اقرع بن حابس \aqraʾ-e-bn-e hābes\، از بزرگان عرب و صحابی پیامبر اكرم (ص). وی از تیرۀ بنی مُجاشعِ قبیلۀ تمیم بود (كلبی، 201-202). گفتهاند كه فراس نام داشته، و اقرع (= بی موی سر) لقب وی بوده است (بلاذری، انساب ... ، 2 / 431؛ ابندرید، 239). پس از ظهور اسلام، در 8 ق / 629 م آنگاه كه حضرت رسول (ص) در راه فتح مكه بود، اقرع به آن حضرت پیوست و هم با ایشان وارد مكه شد (واقدی، 2 / 803 -804). او در غزوۀ حنین نیز همراه پیامبر(ص) بود (ابنهشام، 4 / 270) و پس از پایان جنگ، حضرت رسول (ص) در جملۀ «مؤلّفة قلوبهم» به اقرع بن حابس نیز سهمی بخشید (واقدی، 3 / 946). در 11 ق / 632 م، چون حضرت رسول (ص) كسانی را به كار جمعآوری زكات از قبایل گسیل كرد، اقرع را نیز بر قبایل بنی حنظله گماشت (كلاعی، 10، به نقل از ابناسحاق)؛ اما پس از وفات آن حضرت، اقرع ازجمله سران قبایلی بود كه سر به شورش برداشتند و از دادن زكات به ابوبكر تن زدند (همانجا). براساس مجموعۀ روایاتی كه طبری دربارۀ وقایع مشهور به «رده» در خلافت ابوبكر، از قول سیف بن عمر تمیمی آورده است و معلوم نیست تا چه حد میتوان بر آنها تكیه كرد، اقرع خواستار خراج بحرین شد، اما سرانجام خواستۀ او برآورده نگردید (3 / 275؛ نیز نك : ابنعساكر، 3 / 75). وی در جنگهایی كه خالد بن ولید در هنگام خلافت ابوبكر فرمانده لشكر بود، بهویژه در یمامه و حیره، شركت جست (همانجاها)؛ در لشكركشی به حیره، جلودار لشكر خالد بود (طبری، 3 / 373، 380)؛ در دومةالجندل نیز همراه لشكر شُرَحبیل بن سعد شد (همو، 3 / 275؛ ابنعساكر، 3 / 69). همچنین روایت شده است که اقرع بن حابس در فتوح خراسان همراه احنف بن قیس تمیمی (ه م) بود و ازسوی او به فتح جوزجان گسیل شد (بلاذری، همان، 2 / 432 الف، فتوح ... ، 406- 407؛ طبری، 4 / 312). حتى در پارهای گزارشها، از حكمرانی او بر جوزجان، ازسوی احنف بن قیس، سخن به میان آمده است (جاحظ، 205). برمبنای برخی روایتهای دیگر، وی ازسوی عبدالله بن عامر، در رأس لشكری به خراسان گسیل شد (بلاذری، انساب، همانجا)، اما این سپاه ناكام ماند (ابناعثم، 2 / 340؛ ذهبی، 286؛ ابناثیر، 1 / 109-110). درواقع این گزارشها چندان آشفته و ابهام برانگیز است كه نمیتوان از میان آنها به نتیجهای رسید. ازطریق اقرع بن حابس، روایاتی از حضرت رسول (ص) نقل شده است و كسانی چون ابوهریره و ابوسلمة بن عبدالرحمان از وی روایت كردهاند (نك : ابنحبان، 3 / 18؛ ابونعیم، 2 / 408).