responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 613

ارتش

نویسنده (ها) : پرویز رجبی

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 11 دی 1398 تاریخچه مقاله

اَرْتِش [arteš]، مجموعۀ نیروهای مسلح سازمان یافته و تحت فرماندهی کشور برای عملیات و اقدامات تدافعی یا تهاجمی. از انواع دیگر نیروهای سازمان یافته نیز با نام ارتش یاد می‌شود، مانند ارتش آزادی‌بخش، ارتش رهایی‌بخش، یا حتى ارتش رستگاری. در این مقاله، منظور از ارتش تعریف نخست آن است.

 

I. در جهان

درآمد

سرشت و سازمان ارتش طی تاریخ تغییر کرده است. عاملهای سیاسی، اعتقادی، اجتماعی و فنی کشورها در دوره‌های مختلف موجب شده است که در ترکیب و کارکرد ارتشها مدام تجدیدنظر شود و جنگ‌افزارهای جدید بر چگونگی جنگها و تشکیلات نظامی تأثیر گذاشته است. در دوره‌ای از تاریخ، نیروهای پیاده‌نظام هستۀ اصلی ارتش را تشکیل می‌داد و نقشۀ دفاع یا جنگ بر پایۀ این نیروها، جنگ‌افزارها و طرز عمل آنها طراحی و تنظیم می‌شد. در دورۀ دیگری از تاریخ که نیروهای سواره‌نظام یا موتوریزه هستۀ اصلی را تشکیل داد، طرحها و نقشه‌های جنگی به کلی تغییر کرد. نیروهایی که در ارتشها به کار گرفته شده‌اند، نیز طی تاریخ تغییر شکل و ماهیت داده‌اند. نیروی اصلی برخی ارتشها را نظامیان حرفه‌ای، و بعضی از ارتشهای دیگر را افراد وظیفه تشکیل داده‌اند. در دوره‌هایی یا در کشورهایی، برای مدتی معین یا در نیرویی خاص از نیروها یا نظامیان مزدور استفاده می‌شد. گاه پاداش عمل مزدوران فقط اجازه‌ای بود که برای غارت و چپاول کردن به آنها می‌دادند و گاه نیروهای اصلی ارتش را مدافعان داوطلب، نیروهای خودانگیخته، وطن‌دوستان یا آرمان‌خواهان از جان گذشته‌ای تشکیل می‌دادند که بی‌مزد یا بدون هیچ‌گونه چشمداشت دیگری به جنگ دست می‌زدند.

ساختار، سلسله مراتب، روابط درونی، هدفها و صورت ظاهری هر ارتشی را باید باتوجه به زمان و مکان و ماهیت جنگ یا نبردی که نیروها در آن جنگیده‌اند، بررسی کرد. ارتش و جنگ با ساختار و قدرت سیاسی و توازن قوا پیوند نزدیک دارد و با همۀ جنبه‌های اساسی کشور نیز مرتبط است. از این‌رو، در بررسیها باید به همۀ زمینه‌های مؤثر بر ارتش و متأثر از آن توجه داشت.

 

تاریخچه

در دوران پیش‌از تاریخ، نیروهای مسلح گروههای پراکنده‌ای بودند که برای دفاع از حریم، شکارگاه یا چراگاه خود، یا دست یافتن به منابع جدید می‌جنگیدند. پیدایش سکونتگاههای دائمی در حاشیۀ رودخانه‌ها در قلمرو تمدنهای نخستین، مانند تمدنهای بین‌النهرین، چین، مصر و هند، با تدابیری از سوی نخستین ساکنان برای دفاع از دست‌آوردهای خود همراه بوده است.

در بین‌النهرین، از حدود ۳۲۰۰ق‌م ارتش دائمی و مسلح به نیزه و کمان تشکیل شده بود و در حدود ۲۵۰۰ق‌م با ساختن ارابه‌های جنگی که با اسب و استر کشیده می‌شد، انقلابی در جنگ پدید آمد.

درحدود ۲۰۰۰ق‌م ارتش منظم، مجهز و سازمان‌یافته‌ای تشکیل شده بود که به اعضای آن دستمزد پرداخت می‌شد؛ سِنوسْرِت (سِسوسْتریس) یکم، فرعون مصر کشور را به ۳۶ منطقۀ نظامی تقسیم کرد، نیروی شبه نظامی تشکیل داد، زمینهایی را برای تأمین هزینه‌های نظامی اختصاص داد و از ارتش در حمله و دفاع استفاده کرد.

ایرانیان نیز در سدۀ ۶ق‌م به رهبری کورش بزرگ، با بهبود آرایش نیروهای پیاده و سواره‌نظام، و پی‌ریزی نظام انضباطی، ساختار ارتشهای دائمی را بهبود بخشیدند (نیز نک‌ : بخش III).

یونانیها خدمت سربازی را برای شهروندان اجباری کردند و آموزش نظامی در یونان جدی و سخت بود. از این‌رو، باتوجه به پیروزیهای نظامی یونانیان، رهبران کشورهای دیگر به اجیر کردن نظامیان یونانی علاقه نشان می‌دادند. این انگیزه سبب پیدایش طبقه‌ای از نظامیان حرفه‌ای شد که گاه به صورت نیروهای مزدور به خدمت فرمانروایان کشورهای دیگر درمی‌آمدند. اینان همچنین به جای یونانیان ثروتمندی که نمی‌خواستند خدمت سربازی انجام دهند، انجام وظیفه می‌کردند. کشـور ـ شهرهای یـونانی گروههایی از نیروهای شبه نظامی در اختیار داشتند که به هنگام خطر یا بنا به ضرورت می‌توانستند متحد شوند و ارتش بزرگی را تشکیل دهند. کارآمدی این روش نظامی چندبار در تاریخ یونان به اثبات رسید.

اگرچه ارتشهای بابلی و آشوری به پیروزیهای نظامی چشمگیری دست یافته بودند، و به‌ویژه ارتش مسلح و مجهز آشوری تهدیدی بسیار جدی برای سرزمینهای هم‌جوار بود، اما ارتش یونان در نبردهای سرنوشت‌سازی که پیروزی و شکست در آنها می‌توانست مسیر تاریخ یونان و نیز بخشی از حوزۀ مدیترانه را تغییر دهد، با ساز و کارهای خود عملاً کارآمدتر از کار درآمد.

اسپارتیها در اواخر سدۀ ۸ق‌م آرایش نظامی فالانْکْس [۱]را پدید آوردند که تدبیر تاکتیکی مهم و مؤثری بود. فالانکس در اصل آرایشی دفاعی بود و از ۸ ردیف سرباز زره‌پوش و مسلح به نیزه و سپر تشکیل می‌شد که دوشادوش هم می‌ایستادند. این آرایش در برابر حملات سواره‌نظام کارآمد بود. برخلاف اسپارتیها، آتنیها شیوۀ استفاده از سواره‌نظام را به کار گرفتند که خط حمله را تشکیل می‌داد و می‌توانست به عقبۀ سپاه دشمن بتازد. فیلیپ دوم، شاه مقدونی در سدۀ ۴ق‌م ارتش دائمی تشکیل داد و نیروهای سواره‌نظام را به واحدهای فالانکس افزود. پسرش اسکندر مقدونی نخستین سامانۀ تدارکاتی ارتش را ایجاد کرد و پیاده‌نظام سبک اسلحه را حلقۀ پیوندی میان نیروهای فالانکس و سواره‌نظام قرار داد. استفاده از کمان‌داران، منجنیقهای سبک، ابزارهای محاصره و گشودن دژها، روشهای فرستادن پیام با دود و صوت، و نیز خدمات پزشکی، سهم مهمی در پیچیده‌تر شدن تشکیلات ارتشها داشت.

پیروزیهای نظامی چشمگیر رومیان مرهون لژیونهای آنها بود که از آزموده‌ترین، منظم‌ترین، مجهزترین و موفق‌ترین ارتشها به‌شمار می‌آمدند. سپر بزرگ و شمشیر کوتاه جنگ‌افزار سازمانی آنها بود و سربازان دارای زرهی فلزی بودند که تنۀ آنها را می‌پوشاند؛ کلاهخودها هم از فلز بود و سر، صورت و گردن را محافظت می‌کرد، بی‌آنکه مانع دید و شنود باشد. گایوس ماریوس، سیاستمدار و سردار رومی در ارتش روم تحولاتی ایجاد کرد، راه ورود به ارتش را برای مردم عادی باز کرد و ارتش را از حلقۀ بستۀ اشراف بیرون آورد. مهندسان نظامی نیز در خدمت ارتش روم بودند و در نبردها، برای مقاصد نظامی جاده، پل و استحکامات می‌ساختند.

سازمان و ساز و برگ نظامی در چین و ژاپن با آنچه در خاورمیانه و اروپا در ارتشها به‌کار گرفته می‌شد، تشابه و تناسب داشت. اختراع رکاب در حدود سدۀ ۲ق‌م در آسیا انقلابی در جنگهای سواره‌نظام بود و نیروهای سواره را بر پیاده‌نظام برتری داد. بسیاری از ابتکارات نظامی بعدها از طریق ارتشهای مغولان به غرب راه یافت.

پس از سقوط امپراتوری روم و استقرار نظام فئودالی در اروپا، ساختار و ترکیب ارتشها تغییر کرد. ناحیه‌های بی‌شمارِ کوچک و خودمختار توانایی نگاهداری ارتشهای دائمی را نداشتند و ارتشهای کوچک و موقت نیز نمی‌توانستند به اقدامات نظامی بزرگ دست بزنند و به پیروزیهای بزرگ دست بیابند. جنگ در سده‌های میانۀ اروپا اساساً حالت دفاعی و محلی به خود گرفت. در جنگهای صلیبی، مشارکت نیروهای پراکندۀ نظامی اروپایی در رشته نبردهایی با ارتش نیرومند مسلمانان موجبات پیدایش ارتشهای ملی را در اروپا فراهم آورد. صلیبیان به ضرورت سازمان‌دهی و انضباط نظامی پی بردند و نیروهای عظیمی از سربازان پیاده تشکیل دادند. پس از آن، به‌کارگیری باروت، کمان زنبوری و جنگ‌افزارهای جدیدتر چهرۀ جنگها را تغییر داد.

در سدۀ ۱۴م، پس از ساخته شدن سلاحهای آتشین جدید در اروپا، دسته‌های نظامی مجهز به این سلاحها با شمار بسیاری سرباز مزدور تشکیل یافت و زمینه‌های تشکیل ارتشهای حرفه‌ای و دائمی جدید فـراهم آمـد. بـا تشکیل دولت ـ ملتها در اروپا مفهوم ارتش ملی هم ظهور کرد و در هر واحد سیاسی‌ای که در اروپا تشکیل شد، نوعی ارتش ملی هم شکل گرفت. اسپانیا را نخستین کشور اروپایی جدید می‌دانند که ارتش ملی و دائمی تشکیل داد. هستۀ این ارتش که در سدۀ ۱۶م پدید آمد، ۴ هنگ پیادۀ مجهز به نیزۀ بلند و سلاحهای آتشین بود. در سوئد هم ارتش جدید تحول یافت، یگانهای مجهز و منضبط تشکیل، و توپخانه در تشکیلات پیاده‌نظام و سواره‌نظام وارد شد. شمار نظامیان فرانسه در سدۀ ۱۸م به ۵۰۰ هزار رسید. در آن زمان، ارتش فرانسه نیز مانند دیگر ارتشهای اروپایی از فنون جدید در جنگ استفاده می‌کرد. در همین سده، سرنیزه‌ها را به سرِ تفنگها وصل کردند و با این شیوه، کارآمدی ارتشها را افزایش دادند و از نیاز به نیزه‌دارها در جنگ کاستند. در عصر حکومت لوئی چهاردهم در فرانسه، آموزش و بازرسی در ارتش نظام‌مند شد و تشکیلات تازه‌ای به نام سررشته‌داری پدید آمد که وظیفۀ آن کارپردازی و تأمین نیازهای ارتش بود. همچنین در ارتش فرانسه روشهای حمله به استحکامات دشمن و ساختن شبکۀ استحکامات دفاعی طراحی شد و رستۀ جدید مهندسی تشکیل یافت. در انگلستان، نخستین ارتش منظم را کرامول در ۱۶۴۵م سازمان داد. در سدۀ ۱۷م، ابتکارات نظامی دیگر در ارتش انگلستان کارآمدی پیاده‌نظام را افزایش داد و آنها را خودکفا کرد. فنون جدید جنگ با نظریه‌ها و راهبردهای فردریک کبیر، رهبر پروس در سدۀ ۱۸م پیشرفت چشمگیری یافت و ارتش پروس به یکی از کارآمدترین ارتشهای شناخته شده تا آن روزگار تبدیل شد.

رویدادهای پس از انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹م تحول دیگری در ارتشهای غربی است. ارتش انقلابی فرانسه به ارتشی منظم، مجهز و با روحیه‌ای بسیار بالا تبدیل شد. در ۱۷۹۸م، در دورۀ ناپلئون، خدمت اجباری در ارتش قانونی شد. ناپلئون که استعداد نظامی ممتازی داشت، می‌توانست ارتشی تشکیل شده از ۲۰۰ هزار تا ۵۰۰ هزار تن را بسیج کند، ارتشی که می‌توانست در مسیرهای جداگانه با سرعت حرکت کند، به تدارکات ثابت و مشخص نیاز نداشته باشد، و در یگانهایی متمرکز دشمن را غافلگیر کند. جنگهای ناپلئونی هنوز هم به عنوان نمونه‌های کلاسیک جنگ تدریس می‌شوند.

در ایالات متحدۀ آمریکا، شماری از سیاستمداران ارتش دائمی را در زمان صلح لازم نمی‌دانستند و با تشکیل شدن آن مخالفت می‌کردند. پس از انقلاب آمریکا، کنگره به منظور دفاع از مرزها اجازه داد ارتش دائمی کوچکی تشکیل شود. در ۱۸۰۲م آکادمی نظامی ایالات متحده در وِست پویْنْت برای تربیت افسران ارتش تشکیل شد که بعدها به یکی از بزرگ‌ترین مراکز آموزش نظامی در جهان تبدیل گردید. قانون سربازگیری در زمان صلح که در ۱۹۴۰م به تصویب رسیده بود، پس از جنگ جهانی دوم و جنگهای کره و ویتنام، در ۱۹۷۳م جای خود را به قانونی تازه داد که برپایۀ آن، ارتش ایالات متحده تنها نیروهای داوطلب را به خدمت می‌گیرد. در جنگ جهانی دوم، زنان برای نخستین‌بار به صورت رسمی به ارتش آمریکا راه یافتند و در واحدهایی از آن به کار مشغول شدند. پس از آمریکا، کشورهای دیگری نیز به زنان اجازه دادند دوش به دوش مردان در ارتش خدمت کنند.

پس از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه، ارتش جدیدی به نام «ارتش سرخ» در ۱۹۱۸م تشکیل شد که وظیفۀ اصلی آن دفاع از مرزها و انقلاب بود. این ارتش در ۳ نبرد عمده شرکت کرد: جنگهای داخلی با ضد انقلاب، عملیات نظامی اواخر جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم؛ اما اوج قدرت آن در جنگ جهانی دوم بود که شمار نفراتش از ۱۲ میلیون افزون شد و توانست جبهۀ شرقی مهاجم آلمان را درهم بشکند. ارتش سرخ که از ۱۹۴۶م «ارتش شوروی» نام گرفت، از حیث ساختار نظامی و جلب همکاری نیروهای داوطلب و آرمان‌خواه، از عمده‌ترین ارتشهای جهان به‌شمار آمده است. با فروپاشی اتحاد شوروی، این ارتش هم در ۱۹۹۲م از هم پاشید.

ارتش آلمان (نیز معروف به ارتش نازی) که موتور اصلی اجرای نقشه‌های توسعه‌طلبانۀ حزب نژادگرای نازی در جنگ جهانی دوم بود، پس از دست یافتن آدُلف هیتلر به قدرت و قرار گرفتن او در رأس نیروهای سه‌گانۀ آلمان به راه افتاد. این ارتش از حیث ساختار، تجهیزات، نقشه‌ها و عملیات جنگی، حمله‌های برق‌آسا، سرعت عمل و خشونت، یکی از عجیب‌ترین ارتشهای تاریخ است. درهم شکستن این ارتش که تنها راه پایان دادن به جنگ جهانی دوم بود، از بزرگ‌ترین رویدادهای نظامی تاریخ بشر به‌شمار آمده است (نیز نک‌ : ه‌ د، جنگ جهانی دوم).

پس‌از پایان یافتن جنگ جهانی دوم،جنبشهای استقلال‌خواهی در شماری از کشورهای جهان آغاز گردید و نیروهای نظامی سازمان‌یافته‌ای با نام ارتشهای آزادی‌بخش تشکیل شد. سازمان و طرز عمل این‌گونه ارتشها، نیز عملیات رزمی‌گروههای‌چریکی در راه‌آزادی و استقلال، تشکیل ارتشهای بزرگی چون ارتشهای چین و هند، و مسلح شدن شماری از ارتشهای جهان به جنگ‌افزارهای هسته‌ای ــ که موجب به‌هم خوردن معادلۀ قدرت جهانی شده است ــ ازجملۀ مهم‌ترین رویدادهای نظامی نیمۀ دوم سدۀ ۲۰م به‌شمار می‌روند. (۱۵۴)

 

II. ارتش و فنون نظامی در ایران باستان

ارتش در ایران باستان مظهر قدرت شاه بود. به عبارت دیگر شکست ارتش شکست شاه بود که گاه منجر به کشته شدن یا فرار او و صرف نظر کردن از تاج و تخت می‌شد. با انقراض یک سلسله، ارتش نیز از هم می‌پاشید و با آمدن سلسله‌ای نو ارتشی دیگر پا می‌گرفت.

 

واژه‌شناسی

ارتش نامی است که در زمان سلسلۀ پهلوی، به جای سپاه، برای نیروهای مسلح برگزیده شد (نک‌ : پورداود، ۲۷۵). ظاهراً این گزینش با تکیه بر واژۀ «رَثَیْشْتَر[۲]» (= ارتشتار) صورت گرفته است که از دو جزء «رَثه» به معنی «گردونه» و «شتَر» از ریشۀ «ستا» به معنی ایستادن ساخته شده، و بر روی هم به معنی رزمندۀ گردونه سوار است (نک‌ : بارتولمه، 1506). در هرحال، امروزه واژۀ ارتش در زبان فارسی به خوبی جاافتاده، و در این بخش از مقاله مراد از ارتش همان «سپاه» و نام نیروهای رزمی است.

 

ارتش در اوستا

در زامیاد یشت (نک‌ : یشتها، ۲/۳۳۱) مردم به نسبت پیشه‌ای که دارند به ۳ گروه تقسیم شده‌اند: آثرونان (پیشوایان دینی) (نک‌ : ﻫ د، آثرون)، رثیشتران(گردونه سواران یا گردونه‌داران [ارتشتاران]) و واستریوشان (برزیگران) (نیز نک‌ : یسنا، ۱/۲۱۱). آغاز این تقسیم‌بندی که در زمان ساسانیان با پیدایش گروه چهارمی با عنوان پیشه‌وران به اوج مرزبندی دقیق خود می‌رسد، معلوم نیست. همین قدر می‌دانیم که از ۳ آتشکدۀ بزرگ آیین زردشت، آذرگُشْنَسپ(ﻫ م)،صرف نظر از عصر تاریخی ساسانیان، در دورۀ افسانه‌ای و اساطیری نیز، از آنِ رزمندگان و سپاهیان بوده است.

در بخشهای گم‌شدۀ اوستای ساسانی و در تفسیر پهلوی آنها اشاره‌های بسیاری دربارۀ امور لشکری وجود داشته است (نک‌ : کریستن‌سن، 210). در کتاب هشتم دینکرد اطلاعاتی دربارۀ ارتش و امور نظامی آمده است که بی‌گمان تکیه بر منابع اوستایی مفقود و آیین‌نامه‌های نظامی دورۀ ساسانیان دارد.

 

ارتش پیش از هخامنشیان

نیمۀ نخست هزارۀ اول ق‌م مرحلۀ نوین و تعیین‌کننده‌ای در تاریخ بشری است. در این دوره مرکز قدرتهای بزرگ آن دوران از دره‌های نیل و دشتهای بین‌النهرین به سوی شمال منتقل شد و ۳ دشمن بزرگ برای به دست آوردن قدرت اصلی پدید آمدند: آشوریها، اورارتوییها و آریاییها. در این میان، هدف آریاییهای سوارکار که پیشه‌شان جنگاوری و جست‌وجوی چراگاههای جدید و نواحی مساعدتر بود، تنها به دست آوردن «پروانۀ اقامت» نبود؛ بلکه آنان به دنبال کسب قدرت در منطقه بودند. سـواران آریـایی ـ ایرانی با زن و بچه و گله به صورت گروهی به خدمت امرای محلی درمی‌آمدند. آنان مردانی بودند که گذرانشان به صورت «مزدوری»، از راه شمشیرزدن برای امرای بیگانۀ محلی تأمین می‌شد که چندی بعد خود جانشین آنان شدند (نک‌ : گیرشمن، 75-76). تنها نشانه‌های این رزمندگان نخستین، ساز و برگی از مفرغ و آهن است که از گورهایشان به دست آمده است: شمشیر، سپر، پیکان، لگام و اشیاء متعدد برای آراستن سر و سینۀ اسب (همو، 78, 80). همچنین پیکانها و زوبینهای بسیاری از گورهای سیلک و نیز از طبقۀ مربوط به سدۀ ۷ق‌م از شوش به دست آمده است. استفاده از اسب در نبرد آریاییان (ایرانیان) با دشمنان، بر قدرت رزمی آنها می‌افزود. به گفتۀ گیرشمن چند قرن پیش از اینکه رومیان استفاده از اسب و تشکیل سواره‌نظام را از ایرانیان بیاموزند، آشوریان استفاده از این وسیلۀ رزمی را از ایرانیان فراگرفته بودند (ص 89).

از منابع آشوری چنین برمی‌آید که در خاک ماد دژهای مستحکمی بر ارتفاعات و صخره‌های طبیعی و یا گاه بر خاک‌ریزها و تپه‌های مصنوعی وجود داشته است. گرداگرد این دژها دیواری چپردار و گاه چندین حصار متحدالمرکز کشیده شده بود و در طول حصار برجهایی با فاصله‌های معین قرار داشت. برای کمان‌کشی نیز در بالای برجها و دیوارها، جان‌پناههایی کنگره مانند ساخته می‌شد. حصار اصلی و بدنۀ کنگره‌ها را از سنگ، و بدنۀ حصار را از خشت خام می‌ساختند و دژ را چنان بنا می‌نهادند که بتوان با خندق و یا مسیر طبیعیِ رودخانه‌ای بر استحکام آن افزود. اقامتگاه فرمانده را که در درون دژ قرار داشت، با برج و باروی جداگانه‌ای مستحکم می‌کردند (دیاکونف، ۱۷۶-۱۷۷).

به قول هرودت (I/135)، کواکسارس [۱](هووخشتره) نخستین کسی بود که سپاه را گروه‌بندی کرد و کمانداران، نیزه‌داران و سواران را که پیش‌تر درهم بودند، به صورت واحدهای مستقلی درآورد. به عبارت دیگر، کواکسارس برای نخستین‌بار، به تقلید از آشوریان دست به تأسیس ارتشی منظم زد که به قول دیاکونف (ص ۲۷۳) این تحول در تشکیل و قوام دولت ماد آخرین گام بود. همو (همانجا) می‌نویسد که این ارتش نو مسلماً تاکتیک و فن محاصرۀ دژ را از آشوریان، و فن سواری و تیراندازی را از سکاها آموخته بود. هرودت در جای دیگر (نک‌ : I/89-91) اشاره می‌کند که مادیها تیراندازی را از سکاها آموختند. ظاهراً پیش از این گروه‌بندی، مادیها بیشتر به صورت دسته‌های قبیله‌ای شرکت می‌کردند و در هر گروه طبعاً هرکس با سلاحی که در دست داشت، حضور می‌یافت. ظاهراً جریان سقوط نینوا و پایان کار آشور در ۶۱۳ ق‌م به وسیلۀ مادها را باید حاصل سازمان‌یابی همین ارتش منظم دانست: ابتدا ۳ نبرد در پای حصار، پایتخت آشور، سپس حمله به شهر و هم‌زمان با جنگهای خیابانی، ایجاد طغیان مصنوعی در رودخانه و تخریب حصار گلین شهر (دیاکونف، ۲۸۲).

لباس رزم مادیها شامل کلاهی از نمد نرم، نیم‌تنۀ آستین دار الوان، جوشنی با پولکهای کوچک فلزی و شلوار بود و با این لباس سپری از شاخه‌های به هم بافته، ترکش، نیزه‌ای کوتاه، کمانی بزرگ، تیرهایی از نی، و دشنه‌ای بر روی ران راست داشتند (هرودت، III/375-377).

 

ارتش در زمان هخامنشیان

دستاوردهای باستان‌شناسان به کمک نوشته‌های نویسندگان یونانی تصویر خوبی از ارتش در زمان هخامنشیان‌آشکارمی‌سازد، ارتشی که به‌کمک آن، نخستین امپراتوری جهانی به وجود آمد. خود داریوش آگاهانه و با تأکید می‌گوید: حاملان تخت شاهی او گواهی می‌دهند که نیزۀ مرد پارسی بسیار دور رفته است (کنت، 137-138).

گزارشی که گزنفن(نک‌ : «کورش‌نامه[۲]»، I/15-17) از آموزش رزمی جوانان ایران می‌دهد، در هر حال بیانگر برداشت زمان وی (ح ۴۳۰- ح ۳۵۵ق‌م) از آموزشهای سپاهیگری در ایران باستان است: پس از بلوغ، مربیان به جوانان، ۱۰ سال آموزش ویژۀ بردباری و مهارتهای رزمی می‌دادند. استرابن (VII/179-183) سن آموزش را از ۵ تا ۲۴ سالگی می‌نویسد و ادامه می‌دهد که جوانان پیش از سر زدن آفتاب برمی‌خیزند، آن‌گاه آنان را در میدانی گرد می‌آورند و به دسته‌های ۵۰ نفری تقسیم می‌کنند و هر دسته را به یکی از پسران شاه یا یکی از ساتراپها می‌سپارند. اینان گروههای زیر نظر خود را مدتی می‌دوانند و بعد دربارۀ آموزشهای نظامی‌ای که داده‌اند، پرسشهایی می‌کنند. جوانان به هنگام پاسخ دادن باید بلند حرف بزنند تا ششهایشان ورزیده شود؛ به آنها ایستادگی در برابر گرما و سرما و بردباری در برابر باران و گذشتن از سیلابها را می‌آموزند و آنان باید از سیلاب به نحوی بگذرند که لباس و سلاحشان خیس نشود و نیز می‌آموزند که با میوه‌های جنگلی و وحشی خود را سیر کنند. سرگرمی بعدازظهر این سپاهیانِ در حالِ آموزش نشاندن درخت، بریدن ریشه‌ها، تهیۀ سلاح، اعمال جنگی و صیادی است. جوانان نباید حیوانی را که صید کرده‌اند، بخورند، بلکه باید آن را به خانه ببرند. همچنین این جوانان نباید به خرید و فروش و کار در بازار بپردازند (نیز نک‌ : گزنفن، همان، I/17-27).

گزنفن (همانجا) می‌نویسد، شاه چند بار در ماه به هنگام شکار نیمی از این افراد را به همراه داشت که می‌بایستی کمان و ترکش، دشنه و شمشیر، سپری از نی بافته و دو نیزه با خود همراه می‌داشتند تا اگر یکی را پرتاب کردند، دیگری را دردست داشته باشند. رسم ایرانیان چنین بود که در شکار نیز آرایش جنگی داشتند و برای شاه، شکار مکتب جنگ بود و میدانی برای تمرین فنون نظامی. از همین روی، جوانان را عادت می‌دادند که سحرگاه از خواب برخیزند، از سرما و گرما هراسی به دل راه ندهند، به پیاده‌روی عادت کنند، در اسب‌سواری به مهارت برسند، نشسته بر گردۀ اسب تیراندازی کنند، و در پرتاب نیزه به هنگام تاختن چالاک باشند.

برای ایرانیان شکار آموزشگاه شجاعت در برابر جانوران درنده بود؛ چون در جنگ نیز اگر حریفِ گستاخ از میدان به در نمی‌رفت، شکست حتمی بود. اینان جیرۀ یک روز را در دو روز می‌خوردند تا به‌سختیهای روزهای جنگ خو بگیرند. جوانانِ رزم آموختۀ شهری گاه در حضور تماشاچیان به مبارزه و مسابقه می‌پرداختند و به دریافت جایزه نایل می‌شدند. هرچه عدۀ جوانان کارکشته، چابک و ماهر یک قبیله بیشتر بود، آن قبیله از تحسین بیشتری برخوردار می‌شد. از این جوانان به هنگام ضرورت برای شناسایی بدکاران و تعقیب دزدان نیز استفاده می‌شد.

در ایران باستان آموزش نظامی چیزی نبود که کسی بر آن نبالد؛ حتى داریوش به‌خودمی‌نازد که دست‌وپایش نیرومند است، سوارکار، تیرانداز و نیزه‌افکن است، [چه] پیاده و [چه] سواره (کنت، 139-140). بزرگان هخامنشی تنها به این سبب در فنون جنگی ورزیده نمی‌شدند که به مهارتهای خود ببالند، بلکه اغلب در جنگهایی که شرکت داشتند، شخصاً درگیر نبردهای تن به تن می‌شدند و چه‌بسا که جان می‌باختند. کورش بزرگ در جنگ با سکاها کشته شد و از ۱۱ پسر داریوش ۵ نفرشان در خط مقدم و ضمن نبرد تن به تن کشته شدند. نوشتۀ گزنفن («کورش‌نامه»، I/349 ff.) در این‌باره که پارسها تا زمان کورش سواره‌نظام نداشته‌اند، بعید به نظر می‌رسد. احتمال دارد که کورش به سواره‌نظام سامان داده باشد. به نوشتۀ او در جنگ آشور، کورش پس از شکست دادن دشمن و مشاهدۀ مادیها که دشمن را برای گرفتن غنیمت تعقیب می‌کردند، متأسف شد و دستور تشکیل سواره‌نظام را صادر کرد و گفت: پس از آن هرکس که اسبی از او می‌گیرد، باید همواره سواره حرکت کند. اگر این گزارش درست باشد، شاید این عادت بلندپایگان پارسی که تا ناگزیر نبودند، پیاده نمی‌رفتند، از آن زمان بوده است. پلکان ورودی اصلی صفۀ تخت‌جمشید گواهی می‌دهد که داریوش از این پلکان سوار بر اسب وارد محوطۀ کاخهای سلطنتی می‌شده است.

در نگاره‌های جبهۀشرقی آپادانا پشت‌سر شاهِ بر تخت نشسته، سربازان نیزه‌دار در۳ردیف ایستاده‌اند. این‌سربازان ــ تقریباً ۱۰۰ نفر ــ در اینجا به نمایندگی از ۱۰ هزار پارسی سپاه جاویدان به تصویر درآمده‌اند. افراد این سپاه را از این روی جاویدان می‌نامیدند که با کشته شدن یکی از آنان بی‌درنگ کسی دیگر جایش را می‌گرفت (هرودت، III/391؛ نیز نک‌ : کورتیوس، I/83). همۀ این سربازان مسلح به نیزه‌ای هستند که در قسمت پایین آن یک انار کوچک قرار می‌گرفت، و از همین روی یونانیان آنها را «سیب بر [اناربر]» نامیده‌اند، و در میان خاورشناسان به این نام شهرت یافته‌اند (نک‌ : کخ، 251). این گروه ۱۰ هزار نفری خود از۱۰گروه هزار نفری تشکیل می‌شد. شاخص فرمانده هر گروه که «هزارپت» نامیده می‌شد (نک‌ : مارکوارت، «مطالعاتی[۳]...»، 224-225)، زرین بودن «انار» سرنیزه‌اش بود. دیگران انار سیمین داشتند. فرمانده نیزه‌داران «انار طلایی» نیز دارای همین عنوان هزارپت بود. این هزارپت ظاهراً فرمانده همۀ نیروهای ایرانی نیز بود؛ به‌این‌ترتیب، قدرت فوق‌العاده‌ای داشت. این‌شخص را شاه از افراد خانوادۀ خود و یا ازمیان دوستان مورد اعتمادش برمی‌گزید. به هنگام حضور شاه در دربار، افراد سپاه جاویدان در پادگانی که ضمیمۀ کاخ بود، به سر می‌بردند و در موقع سفرِ شاه، چادر او را در میان داشتند (اشپیگل، III/638). داریوش بجز سپاه پیادۀ جاویدان یک سپاه هزار نفری سوار نیز داشت (کخ، 252).

گروه‌بندی همۀ نیروهای نظامی ایران، مانند سپاه جاویدان، «ده دهی» بود. گروههای ۰۰۰‘۱ نفری از گروههای ۱۰۰ نفریِ متشکل از دسته‌های ۱۰ نفری درست می‌شد و هر گروه کوچک یا بزرگ فرمانده مسئول خود را داشت. در کنار سپاه جاویدان که پیاده‌نظام بود، هنگهای هزار نفری سواره‌نظام نیز وجود داشت. ظاهراً رقمهای ۱۰، ۵۰، ۱۰۰، هزار و ۱۰ هزار بی‌ارتباط با همین ارقام در اوستا نیست(نک‌ : اوستا، 173, 180, 205, 236). جالب توجه است که ضحاک نیز به بیوَراسب، یعنی دارندۀ ۱۰ هزار اسب مشهور است.

شاه فرمانده کل قوا بود و تا زمانی که نیروی رزم در بدن داشت، سپاه را خود هدایت می‌کرد (اشپیگل، همانجا). نخبه‌ترینِ ارتشیان هزار سوار و هزار نیزه‌داری بودند که شاه را درحالی‌که سوار بر ارابۀ باشکوهش بود، در مراسم رسمی همراهی می‌کردند (هرودت، III/357). سپاه جاویدان ۱۰ هزار نفری پس از این نخبگان قرار می‌گرفتند (اشپیگل، همانجا). برای کورش و داریوش اهمیتی نداشت که سردارانشان پارسی باشند، اما از زمان خشیارشا سرداران سپاه‌تنها ازمیان‌ایرانیان برگزیده می‌شدند و رفته‌رفته مقام سرداری سپاه ارثی شد. تنها انتصاب فرمانده سپاه۱۰هزار نفری و گروه هزار نفری با شاه بود و این فرماندهان به نوبۀ خود فرماندهان گروههای کوچک‌تر را انتخاب می‌کردند. ارتش بنا برسنت به۳دسته تقسیم می‌شد: جناح راست، جناح چپ و جناح میانی که قلب سپاه بود و شاه را در میان داشت.

 

جنگ‌افزار ارتش هخامنشیان

به گزارش استرابن(VII/183) سربازان ایرانی (سوار و پیاده) که از ۲۰ تا ۵۰ سالگی در خدمت ارتش بودند، سلاحشان سپری بود از نی بافته و علاوه بر کمان، شمشیر و کارد نیز داشتند. کلاهی برج مانند بر سر می‌گذاشتند و جوشنشان از فلسهای آهنین بود.

دشنه‌های سپاهیان ایرانی در بسیاری از نگاره‌های تخت جمشید به چشم می‌خورد. این دشنه به قول هرودت (III/371) اکیناکه (ﻫ م) خوانده می‌شد. اشمیت (ص 138) اکیناکۀ هرودت را شمشیر کج می‌داند و هینتس («ذخیره[۴]...»، 27) معتقد است که ایرانیان باستان با شمشیر کج آشنا نبوده‌اند. این دشنه را با کمربندی چرمین از کمر می‌آویختند و برای اینکه موقع حرکت غلاف دشنه به پا نکوبد، آن را با نواری چرم‌بافت به ران راست می‌بستند. کخ (ص 262) می‌نویسد که ایرانیان، مخصوصاً پس از شکست پلاته، پی بردند که با دشنه‌های کوتاهشان از عهدۀ شمشیرهای بلند یونانی برنمی‌آیند و از این روی، در دوره‌های بعدی شاهان ایرانی همواره در جنگها علاوه بر نیروهای خودی از مزدوران یونانی نیز استفاده می‌کردند. کخ نمی‌نویسد که چرا خود ایرانیان دست به تولید شمشیر بلند نمی‌زدند.

استرابن کمان را اسلحه‌ای بسیار مهم برای یک سرباز ایرانی می‌داند. کمان همراه‌تیر، در کماندانی که خاص ایرانیان بود، حمل می‌شد. کماندان هم در نگاره‌های تخت جمشید به فراوانی به چشم می‌خورد. در تخت جمشید هم پارسیهایی که لباس چین‌دار درباری بر تن دارند و هم آنهایی که لباس سوارکاران ایرانی پوشیده‌اند، کماندانی از سمت چپ کمربند چرمین خود آویخته‌اند. دیگر سربازان گارد شاه ترکشی ساده بر پشت دارند. در آجرهای لعابدار و منقوش شوش دیده می‌شود که این ترکشها به رنگ قهوه‌ای و با نقشی بسیار ظریف بوده‌اند. از لوحهای ایلامی که از شوش به دست آمده است، درمی‌یابیم که این ترکشها را از پوست غزال می‌ساخته‌اند (کخ، 260).

در سدۀ ۵ ق‌م گردونۀ داسدار از اختراعات جدید ایرانیان بود. به این گردونه نه تنها از چپ و راست نیزه و شمشیرهایی که نوکشان متمایل به جلو بود، می‌بستند، بلکه چرخها را هم مجهز به داسهایی می‌کردند که نوکهای تیزشان به هر سوی چرخ اشاره داشت. این نیزه‌ها و تیغها هر چیزی را که بر سر راه ارابه قرار می‌گرفت، تکه‌تکه می‌کرد (کخ، 262). به گفتۀ کخ (همانجا) ارتش ایرانیان تا اواخرسدۀ ۴ق‌م همۀ پیروزیهایش را مدیون این اختراع است؛ تنها در برابر اسکندر بود که از دست این ارابه‌ها هم کاری ساخته نشد. هراسی که این گردونه‌ها در دل دشمن می‌افکند، بیش از کارآیی واقعی آنها بود و به همین سبب بود که از زمان هخامنشیان تا اشکانیان از این نوع گردونه استفاده می‌شد (کورتس، 562). در جنگ اربل ۲۰۰ ارابۀ داسدار شرکت داشت (آریان، I/249). گزنفن در «کورش‌نامه» (II/135) شمار ارابه‌های داسدار کورش را در جنگ آشور ۳۰۰ عدد آورده است. همو به برجهای متحرک (به ارتفاع تقریبی ۶ متر) اشاره می‌کند که ظاهراً بر روی ارابه بوده‌اند و هر ارابه را ۸ گاو به حرکت درمی‌آورد (II/148-149).

از پادگانها و مراکزنظامی‌هخامنشیان آگاهی چندانی در دست نیست. گزنفن در «یادنامه[۵]...» (ص 393) دربارۀ استحکامات نظامی هخامنشیان، به ساختار پادگانهای هخامنشی اشاره‌هایی دارد. بنابراین گزارش در هر استان، یا ساتراپ‌نشین، نیرویی متشکل از سوارکار، تیرانداز و فلاخن‌انداز و سپردار برای مقابله با حملۀ دشمن نگهداری می‌شد. علاوه‌بر این، در هر پادگان دژی نیز با نیروی لازم وجود داشت و شاه به هنگام سرکشی به این دژها در صورتی که دژبان [ارگبد؟] در نگهداری دژ مسامحه کرده بود، او را مجازات می‌کرد.

 

نیروی دریایی هخامنشیان

در۵۱۶ ق‌م داریوش برای توسعۀ دریانوردی گام مؤثری برداشت. او فرمان داد امکان کشتی‌رانی از اقیانوس هند به دریای سرخ بررسی شود و برای این منظور دریانوردی از «کاری» به نام اسکولاکس را مأمور کرد تا رود سند را از مولتان (پایتخت ایالت پنجاب) به طرف پایین براند و سپس به سوی غرب بادبان بکشد. اسکولاکس پس از ۳۰ ماه به سلامت به ساحل جنوبی دریای سرخ رسید. وقتی داریوش به این نتیجه رسید که از دریای هند می‌توان به دریای سرخ رفت، تصمیم به اجرای نقشۀ کهن نخاو (نکو[۶])، فرعون مصر (۶۱۰-۵۹۵ ق‌م)، گرفت که می‌خواست مدیترانه را با حفر کانالی به دریای سرخ بپیوندد، اما موفقیتی به دست نیاورده بود. کار حفر کانال آغاز شد و با این کار یکی از بزرگ‌ترین گامها در اعتلای دریانوردی برداشته شد. داریوش با سنگ نبشته‌ای به فارسی باستان، ایلامی، بابلی و هیروگلیف مصری حفر کانال را به نام خود ثبت کرد (نک‌ : هینتس، «شاهان...»، 150).

آگاهی ما دربارۀ نیروی دریایی هخامنشیان محدود به مطالب جسته و گریخته‌ای است که با جنگ ایران و یونان ارتباط دارد و چنین به نظر می‌رسد که نیروی دریایی ایران را بیشتر نیروهای دریایی ملل دریانورد زیر سلطۀ شاهنشاهی، مانند فینیقیها، مصریها و یونانیها، البته به فرماندهی ایرانیان، تشکیل می‌داد. فینیقیها با ۳۰۰ کشتی ۳ ردیفی (منظور ردیف پاروزنی است)، هستۀ اصلی ناوگان ۲۰۰‘۱ کشتیِ ۳ ردیفی را تشکیل می‌دادند و نیروی دریایی ایرانیان با این کشتیها انسجام یافته بود و مصریها با ۲۰۰ کشتی ۳ ردیفی در ناوگان سهیم بودند. به‌نظر پارسیان این بهترین نیروی دریایی بود که در اختیار داشتند. علاوه بر این، کشتیهایی با ۵۰ یا ۳۰ پارو و یا کمتر وجود داشتند. کشتیهایی نیز برای سرباز و حمل اسب بود که روی هم بیش از ۳ هزار فروند می‌شدند. کشتیهای ۳ ردیفی ۲۰۰ ملوان، و کشتیهای ۵۰ پارویی ۸۰ سرنشین داشتند. برای نگهبانی از کشتیهای ۳ ردیفی و جلوگیری از خیانت، در هر کشتی ۳۰ ناوی پارسی، مادی و سکایی وجود داشت (نک‌: امستد، 245-247). در این نیروی دریایی عظیم حتى کشتیهای بلندی برای پل‌سازی و گذراندن سپاه از آب پیش‌بینی شده بود (هرودت، III/335).

گزارشی از آریان (نک‌ : II/419-421) نشان می‌دهد وقتی که نئارخوس، دریاسالار یونانی به بندر اَپُستانه (ﻫ م) در خلیج‌فارس رسید، در آنجا کشتیها و قایقهای بسیاری را دید که در خلیج کوچک نایبند لنگر انداخته بودند. به این ترتیب، می‌توان حضور نیروی دریایی هخامنشیان را در خلیج‌فارس نیز محتمل دانست.

آرایش نظامی هخامنشیان

کورتیوس (I/81-87) تصویری روشن از حرکت سپاه ایران در اختیار می‌گذارد: ایرانیان هرگز پیش از برآمدن آفتاب حرکت نمی‌کردند (نیز نک‌ : هرودیان، I/459-461)؛ پس از سرزدن خورشید با صدای شیپوری که از چادر شاه برمی‌خاست، فرمان حرکت داده می‌شد. سراپردۀ شاهی با نقش خورشید که به چادر نصب می‌شد، مشخص بود. در حالی که آتش مقدس و جاویدان در آتشدانی سیمین قرار داشت، مقام روحانی در حالی که ۳۶۵ جوان ارغوانی پوش به نشانۀ ۳۶۵ روز سال او را همراهی می‌کردند، به نیایش می‌پرداخت. به دنبال اینان ارابۀ ویژۀ اهوره‌مزدا حرکت می‌کرد و پشت سر ارابه، اسب خورشید و با کمی فاصله ۱۰ ارابه با محمولۀ طلا و نقره. بعد سواران ۱۲ ملیت با لباسها و اسلحه‌های متفاوت قرار داشتند و سرانجام، نوبت به سپاه جاویدان ۱۰ هزار نفری می‌رسید که طوقی از طلا بر گردن، و لباس زربفت بر تن داشتند. پشت سر سپاه جاویدان، با فاصله‌ای اندک، گروه ۱۵ هزار نفری خانوادۀ شاهی قرار می‌گرفت و پس از اینان نیزه‌داران محافظ خاندان شاهی. سپس ارابۀ شاه با نشان مخصوص ارتش که عقابی بود با بالهای گشوده، ظاهر می‌شد (نیز نک‌ : اشپیگل، II/642). ارابۀ شاه ۱۰ هزار نیزه‌دار را که نیزه‌هایشان نقره و طلاکاری شده بود، به دنبال داشت. حدود ۲۰۰ نفر از ملازمان شاه از چپ و راست ارابۀ شاه را در میان داشتند و پشت سر این ملازمان، ۳۰ هزار پیاده حرکت می‌کرد که ۴۰۰ اسب شاه را به دنبال داشت. سپس با فاصله‌ای چند، ارابه‌های مادر شاه (داریوش) و همسرش حرکت می‌کردند و سپس گروهی از زنان و ندیمه‌های ملکه‌ها سوار بر اسب بودند. به دنبال این زنان، ۶۰۰ یابو و ۳۰۰ شتر خزانۀ شاهی را حمل می‌کرد (کورتیوس، I/87). از گزارش آمیانوس مارکلینوس (II/481) برمی‌آید که در مقابله با حملۀ اسکندر، در ارتش ایران از فیل نیز استفاده می‌شده است.

با این‌همه، شاهان هخامنشی ترجیح می‌دادند که در جنگهای خود از نیروهای مزدور بیگانه نیز استفاده کنند. به این شکل، شاه ترتیبی می‌داد تا یونانی در برابر یونانی بجنگد. علاوه بر یونانیها از اقوام تورانی و قفقازی نیز استفاده می‌شد(نک‌ : اشپیگل، III/646؛ نیز نک‌ : امستد، 237-247).

 

ارتش در زمان اشکانیان

اشکانیان دارای ارتش و فرماندهی منظم نبودند (هرودیان، I/461) و نیروهای رزمی آنان انعکاسی از اوضاع و احوال اجتماعی کشور بود که هر «سردمدار» بزرگی سپاهیان مخصوص خود را داشت (گیرشمن، ۲۶۵). در حقیقت، اشکانیان هرگز نتوانستند خود را از آرایش جنگی خاصی که با آن در آسیای مرکزی خو گرفته بودند، جدا کنند. این آرایش از به هم پیوستن سواران تیرانداز چند سردمدار بزرگ و تاختن بر دشمن برای رسیدن به هدفی مشترک پدید می‌آمد. اشکانیان پس از تأسیس فرمانروایی، نخست اندکی از شیوه‌های نظامی سلوکیان، یعنی دراختیار گرفتن سربازان مزدور سبک و سنگین اسلحۀ پیاده و سواره را به کار بستند، اما به زودی، شاید در زمان فرهاد دوم (سل‌ ح ۱۳۸ یا ۱۳۷ ـ ح ۱۲۸ق‌م) به نقص بزرگِ داشتن سرباز مزدور و غیرقابل اعتماد بودن آنها پی بردند و از آن صرف‌نظر کردند و سپاه خود را براساس شیوۀ سنتی ایران سازمان دادند (نک‌ : کالج، 65). کار سپاهیان ثابت معمولاً در پادگانهای مرزی بود و تنها به هنگام ضرورت از مالکان بزرگ تقاضای نیرو می‌شد (همو، 64). ارتشی که به هنگام جنگ به این ترتیب فراهم می‌آمد، بیشتر سواره‌نظام بود؛ زیرا اشکانیان فقط وقتی که سوار بر اسب بودند، خودِ واقعیِ خویش را باز می‌یافتند (هارناک، 462). ظاهراً در این دوره استفاده از اسب در سپاه، وارد مرحلۀ نوینی می‌شود.

قدرت اشکانیان در حملۀ ناگهانی با اسب به دشمن و به محض احساس آسیب‌پذیری، فرار از برابر دشمن بود. این شیوه را رومیان «خدنگ پارتی» می نامیدند. سواران اشکانی علاوه بر اسبی که سوار بودند، اسب دیگری را نیز یدک می‌کشیدند تا به محض خسته شدن اسبشان از اسب یدک استفاده کنند (نک‌ : دیو، III/441-443). جنگ با نواختن طبل آغاز می‌شد. سواره‌نظام اشکانی به سبب سنگینی اسلحه و نیز برای تسلط بیشتر به میدان نبرد، از شتر هم استفاده می‌کرد. در جنگ اردوان پنجم (یا به روایتی چهارم) با رومیان، چون رومیان از بارش تیر و نیزه‌های شترسواران اشکانی تلفات بسیاری را متحمل شدند، ناگزیر با افشاندن گلوله‌های خاردار حرکت شترها را غیرممکن ساختند (نک‌: هرودیان، همانجا). اشکانیان به جنگ تن به تن و یا محاصرۀ دشمن بهای چندانی نمی‌دادند و چون از سپر استفاده نمی کردند، خود و اسبشان را با زره می‌پوشاندند (دیو، III/427؛ نک‌ : هارناک، 463). اشکانیان برای جنگهای طولانی از بردباری کافی برخوردار نبودند و گاهی درست در گرماگرم جنگ دست از نبرد می‌کشیدند و پا به فرار می‌گذاشتند، اما دوباره قوای خود را جمع می‌کردند و آمادۀ دفاع می‌شدند (نک‌ : دیو، III/427-429؛ هارناک، همانجا). ارتش اشکانیان به‌طور کلی ارتشی تدافعی بود و برای جنگ تهاجمی تربیت نشده بود و از فن محاصره بهره‌ای کافی نداشت و به همین سبب، در پای دیوار دژهای دشمن از خود عجز نشان می‌داد (گیرشمن، 266).

تیر و کمان سلاح همیشگی اشکانیان بود و به گفتۀ پلوتارک، شاهان سکایی [اشکانی] خود ناوک تیرهایشان را تیز می‌کردند (V/262). کمان اشکانیان از همان ابتدا «ابروانی» بود که همراه تیر در کماندان حمل می‌شد. پیاده‌نظام که اعتبار چندانی نداشت، فقط مسلح به تیر و کمان بود (دیو، III/427). افراد سواره‌نظام نیز اغلب تیر و کمان داشتند، پیراهنی کمر دار و شلواری گشاد می‌پوشیدند و تشکیل نیرویی سبک اسلحه را می‌دادند. این سواران، سوارانی را نیز در کنار داشتند که سر تا پا زره‌پوش بودند (هارناک، همانجا). علاوه بر تیر و کمان از نیزۀ بلند نیز استفاده می‌شد. در میان سواران نیزه‌دار اشکانی گروهی نیز نیزۀ دوسرداشتند که‌سلاحی بسیارخطرناک بود و سوارکار می‌توانست به هنگام نبرد، دو دشمن را در آن واحد مورد حمله قرار دهد (همو، ۴۶۴). هماهنگی سواره‌نظام سبک و سنگین اشکانیان که مکمل یکدیگر بودند، از ویژگیهای مشهور ارتش اشکانیان است: پس از اینکه بارانِ تیر سواره‌نظامِ سبک، عرصه را بر دشمن تنگ می‌کرد، زره‌پوشانِ سوار، بر قلب دشمن می‌تاختند و آنها را به کلی از پای درمی‌آوردند. سورن، فاتح کرهه (هران) این تاکتیک را به حد کمال رسانید. به گزارش پلوتارک (II/271) سورن یک نیروی هزار نفرۀ زره‌پوش داشت که از رعایا و غلامان خود او تشکیل شده بود و هزار شتر تیرهای این سواران را حمل می‌کردند، تا هرگز دچار کمبود تیر نشوند.

بزرگ‌ترین ضعف سپاه اشکانی فرار لگام گسیخته از برابر دشمن، به هنگام کشته شدن فرمانده سپاه آنان بود. این امر از آنجا ناشی می‌شد که ارتش فاقد مهارت خودگردانی بود؛ مردان به جنگ می‌رفتند، چون امیران محلی به تقاضای شاه نیروهایی را در اختیار او قرار داده بودند و توجهی به مهارت افراد نمی‌شد. با کشته شدن سردار، چون در اعضای سپاه توانایی انتخاب سرداری جدید نبود، بی‌درنگ افراد زیر فرمانش بی‌هدف و درمانده پا به فرار می‌گذاشتند. سود و زیان جنگ نیز با شاه بود و جنگجویان تنها در این حد به سرنوشت جنگ علاقه داشتند که امکان داشت سهمی از غنایم به دست آورند (نک‌ : اشپیگل، III/646). اشکانیان نیز مانند هخامنشیان در نبردهای خـود از نیروهـای ــ البته تا حدودی ــ بیگانه،مانندسکاها، یعنی تورانیهای آن سوی آمودریا استفاده می‌کردند (همانجا).

یکی دیگر از شگردهای اشکانیان برای ایجاد وحشت در دل دشمن استفاده از پرچمهایی با تصویر اژدها بود. این پرچمها را از جنسی سبک می‌ساختند تا بر اثر وزش باد مانند مارهایی بسیار بزرگ به جنبش درآیند. چیزی نگذشت که رومیان در لشکرکشیهای خود از این روش نیز تقلید کردند و همواره در سپاه خود افرادی ویژۀ حمل این پرچمها را داشتند (کورتس، 676-677). اشکانیان در فصل زمستان معمولاً از پرداختن به جنگ پرهیز می‌کردند (پلوتارک، II/341؛ دیو، همانجا).

به سبب کمبود نگاره از زمان اشکانیان، آگاهی از لباس نظامی اینان بسیار اندک است. در عین حال، طرحی خطی از یک سوار اشکانی در معبد دورا، هیئت سواری اشکانی را به خوبی نشان می‌دهد. در این طرح نقاب و زره سوارکار و زره اسب که تقریباً تمام بدنش را پوشانده، به خوبی نشان داده شده است. شباهت نیم‌تنۀ کوتاه و شلوارِ سوارکار که از قسمت زانو به پایین تنگ است، با شلوار سوارکاران امروزی، جالب توجه است. زره سوار و اسب ظاهراً از صفحات فلزی گردی به شکل فلس ماهی ساخته شده است. به کمک این طرح تصور هیبت یک سوار اشکانی به هنگام نبرد یا شکار به آسانی میسر است.

 

ارتش در زمان ساسانیان

به نظر می‌رسد حدود ۵۰۰ سال تاخت و تاز و سپاهیگری اشکانیان از نظر نظامی چیز چندانی از خود برجای نگذاشت. از شواهد چنین برمی‌آید که خیلی زود سپاه ملوک‌الطوایفی اشکانیان جای خود را به یک ارتش منظم داد (نک‌ : کریستن‌سن، 202). ظاهراً از زمان خسرو انوشیروان است که ارتش ساسانی، نظامی کاملاً نو می‌یابد. از این‌روی، اغلب در آغاز کار ساسانیان تشخیص ایران سپاهبد از سپاهبد و به‌طور کلی تشخیص و تفکیک مقامهای بالای نظامی از یکدیگر دشوار است. در کارنامۀ اردشیر بابکان (سل‌ ۲۲۴-۲۴۱م) بنیان‌گذار سلسله، برای نخستین‌بار به عنوان ایران سپاهبد برمی‌خوریم (ص ۲۰۶) که ظاهراً بلندپایه‌ترین مقام نظامی است. از منابع موجود می‌توان چنین دریافت که تا زمان خسرو اول ساسانی (سل‌ ۵۳۱-۵۷۹م) ایران سپاهبد وزیر جنگ و فرمانده کل سپاه بوده است. در عین حال، به سبب تمرکز بیش از حد قدرت در دست شاه گاهی این مقام از قدرت سازمانی خود برخوردار نبود (نک‌ : کریستن‌سن، ۱۳۰). همچنین معلوم نیست که ایران سپاهبد بر مقام ارگبدی که فقط از آنِ یکی از اعضای خاندان شاهی بود (نک‌ : ﻫ د، ارگبد) برتری داشته، یا برتری با ارگبد بوده است. در کارنامۀ اردشیر بابکان (ص۲۱۳) از «ارتیشتاران سالار» نیز یاد می‌شود. چون در هر دو جای کارنامه، عنوانهای «ایران سپاهبد» و «ارتیشتاران سالار» پس از عنوان «موبد موبدان» می‌آید، می‌توان گمان برد که هر دو عنوان یکی است. طبری کاردار پسر مهر نرسه را که مقام ارتیشتاران سالار داشت، بالاتر از سپاهبد و تقریباً هم‌ردیف ارگبد می‌آورد (۱/ ۸۶۹).

انوشیروان در تشکیلات جدید نظامی در فرماندهی کل سپاه نیز تغییراتی به وجود آورد و ضمن از میان برداشتن مقام ایران سپاهبد، ۴ سپاهبد را به ریاست دائمی سپاه ایرانشهر برگماشت و هرکدام را مأمور سرپرستی سپاه ¼ کشور کرد: سپاهبد شرق نیروهای خراسان، سکستان و کرمان را زیر فرمان خود داشت، سپاهبد جنوب نیروهای پارس و خوزستان، سپاهبد غرب نیروهای عراق تا مرز روم شرقی و سپاهبد شمال نیروهای ماد بزرگ و ارمنستان (مارکوارت، ایرانشهر، 16؛ طبری، ۱/۸۹۴؛ نیز نک‌ : پیگولوسکایا، ۱۶۰).

در گزارش پروکوپیوس (I/91) به نام سِئُسِس (سیاوش) در مقام ارتیشتاران سالار در زمان قباد (سل‌ ۴۸۸-۴۹۶ و ۴۹۸ یا ۴۹۹-۵۳۱م) برمی‌خوریم. به گفتۀ کریستن‌سن (ص 126) از این پس دیگر در منابع این مقام مشاهده نمی‌شود و از قراین چنین برمی‌آید که ارتیشتاران سالار لقب دیگر ایران سپاهبد بوده، و خسرو انوشیروان این منصب و مقام را حذف کرده است.

انوشیروان ارتش ساسانیان را سازمانی نو داد: مقرر شد تا نجبای (اسواران) فرودست که هستۀ اصلی سپاه ایران را تشکیل می‌دادند و می‌بایستی بدون حقوق خدمت کنند و ساز و برگ جنگی را خود فراهم آورند، اسب و اسلحه و حقوق ثابت دریافت نمایند (طبری، ۱/۸۹۷- ۸۹۸). همچنین به کسی که برای ارتش کاری نمی‌کرد، دیگر حقوقی پرداخت نشود و به هر کسی اسلحه‌ای داده شود که متناسب با رستۀ اوست.

گزارش پروکوپیوس (I/121) از ارتش ایرانِ زمان قباد، مغرضانه هم که باشد، نشان می‌دهد که انوشیروان ناگزیر از یک اصلاح بوده است. او می‌نویسد کشاورزان فقیری که گروه پیادگان را تشکیل می‌دهند، تنها به این سبب به جنگ می‌روند که دیوارها را فرو ریزند و کشتگان را لخت کنند. با این‌همه، دست کم برای زمان ساسانیان گزارشهایی در دست است که ایرانیان وقتی دشمنِ در حال فرار را مواجه با رودخانه‌ای می‌دیدند، اگرنه از سر جوانمردی، شاید به سبب تقدس آب به او فرصت عبور از آب و فرار بی‌درد سر را می‌دادند (نک‌ : اشپیگل، III/۶۴۵)، البته این شیوه می‌تواند ناشی از نوعی تاکتیک نظامی نیز بوده باشد. در آیین‌نامه (آیین‌نامۀ جنگ) که ظاهراً ابن مقفع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرده، و از طریق عیون الاخبار ابن قتیبه به ما رسیده، آمده است: وقتی که سپاه نزدیک آب توقف می‌کند، باید اجازه داد تا دشمن سیراب شود؛ چون برخلاف دشمن تشنه، دشمن سیراب را به آسانی می‌توان از پای درآورد (۱/۱۱۳). جالب توجه است که لشکریان پیش از آغاز جنگ، نخست مقداری آب مقدس در نزدیک‌ترین نهر یا رودخانه می‌ریختند، سپس با کمان شاخه‌ای مقدس به سوی دشمن پرتاب می‌کردند و آن‌گاه جنگ درمی‌گرفت («دینکرد»، 89).

ساسانیان نیز از سرباز مزدور بی‌نیاز نبودند. اینان بیشتر از قبایل هون استفاده می‌کردند، اما چون روم شرقی نیز از همین قبایل برای جنگ با ایران استفاده می‌کرد، طرفین اغلب برای پیشی گرفتن از دشمن، ناگزیر از پرداخت بیشتر می‌شدند. البته این نیروهای مزدور، گاه به سبب دریافت مزد بیشتر از سوی دشمن، باعث آشفتگیهای غیرقابل جبرانی نیز می‌شدند (نک‌ : اشپیگل، III/466).

در زمان انوشیروان سلاح سواران عبارت بود از برگستوان اسب، جوشن بلند و زرهی سینه‌پوش، ران‌بند، شمشیر، نیزه، سپر، گرزی که به کمر بسته می‌شد، تبرزین، ترکشی با دو کمان به زه کشیده و ۳۰ تیر و سرانجام دو زه تابیده که سوارکار آن را از پشت کلاه خود می‌آویخت (نک‌ : طبری، ۱/۹۶۴). با این‌همه، سلاح اصلی ایرانیان در زمان ساسانیان نیزه و کمان بود. از گزارش پروکوپیوس چنین برمی‌آید که ارتش ساسانیان مجهز به وسایل ساخت سریع پل بر رودخانه نیز بوده است (I/447).

در زمان ساسانیان سواره‌نظام زره‌پوش و سنگین اسلحه که از سواران نژاده تشکیل می‌شد، هستۀ اصلی ارتش به‌شمار می‌آمد. به گزارش آمیانوس مارکلینوس (II/461)، برق زره و سلاح سپاه زره‌پوش ایران در مقابلۀ با رومیان چشم آنان را خیره کرد؛ گویی سواران آهن یکپارچه بودند؛ تمامی تن افراد از صفحات آهن پوشیده بود و آهن چنان بر بدن می‌چسبید که بستهای خشک زره از حرکات بدن تبعیت می‌کرد و با نقابی که از چهره آویخته می‌شد، هیچ تیری بر بدن کارگر نبود. همو (II/483-485) می‌نویسد: ایرانیان فقط به جنگ شجاعانۀ از دور عادت داشتند و به محض احساس عقب‌نشینی قوای خودی، مانند ابر طوفانی پس می‌کشیدند و چون به پشت سر خود تیراندازی می‌کردند، دشمن از تعقیب عاجز می‌ماند. پشت سر سواره نظام فیلها قرار می‌گرفتند (همو، II/481). پیاده‌نظام که پایگان نامیده می‌شد، به فرماندهی پایگان سالار، آخرین بخش سپاه را تشکیل می‌داد. پیادگان موظفانی از روستاییان عادی بودند که بدون دریافت حقوق به جنگ می‌رفتند (همو، II/395).

ساسانیان فن دژستانی را از رومیان آموخته بودند و از منجنیق، برج متحرک، سرب گداخته و مواد قابل اشتعال استفاده می‌کردند (کریستن‌سن، 208-209). گزارشی از آمیانوس مارکلینوس (II/427, 469) نشان می‌دهد که به هنگام پیشروی دشمن در جلگه، ایرانیان مزارع را می‌سوزاندند تا آزوقه به دست دشمن نیفتد و همچنین با ایجاد طغیانهای مصنوعیِ آب، مانع پیشرفت دشمن می‌شدند. به گفتۀ همو ایرانیان اسیران جنگی را می‌فروختند (I/495-497) و یا برای آبادانی و کشت و زرع به نقاط کم‌جمعیت کشور می‌فرستادند (همو، II/39).

ظاهراً ساسانیان نیز سپاهی جاویدان (پروکوپیوس، I/121) مرکب از ۱۰ هزار نفر داشتند و فرمانده این سپاه «وَرْثْرَغْنیکان خدای» نامیده می‌شده است (نک‌ : کریستن‌سن، 203؛ هرتسفلد، 173).

برخلاف دورۀ هخامنشیان و اشکانیان، برای عصر ساسانیان تصویر بهتری از ارگ و ارگبد (ﻫ م‌م) در دست است که به نزدیک شدن به معنی و کاربرد درست واژۀ ارگ کمک می‌کند. اردشیر بابکان، بنیان‌گذار سلسلۀ ساسانیان خود ارگبد بود و از همین روی،پس از رسیدن به فرمانروایی، عنوان ارگبد مخصوص خاندان سلطنتی شد (کریستن‌سن، 101-102). به گزارش مسعودی (۲/۱۹۸)، انوشیروان بناها، قلعه‌ها، باروها و پادگانها بنا کرد که از نظر فن ساخت بارو، مخصوصاً در دریا، بسیار بااهمیت است. انوشیروان برای جلوگیری از هجوم قبایل مختلف قفقاز به داخل کشور دیواری ساخت که بخشی از آن در دریا بوده است. مسعودی که خود در ۳۳۲ق این دیوار را دیده و شاهد پابرجایی آن بوده است، می‌گوید که این دیوار را بر مشکهای پربادی از پوست گاو، با سنگ و آهن و سرب بنا می‌کرده‌اند؛ با ارتفاع گرفتن دیوار، مشکها فروتر می‌رفت، تا به کف دریا می‌نشست و دیوار از آب بلندتر می‌بود. آن‌گاه مردانی به زیر آب رفته، مشکها را سوراخ می‌کردند تا دیوار در دل آب و در کف دریا استوار شود (۲/۱۹۶-۱۹۷). این دیوار که مسعودی از قول ایرانیان، آن قسمتی را که در دریا قرار گرفته است، سد می‌نامد، ظاهراً در طول خط مرزی قفقاز و ایران ادامه داشته است. پیش از این، یزدگرد دوم نیز با ساختن دژی در دربند مانع رخنۀ اقوام شمالی به ایران شده بود (اشپیگل، III/357).

فنون نظامی ساسانیان

برخلاف دوره‌های هخامنشی و اشکانی، از طریق آیین‌نامه اطلاعات گرانبهایی از فنون نظامی ساسانیان دردست است(نک‌ : ابن‌قتیبه، ۱/۱۱۲-۱۱۵). از آن میان: سربازان چپ‌دست باید در جناح چپ جای بگیرند، تا بتوانند رو به روی دشمن به هر سوی تیراندازی کنند؛ برای قلب سپاه محل مرتفعی انتخاب شود؛ فرمانده سپاه باید مراقب باشد، تا سپاه پشت به نور آفتاب و وزش باد داشته باشد؛ دسته‌های مقدم باید در راههای هموار حرکت کنند، از جاهای ناشناخته نگذرند و در بلندیها توقف کنند و در جای پوشیده و نامرئی کمین گیرند و در مدخلهایی که خطر شبیخون دارد، دام آهنی بگسترند؛ فرمانده باید از انتشار خبر حمله‌جلوگیری‌کند و اگر رزمندگانش دلیر و با تجربه‌اند، بگذارد تا حمله از سوی دشمن باشد و اگر بیشتر آنان بی‌تجربه باشند، آن‌گاه بهتر است که پیش از دشمن اقدام به حمله شود؛ برای حمله، نیروی خودی باید یک و نیم‌برابر نیروی دشمن باشد و تنها وقتی می‌توان با سپاه کم به مقابلۀ دشمن پرداخت که دشمن به داخل کشور تجاوز کرده باشد؛ برای کمین نشستن باید سربازان دلیر و محتاط را برگزید که به صدای بلند سرفه و عطسه نکنند و چارپایانی باید در اختیار داشته باشند که شیهه نکشند؛ کمینگاه باید در نزدیکی آب باشد و از ترساندن پرندگان و جانوران وحشی باید پرهیز کرد؛ بهترین وقت حمله شب است و صدای آب و باد بهترین فرصت را برای حمله فراهم می‌آورد، چون این صدا مانع رسیدن صدای حمله به دشمن است؛قسمتی‌از سپاه به قلب دشمن می‌تازد تا صدای جنگ از این قسمت بلند شود و بعد با ایجاد سر و صدا و پراکندن شایعه که سردار دشمن کشته شده است، باید سپاه دشمن را تضعیف کرد؛ باید برای نیروهای خودی محل پوشیده و مشجر را در اختیار گرفت و زمین پست و مسطح را در اختیار دشمن گذاشت (نیز نک‌ : فخر مدبر، ۲۷۶- ۲۷۸؛ اینوسترانتسف، ۵۳-۸۷).

از نقل قول ابن قتیبه (۱/۱۱۴-۱۱۵) از آیین‌نامه، در بارۀ فن محاصرۀ دژها و شهرها نیز، به اطلاعات جالب توجهی از تاکتیکهای نظامی ساسانیان می‌توان دست یافت. به هنگام محاصره باید چند جاسوس در قلعه و یا شهر محاصره شده داشت، تا هم بتوان به اسرار درون قلعه پی برد و هم به کمک جاسوسان به تضعیف روحیۀ دشمن پرداخت. باید تدبیری اندیشید که با ایجاد شایعات در میان مردم آنان به نقاط مستحکم و سست قلعه، به نقاطی که امکان حملۀ آلات قلعه‌کوب می‌رود، به نقاطی که با منجنیق به آنها حمله خواهد شد، به جاهایی که باید نقب زده شود، به جاهایی که باید نردبان نصب کرد، به جاهایی که می‌توان از دیوار بالا آمد و سرانجام به جاهایی که به آتش کشیده خواهد شد، با انگشت اشاره کنند و یا ضمن نامه‌ای که با تیر انداخته می‌شود، به مردم هشدار داد، آنان که زنده بمانند خائن هستند، تا عده‌ای بر اثر ترس قلعه را تسلیم کنند. ساسانیان برای گشودن قلعۀ دشمن به پرتاب گلوله‌های نفتی نیز اقدام می‌کردند (همانجا).

یکی از شگردهای ساسانیان غلو در قدرت و موقعیت برتر خود بود که ضمن تقویت روحیۀ خویش، از نظر روانی دشمن را تضعیف می‌کردند. مثلاً وقتی که مهران پیروز، سردار خسرو انوشیروان به دروازۀ نصیبین که در دست دشمن بود، رسید، به بلیزاریوس [۱]سردار رومی پیام فرستاد که برایش در شهر حمامی آماده سازد، چون می‌خواهد روز بعد شهر را به تصرف خود درآورد و نیاز به حمام دارد (پروکوپیوس، I/107). دعوت از حریف برای نبرد تن به تن معمول‌ترین کار سپاه ساسانی برای ایجاد هراس در دل دشمن بود، مردانی که از تناوری ویژه‌ای برخوردار بودند، قدم پیش می‌نهادند و از ردیف جنگجویان دشمن هماورد با جرئت می‌طلبیدند (نک‌ : همو، I/109-111).

سرشماری سپاه: به سبب اغراقی که همواره دربارۀ شمار سپاهیان شده است، شاید هیچ‌گاه نتوانیم به شمار دقیق سپاهیان هیچ دوره‌ای از تاریخ گذشته پی ببریم، اما گزارشهایی دردست است که گواه سرشماری شرکت‌کنندگان در جنگ است. هرودت (III/375) از شمار نیروهای ایران، به سبب محرمانه بودن امر، اطلاع دقیقی ندارد، اما اشاره‌ای که او به نحوۀ سرشماری می‌کند، بسیار جالب توجه است: نخست به دستور خشیارشا ۱۰ هزار نفر را در محلی کنار یکدیگر، جمع کردند و فضایی را که این عده به اشغال خود درآورده بود، با دقت علامت‌گذاری کردند و سپس بر گرد این فضا دیواری که تا ناف انسان بلندی داشت، کشیدند. آن‌گاه سپاهیان را مکرر کنار یکدیگر در این فضای محصور جای می‌دادند، تا عدۀ همۀ سپاهیان، به دست آید. به گزارش پروکوپیوس (I/177)، برای تعیین شمار کشتگان و اسیران نیروهای خودی از دیرباز چنین معمول بود که شاه بر تخت می‌نشست و سبدهایی در جلو او می‌نهادند، آن‌گاه یک‌یک افراد سپاهی که آمادۀ جنگ بودند، از جلو شاه عبور می‌کردند و هریک تیری در سبدی می‌انداختند، سپس مهر شاه را بر سبدها می‌زدند. پس از جنگ و بازگشت سپاه به کشور، سبدها را می‌گشودند و هر سپاهی تیری برمی‌داشت، به این ترتیب، از عدۀ تیرهای برجای مانده شمار کشتگان و یا اسیران تعیین می‌شد و شاه پی می‌برد که سردارش جنگ را به چه بهایی برای او تمام کرده است.

 

میراث ارتش ساسانیان

یکی از تأثیرات چشم‌گیر تمدن ساسانی در تشکیلات دولتی جهان اسلام، به کارگیری فنون جنگی عصر ساسانی است. در همان نخستین صفحات تاریخ اسلام به یک شیوۀ جنگی ایرانی برمی‌خوریم که به پیشنهاد سلمان فارسی و تصویب حضرت رسول(ص) جامۀ عمل پوشید، و آن، حفر خندق پیرامون مدینه برای جلوگیری از حملۀ کفار بود (اینوسترانتسف، ۵۳).

از میان کتابهایی که در صدر اسلام دربارۀ فنون جنگی از فارسی به عربی ترجمه شده، و ابن ندیم (ص ۳۷۶-۳۷۷) آنها را فهرست کرده است، می‌توان «اصول تیراندازی» از بهرام گور و به قولی بهرام چوبین و کتابهایی دربارۀ دفاع شاهان ساسانی از مرزهای خود، فنون جنگی در تصرف دژها و شهرها، کمین کردن و گماردن جاسوس و به کار بردن حیله (تاکتیک)های جنگی که برای اردشیر بابکان تألیف شده بود و همچنین کتابی دربارۀ فنون جنگی و آرایش سپاه را نام برد.

 

مآخذ

ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اینوسترانتسف، ک.، مطالعاتی دربارۀ ساسانیان، ترجمۀ کاظم کاظم‌زاده، تهران، ۱۳۴۸ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، ۱۳۲۶ش؛ پیگولوسکایا، ن. و.، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، تهران، ۱۳۶۷ش؛ دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش؛ طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۴م؛ فخر مدبر، محمد، آداب الحرب و الشجاعة، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۹ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، ۱۹۱۴م؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، ۱۳۴۰ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، ۱۳۴۷ش؛ نیز:

 

Ammianus Marcellinus, Rerum gestarum libri, tr. J. C. Rolfe, London, 1972; Arrian, Anabasis Alexandri, tr. E. I. Robson and P. A. Brunt, London, 1966-1967; Avesta, tr. F. Wolff, Strasbourg, 1910; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961; Christensen, A., L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Colledge, M. A. R., The Parthians, London, 1967; Curtius, Quintus, History of Alexander, tr. J. C. Rolfe, London, 1971; «Dinkard», Pahlavi Texts, The Sacred Books of the East, tr. E. W. West, Delhi, 1969, vol. XXXVII; Dio, Roman History, tr. E. Cary,London, 1954; Ghirshman, R., Iran from the Earliest Time to the Islamic Conquest, Baltimore, 1954; Harnack, D., «Die Anfänge der Parther», Geschichte Mittelasiens im Altertum, ed. F. Altheim and R. Stiehl, Berlin, 1970; Herodian, Roman History, tr. C. R. Whittaker, London, 1969; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, vol. I, 1946, vol. III, 1957; Herzfeld, E., Paikuli, Berlin, 1924; Hinz, W., Altiranisches Sprachgut der Nebenüberlieferungen, Wiesbaden, 1975; id, «Persien Grosskönige und Satrapen», Kulturgeschichte der Welt, Asien, Afrika, Amerika, ed. H. Boekhoff and F. Winzer, Braunschweig, 1966; Kent, R. G., Old Persian, Grammar, Texts, Lexicon, New Haven, 1953; Koch, H., Es kündet Dareios der König, Mainz, 1992; Kurz, O., «Cultural Relations Between Parthia and Rome», The Cambridge History of Iran, ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983, vol. III(1); Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; id, Untersuchungen zur Geschichte von Ēran, Göttingen, 1896; Olmstead, A. T., History of the Persian Empire, Chicago/London, 1970-Plutarch, Grosse Griechen und Römer, tr. K. Ziegler, Zürich 1955-1960; Procopius, History of the Wars, tr. H. B. Dewing, London, 1954; Schmitt, R., «Medisches und Persisches Sprachgut bei Herodot», ZDMG, Wiesbaden, 1967, vol, CXVII; Spiegel, F. Erānische Altertumskunde, Amsterdam, 1971; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1966; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1968; id, Memorabilia and Oeconomicus, tr. E. C. Marchant, London, 1959.

پرویز رجبی

 

III. ارتش در ایران دورۀ اسلامی

ارتش عربها که موفق به گشودن ایران ساسانی شد، در اصل بر پایۀ بسیج همگانی شکل می‌گرفت و سواره‌نظام آن که از مـردان عـرب مسلمـان و آزاد تشکیل می‌شد، از دیـوان ــ کـه احتمالاً به دستور خلیفۀ دوم و به تقلید از سرمشق ایرانی پدید آمده بود ــ حقوق (عطاء) می‌گرفت. گروهی از سربازانی که دارای پایگاه اجتماعی پایین‌تری بودند و معمولاً پیاده می‌جنگیدند و تنها از غنائم تاراج شده سهم می‌بردند، نیز به سواره‌نظام یاد شده افزوده می‌شدند. شمار نفرات به وسعت نبرد بستگی داشت. برای لشکرکشی به آذربایجان، ارّان و نواحی جبال از پایگاه کوفه حرکت می‌کردند، و برای لشکرکشی به اهواز، فارس، کرمان و خراسان از پایگاه بصره.

در عصر امویان، شمار سپاهیان عرب در شهرهای نظامی ایران رو به افزایش نهاد، چندان که در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ق)، شمار نیروهای ارتش عرب در خراسان بیش از ۱۵ هزار بود و ۲۰ هزار تن دیگر از بصره و کوفه بدانجا گسیل شد. پس از شکست ارتش ایران در برابر عربها در جنگ قادسیه(احتمالاً ۱۵ق/۶۳۶م) حدود ۴ هزار تن از گارد شاهنشاهی ارتش ساسانی به عربها پیوسته بودند و در ۲ یا ۳ دهۀ بعد، گروههایی از اَسواران و کمان‌داران ایرانی در شهر نظامی بصره مستقر شدند. در عصر امویان، گرویدن موالی به اسلام افزایش یافت و با اقامت دائم عربها در شهرهایی نظامی چون قزوین و مرو، به‌تدریج ترکیب قومی سپاه مسلمانان نسبت به آنچه در جریان تصرف ایران بود، دگرگون شد.

به‌نظر می‌رسد هستۀ اصلی نیروهای شرکت‌کننده در نهضت عباسیان را قبایل عربی تشکیل می‌دادند که بیشترشان برای مدتی نسبتاً طولانی در شهرهای خراسان سکونت گزیده بودند و نیروهای ایرانی نیز آنان را همراهی می‌کردند. به هر حال، نیروهای مؤثر در اوایل عصر عباسی که ترکیبی چندقومی داشتند، در بغداد ساکن شدند و سمتهای مهم نظامی را در امپراتوری عباسی از شمال افریقا تا ماوراءالنهر اشغال کردند.

فنون و تجهیزات جنگی ارتش مستقر در ایران در عصر اموی و آغاز دوران عباسی در اصل مشابه فنون و تجهیزات ارتشها در نقاط دیگر امپراتوری اسلامی بود. این ارتش در میدان جنگ از قلب، جناح راست، جناح چپ، و نیروهای جلودار و عقبه تشکیل می‌شد. در ارتش ساسانی، قلب سپاه را با فیلهای جنگی تقویت می‌کردند، اما این ترفند نظامی به عنوان یکی از ویژگیهای نظامی در ارتش ایران، تا عصر غزنویان احیا نشد. جنگ‌افزار این ارتش نیز شمشیر، نیزه و کمان بود. با افزایش شمار سپاهیان اهل آسیای میانه، نوعی کمان نوک‌تیز که به منزلۀ نیزه نیز بود، به‌تدریج رواج یافت. گرز، کمند و تبرزین نیز از جنگ‌افزارهای خاص اسواران ایرانی بود. سپاهیان دیلمی از سدۀ ۳ق به بعد، از عناصر ویژۀ ایرانی، یعنی سپرهای نقش‌دار و زوبین (نیزۀ کوتاه) استفاده می‌کردند. به‌نظر می‌رسد که ناوک و چرخ (ابزارهای مکانیکی پرتاب تیر) و نیز کمان زنبوری از آغاز سدۀ ۵ ق در ارتش ایران شناخته شده بوده است. منجنیق (وسیلۀ پرتاب سنگ و مواد آتش‌زا) و دَبّابات (برجهای متحرک برای حمله به قلعه‌ها) نیز به‌کار می‌رفت.

از اوایل سدۀ ۳ق به بعد، ساختار قدرت در ایران رو به تغییر گذارد و قدرت عباسیان در نواحی شرقی اسلامی به‌تدریج کاهش‌یافت. طاهریان و سامانیان، به‌رغم برخی جنبه‌های صوری، به سمت استقلال سیاسی گام برداشتند و صفاریان و آل بویه علناً منکر اقتدار عباسیان شدند. این نگرش سیاسی در ساختار و طرز عمل ارتش تأثیر مستقیم نهاد. در همین حال، ترکان به عنوان نیروهای جنگاور، به خدمت ارتشهای مسلمانان درآمدند. سرداران ترک چنان قدرتی به چنگ آوردند که شماری از آنان در عزل و نصب خلفای عباسی دست داشتند. استفاده از بردگان و غلامان نیز بر توان این ارتشها افزود.

تحول چشمگیر در ارتش ایران زمانی رخ داد که غزنویان چگونگی استفاده از فیلهای جنگی را از هندیان آموختند. این فیلها در میدانهای جنگ رعب و وحشت ایجاد می‌کردند. در ۴۲۲ق، در پیلخانه‌های غزنه بیش از ۶۰۰‘۱ فیل جنگی وجود داشته است. از فیل برای حمل جنگ‌افزارهای سنگینِ قلعه‌کوب و نیز ویران کردن دیوارها و درهم شکستن درِ قلعه‌ها استفاده می‌کردند.

سلجوقیان که ارتش غزنویان و آل بویه را شکست داده، سرزمینهای وسیعی را فتح کرده بودند، به پیروی از روش اَلْب‌ارسلان و ملکشاه، و تدبیر خواجه‌نظام‌الملک طوسی، مراقبت می‌کردند که دستمزد نظامیان به‌طور مرتب پرداخت شود و ترکیب سپاهیان از اقوام مختلف باشد. کارآمدی ارتش در عصر سلجوقیان افزایش یافت و فن جنگ درسده‌های ۵ و۶ق پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر شد. در سده‌های ۶ و ۷ق نیز روشهای محاصره و استفاده از جنگ‌افزارهای پیچیده برای گشودن شهرها کارآمدتر گردید.

مغولان دانشها و تجربه‌های نظامی ارتش سلجوقی را با دانشها و تجربه‌های چینی و دیگر نواحی همسایه درآمیختند و فنون نظامی را به طرزی چشمگیر ارتقا دادند. انضباط در ارتش مغول بسیار نیرومند بود. سربازان مغول فرمانهای نظامی را به دقت اجرا می‌کردند و در جنگها شیوۀ ارعاب دشمن و گرفتن روحیۀ او را ماهرانه به کار می‌بستند. آنان نیروها را در واحدهای ۱۰، ۱۰۰، ۰۰۰‘۱، تا ۰۰۰‘۱۰ نفری (تومان) سازمان می‌دادند. این تقسیم‌بندی پس از مغولان، بر تشکیلات ارتش در نواحی شرقی اسلامی تأثیری ماندگار گذاشت. شمار سپاهیان مغول در حمله‌هایشان بسیار نبود. به تخمین بارتولد، سپاهی که چنگیزخان با آن به سرزمین خوارزمشاهیان حمله کرد، از ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تن بیشتر نبود.

سپاه مغول در مرتبۀ نخست به سواره‌نظام چابک و متحرکش وابسته بود، در مرتبۀ دوم به هوش و زیرکی نیروهایش در میدان جنگ و استفاده از زمان، و در مرتبۀ سوم به دقت مرگ‌بار تیراندازانش در پرتاب تیر. مغولان پس از فتح کردن نواحی مختلف، از طوایف مطیع شده پیاده‌نظام تشکیل دادند و در حمله‌های گسترده و محاصره‌ها، از آنها استفاده کردند. سربازان مغول در آغاز دستمزد نمی‌گرفتند و از اموال چپاول شده سهم می‌بردند، اما پس از استقرار و تشکیل دولت ایلخانیان، ارتش دائمی با دستمزد منظم شکل گرفت. جنگ‌افزار اصلی سواران مغول کمان بود، اما به‌تدریج سلاحهای دیگر در میان آنان رایج شد و «کارخانۀ سلاح» برای تولید انواع سلاحها و ابزارهای گشودن قلعه‌ها تأسیس گردید.

سنت نظامی مغولان به تیموریان و ترکمانان منتقل شد. آنان در لشکرکشیهای انبوه به نواحی گسترده، از فنون، تجهیزات و نقشه‌های نظامی مغولان استفاده می‌کردند. شماری از اصطلاحات نظامی مغولی تا عصر قاجاریه نیز در ارتش ایران به‌کار می‌رفت. ارتش ترکمانان آق‌قویونلو که با نیروهای عثمانی در ستیز بودند، از جنگ‌افزارهای آتشین استفاده می‌کرد. آنان نخست در برابر سلاحهای کارآمدتر عثمانی تاب مقاومت نداشتند، اما به‌سرعت بر کارآمدی سلاحهای خود افزودند و توپهایی را که از قشون عثمانی به غنیمت گرفته بودند، بر ضد خود آنها به کار بردند. ونیزیها به اوزون حسن که متحد آنها بود، توپ و مهمات جنگی می‌دادند و روش استفاده از آنها را نیز می‌آموختند. در عصر آق‌قویونلو ارتش ایران به جنگ‌افزارهای آتشین مجهز شد و برای نخستین‌بار کاربرد آنها را آموخت.

شاه اسماعیل صفوی، بنیادگذار سلسلۀ صفویه از پیروان خود سپاهی تشکیل داد. سپاه او چند ویژگی داشت: ۱. از ایلها و طوایف مختلف تشکیل می‌شد و سلاح سواره‌نظام آن شمشیر، نیزه و کمان بود؛ ۲. در نبردها، شاه در قلب سپاه جای می‌گرفت و دو جناح راست و چپ تشکیل می‌شد؛ ۳. قورچیها (در مغولی: کمان‌داران) تشکیل‌دهندۀ گارد سلطنتی بودند و از میان قزلباشها انتخاب می‌شدند. به فرمانده هر واحد از قورچیها یوزباشی، و به سرفرمانده همۀ قورچیها قورچی‌باشی می‌گفتند. ارتش شاه اسماعیل کوچک بود و دو سال پس از نبرد چالدران، شمار نفرات آن از ۱۸ هزار تجاوز نمی‌کرد. گفته‌اند که شاه طهماسب در ۹۳۶ ق از ارتش پرنفراتی سان دیده است که به‌طور عمده از ایلات و عشایر تشکیل می‌شد و دارای واحدهای مجهز به توپ و تفنگ نیز بود.

شاه عباس اول پس از بر سر کار آمدن، در ارتش صفوی تحول ایجاد کرد. نقش قزلباشها در ارتش کاهش یافت و واحدهای مجهز به سلاحهای جدید برای مقابله با تهدیدهای ارتش عثمانی تشکیل گردید. واحدهای قورچی تقویت، و واحدهای توپچی و تفنگچی ایجاد شد. شمار قورچیها دست‌کم دوبرابر شد و درنتیجه، پایگاه نظامی و اجتماعی قورچی‌باشی بالا رفت. شاه نیز شماری از قورچی‌باشیها را به منصبهای مهم گمارد و به این ترتیب، قزلباشها را محدود و مهار کرد. غلامان که بیشتر از ارمنیها، گرجیها و چرکسها تشکیل می‌یافتند، به منزلۀ نیروهای ویژه بودند و در نبردهای بسیاری شرکت داشتند. در زمان شاه‌عباس، شمار نیروهای آماده به خدمت سواره‌نظام ۱۰ تا ۱۵ هزار بود. تفنگچیان نیز از نواحی مختلف استخدام می‌شدند و در واحدهایی که به نام همان ناحیه نامیده می‌شدند ــ مانند تفنگچیـان اصفهـان و تفنگچیـان مـازندران ــ سازمـان می‌یافتند. توپچیان هم کارآمدی خود را در نبرد با نیروهای عثمانی نشان دادند که این امر از سازمان‌دهی، انضباط، آموزش و قدرت آتش آنها حکایت می‌کند. البته تغییر یافتن ساختار و سازمان‌دهی جدید اگرچه ارتش صفوی را برای مدتی کارآمد کرد، اما چون ارتش پشتیبانی ایلات و عشایر و طوایف را از دست داد، به ضعف گرایید و یکی از علتهای انقراض صفویه همین تغییر ساختار ارتش بود.

نادرشاه افشار پس از فروپاشی سلسلۀ صفویه، ارتش خود را برای دفاع در برابر تهاجمات خارجی، و تقریباً براساس همان ساختار عصر صفوی، سازمان‌دهی کرد. نیروی عمدۀ ارتش سواره‌نظام بود که از طوایف چادرنشین تشکیل، و به نیزه و شمشیر مسلح می‌شد. تفنگچیها که سربازان پیاده بودند، از میان روستاییان ایرانی به استخدام درمی‌آمدند. توپچیها عمدتاً از زنبورک (توپهای کوچکی که روی شتر سوار، و از همان‌جا شلیک می‌شد) استفاده می‌کردند. نادر شاه ترکیب قومی ارتش را عمداً تغییر داد و به رقابت میان طوایف در ارتش دامن زد. ارتشی که او برای لشکرکشی به داغستان سازمان داده بود، حدود ۱۵۰ هزار تن نیرو داشت و از اقوام و طوایف مختلف تشکیل می‌شد. او دستمزد نظامیان را به‌طور مرتب می‌پرداخت و آنها را مجهز نگاه می‌داشت. نبوغ و مدیریت نظامی نادر شاه عامل اصلی انسجام و کارآمدی ارتش در عصر افشاریه بود، اما با قتل او شیرازۀ آن ارتش از هم گسیخت.

جنگاوران طایفۀ زند که از لُرها و در خدمت نادر شاه بودند، پس از کشته شدن او، از عادل شاه پیروی نکردند و راهی صفحات غرب شدند. پس از مدتی، کریم‌خان زند به قدرت رسید و ارتشی از ایلات و عشایر تشکیل داد و واحدهای تفنگچی و جزایرچی ــ مسلح به تفنگ بزرگ و پایه‌داری به نام جزایر ــ را برآن افزودکه‌افراد این دو واحد معمولاً از روستاییان ولایات غربی و مرکزی انتخاب می‌شدند. ارتش او در چند نبرد کارآمدی خود را نشان داد، گرچه کریم‌خان به شیوۀ نادرشاه از ارتش استفاده نمی‌کرد. بزرگ‌ترین لشکرکشی عصر او به بصره در ۱۱۸۹-۱۱۹۰ق بود. در این لشکرکشی شمار نفرات به ۳۰ هزار رسید و در حدود ۲۰ هزار تن از جنگجویان بختیاری به کمک مشکهایی که از هوا پرکرده بودند، از اروندرود گذشتند. ارتش کریم‌خان در منازعات جانشینی پس از مرگ او و در نبردهای داخلی پاره‌پاره شد و بیشتر بازماندگان آن سرانجام به نیروهای آقامحمدخان قاجار پیوستند.

آقامحمدخان از طوایف مازندران که با خاندان او بستگیهایی داشتند، نیرویی گرد آورد و با استفاده از مزدوران، دسته‌های تفنگچی تشکیل داد و به‌تدریج بر شمار قوا افزود تا آنکه در جنگهای قفقاز این شمار به ۶۰ هزار رسید. ارتش او ابتدا دائمی، منظم و متحدالشکل نبود، اما او سعی کرد به آن انتظام ببخشد و مشاغل و مناصب نظامی را سامان دهد؛به‌ویژه پس از رویارویی با ارتش روسیه، نوسازی ارتش و تجدید سازمان آن را ضروری دید و برای نخستین‌بار هنگهایی از نیروهای پیاده، سوار و توپخانه تشکیل گردید. این ارتش در اختیار فتحعلی شاه قرار گرفت و بر پایۀ گزارش نظامی ژنرال گاردان، از پیاده‌نظام، سواره‌نظام و واحد توپخانه تشکیل می‌شد. بنا بر آمار او، شمار نیروهای سوار ۱۴۴ هزار بوده است و ۵۰۰‘۲ توپچی با توپهای روسی و زنبورک نفرات واحد توپخانه را تشکیل می‌دادند. در دورۀ فتحعلی شاه، جنگهای ایران و روسیه درگرفت و ارتش ایران در این رشته جنگها شکست خورد. در دورۀ محمدشاه، ارتش بازهم به انحطاط گرایید و کوششهایی برای استفاده از مستشاران نظامی انگلیسی و فرانسوی به نتیجه نینجامید. در دورۀ ناصرالدین شاه، ارتش قاجار به همت و ابتکارهای میرزا تقی‌خان امیرکبیر تغییر کرد و تجدید سازمان یافت. فوجهایی از پیاده‌نظام و سواره‌نظام شکل گرفت، دستۀ غلام سوار، دسته‌های توپچی، زنبورکچی، فوج جمّازسوار و فوجهای مرزی تشکیل گردید و به تأسیس کارخانه‌های اسلحه‌سازی، توپ‌ریزی، باروت‌سازی و تولید برخی ادوات جنگی در تهران و چند شهر دیگر اقدام شد. اگر امیرکبیر زنده و در رأس امور مانده بود، طرح ایجاد ارتش ملی با توان خودکفایی نظامی به‌بار نشسته بود.

در دوره‌های حکومت آخرین شاهان قاجار (مظفرالدین شاه، محمدعلی‌شاه و احمدشاه) ارتش رو به ضعف و تحلیل نهاد، سطح انضباط و آموزش تنزل یافت، فساد مالی در ارتش رخنه کرد، تا بدانجا که نیروهایی از آن به راهزنی یا غارت اموال مردم می‌پرداختند. وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه روحیۀ متزلزل ارتش قاجار را متزلزل‌تر کرد و وقوع جنگ جهانی اول، اشغال شدن بخشهایی از ایران و سرایت قحط و غلا به سراسر کشور این ارتش را بیش از پیش بی‌رمق ساخت و به مرز فروپاشی کشاند.

با تأسیس سلسلۀ پهلوی،ارتش جدیدی با اقتباس از الگوهای غربی به‌تدریج تشکیل گردید. هستۀ اصلی نیروهای این ارتش را واحدهای قزاق و ژاندارمری تشکیل می‌دادند که به ترتیب، زیر نظر افسران روس و سوئدی آموزش دیده بودند. ارتش سازمان داده شده نخست برای اسکات طوایف و عشایر و سرکوبهای داخلی به‌کار رفت و نیز از آن به عنوان ابزاری برای تحکیم پایه‌های سلطنت استفاده شد. پس از ایجاد آرامش داخلی، شماری از جوانان مستعد برای تحصیلات نظامی به خارج از کشور، و عمدتاً به فرانسه، فرستاده شدند که پس از بازگشت به بازسازی ارتش پرداختند. حاجعلی رزم‌آرا (ﻫ م) ازجملۀ همین دانشجویان اعزامی بود که مدارج نظامی را به سرعت طی کرد و در تغییراتی در ارتش ایران مؤثر قرار گرفت. تصویب و اجرای قانون نظام وظیفۀ عمومی جان تازه‌ای به ارتش بخشید و آن را به نهادی فراگیر و ملی تبدیل کرد. سازمان‌دهی واحدهای نظامی پس از به خدمت گرفتن نیروهای وظیفه تغییر کرد و نیروها ودسته‌های نظامی تقویت شد و گسترش یافت. در۱۳۲۰ش که نیروهای متفقین در جریان جنگ جهانی دوم به خاک ایران وارد شدند و این کشور را اشغال کردند، ارتش ایران ۱۲۵ هزار تن نیرو داشت و می‌توانست ۴۰۰ هزار تن را بسیج کند، اما این ارتش با نخستین حملات نیروهای متفقین و ظرف مدت کوتاهی فرو پاشید.

در حکومت محمدرضا شاه پهلوی (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) تا چند سال ارتش ناتوان بود و از پیامدهای فروپاشی در جریان جنگ رهایی‌نیافته بود. درسالهای۱۳۳۱-۱۳۳۲ش که‌دکتر محمدمصدق در جریان جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران به نخست‌وزیری رسید، مسئولیت وزارت جنگ با نخست‌وزیر بود و ارتش عملاً در چارچوب سیاستهای ملی مهار شده بود، اما با کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ارتش به قدرت بی‌سابقه‌ای دست یافت و شاه به‌تدریج اختیار کامل آن را به دست گرفت. ارتش پس از کودتا از عناصر چپ‌گرا و ملی‌گرا تصفیه شد.

نزدیکی رابطۀ ایران با آمریکا پس از کودتا، در ارتش با وضوح بیشتری دیده می‌شود. ارتش با آموزش نظامیان آمریکایی از الگوی ارتش آمریکا سرمشق گرفت و به سلاحهای آمریکایی مجهز شد. بخش عمده‌ای از درآمد نفت به تقویت بنیۀ آن اختصاص یافت و پس از افزایش درآمدهای نفتی، جنگ‌افزارهای پیشرفته‌تری برای ارتش تهیه شد. جنگنده بمب‌افکنهای پیچیده ازجملۀ هواپیماهای نظامی پیشرفته‌ای بود که برای نیروی هوایی خریداری شد. در ۱۳۵۵ش، حدود ۲ سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، ارتش به ۳ نیروی زمینی، دریایی و هوایی تقسیم می‌شد که به ترتیب، ۲۲۰ هزار، ۱۰۰ هزار، و ۳۰ هزار تن نیرو داشتند. در همین سال، هوانیروز دارای ۷۰۰ بالگرد جنگنده، نیروی زمینی دارای بیش از ۵۰۰‘۱ تانک، و نیروی هوایی دارای ۴۰۰ هواپیمای جنگنده بود. تجهیزات نظامی، به‌ویژه در نیروهای هوایی و دریایی، کاملاً جدید بود و ایران گذشته از آمریکا، از کشورهای غربی دیگری هم جنگ‌افزار می‌خرید.

در دورۀ پهلوی دوم، آموزش نظامی در ایران از راه گسترش و ایجاد دانشکده‌ها و دانشگاههای نظامی ارتقا یافت و شماری از نظامیان نیز برای گذراندن دوره‌های عالی نظامی و تخصصی به آمریکا و برخی کشورهای اروپایی اعزام شدند و توان فنی ارتش در کار با تجهیزات نظامی جدید بالا رفت، اما از آنجا که مدیریت و سیاست نظامی حاکم بر ارتش غیرمستقل، و گاه نیز با مصالح ملی مغایر بود، ارتش مجهز و بهره‌مند از امکانات بسیار، در مسیر درستی گام برنداشت و شاید یکی از دلایل وقوع انقلاب اسلامی بی‌تناسبی میان هزینه‌های نظامی با هزینه‌های دیگر بخشهای کشور بوده است.

در جریان انقلاب اسلامی، رهبر انقلاب به کرات از نیروهای ارتش خواست که به صفوف ملت بپیوندند. در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ جمعی از نیروهای نظامی به محل اقامت رهبر انقلاب رفتند و وفاداری خود را به ایشان ابراز داشتند. در پی آن، شماری از نیروهای نظامی در شهرهای مختلف کشور به شیوه‌های مختلف همراهی خود را با انقلاب نشان دادند. صبح روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ جلسۀ شورای عالی ارتش تشکیل شد و ارتش بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی اعلام داشت و به همۀ واحدهای نظامی در سراسر کشور دستور داد که به پادگانهای خود بازگردند. رهبر انقلاب در واکنش به این تصمیم ارتش، از مردم خواست که آرامش و نظم را حفظ کنند و چنانچه فرماندهان ارتش به ملت بپیوندند، با آنان برادرانه رفتار کنند. در ۲۳ بهمن، درست روز پس از پیروزی انقلاب، رئیس کل جدید ستاد ارتش تعیین شد. از ۱۳۵۸ش تغییر در همۀ شئون ارتش آغاز گردید و سیاست نظامی حاکم بر آن هماهنگ ساختن ارتش با هدفهای نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود. تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان‌دهی نیروهای شبه نظامی و بسیج نیز در کارکردهای ارتش تغییر ایجاد کرد. در جریان حملۀ نظامی عراق به ایران که به جنگی ۸ ساله انجامید، ارتش با همۀ توان خود در دفاع از کشور شرکت داشت. به سبب محاصرۀ اقتصادی و محدودیتهای مختلفی که بر کشور تحمیل شد، ارتش برای تأمین نیازهای تجهیزاتی خود به سیاست خودکفایی روی آورد و با بهره‌مندی از دانشها، فنون و فن‌آوریهای صنعتی و نظامی، توان خود را افزایش داد. ارتش ایران اکنون به سبب تجربۀ انقلاب و جنگ و توانایی تأمین نیازهای تسلیحاتی خود، در زمرۀ ارتشهای کارآمد جهان است.■

 

ارتش نوین

ارتش نوین اصطلاحاً به ارتشهایی گفته می‌شود که پس‌از انقلاب‌صنعتی‌اروپا تشکیل،و به جنگ‌افزارهای تولیدی جدید مجهز شده‌اند. این اصطلاح در سالهای اخیر برای ارتش کشورهای ابرقدرت به‌کار رفته است که به جنگ‌افزارهای فوق جدید مسلح شده‌اند. انقلاب الکترونیک در ارتش نوین، تجهیزات نظامی و چگونگی کاربرد آنها تحول به‌بار آورده است. در حملۀنظامی به صربستان، افغانستان و عراق در سالهای اخیر از ارتش نوین و جنگ‌افزارهای بسیار جدید، هوشمند و کاملاً الکترونیکی استفاده شده است. (۱۵۴)

 

اسم الکتاب : دانشنامه ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 613
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست