اسم الکتاب : ابن تيميه امام سلفى ها المؤلف : قاسم اف، الياس الجزء : 1 صفحة : 379
1. ابن
تيميه مىگويد:
«وإن
أراد نفى ما ثبت بالنصوص وحقيقة العقل أيضا مما وصف الله ورسوله منه وله فهذا حق
وإن سميذلك تجسيما أو قيل أن هذه الصفات لا تكون إلا لجسم فما ثبت بالكتاب والسنة
وأجمع عليه سلف الأمة هو حق وإذا لزم من ذلك أن يكون هو الذى يعنيه بعض المتكلمين
بلفظ الجسم فلازم الحق حق كيف والمثبتة تقول أن ثبوت هذا معلوم بضرورة العقل ونظره
وهكذا مثبت لفظ الجسم أن أراد بإثابته ما جاءت به النصوص صوبنا معناه ومنعناه عن
الألفاظ المبتدعة المجملة وإن أراد بلفظ الجسم ما يجب تنزيه الرب عنه من مماثلة
المخلوقات رددنا ذلك عليه وبينا ضلاله وإفكه وأما قول نقلنا الكلام معه إلى إبطال
التجسيم فقد ذكرنا أدلة النافين والمثبتين مستوفاة فى بيان تلبيس الجهمية فى تأسيس
بدعهم الكلامية وتبين لكل من أدنى فهم أن ما ذكره هؤلاء من أدلة النفى كلها حجج
داحضة وأن جانب المثبتة أقوى وقد بسطنا الكلام فى ذلك فى غير هذا الموضع»؛[1]
واگر مراد (مخالف ما) نفى صفاتى است كه خدا ورسولش خدا را آن چنان وصف كردهاند
وآن صفات به واسطه نصوص وحقيقت عقل ثابت شده است (ما چنين نفى را براى او رد كرده
و به او مىگوييم كه همه آن (اوصاف) حق هستند هرچند اثبات آن لازمهاش جسم داشتن
ناميده شود يا بگويند كه اين صفات تنها در كسى كه جسم است خواهد بود. آنچه در قرآن
و سنت ثابت شده است و پيشنيان امت بر آن اجماع
كردهاند،
حق است، هر چند لازمه آن به گفته مسلمان اين باشد كه خداوند به جسم بودن وصف شود.
چون لازمهاى حق، حق است. چگونه چنين نباشد حال آن كه اثبات كنندگان (يعنى كسانى
كه معتقد به اثبات اوصاف به خدا هستند) مىگويند: ثبوت اين اوصاف (هر چند آنها را
جسم هم ناميد) به ضرورت و نظر عقل دانسته شده است؟ بنابر اين اگر مراد كسى كه قائل
به جسمانيت خداست همان چيزى است كه نصوص شرعى آن را ثابت كرده است ما نظرش را درست
خواهيم خواند، ولى او را از به كارگيرى الفاظ بدعتكاران در اين زمينه منع خواهيم
نمود. اما اگر مرادش به لفظ «جسم» آن چيزى است كه بايد خداوند را از آن منزه و پاك
دانست، سخنش را رد نموده، گمراهىاش را برايش بيان خواهيم كرد ....»
ابن
تيميه در اين سخن خود مىخواهد بگويد كه اوصافى كه در قرآن و سنت براى خدا وارد
شده است به همان صورت ظاهرش به آنها ايمان آورده و خدا را همانگونه وصف مىكنيم
هرچند لازمهاش جسم دانستن خدا باشد. مثلًا در قرآن آمده است كه «دست خدا بر بالاى
دستهاى آنان است». ما در اين جا بايد ايمان داشته باشيم كه خدا دست دارد. چون اين
نص قرآن است. و كارى هم نداريم كه لازمهاى اين سخن جسم داشتن خداوند را ثابت
مىكند و مىرساند. و ابن تيميه با صراحت مىگويد: لازمهاى حق، حق است. يعنى وقتى
لازمهاى دست داشتن خداوند متعال جسم بودن او است، پس خداوند متعال جسم است.
2.
باز همو مىگويد:
إن
الله تعالى فى جهة واحدة هى جهة الفوق وهو فى السماء مستو على العرش وقد امتلأ به
العرش فما يفضل منه أربعة أصابع وإنه ينزل إلى