ما درباره
ابن عمر در كتاب وضوء النبي سخن گفتيم و بيان داشتيم كه او نَمُرد مگر اينكه با
اكثريت و رويكرد عمومى خلافت همسو گرديد و بر رأيى كه در عهد پدرش پىريزى شد،
گردن نهاد. عبدالله بر مسح دو پا قائل بود و با مسح بر روى كفش مخالفت مى ورزيد،
ليكن نمرد مگر پس از آنكه با عموم مردم در شستن پاها، موافقت كرد؛ زيرا فخر رازى
از عطا نقل مىكند كه گفت:
ابن
عُمَر در مسح بر كفش با مردم مخالفت مى ورزيد، ليكن از دنيا نرفت مگر اينكه با
آنان همسو شد[1].
بعضى
از مُوَرِّخان بر اين باورند كه ابن عمر قبل از پدرش اسلام آورد. از ابنشهاب نقل
شده كه:
اين
نصّ (و امثال آن) گاه به ذهن مىآورد كه گوينده مىخواهد ترجيح رأى عبدالله را بر
رأى پدرش بنماياند، به اعتبار ترجيح رأى كسى كه در اسلام آوردن پيشگامتر است؛
چراكه وى باتقواتر مىباشد و به پيامبر صلى الله عليه و آله از ديگران نزديكتر
است.
بنابراين،
روشن شد كه بسيارى از اجتهاداتِ عمر بر خلاف سنّت پيامبر مىباشد و اندكى از آنها
با سنّتِ آن حضرت همسوست، به عكس امام على عليه السلام كه همه سنّت پيامبر صلى
الله عليه و آله نزدش وجود داشت و با اين ويژگى از ديگر صحابه ممتاز بود. عُمَر و
بزرگان صحابه بر اين امر، شهادت دادهاند.
ابن
حجر در فتح الباري روايت مىكند كه:
عمر
گفت: اگر اجْلَح[3] (يعنى على
بن ابى طالب) خلافت را به دست گيرد، مردم را بر طريق [راه راست و درست يعنى سنّت]
سير مىدهد.
فرزندش
به او گفت: پس چرا ولايت را به او نمىسپارى؟!