بود كه از
نگارش وصيّت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم جلوگيرى كردند[1].
پيامبر
مهربان از بيم اينكه مبادا حاضران به اسائه ادب خويش ادامه داده و به انكار موضوع
مهمتر از آن برآيند، در مورد نوشتن آن وصيّت و سفارش پافشارى نشان نداد، زيرا
حضرت از مقاصد آن افراد بهخوبى آگاه بود و زمانى كه براى بار دوم براى نوشتن
وصيّت، بدان حضرت مراجعه كردند، فرمود: آيا پس از آن سخنانى كه گفتيد (چنين
درخواستى از من داريد)[2]؟! و سپس
آنان را به سه چيز سفارش كرد، ولى كتب تاريخى تنها دو سفارش، يكى بيرون راندن
مشركان از جزيرة العرب و ديگرى اعطاى جايزه به هيئتها را، همانگونه كه خود
بدانها جايزه مىداد، يادآور شدهاند.
آقاى
محسن امين عاملى با نقدى بر اين مطلب مىگويد: اگر كسى در اين موضوع دقت نمايد
ترديدى به خود راه نمىدهد كه محدثان نه از سر فراموشى بلكه بهطور عمد از بيان
سومين سفارش آن حضرت كه درخواست دوات و استخوان شانه جهت نگارش وصيّتى براى آنان
بود، سكوت كردهاند. و در حقيقت، سياست، آنها را به سكوت و فراموشى، مجبور ساخت.[3]
2.
ديدار زهرا عليها السّلام با پدر
حضرت
زهرا عليها السّلام با دنيايى از حزن و اندوه وارد خانه شد و به چهره پدر كه در
آستانه لقاى پروردگار خويش قرار داشت خيره شده بود. او با دلى شكسته و چشمى اشكبار
در كنار پدر نشست و اين شعر را زمزمه كرد.
[1] . صحيح بخارى كتاب العلم 1/ 22 و 2/ 14؛ ملل و نحل
1/ 22؛ طبقات كبرى 2/ 244.