من و زُهْرى همراه شديم تا علم [دين] را به دست
آوريم، گفتيم: سُنَن را مىنويسيم! آنچه را از پيامبر رسيده بود نوشتيم.
سپس
او گفت: آنچه را از اصحاب پيامبر رسيده مىنويسيم، چراكه آنها جزو سنّت است!