در
اوج شادى و سرور پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم كه با پيروزى اسلام و
گسترش آن، مردم دستهدسته به دين خدا وارد مىشدند؛ ابراهيم فرزند رسول خدا كه دو
بهار از عمرش سپرى شده بود بيمار گشت و مادرش (ماريه) به پرستارى او پرداخت ولى به
حالش سودى نبخشيد. به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم خبر دادند فرزندش در
حال احتضار است. زمانى كه حضرت به خانه رسيد ابراهيم در آغوش مادر در حال جان دادن
بود، وى او را از مادرش گرفت و فرمود:
«يا
ابراهيم انا لن نغنى عنك من اللّه شيئا إنا بك لمحزونون تبكى العين و يحزن القلب و
لا نقول ما يسخط الرّب و لو لا أنه وعد صادق و موعود جامع فان الآخر منا يتبع
الاول لوجدنا عليك يا ابراهيم وجدا شديدا ما وجدناه»؛[1]
ابراهيم!
براى نجات تو كارى از ما ساخته نيست، در سوگت اندوهگين هستيم، چشمها گريان و دل
اندوهبار است، ولى هرگز سخنى برخلاف رضاى حق بر زبان جارى نخواهيم ساخت، اگر وعده
راستين و انجامشدنى الهى نبود كه ما نيز در پى تو خواهيم آمد، در فراق تو بيش از
اينكه اندوهگين هستيم، بيتابى مىكرديم.
نشانههاى
حزن و اندوه بر چهره مبارك نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم ظاهر گشت، به
حضرت عرض شد: مگر شما ما را از اين عمل نهى نمىكردى؟ حضرت فرمود: «من از حزن و
اندوه نهى نكردم، بلكه از خراشيدن صورت و چاك زدن گريبان و داد و فرياد و ناله
شيطان نهى نمودم.»[2]