چون على اين
حركت عثمان را ديد، به حج و عمره- با هم- ندا داد[1].
در
مثالهاى پيشين، گستره آنچه شيخين- و به ويژه عُمَر- بنيان نهادند، هويداست. نكته
شايان توجّه اين است كه عثمان و معاويه و عمرو عاص، افزون بر عمل به سيره عُمَر،
بر آن تأكيد داشتند و اين، به يك جريان براى سيره ابوبكر و عمر اشاره دارد و آن
گاه كه مخالفتِ خط مشى خلفا (و رأىگرايان در عهد پيامبر) را با فقه امام على عليه
السلام و پيروان نص محور او (مانند ابن عبّاس) مىنگريم، اين امر بيشتر خود را
مىنماياند.
معاويه
به لَعن على و ابن عبّاس فرا خواند[2]، و منصور
عبّاسى به مالك گفت: «قول ابن عمر را برگير، هرچند بر خلافِ على و ابن عبّاس باشد»[3]،
و حجّاج بر گردن سهل بن سعد ساعدى (و ديگر دارندگان متون حديثى) مُهر نهاد[4].
اينها-
همه- بر استمرار سيره عُمَر دلالت مىكند و تأكيدى است بر اينكه هركه بعد از او
آمد، پاىبند به سيرهاى بود كه از سوى ابوبكر و عُمَر پىريزى شد.
اكنون
شواهد ديگرى را در اين زمينه مىآوريم:
ترك
قرائت
در
بدائع الصنائع آمده است:
[1] . صحيح بخارى 569 2، حديث 1494؛ صحيح مسلم 2: 897،
حدي- ث 1223؛ زاد المعاد 2: 113.
[2] . نگاه كنيد به: كتاب السنّة( عمرو بن عاصم) 2:
602، حديث 1350؛ تاريخ يعقوبى 2: 223؛ شرح نهج البلاغه 4: 56؛ جواهر المطالب 2:
227.
[4] . در تاريخ آمده است كه حجّاج- هنگامى كه به مدينه
درآمد- اصحابِ رسول خدا را كوچك شمرد؛ در دستِ جابر بن عبدالله و گردن انس بن مالك
و سهل بن سعد با سُرب( براى تحقيرشان) مُهر زد.