به هر حال،
ترس عمر از شنيدن اين حديث از شخصِ سومى- از اين دو متن- نمايان است؛ زيرا اين
كار، يعنى شوراندن مردم بر ضدّ حكومت و فروپاشى ستونهاى مشروعيت حكومت مبتنى بر
اجتهاد و رأى.
از
اين سختگيرى و از نقل فضائل به وسيله ابوبكر و عمر و ... درمىيابيم كه در اين
امر چرخش سياسى زيركانهاى رخ داد؛ از سويى سخن از فضائل گفتن و شنيدن بعضى از
آنها تا خطوط اصلى سياستشان ناآشكار بماند، و از ديگر سو جلوگيرى از شكستن مرزهاى
سفارش شده در نقل حديث و چيزهايى كه مىتوان حديث كرد.
با
اين سخن، روشن مىشود كه نابود سازى فضائل اهل بيت عليهم السلام- در ماجراى منع
تدوين- عامل اول و آخر نبود، هرچند كه نمى توانيم انكار كنيم كه اين عامل، تأثيرى
ولو جزئى داشته است؛ به ويژه منع احاديثى كه به اصل خلافت ارتباط مىيابد، عاملى
كه خود زير چتر منعى گسترده براى هدفى وسيع تر و گسترده تر و پردامنه تر قرار
گرفت.
چكيده
سخن
آنچه
را خطيب بغدادى (م 463 ق) در تقييد العلم آورده نمىتواند دليل تام و كاملى بر اين
نظريه باشد؛ زيرا واژه «اهل بيت» در روايتِ قاسم بن سلّام (م 224 ق) وجود ندارد.
افزون بر اين، اشكالاتى بر اين ديدگاه وارد است. پس منع از تدوين و نقل حديث تنها
به اين تعليل منحصر نمىباشد تا سبب اساسى در اين ماجرا، انتشار نيافتن فضائل
خاندان پيامبر و نابود سازى آنها عنوان گردد.
ابن
مسعود و روايات منع
رواياتى
كه درباره منع از تدوين- در تقييد العلم- از ابن مسعود وارد شده به آنچه از صحيفه
علقمه آوردهاند منحصر نمىشود، بلكه دستهاى از احاديث است كه مجموع آنها به هفت
روايت مىرسد:
1.
به اسناد از ابن فُضَيل، از حُصَين بن عبدالرحمان بن مُرَّة نقل شده است كه گفت:
ما نزد عبدالله (بن مسعود) بوديم كه ابن قُرَّه كتابى را آورد و گفت: «اين كتاب را
در شام يافتم، مطالب آن شگفت زدهام ساخت، آن را برايت آوردم» عبدالله در آن
نگريست، سپس گفت: «پيشينيان شما به پيروىشان از كتابهاى ديگر و ترك كتاب خودشان،