روشنسازى
اين حقايق همراه با اقداماتى كه عمر بن عبدالعزيز انجام داد، نتايج خوشايندى را در
پى داشت؛ زيرا از خلالِ تدوين و اتفاقِ مورخان و اصحاب سنن بر نقل ادّعاى حضرت
فاطمه عليها السلام (و اينكه فدك در اختيار آن حضرت بود و پيامبر صلى الله عليه و
آله آن را به او بخشيد)[1] براى
خليفه، امر «فدك» روشن گشت. و اين روشنبينى در عقل عمر بن عبدالعزيز جايگاه خود
را پيدا كرد، وى «فدك» را به اولاد حضرت فاطمه عليها السلام بازگرداند و با اين
كار، كفه مكتب «تعبّد محض» بر كفّه مكتب «اجتهاد و رأى» رجحان يافت.
خمس
از
ابن عبّاس نقل شده كه گفت:
چون
خدا پيامبرش را قبض روح كرد، ابوبكر سهم خويشاوندان پيامبر را به اموال مسلمانان بازگرداند،
و آن را در سبيل الله به مصرف رساند[2].
نيز
از وى نقل شده كه در پاسخ نجده حرورى- كه از سهم ذوى القربى پرسيد- گفت:
ما
مىگفتيم: خويشاوندان پيامبر ما هستيم. قوم ما، اين را برنتافتند و گفتند: قريش-
همهشان- ذوى القربىاند[3].
شافعى
از عبدالرحمان بن ابى ليلى روايت كرده است كه گفت:
على
را در احجار الزيت[4] ديدار
كردم، پرسيدم: پدر و مادرم فدايت، ابوبكر و عمر در حقِّ خمس شما اهل بيت چه كردند؟
...
على
عليه السلام فرمود: عمر گفت: شما حقّى داريد، و به نظرم نمىآيد اگر زياد هم باشد
براى همه تان بس باشد. اگر خواستيد به اندازهاى كه ما مصلحت بدانيم از آن به شما
دهيم!
[1] . مسند ابى يعلى 2: 334، حديث 1075 و 1409؛ شرح نهج
البلاغه 16: 268؛ الدرّ المنثور 5: 273- 274.
[2] . تفسير طبرى 10: 7؛ نيز بنگريد به، احكام القرآن(
جصّاص) 4: 243- 245.
[3] . مسند احمد 1: 294، حديث 2685؛ سنن نسائى 7: 129،
حديث 4134؛ تفسي- ر طبرى 10: 6( متن از اين مأخذ است) زاد المسير 3: 360؛ الدرّ
المنثور 4: 68.
[4] . نام مكانى در مدينه كه سنگهايش چنان است كه گويا
بر آنها روغن زيتون ماليدهاند.