اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 23
3.واضع نخستين همۀ افراد بشر نخستين بودهاند،نه يك فرد خاص(و هو الحق).
توضيح قول سوم:بشر موجودى مدنى و
اجتماعى است؛حال يا بالطبع يا بالجبر و زندگى اجتماعى نيازمند تعاون است و تعاون
به فهمانيدن مقاصد به يكديگر محتاج است و تفاهم،از طرق مختلفى ممكن است:1.از راه اشاره،2.از راه
كتابت،3.از راه احضار وجود خارجى شىء مورد نظر،4.از راه تكلم.
سه طريق اول،هركدام اشكالاتى دارند و
ناقصاند.عمومىترين و آسانترين راه در افادۀ مقاصد،راه
تكلم است.بر اين اساس،خداوند متعال،در نهاد افراد بشر، قوهاى به نام قوه تكلم به
امانت نهاده است.بر اساس همين نيروى تكلم،انسانهاى نخستين هنگامى كه به افادۀ مقصدى
نيازمند مىشدند،از حروف الفبا كلمههايى را تركيب مىنمودند؛مثل آب كه مركب
از«آ»و«ب»است.سپس از كلمهها كلام مىساختند و بدينوسيله درونيات خويش را براى
ديگران تبيين مىكردند و اين كار را بدون آموختن از ديگران انجام مىدادند،بلكه با
استفاده از آن نيروى الهى و خدادادى،از پيش خود الفاظى را اختراع مىنمودند؛نظير
كلماتى كه كودكان در ابتداى سخنگويى به كار مىبرند و از آنها معانى را اراده مىنمايند.متقابلا
انسانهاى ديگرى هم كه در كنار اين انسان زندگى مىكردند،وقتى نيازمند به تفهيم
مطالبى بودند،از همين شيوه استفاده مىكردند و با مرور زمان،دستۀ كوچكى
از الفاظ و كلمات به وجود آمد كه داراى قواعد خاصى بود؛مثلا دههزار كلمه پيدا شد
كه مجموع آنها را مىتوان در يك كتاب كوچك جمعآورى نمود.
بعدها در اثر ازدياد جمعيت و كمبود مواد
غذايى يا اختلافات و...انسانهاى اوليه ناگزير به مهاجرت شدند و هر قبيله و گروهى
به نقطۀ معينى هجرت نمودند؛ به طورى كه گاهى رابطۀ اين دسته،از
دستههاى ديگر قطع مىشد و باز در منطقۀ جديد،نيازهاى ديگرى پيدا مىكردند
و ناچار از اختراع الفاظ جديدترى بودند.
اينجاست كه چهبسا قبيلهاى براى تفهيم
يك معنا،لفظى را اختراع مىكرد كه قبيلۀ ديگر از آن مطلع نبود و بالعكس و
يا آن الفاظ و كلمات مشترك را طورى تلفظ مىكرد كه ديگران تلفظ نمىكردند.در اثر
اين ايجادگرىها و تغييرات،با گذشت نسل يا
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 23