پيروانى
برخوردار خواهد شد و چندان در دين تعمّق مىكنند كه مانند رهاشدن تير از چله كمان،
از دين و آيين خويش بيرون خواهند رفت.»[1]
اعتراض
انصار
سعد
بن عباده به مصلحت ديد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم را در جريان مطالبى
كه ميان انصار ردوبدل مىشد قرار دهد، زيرا آنان با خود مىگفتند: رسول خدا صلّى
اللّه عليه و اله و سلم با ديدن قوم خود، انصار را به فراموشى سپرده است.
بههميندليل سعد، انصار را گرد آورد و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم در
جمع آنان حضور يافت و پس از حمد و ثناى پروردگار با آنها چنين سخن گفت:
اى
جماعت انصار! اين چه سخنى بوده كه از شما برايم نقل شده و چرا نگرانيد؟! آيا شما
در گمراهى بهسر نمىبرديد كه خداوند بهوسيله من شما را هدايت بخشيد، فقير بوديد،
بىنيازتان ساخت و با يكديگر دشمن بوديد، شما را باهم مهربان ساخت؟ عرض كردند:
آرى! خدا و رسولش برترند، سپس فرمود: آيا به من پاسخ نمىدهيد؟
عرض
كردند: اى رسول خدا! چه پاسخى بدهيم؟ فرمود:
بهخدا
سوگند! اگر شما اينگونه سخن بگوييد سخنى صحيح بر زبان آوردهايد؛ شما حق داريد به
من بگوييد: زمانى كه همه تو را تكذيب كردند، ما شما را تصديق نموديم، تو را يارى
نكردند، يارىات كرديم، تو را بيرون راندند، ما پناهت داديم، تهىدست بودى، تو را
كمك كرديم ...
اى
جماعت انصار! شما تنها در مورد مقدارى از مال دنيوى كه من به برخى افراد دادم تا
به اسلام گرايش يابند و شما را به اسلام خود واگذارم، نگران شديد؟ آيا راضى نيستيد
آنان با خود گوسفند و شتر ببرند ولى شما پيامبر را با خود به