آنان قرار
داشت خار و خاشاك مىريختند[1] و ابو جهل
همواره متعرّض پيامبر مىشد و با ناسزاگويى او را مىآزرد. ولى خداوند در كمين
ستمپيشگان بود، زيرا به مجرد اينكه حمزه عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و
سلم از اين ماجرا اطلاع حاصل كرد، در برابر رهبران قريش، اهانت ابو جهل را پاسخ
داد و درحالىكه اسلام خويش را آشكار نمود همه مخالفان را به مبارزه طلبيد و از
آنها خواست كه اگر راست مىگويند با او درگير شوند، يا يكبار ديگر متعرّض رسول
خدا شوند.[2]
تنندادن
كفر به نداى عقل
قريش
بر اين باور بود كه با زيركى خود قادر است پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم را
از انجام رسالت خويش منصرف سازد، درصورتىكه كاملا مىدانست مردم دعوت مبارك آن
حضرت را پذيرا شدهاند. بههميندليل عتبة بن ربيعه در گردهمايى سران قريش پيشنهاد
كرد خود، نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم برود و با او گفتگو كند تا وى
را از ادامه دعوتش بازدارد. بدينترتيب، وى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و
سلم رفت.
حضرت-
بهتنهايى- در مسجد نشسته بود. او با ستودن رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم
و بيان مقام و جايگاه وى ميان قريش، پيشنهادهاى خود را به آن حضرت عرضه كرد و رسول
خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم به سخنان وى گوش مىداد.
عتبه
گفت: اى پسر برادر! اگر هدف تو از اين دعوت، رسيدن به مال و دارايى است، ما از
دارايى خود برايت اموال هنگفتى جمعآورى مىكنيم كه بيش از ما به دارايى دست يابى؛
و اگر خواهان ارج و احترام هستى، تو را پيشواى خود قرار مىدهيم بهگونهاى كه
بدون مشورت تو كارى انجام ندهيم و اگر در پى فرمانروايى هستى، تو را حاكم خويش
مىسازيم و اگر حالتى كه بر