ابن
قيّم مىگويد: عمر مىخواست مال كعبه را برگيرد و بر اين نظر بود كه كعبه از آن
مال بىنياز است، او اراده داشت اهل يمن را از رنگ كردن پارچهها با بول شتر باز
دارد، و مىخواست از متعه حج نهى كند.
ابَى
بن كعب گفت: رسول خدا و اصحابش اين مال را ديدند و اصحاب نيازمند بودند، ولى آن را
نگرفت! پس تو هم مگير.
رسول
خدا مىديد كه اصحاب آن حضرت لباسهاى يمانى را مىپوشند، از آنها نهى نكرد در حالى
كه مىدانست با بول شتر رنگ شدهاند.
ما
با پيامبر صلى الله عليه و آله مُتعه حج گزارديم، آن حضرت نهى از آن نكرد و خدا در
اين باره نهيى نفرستاد[2].
7.
ضحّاك بن سُفيان كِلابى
سعيد
بن مُسَيَّب مىگويد:
عمر
بن خطّاب قائل بود كه: «ديه مالِ عاقله است و زن از ديه شوهرش ارث نمىبرد» تا
اينكه ضحّاك بن سُفيان، عمر را به نامه پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه به
او نوشت زنِ اشْيم ضبابى را از ديه شوهرش ارث دهد.
[3] . الامّ للشافعى 6: 88؛ سنن ابى داود 3: 129، حديث
2927؛ سنن ترمذى 4: 27، حديث 1415( و جلد 4، ص 425، حديث 2110؛ سنن ابن ماجه 2:
883، حديث 2642؛ سنن نسائى 4: 78، حديث 6363- 6364.