نویسنده (ها) : عنایت الله
رضا - عنایت الله فاتحی نژاد - احمد پاکتچی - بخش هنر و معماری
- نادیژدا خارچینکو
آخرین بروز رسانی : سه شنبه
13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
آفریقا \āfrīqā\، یا افریقا، دومین قارۀ بزرگ
کرۀ زمین پس از آسیا.
I. جغرافیا
نامگذاری
نظرات متفاوتی دربارۀ اطلاق
نام آفریقا بر این قاره وجود دارد، اما دو نظر بیشاز دیگر
نظرات اهمیت دارد. برخی معتقدند که آفریقا از ریشۀ واژۀ فنیقیِ
«ف ر ک» گرفته شده که به معنای «جداشده» از دریای مدیترانه
است. گروه دیگر بر این عقیدهاند که آفریقا از نام قبیلهای
بربر با عنوان اوریگ (یا افاریک، افری، افر) پدید
آمده است (BSE3, II / 435؛ نیز EI1, III /
453-454؛
بروکهاوس، I / 155).
موقعیت جغرافیایی
قارۀ آفریقا
از غرب به اقیانوس اطلس، از شمال به دریای مدیترانه، از
شرق به دریای سرخ و اقیانوس هند و از جنوب به آبهای اقیانوسهای
هند و اطلس منتهی میگردد (بریتانیکا). این قاره
توسط خط استوا تقریباً به دو نیم تقسیم میشود. بیشترین
طول آن از دماغۀ ابیض در تونس تا دماغۀ آگولاس در جنوب، حدود ۸
هزار کمـ ، و بیشترین عرض آن از دماغۀ سبز در ناحیۀ
داکار، پایتخت سنگال، تا رأس خافون در سومالی ۵۰۰‘
۷ کمـ است. قارۀ آفریقا بهوسیلۀ کانال سوئز از قارۀ آسیا،
و توسط تنگۀ جبل طارق از قارۀ اروپا جدا میشود. آفریقا با
۰۰۰‘۳۶۵‘۳۰ کمـ ۲ وسعت،
تقریباً ۵/ ۱ خشکیهای کرۀ زمین را
تشکیل میدهد.
این قاره دارای جزایر
متعددی است. ماداگاسکار، یکی از بزرگترین جزایر کرۀ زمین،
مهمترین آنها ست. از دیگر جزایر این قاره میتوان
کومور، ماسکارِن، امیرانت، سیشل، الدبره، پِمبا، مافیا، زنگبار
و سُقطرى، مادیرا، قناری، جزایر دماغۀ سبز، اننوبون،
سائوتومه و پرنسیپ و سنت هلن را نام برد ( آفریقا ... ، I / 12-13).
ساختار زمین و ناهمواریها
قارۀ آفریقا
دشت مرتفع وسیعی است که از طبقات باریک ساحلی ارتفاع یافته
است. آفریقا در سراسر دورۀ پالئوزوئیک، بخشی از قارۀ بسیار
کهن گُندوانا بود. صخرههای بسیار قدیمی آرکائن از دورههای
پرکامبرین، شالودۀ این دشت مرتفع را تشکیل میدهد. قدیمیترین
لایـههـای زمینشناختی دوران پالئوزوئیک در بخشهای
جنوبی آفریقا دیده میشود. مجموعۀ ریفتی
آفریقای شرقی یکی از مهمترین چهرههای
ساختار زمینشناختی قارۀ آفریقا ست که بین °۳۰ تا °۴۰ شرقی
واقع است. این مجموعه از شمال شرقی قارۀ آفریقا
آغاز میشود و با توسعه به سمت جنوب، از سواحل دریای سرخ در اتیوپی
تا حوضۀ رودخانۀ زامبزی کشیده میشود. در نواحی داخلی دشت
مرتفع آفریقا تقریباً اثری از کوههای چینخورده و
جوان نیست. فرورفتگیهایی تنگ و عمیق بر اثر عمل
فرسایش در این قاره پدید آمده که نتیجۀ آن ایجاد
دریاچهها ست. آتشفشانهای خاموش نیز در امتداد شکستگیها
به وجود آمدهاند که بلندترین آنها در کوههای کیلیمانجارو
(۸۹۵‘۵ متر) و کنیا (۱۹۹‘۵
متر) است (همان، I / 13؛ غروی، ۲۸-۳۰؛ بریتانیکا).
صحرای کبیر، صحرای سودان و صحرای لیبی در
شمال منطقۀ استوایی قارۀ آفریقا قرار دارند.
این قاره از نظر ارتفاعی به
دو بخش شمال غربی و جنوب شرقی تقسیم میشود. مرز میان
این دو بخش از جنوب غربی تا شمال شرقی از آنگولا تا مصوع (اتیوپی)
کشیده شده است. بخش شمال غربی، شامل صحرا (بیابان) و مغرب، دارای
دو منطقۀ کوهستانی اطلس و هقار است. بخش جنوب شرقی آفریقا شامل
دشتهای مرتفع اتیوپی و آفریقای شرقی و رشتهکوه
دراکنزبرگ است. از مهمترین ارتفاعات این صحراها امیکوسی
(۴۱۵‘ ۳ متر) و جبل مرّه (۰۸۸‘ ۳
متر) را میتوان نام برد.
رشتهکوههای اطلس در شمال غربی
صحرای بزرگ آفریقا قرار دارد که بلندترین نقطۀ آن
جبل طبقال ۱۶۵‘۴ متر ارتفاع دارد. کوههای اتیوپی
در شرق آفریقا واقع شدهاند. رأس داشن (۶۲۰‘۴ متر)
بلندترین نقطۀ این کوهستان به شمار میآید. ارتفاعات شرق آفریقا
به دو بخش ناهمواریهای ساختاری و ناهمواریهای
آتشفشانی تقسیم میشوند (غروی، ۳۷-
۳۸). رشتهکوه کاپ با قلۀ ۴۸۲‘ ۳
متریِ تابانانتلنیانا [۱]در جنوب قارۀ آفریقا
واقع است (BSE2, II / 435؛ «اطلس [۲]... »، 10-11).
اقلیم و منابع آب
آفریقا گرمترین قارۀ کرۀ زمین
است، زیرا بخش اعظم آن در دو سوی منطقۀ استوایی
و مدارهای رأسالسرطان و رأسالجدی قرار گرفته است (شیفرز، IV / 24؛
سوره کانال، I / 18). در این قاره صحرای خشک و مناطق بهشدت
مرطوب، هر دو دیده میشود. صحرای کبیر، بزرگترین
منطقۀ بیابانی استوایی کرۀ زمین،
در این قاره قرار دارد. این صحرا حدود مساحت قارۀ آفریقا
را در بر دارد. صحرای کبیر از مرزهای جنوبی مراکش، تونس و
بخشی از الجزایر، موریتانی، لیبی و مصر آغاز،
و تا شمال کشورهای مالی، نیجر، چاد و سودان گسترش مییابد
( آفریقا، I / 13, II / 336). نوسان آب و هوا در منطقۀ استوایی
آفریقا بسیار اندک است. درجۀ حرارت در همۀ فصلها بالا و
تقریباً یکسان، ولی میزان بارندگی متغیر است.
در این قاره دو منطقۀ مهم آب و هوایی گرم معتدل و حاره وجود دارد (همانجا). قارۀ آفریقا
در دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی واقع است، از اینرو، فصلها در این
دو نیمکره برعکس یکدیگرند. بادهای غربی در منطقۀ استوایی
در تمام طول سال میوزند. آب و هوای کوههای شرق آفریقا
خنکتر است. ارتفاعات کیلیمانجارو و رونزُری همواره پوشیده
از برف است. در جنوب غربی قارۀ آفریقا در نیمکرۀ جنوبی، آب و هوای مدیترانهای
دیده میشود (شیفرز، I / 22-24).
شبکۀ آبهای
قارۀ آفریقا بهصورت نامتعادلی توزیع شده است. بیشتر
رودخانههای این قاره در نواحی غربی و مرکزی اطراف
استوا جریان دارند (همو، I / 24؛ مانسهارد، 19). کنگو پرآبترین رودخانۀ آفریقا
ست که بههمراه رود نیجر و شاخههای آن به حوضۀ آبریز
اقیانوس اطلس میریزد. رودخانۀ نیل به
حوضۀ آبریز دریای مدیترانه تعلق دارد. رودخانۀ زامبزی
نیز به اقیانوس هند میریزد (BSE3,
II / 438).
رودخانههای بزرگ آفریقا چون کنگو و نیجر از مناطق مرطوب جنگلی
سرچشمه میگیرند. این رودها از نظر کشتیرانی و تولید
برق اهمیت دارند (گرو، 18). از دیگر رودهای مهم این قاره
میتوان نیجر، ارانژ، ولتا، جوبا، لیمپوپو، سنگال و روفیجی
را نام برد ( آفریقا، I / 24؛ قس: شیفرز، IV / 21).
دریاچههای متعددی در
شکستگیهای قارۀ آفریقا بهویژه در مناطق جنوبی آن وجود دارد؛ از اینرو،
این بخش از آفریقا را سرزمین دریاچههای بزرگ نامیدهاند.
ویکتوریا بزرگترین دریاچۀ قارۀ آفریقا
ست. تانگانیکا، نیاسا، رودلف، مورو، چاد، بنگ وئولو، آلبرت و کیبو
از دیگر دریاچههای این قاره هستند. برخی از این
دریاچهها مانند ویکتوریا، تانگانیکا و نیاسا آب شیرین
دارند. دریاچۀ ویکتوریا دومین دریاچۀ آب شیرین
جهان است ( آفریقا، I / 27؛ نف، 346-347؛ مشیری،
۲۰۷- ۲۰۸).
خاک
آب و هوا و شرایط اکولوژیک
گیاهی قارۀ آفریقا با تنوع خاکهای آن ارتباط دارد. خاکهای آبرفتی،
حاصلخیزترین خاکهای قارۀ آفریقا ست که در امتداد
سواحل رود نیل و بخشهایی از زمینهای نسبتاً مرتفع
آفریقای شرقی قرار دارند. زمینهای پیرامون
رود نیل ازجملۀ مناطق مهم کشاورزی قارۀ آفریقا بوده است. خاکهای
استپهای استوایی و علفزارهای مناطق نسبتاً معتدل منطقۀ جنب
مداری در آفریقای جنوبی از دیگر خاکهای قابل
کشت این قاره هستند و به خاکهای چرنوزیوم (خاک سیاه) روسیه
شباهت دارند (ویلر، ۲ / ۲۵۱-۲۵۲؛
مشیری، ۲۰۸). خاکهای اراضی مرتفع اغلب
از روی دامنهها شسته، و در فرورفتگیها انباشته میشوند. خاکهای
مرطوبترین منطقۀ قارۀ آفریقا در حوضۀ رود کنگو و سواحل خلیج گینه و کمربند استوایی،
سرخ مایل به زرد است. این خاکها ترکیباتی از آهن و مواد
اسیدی کوارتزدار دارند ( آفریقا، I / 28؛ موسى،
۳۹۹). خاکهای منطقۀ آفریقایی دریای
مدیترانه از نظر مواد معدنی نیتروژن و کلسیم غنی نیستند
(همو، ۴۰۰). خاکهای منطقۀ صحرا را میتوان
به ۳ خاک بیابانهای سنگی از نوع حماده، خاک ماسهای
از نوع ارگ و خاک رگ تقسیم کرد. این خاکها دارای نمک هستند. رنگ
خاک در صحراهای نزدیک به دریای مدیترانه که رطوبت
هوا در آنها اندکی بیشتر است، عمدتاً خاکستری ـ قهوهایِ
متمایل به سرخ است ( آفریقا، همانجا).
پوشش گیاهی
ویژگیها و تقسیمات
پوشش گیاهی قارۀ آفریقا با شرایط جغرافیایی امروزی و
مشخصات زمینشناختی ادوار پیشین آن ارتباط دارد. گیاهان
این قاره بهخوبی شناسایی نشدهاند. شمار گونههای
گیاهی آفریقا را ۴۰ هزار گونه برآورد میکنند.
مناطق گیاهی هولارکتیک، پالئوتروپیس و جنوب رود ارانژ از
مناطق مهم گیاهی آفریقا هستند. منطقۀ هولارکتیک
در شمال این قاره واقع است و شامل رستنیهای مناطق خشک چون انواع
کاج، صنوبر، سرو، سپیدار، توس و گیاهان چلیپایی است
(همان، I / 29؛ شیفرز، IV / 27-28؛ «دائرة المعارف[۳] ...
»، I / 468). منطقۀ پالئوتروپیس در جنوب صحرا گسترده شده است. در این منطقه گیاهان
مناطق گرم و مرطوب که در برابر گرما مقاوماند، میرویند. گیاهان
این منطقه از نوع گیاهان منطقۀ ساوان (ساوانا) است ( آفریقا،
I / 29, 31؛ «دائرةالمعارف»، III / 201؛ مانسهارد، 26). منطقۀ جنوب
رود ارانژ از دیگر مناطق گیاهی مهم در قارۀ آفریقا
ست. این منطقه که ارتفاعات فلات کاپ را در بر میگیرد، دارای
۱۴ هزار نوع گونۀ گیاهی است که بیشتر از نوع گیاهان همیشهسبز
هستند («دائرةالمعارف»، II / 225). سرزمین حارۀ استوایی
از جنگلهای مختلط پوشیده شده است. این سرزمین در منطقهای
میان °۷ عرض شمالی و °۵ عرض جنوبی قرار گرفته است.
در این سرزمین بیشاز ۳ هزار نوع درخت وجود دارد که
ارتفاع هزار نوع آن گاه به ۴۰ تا ۵۰ متر، و قطرشان به
۵ / ۱ متر میرسد ( آفریقا، I /
29-31). از گونههای
درختی این منطقه میتوان به آبنوس، نخل، زیتون، کاکائو و
درختان همیشهسبز اشاره کرد. در مناطق بیابانی شمال، جنوبِ
علفزارهای استوایی و استپهای صحرای بزرگ و بیابان
کالاهاری، گونههای گیاهی بیابانی میرویند.
بیشتر گیاهان مناطق استپی کوتاهاند و ارتفاع آنها تا ۵ /
۱ متر میرسد. گیاهان مدیترانهای چون کاج، سرو، زیتون
و بلوط در نواحی ساحلی دریای مدیترانه، در شمال و
جنوب غربی این قاره و در اطراف کیپتاون میرویند
(موسى، ۳۹۶-۳۹۷؛ مشیری،
۲۱۲-۲۱۳).
حیات وحش
تنوع جانوران در قارۀ آفریقا
بسیار است. در این قاره هنوز بقایایی از جانوران
دوران متأخر زمینشناسی یافت میشود. وجود فیلها،
گوزنها، کرگدنها و میمونهای شبیه انسان، پرندگان شاخدار، انواع
طوطی و طاووس بیانگر ارتباط زمینی این قاره با
هندوستان و قارۀ آسیا ست. از مهمترین گونههای جانوری آفریقا
میتوان به بز و گاو وحشی، گورخر، کرگدن، زرافه، شیر، کفتار،
تمساح و انواع خزندگان اشاره کرد. برخی از جانوران درشتاندام در نتیجۀ شکار
بیرویه، رو به انقراض نهادهاند. رودهای این قاره زیستگاه
انواع ماهی و تمساح هستند ( آفریقا، I / 33؛ ویلر، ۲ /
۲۵۲-۲۵۳؛ مشیری،
۲۱۴).
معادن
قارۀ آفریقا
منابع معدنی و سرشاری دارد. این قاره در میان قارههای
جهان از نظر ذخایر منگنز، کروم، بوکسیت، طلا، پلوتونیوم،
کُبالت، الماس و فسفر مقام نخست؛ از نظر ذخایر مس، پنبۀ نسوز، اورانیوم
و گرافیت مقام دوم؛ و از نظر منابع نفت، گاز، سنگ آهن، تیتانیوم،
نیکل، جیوه، قلع، روی و سنگهای قیمتی مقام
سوم را دارا ست. حوضههای عمدۀ نفت و گاز آفریقا در اطراف دریای مدیترانه و
صحرا، ازجمله در الجزایر، تونس، لیبی، مصر، خلیج سوئز، گینه،
نیجریه، گابُن، کنگو و آنگولا قرار دارند. معادن عمدۀ زغالسنگ
این قاره در کشورهای آفریقای جنوبی، زیمبابوه،
سوازیلند، بوتسوانا، موزامبیک، نیجریه، ماداگاسکار،
تانزانیا و زامبیا واقع است. آفریقا پساز آمریکا از حیث
ذخایر سنگ آهن، مقام دوم را دارد. از دیگر منابع معدنی این
قاره میتوان به سرب، روی و ولفرام اشاره کرد که در کشورهای
مختلف پراکنده است. آفریقا معادن طلای سرشاری دارد که
۹۳٪ ذخایر آن در جمهوری آفریقای جنوبی
قرار دارد. پلاتین (طلای سفید) از دیگر منابع فلزی
ارزشمند آفریقا ست. سنگهای قیمتی چون زمرد، لعل، الماس و یاقوت
در کشورهای موزامبیک، زیمبابوه و ماداگاسکار یافت میشود
( آفریقا، I / 19-21).
جمعیت
افزایش رشد جمعیت این
قاره از سدۀ ۱۶ م و با آغاز انتقال بردگان، نسبت به دیگر قارههای
کرۀ زمین بسیار بطیء و کند بود. تجارت برده در سدههای
۱۷ و ۱۸ م چند میلیون تن از مردم آفریقا
را به اجبار از وطن دور کرد. همچنین کار اجباری در مزارع و معادن
متعلق به اروپاییان و نیز بیماری و گرسنگی،
از رشد جمعیت این قاره کاست. در نیمۀ اول سدۀ
۲۰ م، افزایش جمعیت قارۀ آفریقا
نسبت به دیگر قارهها اندکی فزونی گرفت. این نسبت رفتهرفته
بیشتر شد (همان، I / 13, 97؛ «سالنامه [۴]... »، 1-3). قارۀ آفریقا
در ۱۹۹۴ م،
۰۰۰‘۲۸۸‘۷۰۸ تن جمعیت
داشت که در مقایسه با سال ۱۹۸۴ م،
۰۰۰‘۲۸۸‘۱۷۱ تن افزایش
داشته و بیانگر رشد جمعیت این قاره است. تراکم جمعیت در
قارۀ آفریقا ۲۳ تن در کمـ۲ است (نک : همانجاها) و درۀ رود نیل
پرجمعیتترین منطقۀ آفریقا ست. تراکم جمعیت در دلتای این رودخانه به
۳۰۰ تن در کمـ ۲ میرسد. بیشتر جمعیت این
قاره در شمال خلیج گینه، مصب رود گامبیا و کنگو، کشورهای
ساحلی جنوب مدیترانه، جنوب منطقۀ آفریقای
جنوبی، اطراف دریاچهها و سواحل شرقی قاره استقرار یافتهاند.
دشت مرتفع حبشه نیز از نقاط نسبتاً پرجمعیت آفریقا ست (مشیری،
۲۲۴). نیجریه پرجمعیتترین کشور آفریقا
ست («سالنامه»، همانجا). تراکم جمعیت در منطقۀ صحرا بسیار
اندک است. قارۀ آفریقا شامل ۵۷ کشور است. چند جزیرۀ آفریقا
به دولتهای اروپایی وابستهاند (نک : جدول). جمعیت قارۀ آفریقا
را در اواخر سدۀ ۲۱ م،
۰۰۰‘۰۰۰‘۷۷۰ تن برآورد میکنند
(بریتانیکا).
آفریقا از نظر قومی و نژادی،
به ۴ منطقۀ بزرگ تقسیم میشود: ۱. منطقۀ شمال، بخشی
از نواحی غربی، کرانۀ اقیانوس اطلس و نیز شرق آفریقا، نیل علیا
و اتیوپی. مردم این منطقه از تیرههای حامی ـ
سامی هستند؛ ۲. منطقۀ سیاهان آفریقای غربی که از نیل سفید
تا اقیانوس اطلس کشیده شده است؛ ۳. منطقۀ بانتو در جنوب
و جنوب شرقی آفریقا؛ ۴. منطقۀ بوشمن در جنوب
غربی آفریقا (فوردم، 42، نقشه). با این وجود، ترکیب قومی
مردم آفریقا پیچیدهتر از دیگر قارههای جهان است.
اقوام آفریقـا به ۵ تیره
تقسیم میشوند: ۱. تیرۀ حامی ـ
سامی که شامل ۳ گروه سامی، کوشی و بربر است و در سرزمینهای
شمال و شمال شرقی قارۀ آفریقا زندگی میکنند و به زبانهای سامی
آفریقایی ـ آسیایی سخن میگویند.
زبان عربی عمدهترین این زبانها ست. ساکنان عمدۀ کشورهای
مصر، تونس، الجزیره، لیبی، موریتانی، مراکش، اتیوپی
و سودان، عربزبان هستند. بربرها کهنترین قوم شمال آفریقا، در مناطق
کوهستانی مراکش و الجزیره سکونت دارند (BSE3, II
/ 449؛ آفریقا،
I / 92)؛ ۲. تیرۀ بانتو شامل گروههای بانتو،
بانتوی شرقی، گور (بانتوی مرکزی)، آتلانتیک، بانتوی
غربی و سونگایی است و به زبانهای نیجری ـ
کنگویی سخن میگویند. آنان در منطقهای وسیع
از قارۀ آفریقا که بانتو نامیده میشود، سکونت دارند. در شرق و
جنوب آفریقا ۴۳ قوم از بانتوها وجود دارند (همانجا)؛ ۳. تیرۀ مانده
[۱]شامل گروه گینه و کوا[۲]، ایجو[۳]، و مردم سودان
مرکزی و شرقی است؛ ۴. تیرۀ نیل
شامل گروههای نیل شمالی، شرقی و جنوبی، گروه نوبه،
گروه کانوری (بری ـ بری)، بوشمن و گوتنتوت (کویسان[۴])
هستند؛ ۵. تیرۀ مالایـا ـ پولینـزی شـامل گروه اندونزیایی،
مالاگاسی در ماداگاسکار و گروهی است که به زبانهای تیرۀ هند و
اروپایی سخن میگویند (BSE3، همانجا). گروهها و تیرههای
قومی آفریقا با یکدیگر درآمیختهاند، اما در
دورافتادهترین نواحی آفریقا دو گروه انسانی متفاوت و
مجزا به نام پیگمههای حوضۀ کنگو و بوشمنهای بیابان
کالاهاری زندگی میکنند (غروی، ۸۹؛ فوردم،
همانجا؛ مشیری، ۲۲۶). بهطورکلی، دین
اسلام در شمال و دین مسیحیت در جنوبِ قارۀ آفریقا
رواج دارند. همچنین اقلیتهایی به ادیان سنتی
ایمان دارند (بریتانیکا).
اقتصاد
بهاستثنای آفریقای
جنوبی و کشورهای شمال آفریقا که تولیدات متنوعی
دارند، اقتصاد بیشتر کشورهای این قاره توسعه نیافته است.
آفریقا اگرچه منابع طبیعی سرشاری دارد، اما اقتصاد بیشتر
کشورهای آن کشاورزی است و بیشاز ۶۰٪ جمعیت
آن به کشاورزی معیشتی اشتغال دارند (بریتانیکا). بسیاری
از کشورهای آفریقایی اقتصاد تکمحصولی دارند.
محصولات کشاورزی، نیمی از درآمد صادراتی قارۀ آفریقا
را تشکیل میدهد. صنعت در آفریقا با وجود منابع طبیعی
فراوان و توانایی بالقوه، در مراحل ابتدایی است و تنها
۱٪ محصولات صنعتی جهان را تأمین میکنند. صنایع
عمدتاً کوچکمقیاس و سبک هستند. ازجملۀ این صنایع
میتوان به نساجی، پوشاک، دارو، مواد غذایی و نوشابهسازی
اشاره کرد (واتکینز، ۲۵۶).
مبادلات بازرگانی خارجی قارۀ آفریقا
از طریق دریا صورت میگیرد. بنادر این قاره از نظر
بارگیری و باراندازی اهمیت دارند. با افزایش
استخراج نفت، میزان بارگیری و باراندازی این بنادر
افزایش یافت ( آفریقا، I / 146). از بنادر مهم آفریقا
به بونی، لاگوس، پرت سعید، طرابلس، ریچاردز، دوربن (پرت ناتال)،
کازابلانکا (دارالبیضاء)، اسکندریه، مومباسا، دارالسلام، مونرُویا،
پرت ژانتی، پرت لوکو، پرت لویی، پرت نُوو، پرت سودان، پرت
هارکور و پرت الیزابت میتوان اشاره کرد (همان، I
/ 146, II / 292-293).
اکتشافهای جغرافیایی
کهنترین آگاهیهای
جغرافیایی دربارۀ آفریقا، بهویژه مناطق شمالی آن، با مصر مرتبط بوده
است. اطلاعات موجود در مصر باستان بعدها در اختیار یونانیان،
رومیان و عربها قرار گرفت. فنیقیان سواحل جنوبی دریای
مدیترانه را درنوردیدند و بهاحتمال در سدۀ ۶ قم به
اقیانوس اطلس رسیدند و چند کُلنی (مستملکه) تأسیس کردند.
در این زمان، دریانوردان کارتاژ نیز به سواحل غربی آفریقا
راه یافتند و رشتهکوههای اطلس را کشف کردند. نخستینبار یونانیانی
که در خدمت نخوی (نکائو) دوم (۶۱۱-۵۹۵
قم)، فرعون مصر بودند، قارۀ آفریقا را دور زدند. رومیان نیز نخستین کسانی
بودند که به اعماق این قاره راه یافتند. آنها در سدۀ
۲ م، سرزمین کنونی مغرب (مراکش) را میشناختند (همان، I / 38).
دانشمندان مسلمان نیز به تحقیقات جغرافیایی دربارۀ آفریقا
پرداختند. اصطخری از نخستین مؤلفان ایرانی و اسلامی
است که مطالب قابل توجهی از قارۀ آفریقا تهیه کرده است
(ص ۳۶). دریانوردان مسلمان در سدۀ ۵ ق /
۱۱ م، سواحل شرقی آفریقا را درنوردیدند، به سرزمینهای
حبشه، غنا و مالی راه یافتند، دریاچۀ چاد و مسیر
سفلای رود زامبزی و کوههای اژدها را کشف کردند و به ماداگاسکار
رفتند (همانجا).
دریانوردان پرتغالی در اوایل
سدۀ ۹ ق / ۱۵ م سواحل غربی آفریقا را کاوش
کردند و تا مصب رود سنگال پیش رفتند و دهانۀ رود کنگو را
کشف کردند (سرمد، ۳۷؛ آفریقا، همانجا). در
۱۴۸۷ م بارتولومئو دیاش [۵]از دماغۀ امیدنیک
گذشت و به دهانۀ رود ارانژ رسید و سرانجام نقشۀ سراسر طول
سواحل غربی آفریقا را تهیه کرد (همانجاها). واسکودوگاما
[۶]در اواخر ۱۴۹۷ م، غرب قارۀ آفریقا
را پیمود، به سواحل شرقی آفریقا روی آورد و به موزامبیک
و مالیندی رسید (سرمد، ۳۹-۴۱). از
اواخر سدۀ ۹ ق نفوذ اروپاییان به اعماق مناطق استوایی
این قاره آغاز شد. از اواسط سدۀ ۱۶ م، پرتغالیها
اطلاعات ارزشمندی دربارۀ اتیوپی گردآوردند. پائش در ۱۶۱۳ م
سرچشمۀ نیل آبی را کشف کرد. با اینهمه، آگاهی اروپاییان
دربارۀ شرق و شمال شرقی آفریقا اندک بود و بیشتر به سواحل
محدود میشد ( آفریقا، I / 39-40؛ سرمد، ۷۴-۸۴).
جهانگردان فرانسوی در کشف اراضی شمالی و غربی قارۀ آفریقا
نقش عمدهای داشتند ( آفریقا، I / 40؛ سرمد،
۹۲-۹۳). پساز حملۀ فرانسویان به الجزایر
در ۱۸۳۰ م، تحقیقات جغرافیایی
قابل توجهی دربارۀ سرزمین مغرب صورت گرفت. تا اواسط سدۀ
۱۹ م جهانگردان اروپایی به اطلاعات قابل توجهی دربارۀ
سودان، بخشهایی از صحرای لیبی و نوبه دست یافتند.
سراسر مسیر رود نیل و محل تلاقی نیلهای سفید
و آبی، و نیز مسیر نیل آبی بر روی نقشه کشیده
شد ( آفریقا، همانجا). از ۱۸۳۰ م، مطالعات جغرافیایی
شرق آفریقا به طور جدی آغاز گردید (همانجا).
مهمترین اکتشافهای جغرافیایی
قارۀ آفریقا در دهههای ۴۰ تا ۷۰ سدۀ
۱۹ م صورت گرفت. نقش پل دوشایو، دانشمند فرانسوی، در تهیۀ نقشۀ بخش
غربی منطقۀ استوایی قارۀ آفریقا حائز اهمیت است ( آفریقا، I / 41؛
سرمد، ۱۰۵-۱۰۷). در اواخر سدۀ
۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰ م با بررسی بخش جنوبی اتیوپی
ابهامی که در نقشۀ جغرافیایی آفریقا وجود داشت، برطرف و مرحلۀ جدیدی
در مطالعۀ دقیق این قاره آغاز شد ( آفریقا، I / 42).
مآخذ
اصطخری، ابراهیم، مسالک
الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷ م؛ سرمد،
خسرو، کشف و استعمار آفریقا، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ غروی،
محمد، جغرافیای آفریقا، کلیات طبیعی و انسانی،
تهران، ۱۳۵۶ ش؛ مشیری، رحیم، کلیات
قارهها، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ موسى، علی و محمد حمادی،
جغرافیة القارات، دمشق، ۱۴۰۲ ق /
۱۹۸۲ م؛ واتکینز، ر.، «تجارت در آفریقا:
افسانهها و واقعیتها»، ترجمه و تلخیص بهجتاللٰه آرین،
مطالعات آفریقا، تهران، ۱۳۷۳ ش، شم ۲؛ ویلر،
ه . و دیگران، جغرافیة العالم الاقلیمیة، ترجمۀ محمد
حامی طائی و دیگران، بیروت، ۱۹۶۴
م؛ نیز:
Afrika, entsiklopedicheskiǐ
spravochnik, Moscow, 1986-1987; Britannica, 2010; Britannica Atlas, Chicago,
1996; Brockhaus ; BSE3; EI1; Fordham, P., The Geography of African Affairs,
Southampton, 1974; Grove, A. T., Africa, South of the Sahara, Oxford, 1970;
Kratkaya geograficheskaya entsiklopediya, Moscow, 1960-1962; Manshard, W.,
Afrika-Südlich der Sahara, Frankfurt, 1970; Neef, E., Das Gesicht der Erde,
Frankfurt, 1962; Schiffers, H., Afrika, München, 1962; Suret-Canal, J.,
Schwarz-Afrika, Berlin, 1966; Unesco Statistical Yearbook, 1996.
عنایتالله رضا (دبا)
II. تاریخ آفریقای شمالی
تاریخ شمال آفریقا یا
سرزمین بربرها ــ كه جغرافیدانان عصر اسلامی آن را به
۳ منطقۀ مغرب ادنیٰ، مغرب اوسط و مغرب اقصیٰ تقسیم
كردهاند ــ از هزارۀ ۲ قم آغاز میگردد. فنیقیها در سدۀ
۹ قم مهاجرنشین كارتاژ (قرطاجنه) را در كنار خلیج تونس ایجاد
كردند كه بهتدریج دولت ـ شهری مقتدر شد. آنان بعدها قلمرو خود
را تا سواحل جنوبی و جنوب شرقی اندلس گسترش دادند (بریتانیكا،
IV / 976 ؛ خطاب، ۱ / ۲۴-۲۶؛ عبدالوهاب،
۸، ۱۱؛ زبیب، ۱ / ۸۷- ۸۸،
۹۵؛ جوهری، ۱ / ۹۳-۹۴،
۹۷). در سدۀ ۵ قم، هخامنشیان نواحی شمال آفریقا را به
تصرف درآوردند. یك سده بعد، در پی یورشهای اسكندر
مقدونی، متصرفات ایرانیان در آفریقا به دست او و
جانشینانش افتاد (داندامایف، 62 -61؛ صفا، ۸).
در سدۀ ۲ قم،
با پایانیافتن سومین جنگ كارتاژی، یا پونیك،
(۱۴۹-۱۴۶ قم) كه به شكست كامل كارتاژها
انجامید، رومیان بر شمال آفریقا دست یافتند (نپ[۷]،
18-17؛ بریتانیكا، I / 311؛ جوهری، ۱ / ۱۰۶). چیرگی
اینان و سپس دولت روم شرقی بر این منطقه مدتی
دراز دوام داشت. قبایل واندال در ۴۳۹ م با تصرف
كارتاژ، بر مغرب چیره شدند (بریتانیكا،I
/ 311-312 ؛ لارویی،
38-39). در ۵۳۳ م، یوستینیانوس اول
(۵۲۷- ۵۶۵ م) سپاهی به شمال آفریقا
روانه كرد و حكومت واندالها را از آنجا برانداخت. سرانجام، نزدیك به نیم
قرن بعد، مسلمانان حملات خود را از مصر به مغرب آغاز كردند و بهتدریج
بر سراسر شمال آفریقا دست یافتند (عبدالحمید، ۱ /
۱۲۲؛ نیز نك : بلیایف، 9؛ کالسنیکف،
14).
آغاز دورۀ اسلامی
مسلمانان پساز فتح مصر
(۲۱ ق / ۶۴۲ م) روی به شمال آفریقا
نهادند. عمرو بن عاص سپاهی روانۀ برقه كرد. قبایل بربر
برقه كه در آرزوی رهایی از سلطۀ رومیان
بودند، با پرداخت جزیه تسلیم مسلمانان شدند. عمرو عاص در پی
این پیروزی در ۲۳ ق به طرابلس لشكر كشید
و آنجا را گشود. سپس، از عمر بن خطاب خواست تا افریقیه (بخش شرقی
سرزمین بربرها، نك : EI1) را تسخیر كند، اما خلیفه وی را
از این كار بر حذر داشت و عمرو عاص سردار خود عقبة بن نافع را بر برقه
و طرابلس گماشت و خود به مصر بازگشت (ابنعبدالحكم،
۱۷۰-۱۷۱؛ بلاذری،
۲۲۴-۲۲۵؛ ابنعذاری، ۱ /
۸؛ سالم، ۲ / ۱۴۲- ۱۵۲). از این
زمان تا حدود ۲۰ سال، این منطقه زیر نظر حكومت مصر
قرار گرفت. خلیفه عثمان در ۲۵ ق، عبدالله بن سعد بن ابی
سرح را بهجای عمرو عاص بر مصر گماشت (كندی، ۱۱؛ ابنعذاری،
همانجا). در همین حال، طرابلس از فرمانبرداری مسلمانان خارج شد؛
و از سوی دیگر، گرگوریوس (در منابع اسلامی: جرجیر)
كه ازسوی هرقل (هراكلیوس) اول، امپراتور بیزانس (حك
۶۱۰-۶۴۱ م)، بر افریقیه حكم میراند
(ابناثیر، ۳ / ۸۸- ۸۹)، استحكامات دفاعی
مرزهای شرقی قلمرو خود، ازجمله قابس، را تقویت كرد و پایتخت
خود را از قرطاجنه به سُبیطله منتقل ساخت تا به قلمرو مسلمانان نزدیكتر
باشد (مونس، فتح ... ، ۷۴-۷۶).
در ۲۷ ق /
۶۴۸ م، عبدالله بن سعد بهدستور عثمان به افریقیه
لشكر كشید و در سبیطله رومیان را شكست داد. این نخستین
پیروزی مسلمانان در افریقیه بود و در پی آن، میان
مسلمانان و رومیان بهمدت ۱۰ سال پیمان صلح منعقد
شد (بلاذری، ۲۲۶-۲۲۷؛ كندی،
۱۲؛ ابنخلدون، ۶ / ۱۴۱؛ سالم، ۲ /
۱۷۴؛ زبیب، ۲ / ۱۷). در
۳۸ ق / ۶۵۸ م، معاویه، حاكم شام، عمرو
عاص را دوباره بر مصر گماشت. عمرو به یاری عقبة بن نافع حملات
خود را به افریقیه ادامه داد و تا ۴۳ ق /
۶۶۳ م غدامس، وردان (دان) و بخشهایی از سودان
به دست مسلمانان افتاد (ابنعذاری، ۱ / ۱۵؛ ابناثیر،
۳ / ۳۵۲، ۳۶۰؛ ابنتغری بردی،
۱ / ۱۲۵؛ ابن ابی دینار، ۳۰).
پساز مرگ عمرو عاص (۴۳
ق)، معاویه حكومت افریقیه را از مصر جدا كرد و حکومت مصر را
به عقبة بن عامر، و حکومت افریقیه را به معاویة بن حُدیج
(یا خدیج) داد. ابنحدیج به كمك عبدالله بن زبیر و
عبدالملك بن مروان شهرهای قمونیه، جلولاء، سوسه و قابس را تصرف
كرد (ابنعذاری، ۱ / ۱۶- ۱۸؛ عبادی،
۳۸؛ سالم، ۲ / ۱۷۶،
۱۸۲-۱۸۳؛ زبیب، ۲ /
۲۱). در ۵۰ ق، عقبة بن نافع، بهجای ابنحدیج،
والی افریقیه شد. مهمترین اقدام عقبه طرحریزی
شهر قیروان بهعنوان نخستین پایگاه نظامی و مركز
سازماندهی مسلمانان در شمال آفریقا بود كه ساختن آن ۵ سال
به طول انجامید و دیری نگذشت كه به بزرگترین پایگاه
نظامی و سیاسی و فرهنگی مسلمانان در شمال آفریقا
مبدل شد (بلاذری، ۲۲۸؛ ابناثیر، ۳ /
۴۶۵؛ ابنعذاری، ۱ /
۱۹-۲۰؛ ابنخلدون، ۶ /
۱۴۱-۱۴۲؛ سالم، ۲ /
۲۰۸؛ زبیب، ۲ / ۲۳-۲۴).
در ۵۵ ق /
۶۷۵ م، مسلمة بن مخلد انصاری جای عقبه را در مصر
و افریقیه گرفت، اما در ۶۲ ق عقبه دوباره به ولایت
افریقیه گماشته شد (ابنعذاری، ۱ / ۲۱،
۲۳؛ ابن ابی دینار، ۲۹-۳۰؛
مونس، همان، ۱۴۹) و مرحلۀ جدیدی
از فتوحات اسلامی در این سرزمین آغاز گردید. مسلمانان
در مدتی كمتر از دو سال، با فتح شهرهای باغایه، قرطاجنه،
مستنیر، زاب، تاهرت، مسیله و طنجه، كه به گفتۀ ابنعذاری
دو هزار میل با قیروان فاصله داشت، بر بیشتر شهرهای
مهم مغرب دست یافتند (ابنعذاری، ۱ / ۲۳-
۲۸؛ ابناثیر، ۴ /
۱۰۵-۱۰۶؛ ابن ابی دینار،
۳۰-۳۱؛ عبدالحمید، ۱ /
۱۹۱- ۲۰۲؛ زبیب، ۲ /
۲۶- ۲۹). در این میان، عقبه بهدست گروهی
از بربرها به قتل رسید و رومیان به یاری قبایل
بربر، بیشتر شهرهای فتحشده را بازپس گرفتند و در ۶۴ ق
نیز قیروان به تصرف كسیلۀ بربری،
معروف به برنس درآمد (ابنعذاری، ۱ / ۳۰؛ ابناثیر،
۴ / ۱۰۷- ۱۰۸؛ عبدالحمید،
۱ / ۲۰۶). در ۶۵ ق، عبدالملك بن مروان
سپاهی به فرماندهی زهیر بن قیس بلوی روانۀ افریقیه
كرد. زهیر قیروان را گرفت و كسیله را به قتل رساند، اما
اندكی بعد خود نیز در جنگ با رومیان كشته شد (ابنعبدالحكم،
۲۰۰؛ ابنعذاری، ۱ /
۳۲-۳۳؛ ابنخلدون، ۶ / ۱۴۲؛
سالم، ۲ / ۲۳۳- ۲۳۸). چون حسان بن
نعمان غسانی والی مغرب شد، نخست قرطاجنه را از دست رومیان
به درآورد و از آن پس حدود ۱۰ سال با قبایل بربر به جنگوگریز
پرداخت تا سرانجام در ۸۲ ق آنان را به تسلیم واداشت (ابنعبدالحكم،
۲۰۰-۲۰۱؛ ابنعذاری، ۱ /
۳۴- ۳۸؛ ابناثیر، ۴ /
۳۶۹- ۳۷۰؛ عبدالحمید، ۱ /
۲۱۷-۲۲۶).
در ۸۶ ق /
۷۰۵ م، حكومت افریقیه به دست موسی بن نصیر
افتاد. وی قبایل بربر را كه پساز حسان سر از اطاعت برتافته
بودند، به تسلیم واداشت و بر طنجه، سجلماسه و وادی درعه دست یافت
و طارق بن زیاد را بر آن نواحی گماشت ( الامامة ... ، ۲ /
۶۲-۶۳؛ ابنعذاری، ۱ /
۴۱-۴۲؛ قس: ابناثیر، ۴ /
۵۳۹). موسی بن نصیر در ۹۳ ق /
۷۱۲ م ولایت افریقیه را به فرزند خود،
عبدالله، داد و خود سپاه به اندلس برد و با یاری طارق بن زیاد
بخشهای عظیمی از اندلس را تصرف كرد (ابناثیر،
۴ / ۵۷۶؛ خطاب، ۱ / ۲۳۸؛ نیز
نك : ه د، اندلس).
فتح كامل مغرب به علل گوناگون،
ازجمله بحرانهای سیاسی دولت اسلامی در سدۀ اول
هجری، بُعد مسافت و وسعت جغرافیایی منطقۀ مغرب
و ناآشنایی مسلمانان با وضع طبیعی آنجا، مقاومت
بربرها و كوشش رومیان، حدود یك سده به طول انجامید و در
اواخر سدۀ اول هجری سراسر مغرب به دست مسلمانان افتاد (مونس، تاریخ
... ، ۱(۱) / ۱۳۵، فتح،
۲۶۸-۲۷۰).
با خاتمۀ ولایت
موسی بن نصیر بر مغرب، عصر فتوحات در شمال آفریقا به پایان
رسید. پساز این دوره، كشمكش میان والیان متعدد این
ناحیه، ستمكاری آنان نسبت به بربرها و ضعفی كه بهتدریج
به دولت اموی چیره میشد، فرصت مناسبی برای
خوارج پدید آورد تا برضد حكومت مركزی و محلی به فعالیت
بپردازند و درنتیجه بیشتر قبایل بربر به خوارج پیوستند
و دامنۀ شورشها برضد والیان مغرب گسترش یافت؛ از آن جمله، شورش
خوارج صُفریه (۱۲۲ ق / ۷۴۰ م) به
سركردگی میسرۀ مَدغری و خالد بن حُمید زناتی را در زمان خلافت
هشام بن عبدالملك میتوان نام برد كه زیانهای فراوانی
برای حكومت در بر داشت (نك : ابنعذاری، ۱ /
۵۲- ۵۵؛ اخبار ... ، ۳۴؛ ثعالبی،
۱۳۱ بب ؛ سالم، ۲ / ۲۹۷،
۲۹۹-۳۰۰). در ۱۲۳ ق، هشام
بن عبدالملك برای فرونشاندن این شورشها سپاهی بزرگ به
فرماندهی كلثوم بن عیاض قشیری روانۀ مغرب
كرد. اما كلثوم از بربرها بهسختی شكست خورد و كشته شد. پساز او،
حنظلة بن صفوان مأمور جنگ با بربرها و خوارج شد، اما او نیز كاری
از پیش نبرد و پساز مرگ هشام، عربهای مقیم مغرب و بربرها
كاملاً بر این سرزمین دست یافتند ( اخبار،
۳۴-۳۵؛ ابنعذاری، ۱ /
۵۴-۵۵؛ سالم، ۲ /
۳۰۸-۳۱۱، ۳۲۰).
در نیمۀ اول سدۀ
۲ ق، ۳ گروه عمده در مغرب با یكدیگر در كشمكش بودند:
نخست، عربهایی كه در این منطقه برآمده، و بومی شده
بودند و گروهی از بربرهای زناته از آنان حمایت میكردند
و بیشتر در قیروان، تونس و اقلیم زاب در الجزایر سكنا
داشتند؛ دوم، عربهای مهاجر كه از شام به مغرب كوچیدند، و
دولتمردان و كارگزاران رسمی را تشكیل میدادند و بیشتر
در قیروان، طرابلس و تونس زندگی میكردند؛ سوم، قبایل
بربر كه بسیاری از آنان به مذهب خوارج صفریه و اباضیه
درآمدند و دولتی مستقل تشكیل دادند، مانند ابوقرۀ زناتی
كه در تلمسان دولتی خارجی تشكیل داد و خود را امیرالمؤمنین
خواند (سالم، ۲ / ۳۲۰-۳۲۷؛ ناصری،
۲۱۳).
در ۱۲۶ یا
۱۲۷ ق، عبدالرحمان بن حبیب فهری، رهبر و نمایندۀ گروه
نخست، برضد حنظلة بن صفوان، والی مغرب، قیام كرد و به پشتیبانی
بربرها در قیروان بر تخت نشست و خود را حاكم افریقیه خواند
(ابنعذاری، ۱ / ۶۰ -۶۱؛ ابناثیر،
۵ / ۳۱۱-۳۱۲؛ سالم، ۲ /
۳۲۰-۳۲۳). در این میان، امویان
جای خود را به عباسیان دادند. با آنكه عبدالرحمان به اطاعت سفاح
عباسی گردن نهاد، اما چون منصور به خلافت نشست، میان آن دو
دشمنی آغاز شد (ابنعذاری، ۱ / ۶۷؛ ابناثیر،
۵ / ۳۱۳-۳۱۴). از سوی دیگر،
بحرانهای شدید اجتماعی و سیاسی و بیكفایتی
عبدالرحمان سبب شد تا بهتدریج بر قدرت خوارج افزوده گردد، چنانكه
از اوایل سدۀ ۲ ق / ۸ م، مذهب خوارج اباضیه و صفریه در
شمال آفریقا و بهخصوص در میان قبایل زناته رواج یافت
و اباضیان حارث بن تلید را به امامت برداشتند و او به یاری
عبدالجبار بن قیس، برخی شهرها را از چنگ عبدالرحمان خارج کرد.
پساز او، ابوالخطاب معافری در ۱۴۰ ق /
۷۵۷ م به امامت اباضیان رسید و قلمرو خود را در
شرق، غرب و جنوب توسعه داد. در این زمان، محمد بن اشعث خزاعی
ازسوی منصور عباسی به سركوب اباضیان آمد و آنها را بهسختی
شكست داد و قیروان را تصرف كرد (ابنعذاری، ۱ /
۷۰-۷۱؛ درجینی، ۱ / ۳۲-
۳۵؛ معمر، ۲(۱) / ۴۹- ۵۹؛ ابناثیر،
۵ / ۳۱۵-۳۱۷؛ نیز نك : دبا،
۲ / ۳۱۷- ۳۱۸).
چون عبدالرحمان بن رستم در الجزایر
سركردۀ اباضیان شد، شهر تاهرت را بنا كرد (۱۴۵ ق) و
آنجا را پایگاه اباضیان ساخت كه بعدها مركز حكومت رستمیان
(ه م) شد (سلاوی، ۱ / ۱۲۸؛ سالم، ۲ /
۳۴۵). پساز ابناشعث، در ۱۴۸ ق اغلب بن
سالم بن عقال به ولایت افریقیه گماشته شد. وی
۳ سال از حكومت خود را در جنگ با اباضیان گذراند و سرانجام بهدست
آنان كشته شد (ابناثیر، ۵ / ۵۸۶
-۵۸۷؛ سالم، ۲ /
۳۴۶-۳۵۰).
منصور عباسی در
۱۵۱ ق / ۷۶۸ م عمرو (عمر) بن حفص، معروف
به هزارمرد، را به ولایت افریقیه گماشت. از وقایع
مهم دوران وی، تصرف طرابلس و قیروان بهدست اباضیان بود
(ابنعذاری، ۱ / ۷۵؛ ابن ابی دینار،
۴۶). از این تاریخ به بعد تا پایان سدۀ
۲ ق، مقارن با ظهور دولتهای مستقل در شمال آفریقا، خلافت
عباسی این كسان را والی شمال آفریقا گردانید:
۱. یزید بن حاتم مهلبی (د ۱۷۰ ق /
۷۸۶ م) كه بر اباضیان دست یافت و تا حدودی
آرامش را به افریقیه بازگرداند؛ ۲. روح بن حاتم مهلبی
(د ۱۷۴ ق)؛ ۳. فضل بن روح مهلبی (د
۱۷۸ ق)؛ ۴. هرثمة بن اعین (حك
۱۷۸-۱۸۱ ق)؛ ۵. محمد بن مقاتل (حك
۱۸۱-۱۸۴ ق).
پساز آن، عصر دولتهای مستقل و
نیمهمستقل در شمال آفریقا آغاز شد؛ از آن میان، این
سلسلهها حائز اهمیتاند:
۱. بنیاغلب در تونس: این
سلسله را ابراهیم بن اغلب (ه م) تأسیس كرد. وی در آغاز
از والیان منصوب ازسوی هارونالرشید بر افریقیه
بود كه پساز خارجساختن قیروان از چنگ تمام بن تمیم، حكمران
تونس، در ۱۸۴ ق بدان شغل منصوب شد (ابنعذاری،
۱ / ۹۰؛ ابن ابی دینار، ۴۸-
۴۹؛ سالم، ۲ / ۳۷۴- ۳۷۵).
آخرین فرمانروای این سلسله زیادةالله بن عبدالله
(حك ۲۹۰-۲۹۶ ق) بود كه سرانجام بهدست
ابوعبدالله شیعی (ه م)، داعی اسماعیلی و بنیانگذار
خلافت فاطمیان در شمال آفریقا، برافتاد و دولتشان برچیده
شد. اغلبیان برخی از سواحل اروپایی مدیترانه
مانند سیسیل و پالرمو را زیر سلطه داشتند (نك : ه د، بنیاغلب؛
نیز نك : ابن ابی دینار، ۵۰-۵۳). از
بناهای معروف دورۀ اغلبیان مسجد جامع قیروان، جامع زیتونه در تونس
و جامع سوسه را میتوان نام برد (سالم، ۲ /
۴۲۳، ۴۳۵، ۴۴۳).
۲. آل ادریس: بنیانگذار
این سلسلۀ شیعیمذهب، ادریس بن عبدالله از نوادگان امام
حسن (ع) است. این سلسله از ۱۷۲ تا
۳۷۵ ق / ۷۸۸ تا ۹۸۵ م بر
مراكش و بخشی از الجزایر حكومت میكردند (نك : ه د، آل
ادریس).
۳. بنیرستم در تاهرت:
بنیانگذار سلسلۀ خوارج بنیرستم عبدالرحمان بن رستم است كه مورخان او را ایرانی،
و از نوادگان رستم فرخزاد (و به گفتهای بهرام گور) دانستهاند (ابنخلدون،
۶ / ۲۴۶؛ یاقوت، ۱ / ۸۱۵؛
ابنعذاری، ۱ / ۲۷۷). عبدالرحمان ازسوی
ابوالخطاب، امام اباضیان، به حكومت قیروان منصوب شده بود و
چون ابناشعث در طرابلس بر اباضیان دست یافت و رو به سوی
قیروان نهاد، ابنرستم به مغرب اوسط گریخت و به یاری
بزرگان اباضیه دولت رستمیان را تشكیل داد و در
۱۴۴ ق شهر تاهرت را بهعنوان مقر حكومت خود تأسیس
كرد. در ۱۶۰ ق، اباضیان او را به امامت برگزیدند.
وی در مدتی كوتاه دولتی مقتدر تشكیل داد كه حدود
۱۵۰ سال بر تاهرت حكومت كرد. دولت بنیرستم
سرانجـام بهدست ابوعبدالله شیعی برچیده شد (نك :
عبدالحمید، ۲ / ۲۸۹ بب ؛ نیز نك : ه د،
ابوعبدالله شیعی).
۴. بنیمِدرار در سجلماسه:
پساز رواج مذهب خوارج در جنوب و جنوب غربی مغرب، اهالی
سجلماسه نیز به مذهب خوارج صفریه به رهبری عیسی
بن یزید مكناسی، معروف به اسود صفری، گردن نهادند.
پساز او ابوالقاسم سمغون بن واسول مكناسی، ملقب به مدرار (حك
۱۵۵-۱۶۷ ق)، به حكومت رسید كه بنیمدرار
منسوب به او هستند. دولت بنیمدرار در ۳۵۴ ق /
۹۶۵ م به دست فاطمیان برچیده شد (ابنخلدون،
۶ / ۲۶۸، ۲۷۰؛ ابنعذاری،
۱ / ۱۵۶-۱۵۷؛ سلاوی، ۱ /
۱۲۵).
فاطمیان
پساز آنكه ابوعبدالله شیعی
به حكومتهای محلی مغرب پایان داد و زمینه را برای
تشكیل دولت شیعی فراهم ساخت، عبیدالله مهدی
در ۲۹۷ ق / ۹۱۰ م در رقاده خود را رسماً
خلیفه و امیرالمؤمنین خواند و خلافت فاطمیان را در
شمال آفریقا بنیان نهاد كه بیشاز نیم سده به طول
انجامید. آخرین فرمانروای فاطمی مغرب ابوتمیم
سعد، معروف به المعزلدین الله (حك
۳۴۱-۳۶۲ ق /
۹۵۲-۹۷۳ م) بود كه در عصر او، فاطمیانْ
مصر را فتح كردند و بدانجا منتقل شدند (نك : ه د، فاطمیان؛ نیز
نك : حمّد، ۲۰۹ بب ؛ عبدالحمید، ۳ /
۵۷ بب ).
بنیزیری
چون خلافت فاطمی به مصر منتقل
شد، المعز ولایت مغرب را به یكی از سرداران خود به نام یوسف
بن بلكین داد. از این تاریخ به بعد، عصر جدیدی
در تاریخ شمال آفریقا آغاز شد كه به عصر صنهاجی، یا
عصر بربری، معروف است. یوسف سلسلۀ بنیزیری،
یا بنیمناد، را در قیروان تأسیس كرد كه تا
۴۰۶ ق / ۱۰۱۵ م به نیابت از
فاطمیان بر آنجا فرمان راندند (نك : ه د، بنیزیری؛ نیز
نك : عبدالحمید، ۳ / ۳۰۱ بب ؛ EI1).
مرابطون
در نیمۀ دوم سدۀ
۵ ق / ۱۱ م، پساز آنكه سلطۀ مسلمانان در
مغرب بهسبب پیشرفت مسیحیان و سقوط سیسیل به
دست نرماندیها و نیز بروز اختلافات میان حكام محلی
مغرب به ضعف گرایید، دولت مرابطون (از قبایل بربر صنهاجه)
به دست یوسف بن تاشفین تأسیس شد. مرابطون با فتح سرزمینهای
مجاور خود در شمال و جنوب، ازجمله مراكش و غرب الجزایر و سپس اندلس،
حدود یك سده بر بخشهای بزرگی از شمال آفریقا و اندلس
حكومت كردند. یوسف بن تاشفین در ۴۵۴ ق /
۱۰۶۲ م مراكش را بنا نهاد و آنجا را مركز حكومت خود
قرار داد. دولت مرابطون بهدست موحدون برچیده شد (نك : ه د، مرابطون).
موحدون
مؤسس سلسلۀ موحدون ابنتومرت
(د ۵۲۴ ق / ۱۱۳۰ م)، از مدعیان
پرنفوذ مهدویت، پیروان بسیاری فراهم آورد و حكومتی
مقتدر بنیاد نهاد كه نزدیك به ۱۵۰ سال بر شمال
آفریقا و اسپانیا حكم راند. دولت موحدون در ۶۶۷
ق / ۱۲۶۹ م بهدست بنیمرین (ه م)
برچیده شد (نك : ه د، ابنتومرت؛ نیز موحدون).
با فروپاشی حكومت موحدون، شمال
آفریقا میان ۳ دولت بربری تقسیم شد:
۱. بنیمرین كه با
غلبۀ كامل بر موحدون، مراكش را به تصرف درآوردند و تا
۸۷۵ ق / ۱۴۷۰ م حكومت كردند (نك :
ه د، بنیمرین).
۲. بنیحفص كه از
بازماندگان موحدون بودند و تا ۹۴۱ ق /
۱۵۳۴ م بر تونس (مغرب ادنى) حكم راندند و سرانجام بهدست
تركان عثمانی منقرض شدند (نك : ه د، بنیحفص).
۳. بنیعبدالواد كه از
بربرهای زناته بودند و تا ۷۹۶ ق /
۱۳۹۴ م گاه بر تمام مغرب اوسط، و گاه بر بخشهایی
از آن فرمان میراندند (نك : ه د، بنیعبدالواد).
از اواسط سدۀ ۹ ق /
۱۵ م، پساز فروپاشی دولت بنیوطاس (ه م)، هرجومرجْ
افریقیه، الجزایر و تونس را فراگرفت و زمینه را برای
هجوم پرتغالیها و اسپانیاییها، و سرانجام اشغال سراسر
شمال آفریقا توسط تركان عثمانی فراهم آورد و از آن پس، تاریخ
مستقل كشورهای شمال آفریقا آغاز میشود (مونس، تاریخ،
۲(۳) / ۱۰۴، ۱۵۹؛ التـر،
۱۷؛ یحیى، ۹۷ بب ؛ نیز نك : ه د،
الجزایـر، تونس، لیبی، مراكش).
Belyaev, E. A., Araby, islami arabskiĭ
khalifat v rannee srednevekovie, Moscow, 1966; Britannica, 1986; Dandamaev, M.
A., Iran pri pervykh Akhemenidakh, Moscow, 1963; EI1 ; Knapp, W., Tunisia,
London, 1970; Kolesnikov, A. I., «Iran v nachale VII veka», Palestinskiĭ
sbornik, Leningrad, 1970, vol. XXII(85); Laroui, A., The History of the
Maghrib, New Jersey, 1977.
عنایتالله فاتحینژاد
(دبا)
III. مذاهب
با اینکه قارۀ آفریقا
واحدی جغرافیایی به شمار میآید، در بررسی
تاریخ فرهنگی و بهویژه گوشهای از آن، یعنی
تاریخ مکاتب و مذاهب اسلامی، باید بهعنوان عرصهای برای
فرهنگهای ناهمگون در کنار یکدیگر تلقی گردد. برای
بررسی هر بُعد از حیات فرهنگی در آفریقا، ممکن است بتوان
گونهای تقسیم منطقهای را به کار بست؛ اما بهعنوان پایهای
برای بررسیِ تاریخی مکاتب و مذاهب اسلامی، میتوان
تقسیم قاره به ۳ بخش را پیشنهاد کرد: ۱. مصر، ۲.
شمال آفریقا، ۳. شرق آفریقا و ماوراء صحرا.
مصر با فتح نسبتاً صلحآمیز در
۲۰ ق / ۶۴۱ م، نخستین پایگاه تبلیغ
اسلام در درون قاره گشت. این سرزمین در سراسر سدۀ نخست هجری
بهاندازهای با فرهنگ اسلامی آشنا شده بود که در بحبوحۀ شکلگیری
مکاتب و مذاهب در سدههای ۲ و ۳ ق / ۸ و ۹ م توانست
خود، بهسان بومی مؤثر، در این شکلگیری تأثیری
فعال بر جای گذارد. شمال آفریقا با تأخیری نسبی که
در فتح آن دیار وجود داشت (پساز ۸۹ ق / ۷۰۸
م)، بهطبع، دارای اوضاع و احوالی دیگر بود و همین ویژگی
ــ بهنحوی قابل مقایسه با ماوراءالنهر ــ موجب میشد تا این
منطقه در برخورد با دستهبندیهای مذهبی جهان اسلام، نقشی
ثانوی ایفا کند. شرق آفریقا و ماوراء صحرا وضعی بهکل
متفاوت داشت و ــ بهرغم آنکه آشنایی بخشهایی از آن با دین
اسلام از سدههای نخست اسلامی آغاز شده بود ــ ارتباط آن با مکاتب
اسلامی و مرکزیتهای آن، غیرمستقیم و ناپیوسته
بود.
نخستین زمینهها
در سدۀ نخست هجری
از عهد عثمان، دو تفکر متقابل در میان مصریان پدید آمده بود:
۱. تفکر گروهی از مردم که با انتقاد از سیاستهای عثمان،
خواستار اصلاحات بودند و خود را پیروان امام علی (ع) میشمردند؛
۲. تفکر گروهی از اشراف و همراهان آنان که شرایط نابرابر اقتصادی
را بهنفع خود میدیدند. گروه نخست در همپیمانی با
معترضان کوفی و بصری، در حرکت سال ۳۵ ق /
۶۵۵ م، که به قتل خلیفۀ سوم انجامید،
شرکتی فعال داشتند (نک : یعقوبی، ۲ /
۱۷۴-۱۷۵؛ طبری، ۴ /
۳۴۰ بب ). این تقابل در زمان خلافت امام علی (ع)
استوارتر شد (همو، ۴ / ۴۴۲،
۵۵۲-۵۵۳)، بهطوری که برپایۀ
شواهد، گرایشی عدالتخواه و ضد تبعیض که انتقاد از عثمان و حمایت
از امام علی (ع) را شعار خود ساخته بود، در سراسر سدۀ ۱ ق /
۷ م و پاسی از سدۀ ۲ ق / ۸ م، گرایش غالب در میان مصریان به شمار
میرفت (نیز نک : دمیری، ۲ /
۳۱۰).
با توجه به آنچه یاد شد، پایگیری
گرایشهای شیعی در مصر امری قابل انتظار بود، اما باید
توجه داشت که با آغاز سدۀ ۲ ق، بهتدریج گرایش به مکتب اصحاب حدیث ــ که
رفتهرفته بهعنوان شـاخص پیروی سنت و جماعت شنـاخته میشد ــ نیز
در مصر پایگاهی یافته بود.
در جانب افریقیه و مغرب،
دشواری فتوح و سرسختی بربرها در پذیرش حاکمیت فاتحان اموی
از یکسو، و روش امویان در برترینهادن نژاد عرب از سویی
دیگر، عواملی بود که در عصر نخستین اسلامی، نوعی
دستهبندی عرب و بربر را در منطقه پدید آورد؛ جماعت فاتح عرب که در
شهرهای نوار ساحلی، همچون برقه، طرابلس و قیروان، متمرکز بود،
در مقایسه با بربرهای مسلمانشده، دید خوشبینانهتری
نسبت به حکومت مرکزی و مکاتب حامیِ مشروعیت آن، بهخصوص مکتب
اصحاب حدیث داشتند. درمورد عربهای مهاجر نیز باید به
تفاوت موجود میان قریش و دیگر قبایل، و تأثیر آن در
موضعگیریهای سیاسی ـ مذهبی توجه داشت.
در محیط مغرب، ویژگی
ضدیت با حکومت مرکزی از شرق به غرب شدیدتر میشد و این
ویژگی زمینه را برای فعالیت گروههای مذهبی
ضد حکومت مرکزی، چون برخی فرق شیعه و محکّمه، مساعد ساخته بود.
وجود همین خصوصیات موجب آن بود تا مغربیان نخستین ملت
مسلمان باشند که به خود اجازه دادند تا حرمت خلافت مرکزی را بشکنند و سلسلههایی
حکومتی پدید آورند که شخصیت نخستین آنها عنوان خلیفه
یا امام را بر خود مینهاد.
در افریقیه، اخباری
حاکی از آن است که در آغاز سدۀ ۲ ق / ۸ م عمر بن عبدالعزیز ۱۰ تن از
علما را برای آموزش تعالیم دینی به این دیار
گسیل کرد (نک : ابوالعرب، ۸۴). این کار او را باید
نقطۀ عطفی در شکلگیری مکتب اصحاب حدیث در این
منطقه به شمار آورد.
مذاهب شیعه
در شمال آفریقا، مصر بهسبب وجود
زمینههای تشیع از سدۀ نخست هجری، و مغرب بهسبب
گرایشهای استقلالخواهی و ضدیت با حکومت مرکزی،
بالقوه مناطقی مساعد برای رشد مذاهب گوناگون شیعه بودهاند. از
دیدگاه تاریخی نیز شواهدی وجود دارد که نشان میدهد
این قوه تاحدودی فعلیت یافته است، اما فقدان ارتباط نزدیک
میان شیعیان آفریقا با شیعیان مشرق، بهخصوص
در دو طیف امامی و زیدی، موجب شده است تا آثار مکتوب
متعلق به تشیع آفریقا در اعصار متقدم، بر جای نماند و از همینرو
ست که محدود دانستهها در اینباره، مرهون گزارشهایی پراکنده
است که در آثار بومیان غیرشیعی، یا شیعیان
غیربومی بازتاب یافته است. از آنجا که این دانستههای
پراکنده بهطور شایسته گردآوری و ارزشیابی نشدهاند، باید
اذعان داشت که هنوز پژوهش در باب حضور تاریخی امامیان و زیدیان
در آفریقا در مرحلهای نوپا ست.
امامیه
از اندک دانستهها دربارۀ سدۀ
۲ ق، اشاراتی در منابع رجالی به برخی از رجال شیعه
چون عمرو بن جابر حضرمی است (نک : ابنحجر، تقریب ... ،
۴۱۹، جم ؛ نیز ذهبی، ۴ / ۲۷-
۲۸). همچنین در اسانید و رجال امامیه، میتوان
نام برخی مصریان و افریقیان را در شمار اصحـاب امام صـادق
(ع) بازیافت (مثلاً نک : برقی، ۵۴۸؛ فرات،
۲۱۰؛ دلائل ... ، ۱۰۰-۱۰۱؛
طوسی، رجال، ۱۷۴، جم ).
از نکات مهم دربارۀ امامیۀ متقدم
در مغرب، وجود شاخهای از مذهب واقفه ــ وقفکنندگان بر امامت امام کاظم (ع)
ــ در منطقۀ سوس در مغرب اقصى است که عالمی صاحب آثار، به نام علی بن
ورسند، مروج آن در مغرب بوده است.
افزایش دانستهها دربارۀ پیشینۀ امامیه
در مصر، با سدۀ ۳ ق و ظهور دعوت اسماعیلی آغاز میگردد؛ چه، در
منابع گوناگون تاریخی بر این نکته تأکید شده است که پیشاز
پیدایی دعوت فاطمی، امامیان در مغرب جمعیتی
باسابقه و دارای حیات فرهنگی بودهاند (مثلاً نک : مقریزی،
الخطط، ۲ / ۳۴۴). بهتصریح منابع، کسانی چون
ابونصر بن ابیعمران، داعی فاطمیان، و زرارة بن احمد، قاضی
عبیدالله در مهدیه، پیشاز درآمدن به خدمت فاطمیان، بر
مذهب امـامی بودهاند (نک : خشنی، ۲۲۶؛ ابنحجر،
لسان ... ، ۱ / ۲۰۷)، خصوصیتی که با توجه به
آثار قاضی نعمان مغربی، بزرگترین نظریهپرداز دولت فاطمی،
نیز صادق مینماید.
در طول مدت اقتدار فاطمیان در سدههای
۴ و ۵ ق / ۱۰ و ۱۱ م، مصر پایگاهی
برای امامیه محسوب میشده، و با وجود متکلمانی مهم چـون
ابـوالاحوص مصـری (اوایـل سدۀ ۴ ق) (نک : طوسی،
الفهرست، ۲۲۱؛ نجاشی، ۱۵۷)، ازنظر فعالیت
روایی نیز اهمیت داشته است، و همین ویژگی
محدثانی چون ابوالفضل شیبانی و هارون بن موسى تلعکبری را
در سدۀ ۴ ق به مصر، و حتى برخی شهرهای مصر علیا تا
اسوان کشانیده است (نک : طوسی، رجال، ۴۴۵،
۴۶۰، جم ، امالی، ۲ / ۶۸،
۱۰۴، ۲۳۱، جم ؛ نجاشی،
۲۳۲، ۳۷۹).
زیدیه
در منابع زیدی در سدۀ
۳ ق، از عالمی مصری به نام محمد بن حبیب سخن آمده که
ظاهراً جارودیمذهب بوده است (نک : مرشد باللٰه، ۱ /
۱۲۴). از زیدیان مغرب نیز اخبار پراکندهای
به دست رسیده است که حضور آنان در منطقه را محدود، اما پردوام مینماید؛
در سدۀ ۶ ق / ۱۲ م، قزوینی رازی از حضور
جماعتی زیدی در مغرب سخن آورده (ص ۴۹۳)، و عبیدالله
بن حمزه، از ائمۀ زیدی یمن، در حدود ۶۰۸ ق /
۱۲۱۱ م سفری به مغرب کرده، و در ایجاد ارتباط
زیدیان مغرب با مرکزیت یمن کوشیده است (نک : ابنحمزه،
۱ / ۱۴ بب ؛ نیز برای زیدیان مغربی
در دورههای متأخر، مثلاً نک : واسعی، ۵، جم ).
در شرق آفریقا، نشانههایی
کهن از حضور زیدیه وجود دارد که این فرقه را در نخستین
تبلیغهای دین اسلام در این منطقه سهیم مینماید؛
برپایۀ برخی روایات، حسن بن علی بن حسن، رهبر زیدی،
در حدود ۱۲۳ ق / ۷۴۱ م راه شرق آفریقا
را در پیش گرفته بوده، و گویی در این سفر گروهی از
هممذهبان خود را نیز همراه داشته است (نک : بدوی،
۱۱۶).
اسماعیلیه
تاریخ دعوت اسماعیلی
در آفریقا از ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م آغاز میشود
که ابوعبدالله شیعی بهعنوان داعی از سوی ابنحوشب، رهبر
اسماعیلیان یمن، به مغرب درآمد و این مذهب را در میان
بربرهای قبیلۀ کتامه گسترش داد. وی از کتامیان نیروی نظامی
قابل توجهی ساخت و بهزودی، حکومتهای مغرب را یکی
پساز دیگری برانداخت و با تصرف قیروان در رجب
۲۹۶ / آوریل ۹۰۹، قدرت نخست سیاسی
در مغرب را در اختیار گرفت. وی بلافاصله راهی سجلماسه شد و عبیدالله
مهدی، امام اسماعیلی را که در ۲۸۹ ق شام را
بهقصد مغرب ترک کرده، و در سجلماسه زندانیِ صفریان شده بود، آزاد کرد
و در رأس حکومت جای داد؛ این آغاز حکومت فاطمی بود (قاضی
نعمان، ۵۴ بب ؛ ابنحماد، ۶ بب ).
در ۳۵۸ ق /
۹۶۹ م، فاطمیان مصر را فتح کردند و دیری نپایید
که پایتخت آنان به آنجا انتقال یافت. در طول حیات خلافت فاطمی
(۲۹۶-۴۸۷ ق /
۹۰۹-۱۰۹۴ م)، اسماعیلیان
با برخورداری از اقتدار سیاسی، موفق شدند تا از سویی
تعالیم فرقهای را تدوین کنند و فرهنگی شکوفا پدید
آورند و از دیگر سو، با پایگاهنهادن مصر، دستگاهی را برای
دعوت ایجاد کنند که این مذهب را تا اقصانقاط جهان اسلام منتشر سازد و
پیروان آن را رهبری نماید. سلسلۀ فاطمیان
در ۵۶۷ ق / ۱۱۷۲ م بهدست صلاحالدین
ایوبی برافتاد و او بیدرنگ شعایر اهل سنت را بر مصر حاکم
گردانید.
بااینکه در عصر فاطمیان،
مذهب آنان بهعنوان مذهب رسمی، بهظاهر، پیروان بسیاری در
میان مردم افریقیه و مصر یافته بود (نک : مقدسی،
۱۷۲، ۱۹۶)، برگهای تاریخ بر آن
گواهی میدهد که با برداشتهشدن اقتدار سیاسی فاطمیان،
نخست در افریقیه و سپس در مصر، شمار پیروان مذهب اسماعیلی
به دامنهای کوچک، در حد پیروان واقعی مذهب، محدود گردید.
در افریقیه و مغرب، مذهب اسماعیلی پساز فاطمیان
دوامی نیاورد، اما در مصر بازماندگان اسماعیلیه به امید
توفیقی دوباره تا مدتی شورشهایی برضد ایوبیان
ترتیب میدادند؛ از آن جمله، باید به حرکتهای سالهای
۵۶۹ و ۵۷۲ ق اشاره کرد که خود دستاویزی
برای ریشهکنی ایـن مذهب در مصـر بـود (نک : مقریزی،
اتعاظ ... ، ۳ / ۳۴۷- ۳۴۸).
مذاهب محکّمه
مصر، بهسبب ویژگیهای
فرهنگی و اجتماعی، هرگز محیط مناسبی برای پایگیری
مذهب محکمه نبوده است. در افریقیۀ مغرب، با آغاز
سدۀ ۲ ق، برپایۀ روایات، از سوی دو فرقۀ صفری و
اباضی، حرکتی تبلیغی با مرکزیت قیروان آغاز
شد که داعیان آن عکرمه مولای ابنعباس و سلامة بن سعید بصری
بودند (درجینی، ۱ / ۱۱).
در حدود ۱۱۷ ق /
۷۳۵ م از حضور جمعیتی صفری در افریقیه،
طنجه و مناطقی در میانۀ آنها اطلاع داریم که موفق شده بودند خلافتی با مرکزیت
طنجه، و بعد تلمسان تأسیس کنند. این خلافت که بخش وسیعی
از مغرب را زیر فرمان خود داشت، از ۱۱۷ تا بعد از
۱۵۴ ق / ۷۷۱ م ادامه یافت. اگرچه تعیین
مرز دقیق حوزۀ نفوذ خلافت صفری و ولایت اموی افریقیه قدری
دشوار است، ولی میتوان حدود آن را در الجزایر غربی
دانست. این خلافت در آغاز متکی بر حمایت بربرهای زناته
بود، ولی درپی فعالیتهای تبلیغی، مذهب صفری
در میان قبایل قوم بزرگ صنهاجه نیز گسترش یافت. در جانب
جنوب شرقی، مذهب صفریه که به میان بربرهای مکناسه راه یافته
بود، در ۱۴۰ ق / ۷۵۷ م، پایۀ تأسیس
خلافتی دیگر با مرکزیت سجلماسه بر دروازۀ صحرا شد که بهزودی
به تنها حکوت مقتدر صفری در مغرب بدل گشت و تا ۳۴۷ ق /
۹۵۸ م، یعنی مدتی پساز شکست موقت آن از فاطمیان،
پابرجا بود (برای آگاهیهایی پراکنده، نک : ابناثیر،
۵ / ۱۹۰-۱۹۴، ۳۱۱،
جم ).
در نیمۀ نخست سدۀ
۲ ق، در میان حرکتهای پراکندۀ سیاسی
ازسوی بربرهای اباضی، مانند قیام حارث و عبدالجبار در
فاصلۀ سالهای ۱۲۶-۱۳۱ ق /
۷۴۴- ۷۴۹ م در منطقۀ طرابلس و قیام
اسماعیل بن زیاد نفوسی در قابس در ۱۳۱ ق (ابنخلدون،
۶(۲) / ۲۲۳؛ نیز ابناثیر، ۵ /
۳۱۳)، حرکتی آرام در جهت تشکل فرهنگی اباضیه
در مغرب نیز آغاز شده بود.
درپی عزم خلیفه منصور بر
اعمال حاکمیت بر افریقیه، امامت اباضی به رهبری ابنرستم
به تاهرت منتقل شد و این امامت رستمی تا ۲۹۶ ق /
۹۰۹ م، که بهدست ابوعبدالله شیعی منقرض شد، دوام
آورد (درجینی، ۱ / ۲۶-۳۴). تمرکزیافتن
حکومت اباضی در مغرب میانه، به معنای پایان نفوذ اباضیه
در نواحی طرابلس و افریقیه نبود و در طی سدهها تا امروز،
این دو منطقه حوزۀ نفوذ محدود مذهب اباضی بوده است. در مغرب میانه، اباضیان
که بهدنبال جنگهای داخلی و خارجی متعدد، سازمان سیاسیشان
از هم پاشیده بود، درپی اضمحلال امامت رستمی، آغاز به مهاجرتی
تدریجی به عمق آفریقا کردند؛ از سدۀ ۶ ق /
۱۲ م به بعد، اباضیان آفریقای شمالی در چند
ناحیۀ دور از دسترس انزوا گزیدند و تا امروز در آن مناطق باقی
ماندهاند. اباضیانی که مغرب میانه را ترک گفتند، نخست به
گروههای اباضی واحههای ورقله و ریغ پیوستند و پساز
آن، مهاجرنشینهای جدیدی در مزاب تأسیس کردند که
بعدها اباضیان ورقله و ریغ را نیز جذب خود کردند (نک : EI2, III / 656).
تحقیقات کسانی چون شاخت و
لویتسکی نشان میدهد که اباضیان در نخستین تبلیغات
اسلامی در سودان مرکزی، در قلمرو کشورهای کنونیِ موریتانی،
سنگال، مالی، غنا، نیجریه و چاد، نقشی اساسی ایفا
کردهاند (نک : همان، III / 656-657؛ لویتسکی، 1-27) و این نکتهای
است که در منابع کهن اباضی نیز شواهدی بر آن یافت میشود
(مثلاً نک : درجینی، ۲ / ۵۱۷).
گذشته از بخش یادشده، در کرانههای
شرقی آفریقا یا «بلاد زنج» نیز شماری از نخستین
مبلغان اسلام، اباضیانی از عمان بودهاند؛ این جریان تبلیغی
که آغاز آن از سدۀ ۳ ق / ۹ م دانسته شده (مثلاً نک : EI2,
III / 653؛ بدوی،
۱۱۵)، در سدۀ ۶ ق / ۱۲ م به ایجاد یک محیط فرهنگی
اباضی منجر شده بوده است. در این سده، فقیهی اباضی
از مردم شهر کِلوه (آفریقای شرقی) به نام ولید بن بارک
کلوی برای منابع عمانی شناختهشده بوده است (نک : سلیل
بن رزیق، 92, 205). سلطۀ عمان بر قسمت عمدۀ ساحل شرقی آفریقا در سدههای ۱۱ و
۱۲ ق / ۱۷ و ۱۸ م، ظاهراً اثر مهمی در
افزایش نفوذ مذهب اباضی در آن دیار داشته است. اگرچه در آن
روزگار مذهب اباضی سواحل و جزایر شرقی تانزانیا و جنوب
شرقی کنیای کنونی را در بر میگرفت، امروز بیشتر
اباضیان آفریقای شرقی در زنگبار تجمع دارند (نک : بارونی،
۳۲، ۶۱؛ EI2، همانجا).
EI2; Lewicki, T., «Quelques extraits
inédits relatifs aux voyages des commerҫants et des missionnaires ibāḍites
nord-africains au pays du Soudan occidental et central au moyen age», Folia
Orientalia, 1960-1961, vol. II; Salîl ibn Razîk, History of the Imâms and
Seyyids of ’Omân, tr. G. P. Badger, London, 1986.
احمد پاکتچی (دبا)
IV. هنر
منشأ ویژگی متفاوت هنرهای
قارۀ آفریقا مقیاس معمولاً کوچک بیشتر جامعههای سنتی
این قاره است. در این جوامع، میان هنر و زندگی ارتباطی
متقابل و جداییناپذیر برقرار، و اسلوبهای هنری در
آن بسیار متنوع است. هریک از هنرهای آفریقایی
در اوضاع خاص زیستمحیطی، تاریخی و اجتماعی
خود تکوین یافته است. هنرمند معاصر آفریقایی که در
محیط جدید شهری زندگی میکند نیز در خلق آثار
هنری خود، از غنای این سنتهای فرهنگی بهره میبرد.
در هنر آفریقایی، مانند هنر اروپایی، شناخت نمادها
و نشانههای فرهنگی، نقش بسیار مهمی در درک آثار هنری
دارد؛ برای نمونه، اینکه آیا یک نقاب یا مجسمه برای
سرگرمی، ارعاب، تشویق به باروری، یا صرفاً برای هنر
ساخته شده، پرسشی اساسی است. یک نقاب ممکن است نمایانگر
رئیس قبیله، خدا، برده، موجود نیمهحیوان ـ نیمهانسان
و یا جادوگر باشد؛ یا برای قرارگرفتن روی سر، کشیدهشدن
روی صورت، حملشدن یا نگهداری مخفیانه در یک مکان
مذهبی فرقهای ساخته شده باشد.
[۱]
نقاب فرقۀ دان در لیبریا
(«بریتانیکا ... هنر۱، ۵۱۴)[۲]
قارۀ آفریقا
را ازلحاظ هنرهای تجسمی میتوان به ۳ ناحیۀ
پهناور، البته بدون مرزبندی قاطع، تقسیم کرد:
۱. شمال و شمال شرقی آفریقا
و امتداد آن به سمت جنوب تا مالی، اتیوپی، و بخشهایی
از ساحل شرقی. این ناحیه را مسیحیت شرقی و
اسلام، در عصر پیشاز استعمار، با سایر نقاط جهان مرتبط میکرده
است. در میان هنرهای تجسمی این ناحیه، شاخصترین
هنر معماری است و مساجد گلی بـاشکوه جینه و مُبتی در مالی،
کلیساهای صخرهای در اتیوپی، و بناهای اسلامی
ساحل شرقی از نمودهای معماری خاص این ناحیه به شمار
میروند.
۲. بخشی از آفریقا که
در آن فرهنگهای شبانی غالب است.
هنر صخرهای در این ناحیه
بهوفور یافت میشود و تداخل گسترش هنری این دو ناحیه
در فراسوی صحرا به چشم میخورد. این ناحیه از طریق
علفزارهای شرق و جنوب آفریقا امتداد مییابد.
۳. جایی که فعالیت
اقوام کشاورز غرب و مرکز آفریقا به شبکههای بزرگ آبیاری
دو رود نیجر و زئیر وابسته است. در این ناحیه، پیکرتراشی
بر سایر هنرهای تجسمی غلبه دارد.
پیکرتراشی معمولاً،بهاشتباه،
بهعنوان تنها هنر آفریقا شناخته شده، درحالیکه قدیمترین
شواهد هنری، حجاری و نقاشی بر سطح صخرههایی در
صحرای آفریقا ست، که قدمت آنها به حدود ۵ هزار سال پیش
بازمیگردد. کندهکاریها و نقاشیهای صخرهای آفریقایی
زودتر از نمونههای اروپایی آن کشف شد. نمونههای جنوب
آفریقا را در سدۀ ۱۸ م / ۱۲ ق، و نمونههای شمال آفریقا
را در ۱۸۴۷ م / ۱۲۶۳ ق گروهی
از سربازان فرانسوی پیدا کردند. این نمونهها کندهکاریهایی
از فیل، شیر، آهوی شاخدار، قوچ، شترمرغ، غزال و انسانهای
مسلح به تیر و کمان بودند. بهترین مرکز شناختهشدۀ نقاشیهای
صحرایی در شمال ناحیۀ تاسیلی (جنوب شرقی
الجزایر) است، که هِـنری لوت [۳]آنها را در
۱۹۵۰ م یافت و شرح داد. در زمان ترسیم این
نقاشیها، سرزمین یادشده حاصلخیز و پوشیده از جنگل
بوده، و رودخانههایی پر از ماهی از آن عبور میکرده است.
برخی از نقاشیها مردم و گونۀ زندگی آنان را که برپایۀ شکار
بوده است و به دورۀ ماقبل تاریخیِ راندهد [۴]میرسد، نشان میدهد.
برخی دیگر چوپانانی را نشان میدهد که مربوط به دورۀ گاوگل
[۵]هستند و به گاوچرانهای فولانی [۶]در نیجر شباهت
دارند. فرض مورخان هنری، با تکیه بر تحقیقات نژادشناسی، این
است که این نقاشیها در اصل کار اقوام فولانیِ اولیه، و
شامل عناصری مشابه تصاویر مربوط به اسطورههای این قوم
است که در مراسم بلوغ، به پسران نوجوان میآموختند؛ ازجمله تصویر گاو
دوجنسی که از سینۀ آن سر حیوانات خانگی بیرون زده، و تصاویر دیگری
که مشابه میدانگاه انجام این مراسم است، یعنی یک دایره
با خورشیدی در مرکز و نیز سر گاوها، که نماد ماه است.
نقاشی صخرهای در تاسیلی
(همان، ۵۰۴)
قدیمیترین سردیسها
و تندیسهای سفالی یافتشده در آفریقا به فرهنگ نُک
در نیجریه (۵۰۰ قم ـ ۲۰۰ م)
مربوط میشود.
لوح مفرغی شاهی، یافتشده
در بنین («بریتانیکا ... هنر»، ۵۱۰)
همچنین از دیگر نمونههای
قدیمی پیکرههای سفالین، میتوان به سردیسهای
بهدستآمده از آفریقای جنوبی اشاره کرد که قدمت آنها به حدود
۵۰۰ م بازمیگردد. کهنترین نمونههای آهنگری
را نیز در منطقۀ زیر صحرای آفریقا، یعنی جایی
که در آن عصر آهن بلافاصله پساز عصر سنگ آغاز شده است، میتوان یافت.
نخستین شواهد استفاده از مس و آلیاژهای آن از روستایی
در نیجریه به دست آمده است. از کاوشگاههایی که قدمت آثار
آنها به سدۀ ۹ م / ۳ ق بازمیگردد، افزون بر آثار هنری،
شماری نشان شاهی از جنس مفرغ کشف شده است که روش ریختهگری
آنها با اشیاء برنجی معروف قوم یُروبا در شهر ایفه (سدۀ
۱۱-۱۵ م / ۵- ۹ ق) یا بِنین (سدۀ
۱۵- ۱۹ م / ۹-۱۳ ق)، هر دو در نیجریه،
متفاوت است. نمونههایی از پیکرتراشی از سنگ در سیرالئون
و زئیر، و نیز نمونههایی از کندهکاری ماهرانۀ عاج
در بنین و سیرالئون یافت شده است که احتمالاً به حدود سدۀ
۱۶ م / ۱۰ ق تعلق دارند. در میان پیکرههای
چوبی موجود، شمایل شاهان زئیر و کوبه، بازمانده از سدۀ
۱۷ م، میتواند از همه قدیمیتر باشد. نخستین
نمونههای شناختهشدۀ نساجی در منطقۀ زیر صحرای آفریقا عبارتاند از تکههای منسوج از
الیاف درخت (سدۀ ۹ م / ۳ ق) و پارچههای نخی و پشمی (سدۀ
۱۱ م / ۵ ق و پیشاز آن) که در غارهایی در
مالی یافت شده است. هیچیک از این آثار ازلحاظ هنری
ابتدایی نیستند، بلکه اسلوب هنری آنها کاملاً تطوریافته
به نظر میرسد.
سردیس فلزی متعلق به نیجریه
(همان، ۵۱۱)
بیشتر مردم در بیشتر قسمتهای
آفریقا تاحدودی با روشهای محلی تولید و اجرای
آثار هنری آشنا هستند. نوع برخورد مردم با هنرمندان حرفهای در جاهای
مختلف با یکدیگر متفاوت است؛ میزان احترامی که هنرمند از
آن برخوردار میشود ممکن است همانقدر که به استعداد او مربوط میشود،
به میزان نقش فرهنگی هنر در آن جامعه بستگی داشته باشد.
هنر آفریقا از بخشهای اساسی
زندگی اجتماعی این مردم است، به گونهای که رد پای
آن را در تکتک جنبههای کار، بازی و باورهای آنان میتوان
دید. ازاینرو، سبک و نمادگرایی نقاشی، آرایش
و نقابها به مضامین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی
بومیان وابسته است و بررسی آنها اغلب اطلاعاتی ارزشمند دربارۀ مفاهیم
هنر آفریقایی به دست میدهد. برای مثال، مردم قوم
بوشمن[۱]، یا بومیان صحرای کالاهاری در جنوب آفریقا،
در محیط زیستی نامناسب به شکار میپردازند. در اینجا،
رابطهای محکم بین شکارچی، شکار، زندگی و بارندگی
وجود دارد که میتواند بهصورت دستمایۀ هنری
درآید. تشویشهای زندگی شکارچیان دورهگرد همچنان که
در اسطورهها، جشنها و مراسم مذهبی بوشمنها بیان شده، در نقاشیها
و کندهکاریهای آنها نیز به نمایش درآمده است. نقاشیهای
صخرهای آنان افزون بر شکار، باران، مراسم مذهبی و خود شکارچی،
گونههای خاص جانوری را که بیشترین معانی اسطورهای
به آنها مربوط است، تصویر میکنند.
کالاباری ایجو [۲]قوم
دیگری است که مردم آن ماهیگیرند و زندگیشان به تغییرات
اوضاع مربوط به جزر و مد و حرکت گروههای ماهیها بستگی دارد. هنر
آنان مستقیماً سبک زندگی، دغدغهها و اسطورههایشان را بازتاب میدهد.
این گروه در اجتماعات محدود و مجزایی، در اطراف مردابهای
پر از بوتۀ جنوب شرقی نیجریه، زندگی میکنند و به
ارواح آبها یا خدایان رودها، که در سرزمینهای شگفتآور زیر
آب زندگی میکنند، معتقدند. این خدایان مانند مجسمههایشان
دارای شکل انسانی یا حیوانی، و یا ترکیبی
از هر دو هستند. نقابها و سرپوشهای مجسمهواری که ماهیگیران
در مراسم رقص بر سر میگذارند، سرشت این ارواح را در بر میگیرد.
انواع حیواناتِ تصویرشده در نقابها، نه بهسبب اهمیت معیشتیشان،
بلکه بهسبب معانی نمادین و نقشهایی که در اسطورهها و آیینهای
خاص این قوم دارند، انتخاب شدهاند.
هنرهای اجرایی (رقص،
نمایش و موسیقی) در فرهنگ آفریقا رواج بسیار دارد.
ویژگی بارز موسیقی آفریقایی پیچیدگی
آن از لحاظ تنظیم ضربآهنگ و ارتباط میان شکل آهنگ و ساختار لحن زبانی
است. بدون این ضربآهنگ، متن ترانۀ آفریقایی بیمعنا
ست؛ ولی حتى در موسیقیِ صرفاً سازی نیز احتمال دارد
آهنگ از لحن گفتاری تبعیت کند. همچنین رقص با نقاب، هنر پیچیدهای
است که سایر هنرها نیز در آن به کار میرود. اینگونه
رقصها بهمنظور سرگرمی، درمان بیماری، پیشگویی،
آیین ورود پسران به دورۀ بلوغ، ایفای نقش نیاکان، حکمیت، یا اعدام
جنایتکاران اجرا میشدهاند. نقاب، در اصل، وسیلهای نمایشی
است که سبب میشود اجراکننده از نقش روزمرهاش در جامعه جدا شود.
هنرهای ادبی آفریقا
شامل اسطوره، قصۀ عامیانه، اوراد جادویی، ضربالمثل و بیشتر از
همه، شعر است. درک اینها برای خارجیان دشوارتر از سایر
هنرهای آفریقایی است و احتمالاً، به همین سبب، به
آنها توجه کمتری شده است. بیشتر این هنرها شفاهی است، ولی
آثار ادبی مکتوب نیز سدهها به زبانهای هوسا، سواحلی و
اَمهَری وجود داشته است. آفرینش آثار ادبی کتبی به سایر
زبانهای آفریقایی و همچنین اروپایی، از
سدۀ ۲۰ م به بعد رشد کرده است.
مآخذ
Britannica, 2010 (under «African
art»); Britannica Encyclopedia of Art, Chicago etc., 2005 (under «African art»).
بخش هنر و معماری دانا
V. معماری شمال آفریقا در دورۀ اسلامی
نخستین شهرهای عربی
در مصر، ازلحاظ معماری، دارای خصوصیات اردوگاههای نظامی
بودند (مانند فسطاط). عناصر اصلی شهرها را مسجد، قصر، حمامهای عمومی،
پادگان و حصارهای عظیم و مستحکم تشکیل میدادند. از ویژگیهای
معماری مذهبی سدههای ۱-۳ ق / ۷- ۹ م
در آنجا بنای مسجدهای بزرگی چون مسجد عمرو بن عاص، نخستین
مسجد مصر، است که در ۲۰ ق / ۶۴۱ م در فسطاط بنا گردید
( آفریقا ... ، I / 520؛ ویمارن، 64؛ «تاریخ [۳]... »،
52؛ ریوییرا، 23-24).
نمونۀ بناهای
غیرمذهبی این دوران، مقیاس النیل، واقع در جزیرۀ روضه
در نزدیکی قاهره است که برای اندازهگیری میزان
بالا و پایین رفتن سطح آب نیل ساخته شده است («تاریخ»،
52-53؛ ریوییرا، 148؛ برند، 50). از خصوصیات معماری
اواخر سدۀ ۳ ق / ۹ م (دورۀ طولونیان) و سدههای۴-۶
ق / ۱۰-۱۲ م (دورۀ فاطمیان) برپایی
بناهای عظیم، طرحریزی حجمها و تزیینات بهصورت
گچبری و حجاری است ( آفریقا، همانجا).
نخستین مقبرههای فاطمیان
دارای نقشۀ مربع، طاقی در وسط هر نما و گنبدی بر پایهای
هشتضلعی بود (مانند گروه مقبرههای «سبع نبت» در فسطاط). برای
تزیین مقبرهها مقرنس نیز به کار برده میشد. منارههای
دورۀ فاطمیان دارای پایۀ مربع و بدنۀ
استوانهای بود. از آثار معماری شهری باقیمانده در قاهره
۳ دروازه به نامهای باب الفتوح، باب الزویله و باب النصر است
(همانجا؛ «تاریخ»، 56).
در دورۀ ایوبیان
و ممالیک (۶- ۹ ق / ۱۲-۱۵ م) بناهای
مذهبی مجموعههای پیچیدهای را تشکیل میدادند.
برای نمونه، میتوان مجموعۀ سلطان قلاوون (در قاهره) را نام
برد ( آفریقا، همانجا). این مجموعه که مشتمل بر مسجد، مقبره و بیمارستان
است، در ۶۸۴ ق / ۱۲۸۵ م ساخته شد (حسن،
۷۹). نمای اصلی آن را طاقهای تیزهدار و
ستونکهایی با سرستونهای ظریف تزیین میکنند.
بالای ستونکها در طول تمامی سطح نما، افریزی با کتیبۀ
برجسته کشیده شده است (نک : ویمارن، 79؛ رَبّاط، 132 ff.).
پنجرههای طبقۀ اول بهشکل مستطیل، و دارای نردههای آهنیناند
و پنجرههای بالاتر که نردههایی از رخام دارند، خاطرۀ نقشمایههای
معماری بیزانس را زنده میکنند. در تزیین نمای
خارجی رگچینی متناوب سنگ سفید و تیره (ابلق) به
کار رفته است که یکپارچگی ساختمان را به هم میزند (ویمارن،
همانجا). از بنای بیمارستان اکنون چیز قابل ملاحظهای بر
جای نمانده است (بلر، 72؛ حسن، همانجا).
در دورۀ ممالیک
بنای مسجد ـ مدرسه از نوع چهارایوانی (مانند مسجد ـ مدرسۀ سلطان
حسن در قاهره)، دارای گنبدهایی با نقوش حجاریشده و منارۀ بلند
متداول شد. طرح ساختمانهای مسکونی دورۀ ممالیک،
شامل بناهای سه و چهار طبقه به دور حیاط، تا سدههای
۱۱و ۱۲ ق / ۱۷ و ۱۸ م حفظ شده
بود. در دورۀ تسلط عثمانیها، مسجدهای مصر مشابه مساجد ترکها یا به
عبارت دیگر، بناهای طاقدار عظیم، با گنبدهای نیمکرهای
و منارههای باریک سوزنی (مانند مسجد سنان پاشا و مسجد محمدعلی
در قاهره) ساخته شد. در هنر معماری مصر در اواخر سدۀ
۱۳ ق / ۱۹ م و نیمۀ نخست سدۀ
۱۴ ق / ۲۰ م معماران فرانسوی، ایتالیایی،
انگلیسی و بلژیکی مشارکت داشتند ( آفریقا، همانجـا؛
نک : برنس ـ ابوسیف، 80, 84, 99).
در گسترش دستاوردهای فرهنگ اسلامی
در مغرب، حاکمیت اغلبیان و پایتخت آنان قیروان ــ نخستین
شهر اسلامی که از گسترش اردوگاه نظامی عربی سدۀ
۱ ق / ۷ م به وجود آمد ــ نقش مهمی را ایفا کرد. تجربۀ بنای
نخستین مسجد ستوندار در فسطاط (مسجد عمرو)، و پساز آن، جامع متوکل در سامره
(سدۀ ۳ ق / ۹ م) در معماری جامع سیدی عقبة بن
نافع در قیروان بسیار مؤثر بود (نک : «مسجد [۴]... »، npn.؛
آفریقا، I / 178).
ویژگی دفاعی معماری
مذهبی و غیرمذهبی دورۀ اغلبیان زادۀ شرایط
حاصل از استقرار قدرت مسلمانان در محیط شورشی بربرها، و نیز سیاست
استیلاگرانۀ بنیاغلب بوده است. روحیۀ خشن دورۀ
برقراری نخستین حکومتهای اسلامی در آفریقای
شمالی بهصورت بسیار بارزی در بناهای شهر سوس که در آن
مکتب مستقل معماری قرون وسطایی افریقیه به وجود
آمد، متجلی شد (مانند جامع سوس) (نک : آفریقا، موزاتی،
همانجاها).
رباط سوسی، تونس (موزاتی،
۱۱۰)
در معماری دفاعی، بهویژه
در ساختن رباط، استفاده از سنتهای محلی رومی و بیزانسی
و نیز بهکارگیری سبک قصرهای عربی خاور نزدیک
مشاهده میگردد ( آفریقا، همانجا). سنتهای رومی و بیزانسی
بهطور مخصوصی بر هنر سدههای ۱-۳ ق / ۷- ۹ م
آفریقای شمالی اثر گذاشت که سادهترین شکل آن در استفاده
از اجزاء مختلف از ساختمانهای رومی و بیزانسی مانند ستون،
سرستون و تختهسنگ مرمر بود. در سدۀ نخست گسترش اسلام در مغرب، سنت استفاده از موزاییک تزیینی
و کندهکاری نقشمایههای روم باستان تا مدتی باقی
مانده بود؛ در عین حال، از ویژگیهای سدۀ
۳ ق / ۹ م که در تماس نزدیک با هنر نواحی عربنشین
پیشرفت میکرد، گسترش نقشهای هندسی ساده بوده است
(همانجا).
نیمۀ دوم سدههای
۵- ۸ ق / ۱۱-۱۴ م اوج شکوفایی
هنر قرون وسطایی مغرب بوده است. تشکیل حکومت نظامی ـ مذهبی
مرابطون که سلطۀ خود را تا اسپانیای جنوبی ادامه دادند، سبب بهوجود
آمدن فرهنگ مغرب عربی، مستقل از هنر مشرق عربی شد. سنتهای هنری
مغرب و اندلس بهطور متقابل بر هم تأثیر گذاشت و آغازگر گسترش هنر ویژۀ مغربی
ـ اسپانیایی شد (همانجا).
در عصر موحدون (۵۱۵-
۶۶۸ ق /
۱۱۲۱-۱۲۷۰ م) هنر مغربی
سنتهای افریقی، اندلسی و عربی شرقی، و در
کنار آنها سنتهای اقوام بربر آفریقای شمالی را در خود
متمرکز کرد. موحدون که بیشتر بناهای پیشینیان خود
را ویران کرده بودند، سبک پرظرافت و تزیینی قبلی را
در معماری رها ساختند و اشکال سادهتر و خشنتـر تـزیینـاتی
را جانشین آن کـردند. ذات نظـامی ـ مذهبی حاکمیت موحدون بیشتر
در گسترش معماری دفاعی و مذهبی متظاهر شد. حصارهای ستبر و
عظیم که در جایجای آنها برجهایی با پایۀ مربع
قرار داشتند، شهرهای مراکش، فاس، تلمسان و تازه، و رباط، شهر جدیدالتأسیس
آن زمان، را احاطه میکردند. درنتیجه، سبک دروازههای مغربی
به وجود آمد که طاق کوتاه نعلمانند، ورودی همراه با برجهای نگهبانی
جانبی و نقشونگار کندهکاریشده روی سنگ از ویژگیهای
آنها ست (پاپادوپولو، 507-510؛ آفریقا، I / 179).
در تکامل سبکشناسی معماری
مذهبی مغرب مهمترین جا به مسجد الکتبیه اختصاص دارد که بهترین
نمونۀ کلاسیک مسجد ستوندار آفریقای شمالی است
(همانجا). جامع الکتبیه که از بزرگترین مساجد مغرب، و یکی
از افتخارات معماری مراکش است («تاریخ»، 91)، در سدۀ
۶ ق / ۱۲ م توسط عبدالمؤمن ساخته شد، اما بهسبب نادرستبودنِ
جهت قبله، بلافاصله به امر همو در ۵۵۳ ق /
۱۱۵۸ م دومین مسجد در کنار آن احداث شد و بنای
نخست منهدم گردید (پاپادوپولو، 507؛ علام،
۳۷۳-۳۷۴). ۱۷ راهرو عمودی
بر دیوار قبله را جرزهایی با مقطع چلیپایی از
هم جدا میکنند(«تاریخ»، همانجا). ناو محاذی محراب از دیگر
راهروها پهنتر است. ۷ گنبد بر بالای ناو مرکزی وجود دارد که یکی
از آنها گنبد محراب است (پاپادوپولو،همانجا). معمار آن بهاحتمال قوی حاج یعیش
اهل مالقه بوده که ساخت منبر و مقصورۀ مسجد را نیز بر عهده داشته
است (علام، ۳۷۴).
یگانگی سبک معماری
مغربی، پساز تقسیم حکومت موحدون به حکومتهای بنیزیری
در الجزایر، بنیمرین در مراکش و بنیحفص در تونس ادامه
داشت. فرهنگ هنری مغرب در سدههای ۷- ۸ ق /
۱۳-۱۴ م در طرحریزی معماری بناهای
مدرسه، زاویه، مقبره، مهمانخانه، نیز در طرحهای تزیینی
چون نقشهای اسلیمی، هندسی، نباتی، کتیبهنویسی،
و همچنین در پیشرفت فنون هنری مانند ساختن کاشی و ظروف
سفالین، نساجی، گلدوزی، کارهای روی چرم و کندهکاری
روی چوب و فلز متجلی شد. ترکیب معماری و هنر تزیینی
ویژۀ این سبک در مدرسههای دورۀ بنیمرین
مشاهده میشود. هنرهای دیگری چون خوشنویسی بهشیوۀ معروف
«مغربی» و تذهیب کتب و تجلید آنها در مراکزی چون شهرهای
فاس، تلمسان و تونس رواج داشت. سنتهایی که در هنر مغرب بنیانگذاری
شده بودند (سدههای ۱۳-۱۴ ق /
۱۹-۲۰ م)، تابهحال اهمیت خود را از دست ندادهاند.
هنر مراکش که تقریباً تحت تأثیر هیچ کشور بیگانهای
قرار نگرفته بود، در سدههای ۹-۱۴ ق /
۱۵-۲۰ م حامل این سنتها شد. معماری سدههای
۱۰-۱۲ ق / ۱۶- ۱۸ م آن سرزمین
به عظیمبودن مجموعههای درباری همراه با فضای درختکاریشده،
و تزیینات بیشازحد گرایش داشت.
در هنر کشورهای الجزایر، لیبی
و تونس که در سدۀ ۱۱ ق / ۱۷ م تحت تسلط امپراتوری عثمانی
قرار گرفتند، اثر هنر ترکها نقش عمدهای داشته است. در دورۀ
استعمار (سدههای ۱۳-۱۴ ق /
۱۹-۲۰ م)، ورود اشکال معماری و هنرهای تجسمی
اروپا به انواع مختلف بر زندگی هنری مغرب اثر گذاشت ( آفریقا، I / 179).
مردم شرق آفریقا همواره با اقوام
شرق اقیانوس هند و ساکنان سرزمینهای عربی رابطه داشتهاند.
نفوذ اعراب مسلمان به آفریقای شمال شرقی (سودان) و شرق آفریقا،
و ترویج اسلام و عربیزبانشدن اهالی به ایجاد فرهنگ هنری
ویژۀ آفریقای شرقی کمک کرد و بهسبب روابط تجاری میان
این قسمت از آفریقا و سرزمینهای اسلامی، بنادری
مانند موگادیشو و مومباسا به وجود آمد و مساجد این نواحی تحت
نظارت استادان عرب ساخته شد (اله، 81؛ آفریقا، I /
182, II / 440).
پیشاز اسلام، میان آفریقای
شرقی و آفریقای شمالی از راه صحرای کبیر
روابطی برقرار شده بود. این راه پساز آن بهصورت بزرگراهی برای
ورود اسلام درآمد. مساجد آفریقای غربی دارای ویژگیهای
معماری مخصوص بهخودند (اله، 83, 85-86).
از دیگر مساجد آفریقای
غربی یکی مسجد جینگِرِبِر است که به امر پادشاه مالی
پساز گرویدن به اسلام و زیارت مکه در
۷۲۴-۷۲۷
ق / ۱۳۲۴-۱۳۲۷ م ساخته شد؛ دیگری،
جامع جنه است که آن هم در مالی بنا شده است (همو، 87).
مآخذ
حسن، زکیمحمد، فنون الاسلام، بیروت،
۱۴۰۱ ق؛ علام، عبداللٰهعلی، الدولة الموحدیة
بالمغرب فی عهد عبدالمؤمن بن علی، قاهره،
۱۹۸۶ م؛ نیز:
Afrika, entsiklopedicheskiĭ
spravochnik, Moscow, 1986; Behrens-Abouseif, D., Cairo of the Mamluks, London,
2007; Blair, Sh. S. and J. M. Bloom, The Art and Architecture of Islam,
1250-1800, London, 1994; Brend, B., Islamic Art, London, 1991; Elleh, N.,
African Architecture, New York, 1996; Mozzati, L., Islamic Art, Munich, 2010;
Papadopoulo, A., L’Islam et l’art musulman, Paris, 1976; «Al-Quairawan Mosque»,
Muslimheritage, www. muslimheritage. com / topics (acc. Sep. 18, 2013); Rabbat,
N. O., Mamluk History Through Architecture, London, 2010; Rivoira, G. T.,
Moslem Architecture, London, 1918; Veimarn, B. V., Iskusstvo Arabskikh stran i
Irana VII-XVII vekov, Moscow, 1974; Vseobshchaya istoriya arkhitektury, Moscow,
1969.