آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 5 دی 1398 تاریخچه مقاله
اَرْمَنیان [armaniyān]، گروهیاز
خانوادۀ بزرگسخنگویان به زبانهای هند و اروپایی که زیستگاه
اصلیشان در ۵۰۰‘۲ سال گذشته، منطقۀ قفقاز
در شمال غربی ایران بوده است. به گفتۀ هرودت و
ائودکسوس، آنان از فریگیا (فریجیه)، واقع در آسیای
صغیر، به شرق آناتولی و غرب دریای خزر وارد شدند. ارمنیان
کـه اصلاً از قبایل تـراکیـایی ـ فریگیایی
بودند و خود را هایک مینامیدند، در سدۀ ۹ یا
۸ قم از فرات گذشتند، با ساکنان محلی سرزمینی که آشوریان
اورارتو میخواندند، درآمیختند و خود ازجمله نیروهای تشکیلدهندۀ آن
دولت شدند. حملات سکاها و مادها در ابتدای قرن ۶قم به اضمحلال دولت
اورارتو انجامید و ارمنیان که تا این زمان در شکل ملتی به
هم پیوسته و واحد ظهور یافته بودند، قدرت فائقِ منطقه، و یکی
از ملل تابع شاهنشاهی ایران گردیدند. ظاهراً «ارمن» نامی
بوده است که ایرانیان این مردم را بدان میخواندهاند.
واژۀ «ارمنستان» نیز پیشینهای کهن دارد و نخستین
جایی که این کلمه در آن به چشم میخورد، لوحههای
دوران هخامنشی است.
دینهای ارمنیان
اعتقادات و آیینهای دینی
ارمنیان در عصر باستان با دین آریاییان پیوند
داشت؛ سپس با پذیرش مسیحیت این مردم یکی از
کهنترین ملتهای مسیحی جهان شدند.
از دین دیرینۀ ارمنیان
آگاهی چندانی در دست نیست. چنین به نظر میرسد که
ارمنیان همانند بسیاری از همنژادان آریایی
خویش دینداری را با اعتقاد به نیروی طبیعت
آغاز کرده باشند. از جمله خدایان آنان هایک تیرانداز است که بِل
(بعل) را کشت. برخی محققان او را با آپولون همانند دانستهاند؛ تورک
[۱]تنومند پهلوان نیز که از اخلاف پاسکام نوادۀ هایک
بود، با خدای تندر و توفان از خدایان هیتیان برابر شده
است. طبق روایتهای دینی مردم ارمنی، جنگل سوسیاتْس
واقع در ایروان مورد احترام، و جنبش برگهای درختان آن جنگل وسیلهای
برای پیشگوییهای کاهنان بود و آنوشاوان (انوشروان)،
فرزند کاردوس نگهبان جنگل به شمار میرفت.
گروهی از محققان، دین قدیم
ارمنیان را متأثر از آیین کهن ایرانی دانستهاند.
در ادوار تاریخی کهن، ارمنیان ایزدان ایرانی
را ستایش میکردند. اهوره مزدا به عنوان پدید آورندۀ آسمان
و زمین به آیین کهن ارمنیان راه یافت و بعضی
نفوذ اهورهمزدا به آیین ارمنیان را متأثر از نفوذ پارتیان
دانستهاند. ارمنیان اهورهمزدا را آرامازد مینامیدند و زیارتگاه
عمدۀ او در ناحیۀ آنی بوده است. ارمنیان آرامازد را خدای روز نو یا
سال نو میدانستند که در زبان ارمنی به صورت ناواسارد و مرکب از دو
واژۀ ناوا = نو و ساردا = سال آمده است. ارمنیان در نخستین ماه سال
نو (فروردین) جشنهای بزرگ برپا میکردند. مهر ایزد روشنایی
و اناهیت ایزد بانوی آبادانی، خرد و باروری از ایزدان
محبوب ارمنیان بودهاند. اناهیت فرزند آرامازد بود و پرستشگاههای
او در نواحی یِریزا، آرماویر، آرتاشات، آشتیشات
قرار داشت. در آشتی شات تندیس زرینی از اناهیت وجود
داشته که ارمنیان آن را وُسکه مایر (مادر زرین) مینامیدند.
مهر نیز طرفداران بسیاری داشت. نامهای خاص ارمنی
چون میهران، مهروژان، میهردات و جز آنها که همه از مهر مشتق شدهاند،
نشانهای از احترام ارمنیان به این ایزد بود. بهرام ایزد
جنگ و پیروزی (دلاوری) با نام واهاگِن در میان ارمنیان
شهرت داشت. ارمنیان، واهاگن را ایزد رعد و نیرومندی نیز
میدانستند. تیر که در زبان ارمنی به همین صورت و نیز
به شکل تیور [۲]آمده است، دبیر آرامازد بود و اعمال نیک و
بد مردم را مینوشت. پرستشگاه او در یرازاموین [۳]قرار
داشت.
دیوان یا ارواح شریر
در آیین ارمنیان باستان همانند دیوان در آیین
کهن ایرانی بودند. در زبان ارمنی دئوا یا روح شریر
همان دئوه [۴](دیو) در زبان پارسی باستان است.
از دیگر ایزدان ارمنی
«نانه» بود که دختر آرامازد شمرده میشد. این ایزد را نانی
و نان نیز مینامیدند. اعتقاد به جهان زیرین در هیئت
«ساندرامِت» یا «اِسپاندارامِت» آمده که معادل اسپندارمذ در اساطیر ایرانی
است. ارمنیان خورشید و ماه و ستارگان را نیز ستایش میکردند
و اعتقاد به نقش ستارگان در میان مردم ارمنستان باستان رایج بود. در
ارمنستان باستان آتش نیز پرستیده میشد که بقایای
آن در عصر مسیحیت همچنان ادامه یافت و یکی از جشنها
و مراسم کلیسای ارمنی شد که آن را «دیارن اندآراج» مینامیدند؛
این جشن «ترانتاز» و بعدها «دَرِنْدِز» نیز خوانده شد. ارمنیان
به زمان نیز معتقد بودند و آن را «ژاماناک» مینامیدند (زمانۀ پارسی)
که از بعضی جهات شبیه زروان است. برای این مردم آب هم
محترم بود و آب، رود، باران و دریا الههای به نام «نار» داشت. مردم
ارمنستان درختان را نیز گرامی میداشتند. آنان «دروژ» را که
معادل واژۀ دروغ در زبان پارسی است، مادینه میپنداشتند.
در آیین کهن ارمنی پیامبری
همانند زرتشت و کتابی چون اوستا وجود نداشت، ولی ارمنیان انتظار
موعودی را داشتند که مردم و گیتی را از بدیها پاک گرداند.
این نظر در داستان آرتاوازد آمده است.
بنابر روایات، نخستین
مبشران آیین مسیح در ارمنستان دو حواری به نامهای
تادِئوس و بارتلمی [۵]بودند که اولی در جنوب و دومی در
شمال ارمنستان به تبلیغ آیین مسیح میپرداختند.
فعالیت تادئوس را در فاصلۀ سالهای ۳۵-۴۳م و فعالیت تبلیغاتی
بارتلمی را در فاصلۀ سالهای ۴۴-۶۰م نوشتهاند.
از آغاز سدۀ ۲م گروهی
مسیحی در ارمنستان میزیستند و تلاشهایی برای
تبلیغ آیین مسیح صورت میگرفت. با این وصف،
مـردم آیین کهـن خود را رها نکـرده بودند. در سدههای ۲ و
۳م شماری از مردم آیین مسیح را پذیرفتند، ولی
اینان موردآزار و تحت فشار بودند و در ۲۸۷م، در عهد سلطنت
تیرداد سوم فرزند خسرو اول، شاه ارمنستان، آزارها شدت گرفت.
مورخان گریگور مقدس فرزند اَناک
از شاهزادگان پارتی را بزرگترین مبلغ آیین مسیح در
ارمنستان دانستهاند. از اینرو، شاخۀ مسیحی عمدۀ
ارمنستان را گریگوری مینامند. گریگور را از سرزمین
پهلویان (پارتیان) و از دودمان شاهی سورن (پهله سورن) خواندهاند.
همچنین گفته شده است که تیرداد سوم به بیماری سختی
گرفتار آمد که پزشکان از درمان او درماندند؛ اما سرانجام گریگور او را درمان
کرد. پس از این واقعه بود که تیرداد به دین مسیحی
درآمد و در ۳۰۱م مسیحیت را دین رسمی
ارمنستان اعلام کرد.
کلیسای ارمنی با
مصادرۀ اموال و املاک متعلق به پرستشگاههای پیشین، ثروت
فراوان به دست آورد، چنانکه املاک آن را نزدیک به ۱۰ هزار ملک
زراعتی نوشتهاند. در ارمنستان، پس از پذیرفتن مسیحیت،
مدارس ویژۀ طلاب علوم دینی تأسیس گردید که کشیشان و
اسقفهای بسیاری در آنها تعلیم و پرورش یافتند.
بعدها مقام کشیش و اسقف به صورت امتیاز خانوادگی درآمد. نمونۀ آن
مقام جاثلیقی ارمنستان بود که بیش از یک سده در خاندان گریگور
باقی ماند. گریگور در ۳۲۵م درگذشت.
در سدۀ ۵م
ساهاک اسقف اعظم و مسروپ ماشتتس [۶]نسخههای یونانی انجیل
را با همکاریِ یِزنیک کوغباتسی(قُلبی ـ کُلبی)
که از مردم روستای کوغب در منطقۀ آیرارات بود، با تصحیحاتی
به ارمنی باستان (گرابار) ترجمه کردند.
در ۴۴۹م یزنیک
در اجلاس آرتاشات به مقام اسقف اعظمی نایل شد. اما در
۴۵۰م یزدگرد دوم شاه ساسانی که سیاست زرتشتی
کردن ارمنیان را در پیش گرفته بود، جنگ با ارمنستان را آغاز کرد و
گروهی از بزرگان دینی ارمنستان را به اسارت گرفت و به قتل رسانید.
در ۴۸۱م مسیحیان ارمنستان سر به شورش برداشتند و با
مردود دانستن دین مزدایی و ویران کردن آتشکدهها، بار دیگر
مسیحیت به صورت دین رسمی ارمنستان درآمد.
در ۴۵۱م شورای
علمای دینی خالکدون [۷]به طریقت پاپ لئون بزرگ گروید
که بر مبنای آن دو جوهر جداگانۀ انسانی و الاهی در
ذات مسیح وجود داشته است که با هم متحدند، ولی ممزوج نشدهاند. در
۴۹۱م کلیسای ارمنی به صورتی قاطع از کلیسای
رم و کلیسای بیزانس (روم شرقی) جدا شد و به آیین
تک طبیعتی (مونوفیزیت) گروید.
در کلیسای ارمنی (نک
: ه د، ارمنی، کلیسای مرسلی) سلسله مراتب بدین
قرار است: کاتولیکوس (جاثلیق)، پس از او پاتریارخوس (بطریرک)،
سپس اسقف اعظم و اسقف و پس از او متخصص الٰهیات که وارداپت
[۸]نام دارد، پس از وارداپت مقام آواگرتس [۹]و بعد از او ایرتس
[۱۰](کشیش) است. پس از ایرتس، سارکاواگ [۱۱]و
در آخر دپیر [۱۲]قرار دارد که احتمالاً همان دبیر است.
کلیسایِ اچمیادزین
از دیرباز مقر بطریرک اعظم و جاثلیق همۀ ارمنیان
بوده است. این ناحیه و کلیسای بزرگ آن در نزدیکی
ایروان واقع است. جاثلیقی کلیسای ارمنی مادامالعمر
است؛ برای انتخاب وی معمولاً حدود ۳۰۰ تا
۴۰۰ تن از نمایندگان کلیساهای ارمنی
سراسر جهان شرکت میکنند و جاثلیق ارمنیان از میان اسقفها
برگزیده میشود. انتخاب جاثلیق شامل دو مرحله است: مرحلۀ نخست
با رأی مخفی و محاسبۀ آراء اکثریت صورت میگیرد که طی آن ۵ اسقف
مدعی مقام جاثلیقی برپایۀ اکثریت
آراء انتخاب میشوند. در مرحلۀ دوم یکی از ۵ اسقف برگزیده به عنوان جاثلیق،
برای تمام عمر، انتخاب میشود.
تا ۱۹۹۴م جاثلیق
ارمنیان وازگن اول بود که در ۱۹۵۵م به این
مقام برگزیده شده بود. پس از درگذشت وی، یکی از اسقفها
موقتاً برای مدت ۶ ماه به عنوان جانشین او انتخاب شد. در آوریل
۱۹۹۵/ فروردین ۱۳۷۴ گارِگین
اول به رهبری ارمنیان جهان برگزیده شد. وی نیز در
سال ۱۹۹۹/ ۱۳۷۸ فوت کرد و در
همان سال نرسسیان، با لقب «گارِگین دوم» به رهبری کل ارمنیان
انتخاب شد که تا این زمان (۱۶ مهر
۱۳۸۵) در این مقام برقرار است.*
مآخذ
آبراهامیان، روبن، «دین قدیم
ارمنیان»، یادنامۀ پورداود، تهران، ۱۳۲۵ش؛ آراکس، تهـران،
۱۳۷۴ش، ص ۸، شم ۷۰-۷۱؛ آلیک،
تهـران، ۱۳۷۴ش، ص ۶۵، شم ۶۲؛ آیوازیان
(تزریان)، ماریا، وامواژههای ایرانی میانۀ غربی
در زبان ارمنی، تهران، ۱۳۷۱ش؛ پاسدرماجیان،
هراند، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ درنرسسیان،
سیراربی، ارمنیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران،
۱۳۵۷ش؛ لانگ، دیوید، «ایران، ارمنستان
و گرجستان، تماسهای سیاسی»، تاریخ ایران، به کوشش
ج.آ. بویل، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۸ش؛ میلر، و.م.، تاریخ
کلیسای قدیم در امپراتوری روم و ایران، ترجمۀ علی
نخستین، لایپزیگ، ۱۹۳۱م؛ نعلبندیان،
گئورگی، حاشیه بر تاریخ ارمنستان موسى خورنی، ایروان،
۱۹۸۴م؛ همو، مقدمه بر تکذیب و ردّ فرق دینی
یزنیک کقاتی، ایروان، ۱۹۸۹م؛ نوریزاده،
احمد، صد سال شعر ارمنی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ نیز:
این زبان به تنهایی
تشکیل دهندۀ شاخهای مستقل از گروه غربی زبانهای هند و اروپایی
است. ارمنی زبان مادری ارمنیهای ساکن ارمنستان و ارمنیان
مقیم ترکیه است و در کشورهای همسایۀ ارمنستان،
مانند ایران، گرجستان و جمهوری آذربایجان نیز به آن سخن
گفته میشود. مهاجران و پناهندگان ارمنی زبانشان را با خود به سراسر
آسیای صغیر و خاورمیانه، و از آنجا به بسیاری
از کشورهای اروپایی (به ویژه رومانی، لهستان و
فرانسه) و نیز آمریکا بردهاند.
احتمالاً در نیمۀ دوم
هزارۀ ۲قم، مهاجمانی از مناطق شمالی بالکان زبان ارمنی
را در منطقۀ ماوراء قفقاز رواج دادند. آنها مناطق ساحلی دریاچۀ وان
را به اشغال درآوردند؛ چنین به نظر میرسد که تا سدۀ
۷قم زبان ارمنی جانشین زبانهای مردم بومی این
نواحی شده بود.
در آغاز سدۀ ۴م برای
زبان ارمنی خطی ابداع شد؛ الفبای ۳۸ حرفی آن،
برطبق روایات، در حدود سال ۴۰۱م توسط قدیس مِسروپ
ماشتُتس اختراع شد؛ هنوز نیز ارمنیان سراسر جهان همین الفبا را
به کار میبرند. به موجب روایات، گـرابار ــ زبان مکتوب سدۀ
۵م، یعنی عصر طلایی فرهنگ ارمنی ــ بر گویش
ناحیۀ تارُن، واقع در کرانۀ دریاچۀ وان مبتنی بوده است.
زبان ادبی ارمنی از سدۀ
۵ تا ۸م زبانی همگن و متجانس بود، اما تأثیر گویشهای
گفتاری تا پیش از سدۀ ۹م در آن کاملاً مشهود است. شناخته شدهترین گونۀ ارمنی
میانۀ گرابار زبان درباری سدههای ۱۲ و
۱۳م پادشاهی ارمنستان در کیلیکیا ست. تا نیمۀ سدۀ
۱۹م صورتهای کمابیش ناخالص و آشفتهای از گرابار به
شکل زبان ادبی به حیات خود ادامه دادند.
در دهۀ نخست سدۀ
۱۹م، ناسیونالیستهای ارمنی تلاش کردند که با
تبلیغات ملیگرایانه به تودۀ مردم نزدیکتر
شوند. این حرکت به تجدید حیاتی ملی و ظهور زبان ادبی
جدیدی بسیار نزدیکتر به زبان گفتار انجامید. این
زبان ادبی دو گونه دارد: ارمنی شرقی که زبان رسمی فعلی
جمهوری ارمنستان، و برپایۀ گویش درۀ
آرارات و شهر ایروان است؛ و ارمنی غربی که شالودهاش را گویش
ارمنی رایج در استانبول تشکیل میدهد. تفاوتهای
موجود بین این دو گونۀ مکتوب زبان ارمنی نو ناچیز هستند و مانعی در راه فهمپذیری
متقابل ایجاد نمیکنند. همچنین گویشهای فراوانی
هم وجود دارند که برخی از آنها چنان با یکدیگر متفاوتاند که گویشورانشان
قادر به فهم سخن یکدیگر نیستند.
زبان ارمنی در سدۀ
۱۹م یکی از زبانهای ایرانی پنداشته میشد،
ولی تحقیقات بعدی نشان دادهاند که ارمنی زبانی
مستقل در خانوادۀ زبانهای هند و اروپایی است.
تحولات آوایی در ارمنی
نظام آواییِ زبانِ مادرِ هند و ـ اروپایی را در این
زبان، از بنیاد تغییر داده است. به ویژه الگوی توزیع
صامتهای انفجاری یا انسدادی در ارمنی تغییر
یافته است. در گویشهای ارمنی مرکزی ۳ دسته
صامت انسدادی را میتوان از یکدیگر تمیز داد، در
حالی که در گویشهای حاشیهای این شمار به دو
رسیده است. در تمامی گویشهای ارمنی دو نوع صدای
«ر»، یکی لرزشی یا زنشی شدید، و دیگری
زنشی خفیف را میتوان از یکدیگر بازشناخت. در ارمنی
کهن دو نوع «ل» نیز وجود داشت که یکی از آن دو «خنثى»، و دیگری
«نرمکامی شده» بود، بدینمعنا که با راندن بخش پسین زبان به نزدیکی
نرمکام (در عقب دهان) تولید میشد.
هم در گویشهای گفتاری
و هم در دو زبان ادبی ارمنی، نظام نسبتاً پیچیدهای
از صرف اسم حفظ شده است. ویژگی تغییرات در نظام فعل ارمنی
کهن، استفاده از عبارتهای غیرصرفی (اِطنابی) به جای
همۀ صیغههای زمان حال ساده است. این عبارتها که شامل
افعال کمکی نیز میشوند، گروههایی از کلماتاند که
به جای کلمهای واحد مینشینند؛ این تک کلمه دارای
قابلیت صرف شدن برای بیان زمان دستوری یا خصوصیتی
دیگر است. گویشهای ارمنی براساس انواع مختلف صورتهای
اطنابی یا غیرصرفی طبقهبندی میشوند. در
ارمنی کهن و ارمنی نو، تمایز اصلی از نظر زمان دستوری
عبارت است از تمایز بین زمان حال، زمان آئوریست
[۱۳](زمانی بدون اشاره به تام بودن یا تداوم عمل) و زمان
حال کامل غیرصرفی.
وجه التزامی ارمنی کهن که
در ارمنی کلاسیک هم وجود دارد، در ارمنی نو از میان رفته
است.
برای بیان زمان آینده،
در ارمنی کهن از وجه التزامی استفاده میشد، حال آنکه در ارمنی
نو، همانند زبان انگلیسی، عبارتهای غیرصرفی به کار
برده میشوند. از مشخصههای دیگر ارمنی نو، اهمیت صیغههای
مجهول فعل و ظهور تصریف منفی به کمک صیغههای متفاوت فعل
است.
ارمنی کهن از بسیاری
جهات به یونانی باستان نزدیکتر بود، در حالی که ارمنی
نو از لحاظ ردهشناختی به ترکی نزدیکتر است. واژگان زبانهای
مکتوب ارمنی که برپایۀ واژگان گرابار است، ارمنی خالص بهشمار میرود و فقط اندکی
وامواژه از زبانهای مجاور وارد آن شدهاند. (۱۲۵)
ادبیات ارمنی
شواهدی در دست است که پیش
از ابداع الفبای ارمنی در سدۀ ۵م، ادبیات شفاهی
غیرمسیحیای در ارمنستان وجود داشته،اما بهسبب تعصبنخستینکشیشان
مسیحی، بخش اندکی از این ادبیات برجا مانده است.
ارمنیها تقریباً یک قرن پس از گرویدن به مسیحیت
(ح ۳۰۰م)، هنوز ناگزیر بودند به تحریرهای یونانی
و سُریانی کتاب مقدس و دیگر کتابهای مذهبی متکی
باشند. این زبانها برای عامۀ مردم مفهوم نبود؛ از اینرو،
برای حل این دشواری، قدیس مِسروپ ماشتُتس الفبای
ارمنی را ابداع کرد (ح ۴۰۱م).
جاثلیق ساهاک بزرگ و مسروپ مکتبی
برای مترجمان برپا کردند و چنانکه مشهور است، آنان را به رُها(اِدِسا) و
قسطنطنیه فرستادند تا نسخههای سریانی و یونانی
کتابهای مهم را تهیه و ترجمه کنند.
بسیـاری از فعـالیتهـای
ادبی سـدۀ ۵م ــ عصـر زرین ادبیات ارمنی ــ به چنین
ترجمههایی اختصاص یافت. با اینهمه، تألیفات اصیل،
همچون تاریخهای یِغیشه و غازار پاربِتسیکمنبود.
شاهکار نوشتههای کلاسیک ارمنی«در رد فِرَق»نوشتۀ یِزنیک
کوغْباتسی است. این تألیف،کتابی جدلی بود که تا حدی
از منابع یونانی در دفاع از عقاید ارتدکس مسیحی
فراهم آمده بود و برضد خرافات کفرآمیز ارمنی، ثنویت ایرانی،
فلسفۀ یونانی و بدعت مَرقیونی موضع میگرفت و از
این نظر،حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارۀ این
مسائل بود؛سبک کلاسیک ناب آن در ادبیات ارمنی بینظیر
است. کار ترجمۀ آثار قدیسانی همچون یوحنای زرین دهان و
کوریلوس(سیریل) اسکندرانی از سدۀ۶ تا
۸م ادامه داشت. مکتب معروف به هلنیستی(یونابان)ترجمههای
فراوانی از آثار دستوری، کلامی و فلسفی یونانی،
ازجمله آثار افلاطون، ارسطو و فیلون اسکندرانی فراهم آورد.
در سدههای ۱۰ و
۱۱م که دورۀ شکوفایی دولت مستقل باگراتونی ارمنستان، دولت آرتسرونیِ
واسپوراکان و نیز دولت سیونیک بود، ادبیات، هنر و معماری
ارمنی بس آزادانهتر از هر زمان دیگر از سدۀ ۵م به اینسو
رونق یافت. چهرۀ ادبی مهم سدۀ۱۰م، قدیس گریگور نارِکاتسی، نخستین
شاعر بزرگ ارمنی بود که به سبب اشعار و سرودههای عرفانی و نیز
آثار منثوری چون «شرحی بر غزل غزلهای سلیمان» مشهور است.
پیش از او درهمان سده،توماس(تُوْما) آرتسرونی«تاریخ خاندان
آرتسرونی» را نوشت که بهرغم هواداری خانوادگی، منبع عمدۀ
اطلاعات در باب تاریخ ارمنستان تا ۹۳۶م است. بعداً نویسندهای
ناشناس این تاریخ را تا ۱۱۲۱م ادامه داد.
«تاریخ ارمنستان» نوشتۀ جاثلیق هِوْهانِس ششم (دراسخاناکِرتسی)، به سبب بررسی
مناسبات اعراب و ارمنستان بسیار ارزشمند است، زیرا خود مؤلف نقش مهمی
در رویدادهای آخر کتاب داشته است. در پایان سدۀ
۱۰ و اوایل سدۀ ۱۱م اسقف اوختانِس «تاریخ ارمنستان» و «تاریخ
شقاق میان گرجیها و ارمنیها» را نوشت. آغاز سدۀ
۱۱م مصادف با تکمیل کتاب معتبر و معروف «تاریخ جهان» نوشتۀ
استِپانُس آسُغیک بود. «تاریخ ارمنستان» نوشتۀ آریستاکِس
لاستیوِرتسی که سقوط حکومت باگراتونی
(۱۰۴۵م)، انهدام آنی
(۱۰۶۴م) و پیروزیهای سلجوقیان را
باز میگوید، بیشتر مرثیهای منثور است، تا تاریخ.
پس از فروپاشی سیاسی
ارمنستان بزرگ (ح ۱۱۰۰م)، و در نتیجۀ تغییر
مرکز فرهنگی بهسمت جنوب،یعنی ارمنستان کوچک یا ارمنستان
کلیکیه، ادبیات ارمنی به دو شاخۀ غربی و
شرقی تقسیم شد. در هر دو شاخه، نویسندگان هم به زبان گفتاری
و هم به زبان کلاسیک مینوشتند. هجوم ممالیک در
۷۷۷ق/ ۱۳۷۵م و حملۀ تیمور
لنگ در ۷۸۷ق/ ۱۳۸۵م دورۀ طولانی
افول فرهنگی و ادبی را در پی داشت. در سدۀ
۱۷م نشانههایی از سر برآوردن ارمنیها از انحطاط
فرهنگی سدههای پیشین پدید آمد. اقدامات حاکمان ترک
و ایرانی به شکلی نمایان در تاریخهای آراکِل
تبریزی، زکریای شمّاس و اِرِمیا چلبی کومورْجیان
شرح داده شده است،اما آشناییهایی نیز بادانشمندانغربی
و آثار لاتینی پیدا شد. اُسکان یِرِوانتسی (ایروانی)
که در سال ۱۶۱۴م در منطقۀ تجاری
جدیدالتأسیس جلفای نو در اصفهان متولد شد، با همکاری پیر
اندِلّیِ دُمینیکی نخستین کتاب مقدس ارمنی را
در آمستردام به چاپ رساند(۱۶۶۶م). از سدۀ۱۳م،
نوشتههای خیالپردازانۀ ارمنی توسط گروهیاز شاعران دورهگرد عرضهشدهبود که معروفترین
آنان ناهاپِت کوچاک (سدۀ ۱۶م)، از معدود شاعران ارمنی که دربارۀ عشق
جسمانی شعر سرود، و نیز هُوْناتان ناغاش
(۱۶۶۱-۱۷۲۲م) بودند. در سدۀبعد،مشهورتر
از همۀآنان،آروتین سایادیان (صیادیان) بود که سایات
ـ نُوا نامیده میشد.
سدۀ۱۸م
شاهد نوزایی فرهنگ و ادبیات ارمنی بود و در نیمۀ سدۀ
۱۹م، زمان پیدایی ادبیات نوین ارمنی
فرا رسیده بود. با اینهمه، زبان ارمنی وضع آشفتهای
داشت؛ اینکه کدام شکل باید به عنوان ابزار اندیشههای نو
به خدمت گرفته شود، به مباحثات پردامنه میان هواداران زبان قدیم کلاسیک
و زبانهای گفتاری معاصر، در ارمنستانِ عثمانی و روسانجامید.
سرانجام، نوپردازان موفق شدند؛ درنتیجه، ادبیات شرقی به شکل
اصلاح شدۀ گویش ایروانی نوشته شد و ادبیات غربی نیز
به صورت گویش اصلاح شدۀ استانبول درآمد.
نویسندههای ارمنی،برای
یافتن الگوها و بسیاری از آرمانهای خود به اروپا نظر
داشتند. در میان نویسندگان ارمنستان غربی، باید از رماننویسان
طنزپرداز برجسته، هاکوب پارُنیان و اِرواند اُتیان، و نویسندۀ
داستانهای کوتاه و واقعگرایانه، گریگور زُهراپ، نام برد. پارنیان
نمایشنامههای خوبی هم نوشته است که کمدیهای او
(«جهیزیه»، «ارباب بالتازار» و «دندان پزشک شرقی») هنوز هم
محبوبیت دارند.
رمان که در ادبیات ارمنیغربی
بسیارضعیف بود،در ارمنستان روسیه با قدرت ارائه گردید و
همچون وسیلهای برای تحقق آمال اخلاقی و اجتماعی و
سیاسی مردم به کار گرفته شد. خاچاتور آبُویان، پدر ادبیات
نوین ارمنی در ۱۸۴۱م «زخمهای ارمنستان»
را نوشت. مشهورترینرماننویس ارمنی،هاکوب مِلیک هاکوبیان،
یا رافّی بود. در میان شاعران شرقی، هُوْهانِس تومانیان
شعرهای تغزلی و روایی سرود. شاهکار او، حماسۀ کوتاه
آنوش پر از ترانههایی است که ورد زبان مردم شده است؛ این اثر در
آغاز برای اُپرا به کار گرفته شد. برجستهترین نمایشنامهنویس
ارمنی، گابریِلسونْدوکیان بودکه کمدیهای
او(«دادوفریاد»،«کدوحلوایی» و «اجاق شکسته») که همگی به
گویش ارمنیان تفلیس نگاشته شدهاند، جامعۀ ارمنی
تفلیس زمان خود را بهخوبی نشان میدهند.
افول سریع استانبول بهعنوان مرکز
اصلی ادبیات ارمنی غربی (پس از کشتار ارمنیان در
ربع اول سدۀ ۲۰م) دورۀ تازهای از انحطاط ادبیات ارمنی را پدیدآورد. با
اینهمه، ارمنیهای پراکنده در خارج به نوشتن در پاریس،بیروت،
و بُستن ادامه دادند. برخی از ارمنیان ترکیه نیز به شرقگریختند
و درآنجا تا اندازهای از خودمختاری بهره گرفتند.
(۱۱۲)
الفبای ارمنی
این الفبا در سدۀ
۵م برای نگارش زبان ارمنی به وجود آمد و هنوز هم از آن استفاده
میشود. این خط احتمالاً برگرفته از الفبای پهلوی، همراه
با تأثیرهایی از الفبای یونانی است. بنابر
روایات محلی، خط ارمنی را قدیس مِسروپ ماشتُتْس با کمک قدیسساهاک
بزرگ ــ جاثلیق (والاترین مقام) کلیسای مُرسلی ارمنی
ــ و فردی یونانی به نام روفانُس، ابداع کرد.
ساهاک قدیس مدرسهای برای
تربیت مترجمان بنیاد نهاد و فرمان داد که کتاب مقدس را به زبان ارمنی
ترجمه کنند و به خط جدید بنویسند. کهنترین اسناد ارمنی
موجود به سدههای ۹ و ۱۰م/ ۳ و ۴ق مربوط میشوند.
الفبـای ارمنی متشکـل از
۳۸ حـرف است ــ ۳۱ صامت و ۷ مصوِّت ــ که با نیازمندیهای
زبان ارمنی به خوبی سازگار است. اگرچـه خط ارمنـی احتمالاً بـر
الگـوی خط پهلوی ــ از اخلاف الفبای آرامی ــ مبتنی
است، وجود حروفی برای مصوتها و نگارش از چپ به راست این خط، حاکی
از تأثیر بارز الفبای یونانی بر آن است. این الفبا
که موجب رسمیت یافتن و تثبیت زبان گفتاری ارمنی شد،
از عوامل مهم وحدت مستمر قوم ارمنی و نیز کلیسای آن بوده
است. (۱۰۱)
ارمنیان ایران
ایرانیان ارمنی را میتوان
تقریباً در هر شهر بزرگ ایران دید که در مشاغل و حرفههای
متنوعی ازجمله استادی دانشگاه،پزشکی، دبیری دبیرستانها،
مهندسی، هنرپیشگی، و حتى در قالب کارگران ماهر، رانندگان کامیون،
کاسبکاران، تکنسینها، صنعتگران، ورزشکاران حرفهای و جز آن، سرگرم
به کارند.
۳ اسقف که دارای اختیارات
جداگانه در ۳ خلیفهگری آذربایجان، اصفهان (شامل جنوب ایران
و نیز هندوستان) و تهران (شامل قزوین،رشت، مشهد،بندرانزلی،
همدان، اراک و کرمانشاه) هستند، رهبری ارمنیان ایران را بهعهده
دارند. آنها تابع کاتولیکوس (جاثَلیق) کیلیکیه در
لبناناند. او۳ تن را برای هریک از ۳ عنوان اسقفی یاد
شده پیشنهاد میکند که از میان آنها یک نامزد از سوی
مجمع نمایندگان محلی برگزیده میشود؛ آنگاه کاتولیکوس
فرد برگزیده را بهطور رسمی بهمقام اسقفی منصوب میکند و
به کار میگمارد.
ارمنیان ایران تا دهۀ۱۹۵۰م،
بنابر سنت، مرجعیت کاتولیکوس اِچْمیادْزین (واغارْشاپات،
پایتخت باستانی ارمنستان، امروزه در جمهوری ارمنستان) را پذیرفته
بودند، ولی از آن زمان به دلایل سیاسی، کاتولیکوس
لبنان جای او را گرفت. این امر موجب شکاف در جامعۀ ارمنی
گردید، زیرا شمار زیادی به پیروی از کاتولیکوس
اچمیادزین که از ادعای مرجعیت خود بر کل جامعۀ ارمنیان
ایرانی چشم نپوشیده بود، ادامه دادند.
هر اسقف به عنوان مدیر عالیمقام
و مرجع دینی در جماعت خویش عمل میکند و در انجام وظایف
خود از معاونت شورای کلیسایی ویژهای که خود
آن را تأیید میکند، بهره میبرد. اعضای این
شورا از سوی مجمع نمایندگان (معمولاً برای هر دو هزار تن، یک
نماینده) نامزد میشوند. این شورا مانند نهادهای قانونگذاری،
هر ۴ سال یکبار با رأی مردم، برای اداره و تنظیم
امور داخلی جامعۀ ارمنیان برگزیده میشود. همچنین یک «کمیتۀ ملی
ارمنی» وجود دارد که نمایندۀ کل جامعۀ ارمنیان،
و عهدهدار حمایت از منافع آنان است.
بیشتر ارمنیان ایران
از کلیسای سنتی گریِگوری ارمنستان (کلیسای
مُرسَلی ارمنی) پیروی میکنند، اما پیروان کلیساهای
دیگر، مانند کاتولیکها، کَرْمَلیان (شماری بسیار
اندک)، پرُتستانها و سَبتیان (شنبهداران) هم میان ایشان وجود
دارد؛ برخی از ارمنیها، بهویژه در آذربایجان، از کلیسای
ارتدکس شرقی پیروی میکنند، اما شمار همۀ اینها
در مقایسه با ارمنیان گریگوری ناچیز است.
ارمنیان از نیمۀ سدۀ
۱۹م مدرسههایی ویژۀ خود داشتند.
در این مدرسهها زبان ارمنی زبانآموزش بود و درکنار آن زبانهای
فارسی و فرانسوی به عنوان زبان خارجی آموزش داده میشد. این
مدرسهها در ۱۳۱۵ش/ ۱۹۳۶م در پی
برنامۀ گستردۀ رضاشاه برای فارسیکردن همۀ مؤسسههای
آموزشی ایران، بسته شدند. ارمنیان ایران در
۱۳۲۲ش/ ۱۹۴۳م اجازه یافتند
تا مدارس خود را بازگشایند، اما فرمان رسمی دولت از به کارگیری
زبان ارمنی به عنوان زبان آموزشی، جز در آموزش دروس دینی
که بین ۸ تا ۱۰ ساعت در هفته بود، جلوگیری میکرد.
با این اقدام، زبان ارمنی
آسیب دید، اما هنوز هم مهمترین، و غالباً تنها زبان ارتباط
گفتاری در جامعۀ ارمنی بود. با اینهمه، آگاهی از تاریخ و فرهنگ
ارمنی، و نیز شمار آموزگاران فاضل و توانای ارمنی کاهش یافت.
در آغاز دهۀ
۱۳۴۰ش/ ۱۹۶۰م یعنی
از زمانی که دانشگاه اصفهان برای تربیت معلمانی توانا در
زمینۀ تاریخ و فرهنگ ارمنی، اقدام به ایجاد رشتۀ تاریخ،
زبان و ادبیات ارمنی در دورۀ کارشناسی (لیسانس)
کرد، چشمانداز آیندۀ این زبان بهتر شد. گشایش بخش ارمنی در دانشکدۀ تحصیلات
تکمیلی دانشگاه تهران(۱۳۴۹ش) از آن نیز
امیدبخشتر بود. در این دانشگاه، دورۀ دوسالۀ
کارشناسی ارشد(فوق لیسانس) شامل دروس زبان ارمنی کلاسیک،
تاریخ ادبیات ارمنی، تاریخ فلسفۀ ارمنی،
کلیسای ارمنی، معماری ارمنی و جز آن دایر شد.
ارمنیان درعکاسی،تئاتر و
صنعت فیلمسازی در ایران پیشگام بودند. نخستین سالن
سینمایی که درایران آغاز بهکار کرد(تبریز،
۱۲۹۵ش/ ۱۹۱۶م) متعلق به فردی
ارمنی بود. همچنین ارمنیها در شمار نخستین کسانی
بودند که موسیقی و رقص غربی، و نیز غذای حاضری
[۱]را به مردم ایران شناساندند. افزون بر این، ورزشکاران ارمنی
به نمایندگی از سوی ایران در پیکارهای جهانی،
بهویژه در ورزشهایی چون بوکس، وزنهبرداری، فوتبال و والیبال
شرکت کردهاند.
آذربایجان، بهویژه مناطق
شمال غربی آن دارای کهنترین تاریخ سکونت ارمنیان
در ایران است. در گذشتهای نه چندان دور، گروههای بزرگی
از ارمنیان در بسیاری از شهرهای مهم آذربایجان،
مانند تبریز، خوی، ارومیه و مراغه زندگی میکردند و
شماری از روستاها نیز مدت مدیدی بهطور کامل ارمنینشین
بودند. مقر خلیفهگری (اسقفنشین) آذربایجان در تبریز
است.
ارمنیهای تبریز در
دومحلۀ قلعه و لیلآباد متمرکز بودند و هر منطقه کلیسای خاص
خود را داشت. کلیسای سورْب آسْتواتْساتْسین (حضرت مریم)
در قلعه، کهنترین کلیسای تبریز (تأسیس در
۱۱۹۶ق/ ۱۷۸۲م)، توسط کشیش
ارشد، و با همکاری کشیش دیگری که زیر نظر او کار میکرد،
اداره میشد. هماکنون کنار این کلیسا موزهای قرار دارد
که به یادبود مِلیک تانْگیان، اسقف آذربایجان
(۱۲۹۱-۱۳۲۷ش)، تأسیس، و به
نام او نامگذاری شده است. کلیسای سَرْگیس قدیس در
لیلآباد که کوچکتراست، تنها با یک کشیش اداره میشد.
ارمنیان را میتوان پیشگام
آموزش و پرورش «نوین» به شیوۀ غربی در آذربایجان بهشمار
آورد. پیشینۀ نخستین مدرسۀ آنها در تبریز به سال۱۲۷۰ق/
۱۸۵۴م باز میگردد. آنها در هریک از دو محلۀ قلعه
و لیلآباد (لیلاوا) یک مدرسۀ ابتدایی
و یک کودکستان داشتند که هردو مختلط (دخترانه و پسرانه)، و دارای
کتابخانه بود. بعدها در ۱۳۲۷ق/
۱۹۰۹م دبیرستانی به نام «دبیرستان مرکزی
ارمنیان آذربایجان» هم در آن شهر تأسیس شد. ارمنیان تبریز
افزونبر انجمنهایی که بهفعالیتهای بشردوستانه و فرهنگی
میپرداختند، دارای گروههایی سازمان یافته و دارای
اهداف سیاسی نیز بودند. «انجمن زنان نیکوکار ارمنی
تبریز» یکی از نخستین انجمنهای انسان دوستانه بود
که در ۱۳۰۸ق/ ۱۸۹۱م درآذربایجان
تأسیس شد. «انجمن فرهنگی تبریز» انجمنی بود که گروهی
از روشنفکران ارمنی در ۱۲۹۵ش/
۱۹۱۶م تأسیس کردند و منظور از آن پیشبرد
فرهنگ ارمنی از طریق برگذاری سخنرانیها، گفتوگوها،
کنفرانسها و فعالیتهای هنری (نمایش، رقص و جز آن) بود.
اندکی بعد،این انجمن با بهرهگیری از امکانات دبیرستان
مرکزی ارمنیان، فعالیتهای خود را گسترش داد و کتابخانهای
را با نام «رُستم گاسْپار» در همین دبیرستان ساخت که حدود۱۰
هزار جلد کتاب چاپی، و شمار بسیاری کتاب خطی داشت.
ارمنیان آذربایجان دارای
دو سازمان سیاسی اصلی بودند که غالباً با یکدیگر
اختلاف داشتند. سازمان بزرگتر و تندروتر «فدراسیون انقلابی ارمنی»
(داشْناکتسوتیون)نام داشت که از دهۀ ۱۸۹۰م در
ایران فعال بود و در تبریز، بیشتر در محلۀ لیلآباد
طرفدار داشت. این فدراسیون با استفاده از مراکز دینی به
منزلۀ پایگاه عملیاتی، بیشتر به کار فراهم آوردن
گذرگاهی امن برای انتقال جنگجو و جنگافزار از قفقاز به بخش ارمنینشین
امپراتوری عثمانی مشغول بود. آنها برای این کار از صومعههای
طاطائوس قدیس در نزدیکی ماکو، و اِسْتِپانوس قدیس در کرانۀ رود
ارس استفاده میکردند. فدراسیون انقلابی ارمنی حتى در تبریز
کارخانۀ اسلحهسازی برپا کرده بود. این فدراسیون در تبریز
هفتهنامهها و ماهنامههایی را نیز به چاپ می رساند.
دومین سازمان یعنی
حزب سوسیال دمکراتِ هِـنْچاک کوچکتر،کمتر سازمان یافته،و بیشتر
مخالف روشهای فدراسیون انقلابی ارمنی بود. این حزب
سرانجام در ۱۳۳۹ش منحل شد.
خوی با کلیساهای تاریخی
سَرْگیس قدیس (نزدیک شهر خوی)،طاطائوس قدیس(قره کلیسا)
و استپانوس قدیس، از مراکز مهم ارمنیان در آذربایجان است.
افسانهای زمان بنای کلیسای طاطائوس قدیس را به سدۀ
۴م میرساند. این کلیسا زیارتگاه هزاران مؤمنی
است که هرساله در ماه ژوئیه برای مراسم زیارت سالانه در آن گرد
هم میآیند. سازماندهندۀ مراسم این زیارت شورای
خلیفهگری است. کلیسای طاطائوس صحنۀ مقاومت
قهرمانانۀ ارمنیان در سالهای۱۲۹۶-۱۲۹۷ش/
۱۹۱۷- ۱۹۱۸م در برابر تجاوز نیروهای
عثمانی بود، مقاومتی که طی آن،جمعیت ارمنیان این
منطقه بسیار کاهش یافت؛ همۀ ساکنان منطقه یا قتل عام
شدند، یا به روسیه و مناطق داخلی ایران گریختند. پس
از جنگ، بازگشت برخی از خانوادههای ارمنی به آنجا نیز
برای احیای موقعیت گذشتۀ آن کافی
نبود و هنگامی که بازپسین کشیش کلیسای طاطائوس قدیس
در ۱۳۲۷ش/ ۱۹۴۸م به جمهوری
ارمنستان مهاجرت کرد، هویت ارمنی این منطقه بهطور کامل از میان
رفت.
سلماس نیز جمعیت ارمنی
پویایی داشت که در کم وبیش۲۰۰ روستا
پراکنده بودند. این شهر مدارسی داشت که پیشینۀ آنها
به دهۀ ۱۸۸۰م بازمیگشت. هاکوب مِلیک هاکوبیان(رافّی)،
نویسندۀ سدۀ ۱۹م در یکی از روستاهای این شهر
زاده شد. ارمنیانی که با تجاوز عثمانی به آذربایجان در جنگ
جهانی اول، از این منطقه گریخته بودند، پس از بازگشت، تبریز
را برای زندگی برگزیدند.
جلفا یا جلفای نو شهرکی
است که در گذشته در نزدیکی اصفهان قرار داشت و اینک بخشی
از آن شهر، و مقر سنتی خلیفهگری ارمنیان جنوب ایران
و هندوستان است. تاریخ این شهر که در دوران معاصر، تنها شهری
است که بهطور کامل توسط مسیحیان در ایران ساخته، و مسکون شده
است، به آغاز سدۀ ۱۱ق/ ۱۷م بازمیگردد، یعنی
زمانی که هزاران خانوادۀ ارمنی به فرمان شاه عباس اول، پادشاه صفوی مجبور شدند خانههای
خود در بخش شرقی ارمنستان را ترک کنند، خانههایی که بعداً به
دست سپاهیان صفوی درگیر جنگ با عثمانی ویران شد.
گفته میشود که حدود ۶۰ هزار خانوادۀ ارمنی
در زمستانی سرد از شهر ثروتمند و تجاری جلفای قدیم، واقع
در کرانۀ رود ارس، و نواحی پیرامون آن آواره شدند. آنها را وا داشتند
که پیاده از رود ارس بگذرند و به داخل خاک ایران بیایند.
بسیاری در طول راه از سرما جان باختند و هزاران تن به دلیل بیماری
در محل زندگی جدیدشان (برای نمونه گیلان) مردند. سرانجام
حدود ۳ هزار خانوار به اصفهان رسیدند و به فرمان شاه، زمینهای
وسیعی در جنوب پایتخت، کنار زایندهرود به آنان داده شد.
ارمنیان در آنجا شهر تازهای ساختند و آن را به یادبود جلفای
قدیم، واقع در کرانههای ارس، جلفا (جلفای نو) نام نهادند.
مهاجرت اجباری ارمنیان چند سال دیگر هم ادامه یافت و
هزاران ارمنی که در میان آنان شمار زیادی صنعتگر ماهر و
بازرگان مجرب در امر تجارت بینالمللی بود، به اصفهان و حومۀ آن
آورده شدند. با پشتیبانی شاه عباس اول و جانشینان او که ارزش مهارت
و کارآمدی ارمنیان را میدانستند، جلفای نو در اندک زمانی
به مرکز پررونق صنعتگری و بازرگانی بینالمللی تبدیل
شد. اما این رونق و رفاه به دلیل بیثباتی و جنگ خانمانسوزی
که در پی سرنگونی پادشاهی صفوی رخ داد، دیری
نپایید. با حمایت دربار صفوی، جلفای نو با شتاب
چهرهای مسیحی به خود گرفت که تا به امروز هم باقی است.
نخستین کلیسای آن میان سالهای
۱۰۱۵-۱۰۱۶ق/
۱۶۰۶-۱۶۰۷م، یعنی
تنها یک سال پس از ورود ارمنیها به اصفهان ساخته شد و تا
۱۰۷۴ق/ ۱۶۶۴م این شهر دارای
۲۰ کلیسا بود.
از حدود ۳۰ کلیسایی
که این شهر در پایان سدۀ ۱۸م داشت، امروزه تنها ۱۳ کلیسا دایر
است. جلفا با وجود جذب شدنش در شهر اصفهان و بهرغم گرایش مهارناپذیر
ساکنانش به تجدد در دهههای اخیر که سبب تخریب بسیاری
از ساختمانهای کهن شده است، همچنان مقداری از جذابیتهای
سنتی و کهن خود را حفظ کرده است.
جامعۀ ارمنیان
تهران مدتها ست که بزرگترین و متنوعترین جامعۀ ارمنیان
ایران است. در آغاز در شهر تهران تنها دو کلیسای ارمنی
وجود داشت، یعنی کلیساهای گِوُرْگ قدیس و بارْتوغیمِئوس(بَرتولِماوس)
قدیس، به ترتیب واقع در دروازۀ شاه عبدالعظیم(تأسیس
در ۱۲۳۵ق/ ۱۸۲۰م) و دروازۀ قزوین
(تأسیس در ۱۲۵۰ق/ ۱۸۳۵م).
همچنین کلیسای سومی (تأسیس
۱۲۹۱ق/ ۱۸۷۵م) نیز در ده
ونک، واقع در حومۀ شهر تهران قرار داشت. برای همۀ جمعیت
ارمنی تهران تنها یک مدرسه وجود داشت. بعدها که جمعیت ارمنیان
تهران افزایش یافت و کارشان رونق گرفت، چندین کلیسای
دیگر نیز ساخته شد که برجستهترین آنها کلیساهای
حضرت مریم (سورْب آسْتواتْساتْسین، تأسیس در
۱۳۱۷ش/ ۱۹۳۸م) و سَرْگیس
قدیس است که کلیسای دوم دربرگیرندۀ ساختمان خلیفهگری
نیز هست.
مهاجرت گستردۀ ارمنیان
از آذربایجان، بهویژه به دنبال هجوم ترکهای عثمانی به آن
منطقه در جنگ جهانی اول، و نیز مهاجرت ایشان از خود ارمنستان،
در پی انقلاب روسیه، به سرعت تهران را به پناهگاهی دلخواه برای
ارمنیان تبدیل کرد که سرانجام بیش از ۶۵٪ جمعیت
ارمنیان ایران را در خود جای داد (در
۱۳۴۵ش/ ۱۹۶۶م از کل جمعیت
۴۲۱‘۱۰۸ تنی ارمنیان ایران،
۱۲۱‘۷۲ تن، یعنی۵۲/
۶۶٪ آنها در تهران زندگی میکردند). بزرگترین
کتابخانۀ جامعۀ ارمنیان ایران متعلق به خلیفهگری تهران است. این
کتابخانه بیش از ۱۸ هزار جلد کتاب دارد که بیشترشان به
زبان ارمنی است.
ارمنیهای تهران از مدتها
قبل در باشگاهها و انجمنهای فرهنگی،بشردوستانه، حرفهای و ورزشی،
مانند انجمن نیکوکاری زنان ارمنی(تأسیس
در۱۳۲۳ق/ ۱۹۰۵م)سازماندهی
شدهاند. برخی از این انجمنها بهویژه زمانی که جنگ جهانی
اول تهران را با هجوم پناهندگان از آذربایجان، ترکیه و سرانجام روسیه،
دچار مشکل کرده بود،سودمند بودند. فعالترین سازمان فرهنگی ارمنی
طی دهههای گذشته،بهویژه درزمینۀ برنامههای
مربوط به جوانان «انجمن فرهنگـی ـ ورزشی آرارات» بـوده است. ایـن
انجمن در ۱۳۲۵ش/ ۱۹۴۶م در تهران
تأسیس شد و به زودی موفق گردید تا در همۀ مناطقی
که در آنجا جمعیت قابل توجه ارمنی وجود داشت، شعبههایی
تأسیس نماید.
حوزۀ فعالیت
انجمن آرارات در زمینههای موسیقی، تئاتر، سازمانهای
پیشاهنگی دختران و پسران، و ادبیات بوده است. این انجمن
دارای باشگاه ورزشی بزرگی نیز هست.■ (۲۱۹)