آخرین بروز رسانی : جمعه 8
فروردین 1399 تاریخچه مقاله
اسکندریه، کتابخانۀ
[۱]\ ketāb-xāne-ye
eskandariy[y]e\
، نامدارترین کتابخانۀ جهان باستان که در آغاز سدۀ ۳قم و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسیان
مصر، در شهر اسکندریه (ه م) بنیادگذارده شد و احتمالاً تا پایان
سدۀ ۴م فعال بود.
بنابر روایات مشهور، بطلمیوس
یکم، ملقب به سوتِر (سل : ۳۲۳-۲۸۵قم)،
بنیادگذار دولت بطلمیوسیان مصر ــ یا به روایتی
دیگر، پسرش، بطلمیوس دوم، ملقب به فیلادِلفوس(سل :
۲۸۵-۲۴۶قم) ــ فرمان داد در کوی سلطنتی[۲]،
واقع در شمال شرقی شهر، همچنانکه در دیگر شهرهای یونانی
مرسوم بود، پرستشگاهی برای موز[۳]ها ــ الٰههها یا
ارواح الهامدهندۀ آفرینش ادبی و هنری در دین یونانی
ــ بسازند و سپس، بهتقلید از لوکِیونِ ارسطو، کتابخانهای نیز
در کنار آن مجموعه بر پا شود. در روزگار بطلمیوس دوم، کتابخانهای بسیار
کوچکتر از کتابخانۀ سلطنتی، در کنار پرستشگاه سِراپیوم در جنوب غربی شهر،
ساخته شد و برخی از کتابها که بهدلیل کمبود جا، نگهداری از
آنها در کتابخانۀ اصلی ممکن نبود، بدانجا منتقل شدند. این دو کتابخانه در مآخذ
اروپایی غالباً با نامهای «کتابخانۀ مادر» و
«کتابخانۀ دختر» از یکدیگر متمایز شدهاند (تِرتولیانوس، ک
XVIII، بند 5-8؛ سَندز[۴]، 742؛ ناتِن، 130-131؛ شیرا، 137؛
قس: بلوم، 140-145، که بهنقل از یوئانِس تزِتزِس[۵]، بنیادگذاری
هر دو کتابخانه را درون و بیرون کاخ، به بطلمیوس دوم نسبت میدهد؛
مَکِنزی، 99-100؛ قس: دِلیا، 1451, 1458، که بنیادگذاری
سراپیوم را یک بار به روزگار بطلمیوس سوم و بار دیگر به
روزگار بطلمیوس دوم نسبت میدهد).
پژوهشگران تاریخ علم غالباً بنیادگذاری
این کتابخانه را یکی از علتهای اصلی جهش شگفتانگیز
اسکندریه در زمینۀ پژوهشهای علمی و ادبی میدانند (برای آگاهی
بیشتر، نک : ه د، اسکندارنی، مکتب).
کهنترین مدرکی که به این
کتابخانه و کار آن اشاره دارد، روایتی است در قالب یک نامه، که
ظاهراً فردی بهنام آریستِئاس [۶]به برادرش، فیلوکراتِس[۷]،
نوشته است و بههمینسبب، این سند غالبا «نامۀ آریستئاس»
یا «نامه به فیلوکراتس» خوانده میشود. این نامه اثری
هِـلِـنیستی از سدۀ ۳قم است که در آن، نویسنده ماجرای دیدار خود و یکی
از محافظان بطلمیوس را با اِلِعازار، روحانی برجستۀ یهودی،
در اورشلیم بازگو میکند. این نامه بهسبب دربر داشتن روایتی
بسیار مفصل از چگونگی ترجمۀ تورات (= اسفار پنجگانۀ عهد
قدیم) از عبری به یونانی ــ مشهور به ترجمۀ هفتادی
[۸]ــ از اهمیت و شهرتی بسزا برخوردار است. بر پایۀ این
گزارش، مبلغی گزاف در اختیار دِمِتریوسِ فالِرومی[۹]
(ح ۳۵۰-۲۸۰م) ــ رئیس کتابخانۀ
پادشاه ــ قرار گرفت تا این کتابخانه را تاآنجاکه ممکن بود، با آثاری
از گوشه و کنار جهان، پربار سازد و او نیز، با خرید و استنساخ دستنویس
آثار گوناگون، همۀ توان خود را برای خشنودی پادشاه بهکار بست. روزی در
حضور نگارنده (آریستئاس)، پادشاه در نامهای از دمتریوس پرسید
که حدوداً چند هزار اثر گرد آمده است؟ و او پاسخ داد که «بیشاز
۲۰۰ هزار اثر، سرورم!» و افزود که با کوششهای او، شمارشان
شاید به ۵۰۰ هزار اثر نیز برسد. سپس یادآور
شد که یهودیان مجموعهقوانینی دارند که شایسته است
ترجمه، و به گنجیۀ کتابخانه افزوده شود. پادشاه در پاسخ پرسید که «چه چیز تو را
از این کار بازمیدارد؟ زیرا هر چه بخواهی، در اختیار
توست». دمتریوس پاسخ داد که «در سرزمین یهودیان، خطی
و زبانی ویژۀ خودشان بهکار میرود و این گمان نادرست است که آنها به زبان
مردم سوریه (آرامی/ سُریانی) سخن میگویند».
پادشاه پساز آگاهی از این موضوع، فرمان داد تا نامهای به
العازار، روحانی بزرگ (بهتعبیر اسلامی: رأس جالوت) یهودیان،
نوشته، و از او خواسته شود که به پیشنهاد ترجمۀ مجموعهقوانین
یهودیان عمل شود («نامۀ آریستئاس[۱۰]»، بند 9-12). در ادامه با تفصیل بسیار
از گزینش ۶ مترجم از هر یک از اسباط ۱۲گانۀ بنیاسرائیل،
در مجموع ۷۲ مترجم، و رفتن آنها به کتابخانۀ اسکندریه
و سپس فراهم آمدن ترجمۀ تورات سخن بهمیان آمده است (همان، بند 12-50).
در این نامه تصریح نشده، که
این رویداد در زمان کدام بطلمیوس رخ داده است. گزارشهای
آریستُبولوس (فیلسوف یهودی سدۀ ۲ قم)،
اِپیفانیوسِ سالامیسی
[۱۱](۳۱۵-۴۰۳م) و یوئانس
تزتزس (سدۀ ۱۲م)، که روایتهایشان مستقل از نامۀ آریستئاس
بهنظر میرسد، نیز بر ترجمۀ این اثر در روزگار بطلمیوس
دوم و به مدیریت دمتریوس تأکید دارد (کالینز،
59-61). تِرتولیانوس (همانجا) در اشارهای بسیار کوتاه به همین
ماجرا، از بطلمیوس دوم نام میبرد، اما محل این کار را کتابخانۀ سراپیوم
میداند، نه کتابخانۀ سلطنتی. ایسیدُروسِ سِویلی
[۱۲](۵۶۰-۶۳۶م) در فرهنگ ریشهشناختی
خود، ذیل مادۀ «کتابخانه[۱۳]»، آورده است: اسکندر یا شاید جانشینانش
بر آن شدند تا کتابخانههایی بنا کنند که در آنها هر کتابی
موجود باشد، بهویژه بطلمیوس دوم، فیلادلفوس، که در توجه به
کتابخانه با پیسیستراتوس [۱۴](د ۵۲۷قم)،
جبار آتن، رقابت میکرد و نهتنها کتابهای غیر یهودی،
که تورات مقدس را نیز در کتابخانۀ اسکندریه گنجاند. در واقع،
در روزگار او ۷۰ هزار جلد کتاب در اسکندریه یافت میشد.
ایسیدروس در بند بعدی و ذیل مادۀ «دربارۀ
مفسر[۱۵]» نیز روایت آریستئاس را از ترجمۀ هفتادی
تورات به یونانی در کتابخانۀ اسکندریه آورده است (ک VI، بند
۳؛ نیز کانفورا، 126-127).
بهگمان بیشتر پژوهشگران، هدف کلی
تنظیمکنندۀ این نامه آن است که با مهم نمایاندن ترجمۀ هفتادی
و تقدس بخشیدن به آن، هویت یهودیان تبعیدی در
مصر تقویت شود. این نظر با همانندیهای موضوعی و
زبانشناختی میان متن نامۀ آریستئاس و توصیفات
کتاب مقدس از نزول تورات تأیید میشود. این همانندیها
تنها به این دورۀ خاص از تاریخ کتاب مقدس مربوط نمیشود، بلکه همۀ دورهای
را دربر میگیرد که در سِفرِ خروج بدان اشاره شده است. نویسندۀ این
نامه، در واقع حکایتهای کتاب مقدس را دربارۀ خروج یهودیان
و نزول تورات به پایهای تازه برای ماجرای یهودیان
مصر تبدیل میکند و هنگام انجام این کار، مسئلۀ دشمنی
کتاب مقدس را با مصر نادیده میگیرد و در برابر، میکوشد
برای شاه بطلمیوسی مصر، که یهودیان را از اسارت
آزاد، و آنان را در مصر مستقر کرد، و نیز به آغاز ترجمۀ یونانی
تورات فرمان داد، گونهای پذیرش فراهم آورد. درواقع، هدف این
نامه ارائۀ توجیهی دینی دربارۀ حضور یهودیان
در مصر است (هاخام، 1-3, passim؛ ماری[۱۶]، 338-339؛ چِریکُوِر[۱۷]،
59-89؛ چارلز، passim).
نامۀ آریستئاس
در گذشته مدرک تاریخی مستندی دانسته میشد؛ اما پساز
پژوهشهای یوسفوس یوستوس اِسکالیگِر (ه م)، لودُویکوس
ویوِس و هامفری هادی[۱۸]، دربارۀ
اعتبار تاریخی آن به تردید افتادند (فرناندث مارکوس، 97). دستکم
برخی تناقضهای تاریخی حکایت از آن دارد که نامه
برخلاف آنچه در متن آن آمده است، بایست مدتها پس از روزگار بطلمیوس
دوم نوشته شده باشد و حتى برخی تاریخ تقریبی
۱۰۰قم را برای آن پیشنهاد میکنند (ماری،
همانجا؛ کان، 145؛ نیز هاخام، 13-14, passim؛ چارلز، 242-244, passim؛
فیندلی، 428؛ روپرِشت، 232؛ نیز کُوِلمان، 101 ff.؛ قس:
کوهن، 33-34, passim؛ گودینگ، 367, passim). اما در میان
پژوهشگران کتاب مقدس، دربارۀ ترجمۀ تورات به یونانی در اسکندریه در سدۀ
۳م کموبیش توافق کامل وجود دارد و تقریباً همۀ آنان
کار ترجمه را به روزگار بطلمیوس دوم نسبت میدهند (همانجاها؛ برای
آگاهی بیشتر، نک : کالینز، 6-57). درهرصورت، بهفرض پذیرش
برخی نکتهها در نامۀ آریستئاس، بهویژه آن بخش از نامه که بر ترجمۀ تورات
در کتابخانۀ اسکندریه و به درخواست دمتریوس تأکید دارد، میتوان
بنیادگذاری خود کتابخانه را به مدتی پیشاز این
روزگار، و در نتیجه، به زمان فرمانروایی بطلمیوس یکم
نسبت داد.
معمولاً از زِنودُتوسِ اِفِسوسی
بهعنوان نخستین رئیس کتابخانۀ اسکندریه یاد میکنند،
اما از نامۀ آریستئاس چنین برمیآید که دمتریوس پیشاز
او چنین عنوانی را داشته است. از میان مآخذ کهن، ترتولیانوس
نیز ریاست دمتریوس را بر کتابخانه (البته بهگمان او: سراپیوم
و نه کتابخانۀ اصلی یا سلطنتی) تأیید میکند
(ترتولیانوس، همان، بند ۵). ازاینرو، برخی پژوهشگران ــ
بهویژه کالینز (p. 82 ff.) که اعتبار بسیار برای نامۀ آریستئاس
قائل است ــ دمتریوس را نخستین رئیس این کتابخانه دانستهاند
(نیز لانگریگ، 179-180؛ قس: سندز، 742؛ گو، 233؛ اِیبرهمز، 338،
که با استناد به برخی منابع، در این باره تردید میکند).
بنابر آنچه بیشتر پژوهشگران بر آن
توافق دارند، رئیسان این کتابخانه بهترتیب، بدین قرار
بودهاند:
۱. زنودُتوس اِفِسوسی، شارح
و تنظیمکنندۀ آثار هُمر، که در مقام کتابدار، در زمینۀ طبقهبندی
شعرها به دو دستۀ حماسی و غنایی کوشید (سندز، همانجا؛ کَسِن،
37-38؛ هِـلِـر ـ روزن، 143؛ هونیگمان، 43-44؛ اسلِیتِر، «بررسی[۱۹]...»،
20-21؛ کامِسار،103؛ کالینز، 96-99؛ دیکس، 388).
۲. کالیماخوس
[۲۰]که البته برخی از او تنها بهعنوان فهرستنگار کتابخانه و
نه رئیس آن یاد کردهاند. او فهرستی [۲۱]در
۱۲۰ جلد، مشتمل بر نویسندگان کتاب در هریک از رشتهها،
برای کتابخانۀ اسکندریه تنظیم کرد. در این فهرست که در واقع، دربر
دارندۀ گونهای طبقهبندی علوم ــ تأثیرگرفته از طبقهبندی
ارسطویی ــ بوده است، نویسندگان بدین صورت از یکدیگر
جدا شده بودند: نویسندگان نمایشنامههای منظوم، حماسهسرایان،
سرایندگان اشعار غنایی، قانوننویسان، فیلسوفان،
تاریخنگاران، سخنوران و فصحا، پزشکان، و نویسندگان موضوعهای
متفرقه. نام این نویسندگان در هر موضوع، بهترتیب الفبایی،
مرتب شده، و برای هر یک، زندگینامهای کوتاه آورده شده،
و تاریخ پدید آمدن هر اثر نیز ذکر شده بود. امروزه از این
فهرست تنها قطعههایی پراکنده برجای مانده است (ویتی،
«فهرست کالیماخوس[۲۲]»، 132-136، «فهرستهای دیگر[۲۳]»،
237-244؛ شِراک، 121-127؛ تو، 34, 55-56؛ هیوستِن، 255-257؛ جِب، 174؛ سندز،
همانجا؛ جیمز، 607, 610؛ کسن، 38-41؛ هلر ـ روزن، 143-145؛ باتیستونی،
177-178؛ کامسار، همانجا؛ فانتوتسی، 43, passim؛ هونیگمان، 73, passim؛
قس: تارن، 253؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ احوال و آثار
کالیماخوس و بهویژه فهرست وی، نک : بلوم، passim،
بهویژه فصل چهارم، 124 ff.).
بهگزارش یوئانس تزتزس، در روزگار
کالیماخوس، کتابخانۀ اصلی ۴۰۰ هزار طومار از آثارِ دارای بیش
از یک نویسنده (یا بهروایتی، عناوین مفصلی
که در چند جلد آمدهاند)، و ۹۰ هزار طومار از آثار یکجلدی
و دارای یک نویسنده بوده است (کالینز، 60). اما بَگنِل،
با محاسبهای تقریبی، بر این باور است که فهرست کالیماخوس
نمیتوانسته است شرح بیش از ۱۰۰ هزار طومار را دربر
داشته باشد (p. 356). در همین روزگار، کتابخانۀ سراپیوم
۸۰۰‘۴۲ طومار داشته است (روسّو، 246؛ پُلاسترون،
15).
۳. آپولونیوسِ رودِسی
(ه م)، که البته در برخی منابع، نام وی پساز نام اِراتُستِنِ کورِنهای
(ه م؛ ۲۷۶-۱۹۴قم) یاد شده است. اما این
نکته با توجه به برخی شواهد تاریخی مربوط به زندگی این
دو، بعید به نظر میرسد. (دیکس، همانجا؛ شراک، 128-132؛ کالینز،
96-99؛ فانتوتسی، 89).
۴. اراتستن کورنهای، ریاضیدان،
جغرافیدان و ادیب نامدار یونانی، که در حدود
۲۳۶-۲۳۵قم، و به فرمان بطلمیوس سوم،
به ریاست کتابخانه گمارده شد (کالینز، 18, 53-55؛ سندز، جب، دیکس،
همانجاها؛ هیکس، 69؛ کسن، 41؛ هونیگمان، 43؛ فانتوتسی، 42, 89؛
تو، 40).
۵. آریستوفانِسِ بیزانسی
(ه م؛ ح ۲۵۸- ح۱۸۰قم)، زبانشناس نامدار
جهان باستان، که از ۲۰۵ (یا ۱۹۵) تا
۱۸۵قم ریاست این کتابخانه را بر عهده داشت (اسلیتر،
«آریستوفانس[۲۴]...»، 234-241؛ کالینز، 87, 96؛ کسن،
40-43؛ سندز، ۷۴۲-۷۴۳؛ تو،
۵۳-۵۶؛ هلر ـ روزن،
۱۴۰,۱۴۴؛ هونیگمان،
۱۳۰).
۶. آریستارخوسِ ساموتراکی
یا آریستارخُسِ سامُتراکی (ه م؛ ح ۲۱۷- ح
۱۴۵قم)، زبانشناس نامدار یونانی و از شارحان آثار
هُمِر، که احتمالاً پساز آریستوفانس، تا حدود ۱۴۵قم ریاست
کتابخانه را برعهده داشت (کسن، 43؛ هلر ـ روزن، 140؛ تو، 56؛ کالینز، 102؛
سندز، 743؛ جب، 122).
دربارۀ کتابخانۀ
اسکندریه و شمار طومارهای آن داستانهای بسیار گفتهاند و
عددهایی که در برخی مآخذِ نسبتاً کهن دربارۀ شمار
طومارهای کتابخانۀ اصلی آن آوردهاند، شگفت مینماید. چنانکه اشاره شد،
شمار این آثار، بر پایۀ نامۀ آریستئاس، بیشاز ۲۰۰ هزار طومار بود و ظاهراً
در روزگار کالیماخوس به ۵۰۰ هزار نیز رسیده
بود. آولوس گِلیوس شمار کتابهایی را که در اسکندریه
گردآوری یا رونویسی شده بود، در مجموع، نزدیک به
۷۰۰ هزار اثر برشمرده است (گلیوس، ک XVII،
بند 3). آمیانوس مارکِلینوس نیز گفته است که کتابخانۀ سراپیوم
در آستانۀ حملۀ یولیوس سزار (یا یولیوس قیصر؛ نک :
دنبالۀ مقاله)، نزدیک به ۷۰۰ هزار کتاب (طومار) داشته
است (آمیانوس مارکلینوس، ک XXII، فصل 16، بند 12-13). اما
ناگفته پیداست که او نیز، همچون بسیاری دیگر،
کتابخانۀ اصلی اسکندریه را با کتابخانۀ سراپیوم
اشتباه گرفته است. گفتهاند که بطلمیوسیان مصر، برای هر چه
پربارتر کردن کتابخانۀ خود، برای کشتیهایی که به بندر اسکندریه
وارد میشدند، نوعی مالیات کتاب تعیین کرده بودند
که بر پایۀ آن، همۀ کشتیها باید کتابهای خود را برای استنساخ به
کتابخانه میسپردند (روسو، همانجا). پلینی بهنقل از
وارّو[۲۵]، داستانی روایت میکند که گرچه چندان
قابل اعتماد نیست، بههرحال بهطور ضمنی به بیرقیب بودن
این کتابخانه در روزگار باستان اشاره دارد. بر پایۀ این
داستان، اِئومِنِس دوم[۲۶]، پادشاه پِرگامون (۱۹۷-
۱۵۸قم)، برای تشکیل کتابخانۀ خود ناچار شد
فرمان دهد کتابها را روی پوست بنویسند؛ زیرا بطلمیوسان
مصر که نمیخواستند رقیبی برای کتابخانۀ
اسکندریه پیدا شود، صادرات پاپیروس را ممنوع کرده بودند (سندز،
607). در این میان، سِنِکا دربارۀ انگیزۀ بطلمیوسان
مصر نظری کاملاً متفاوت از دیگران داشته است. وی در کتاب «آسودگی
ذهن[۲۷]»، به نقل از تیتوس لیویوس
[۲۸](تیتوسِ لیوی)، از نابودی ۴۰
هزار طومار در آتشسوزی اسکندریه (نک : دنبالۀ مقاله) سخن میگوید
و سپس میافزاید که «شاید کسانی این کتابخانه را
باشکوهترین یادبود قدرت این شاهان بخوانند، همچون تیتوس
لیویوس، که آن را دستاورد حسنِ سلیقه و اشتیاق آنان
دانسته بود؛ اما در این باره هیچ ذوق و اشتیاق پسندیدهای
وجود ندارد، بلکه تجملگراییِ عالمانه است؛ نه، حتى عالمانه هم نیست،
زیرا آنان این کتابها را نه برای دانشاندوزی، بلکه برای
خودنمایی گرد آوردند؛ همچون بسیار کسانی که بهاندازۀ
کودکان نیز از دانش بهره ندارند و کتابها را نه چون ابزاری برای
دانشآموزی، که همچون آرایۀ اتاق غذاخوری خود بهکار میبرند»
(ک IX، بند 5).
پژوهشگران معاصر غالباً روایات
گاه اغراقآمیز منابع کهن را دربارۀ عظمت این کتابخانه پذیرفته،
و تکرار کردهاند. اما برخی، همچون سندز (pp. 606-607)، کوشیدهاند با ارائۀ
برآوردی از محتوا و حجم متوسط هر پاپیروس، برای موجودی این
کتابخانه عددهایی قابل مقایسه با کتابهای امروزی بهدست
آورند و برخی نیز، چون بگنل، از جنبههای گوناگون در درستی
این عددها تردید کردهاند. او ازجمله به مآخذ و در برخی موارد،
نسخهبدلهایی اشاره دارد که بهجای رقمهای
۴۰۰ هزار و ۷۰۰ هزار، ۴۰ هزار و
۷۰ هزار در آنها آمده است (بگنل، 352, 354, passim).
نابودی کتابخانۀ
اسکندریه
در سال ۴۸ق و در جریان
حملۀ یولیوس سزار به شهر اسکندریه، هنگامی که دشمنان
سزار کوشیدند راه ارتباطی او و کشتیهایش را در ساحل
اسکندریه قطع کنند، او برای پیشگیری از افتادن کشتیها
بهدست دشمن، فرمان داد تا آنها را بسوزانند. اما بادْ این کشتیها را
به ساحل آورد و موجب گسترش یافتن آتشسوزی به ساحل و سپس دیگر
نقاط شهر شد. پلوتارک از این ماجرا بهکوتاهی، و البته با تصریح
به نابودی «کتابخانۀ بزرگ» دراینمیان، اشاره میکند (پلوتارک، ک XLIX،
بند 6؛ قس: دیوکاسیوس[۲۹]، ک XLII، بند 12). آولوس گلیوس
در ضمن اشاره به بنیادگذاری نخستین کتابخانۀ عمومی
جهان از سوی پیسیستراتوس، جبار آتن، و پرداختن به سرگذشت
کتابخانۀ این شهر، به کتابخانۀ بسیار بزرگی اشاره میکند که با گردآوری و رونویسی
شمار بسیاری کتاب، در روزگار بطلمیوسیان در مصر پدید
آمد و بههنگام نخستین جنگ اسکندریه در روزگار یولیوس
سزار، شمار کتابهایش به نزدیک ۷۰۰ هزار طومار رسیده
بود، اما در جریان حملۀ سزار به اسکندریه، همۀ این صدها هزار طومار به آتش
سپرده شد؛ البته نه بهطور خودبهخود، و مطمئناً نه بهعمد، بلکه بهطور اتفاقی
و بهدست نیروهای کمکی (ک VII، بند 17؛ کانفورا، 123-124).
آمیانوس مارکلینوس نیز به سوختن ۷۰۰ هزار
کتاب در کتابخانۀ سراپیوم (در واقع کتابخانۀ اسکندریه) در جریان
حملۀ یولیوس سزار اشاره کرده است (آمیانوس مارکلینوس،
XXII، فصل ۱۶، بند 12-13).
تاکنون دربارۀ اینکه
در جریان این آتشسوزی چه بر سر کتابخانه رفت، پژوهش جامع و
مفصلی انجام نشده است و بیشتر پژوهشگرانی هم که در این
باره اظهار نظر کردهاند، چندان بیطرف نبودهاند. برای نمونه، رُلف
ــ مصحح کتاب آمیانوس ــ معتقد است که دربارۀ ویرانی
ناشی از اقدام سزار بسیار بزرگنمایی شده است، زیرا
استرابن، که ۲۳ سال پساز این حمله به اسکندریه رفته بود،
موزه را سالم دیده بود (رلف، 302-303). همچنین بر پایۀ شواهد
تاریخی، در ۲۷۲م به روزگار آورلیانوس[۱]،
امپراتور روم (۲۷۰-۲۷۵م)، در جریان
بازپسگیری اسکندریه از زِنوبیا ــ ملکۀ پالمیرا
که در ۲۶۹م مصر را تصرف کرده بود ــ یک بار دیگر بیشترِ
ارگ سلطنتی و ازجمله کتابخانۀ اسکندریه در آتش سوخت (وایس، 109؛ دلیا، 1463؛ روسو،
241). برخی پژوهشگران از این رویداد بهعنوان پایاندهندۀ کار این
کتابخانه یاد کردهاند (مثلاً کسن، 47). اما سومین کتابسوزی در
اسکندریه در نتیجۀ تعصبات مذهبی مسیحیان در پایان سدۀ
۴م روی داد. در آن زمان، تئودُسیوس یکم، امپراتور روم
(۳۷۹-۳۹۵م)، با تأیید تِئوفیلوسِ
اسکندرانی، بَطریَرک (پاتریارک) اسکندریه، فرمان داد تا
همۀ معابد کافران (در واقع: پرستشگاههای غیر مسیحی)
را در سراسر امپراتوری نابود کنند. در نتیجۀ این
کار، بسیاری از پرستشگاهها، همچون معبد دِلفی در یونان و
معبد سراپیوم اسکندریه، نابود شدند و کتابخانۀ سراپیوم
نیز به همین سرنوشت دچار شد (تیم، 510؛ روسو، همانجا؛ مکنزی،
108).
از ۱۶۵۰م و پسازآنکه
ادوارد پوکاک کتاب تاریخ مختصر الدول ابنعبری را به لاتین
ترجمه، و منتشر کرد، داستانی دربارۀ سوزانده شدن شمار بسیاری
کتاب در اسکندریه بهدست سپاهیان عربِ زیر فرمان عمرو عاص، بهناگاه
در میان پژوهشگران شهرت یافت. نخستین راوی این
داستان، که البته در ضمن زندگینامۀ یوهانِس فیلوپونوس
(گراماتیکوس) ــ یا یحیى نحویِ اسکندرانی ــ
آمده است، علی بن یوسف قفطی است. قفطی در تاریخ
الحکماء، پس از ذکر شمهای از احوال یوحنا، آورده است: «... یحیى
تا روزگار گشوده شدن مصر و اسکندریه بهدست عمرو عاص بزیست. او روزی
بر عَمرو وارد شد. عمرو که از جایگاه و منزلت یحیى در علم بسیار
شنیده بود، او را برجای خویش نشاند و از مباحث فلسفه و منطق چیزهایی
از او شنید که هرگز به گوش عرب نخورده بود. عمرو، که مردی خردمند، نیکوتأمل
و خوشفکر بود، ملازمت یحیى کرد و از او مفارقت نمیکرد، تا
آنکه یحیى روزی او را گفت: تو بر همۀ درآمدهای
اسکندریه دست یافتهای و بر هر مال و خواستهای مهری
زدهای؛ به آنچه تو و یارانت را از آن نفعی است، معارض نمیشویم،
اما آنچه شما را در آن سودی نیست، ما بدان اولى و احق خواهیم
بود. خوب است بفرمایید دست از ضبط آن بردارند. عمرو در پاسخ گفت: چه چیز
است آنچه تو بدان محتاجی و در کار داری؟ گفت: کتب حکمت که خزاین
ملوکیه است ... و ما به آن محتاجیم و شما را در آن نفعی نه!
(قفطی در ضمن این ماجرا به بنیادگذاری این
کتابخانه در روزگار بطلمیوس دوم، فیلادلفوس، و به سرپرستی فردی
به نام زمریه(؟) اشاره میکند که ابنعبری آن را حذف کرده است).
عمرو در پاسخ گفت که مرا ممکن نیست دربارۀ آنها حکمی
کنم، مگر پساز کسب تکلیف از خلیفه. پس ماجرا را به عمر بن خطاب نوشت
و پساز چندی، پاسخ خلیفه چنین رسید: در باب کتبی
که ذکر کرده بودی، اگر آنچه در آن کتب است، موافق است با آنچه کتاب الله بر
آن مشتمل است، پس کتاب خدای سبحانه ما را از آن بینیاز دارد؛ و
اگر مضامین آن کتبْ مخالف است با آنچه در کتاب الٰهی است، ما را
حاجتی به آنها نیست و باید که در اعدام آنها بکوشی. پس
عمرو عاص کتابها را میان گرمابهداران شهر تقسیم کرد و این
گرمابهها شش ماه با گرمای حاصل از سوختن کتابها کار کردند!» (قفطی،
تاریخ الحکماء، ۳۵۴-۳۵۷؛ همو، تاریخ
الحکماء (ترجمۀ ...)، ۴۸۳-۴۸۵؛ ابنعبری،
۱۷۵-۱۷۶؛ نیز نک : ابنعبری،
170-171؛ جوزف، 335-338).
عبدالطیف بغدادی نیز
در کتاب الافادة و الاعتبار که در واقع، روزنامۀ سفر وی
به مصر است، هنگام اشاره به ستون معروف به سواری (عمود السواری)، که
در اسکندریه دیده بود، گفته است: گرداگرد آن بقایای
ستونهایی را دیدم، برخی سالم و برخی شکسته، که از
حالت آنها معلوم میشد که آنجا زمانی مسقف بوده است و این
ستونها آن سقف را تحمل میکردهاند و بر این ستون رواقی قبهای
بوده است و چنان دیدم که این محل همان رواقی است که ارسطو و سپس
پیروانش در آن به تدریس مشغول بودهاند و همان دارالعلمی است که
اسکندر هنگام پایهریزی شالودۀ شهر، بنیاد
کرد و در آن کتابخانهای بود که عمرو عاص به فرمان عمر، آن را بسوخت (عبدالطیف،
۲۸).
در هر دو روایت قفطی و
عبداللطیف بغدادی اشکالات واضح بسیار بهچشم میخورد.
نخست آنکه در روایت قفطی، همان اشتباه مشهور تاریخنگاران
مسلمان، که میپنداشتند یوحنای نحوی صدر اسلام را درک
کرده است، بهچشم میخورد. اشکال فاحش روایت عبداللطیف بغدادی
نیز آن است که ارسطو چند سالی پساز تأسیس اسکندریه
درگذشت و هرگز بدان شهر نرفت، چه رسد به آنکه در آنجا به تدریس مشغول شود. این
داستان، بهویژه ازآنرو که دامان متعصبان مسیحی را از ننگ
سوزاندن کتابخانۀ اسطورهای جهان باستان پاک میکرد، بسیار موافق طبع
برخی نویسندگان اروپایی افتاد و خیلی زود
شهرت یافت. اما دیری نپایید که برخی
پژوهشگران غربی دربارۀ درستی آن به تردید افتاند که احتمالاً پدرْ اوزِب رُنُدو
[۲](۱۶۴۶-۱۷۲۰م)، کشیش
و خاورشناس نامدار فرانسوی، نخستین آنها بود. وی در
۱۷۱۳م، هنگام انتشار کتاب «تاریخ بطریرکهای
اسکندریه[۳]» که در واقع، ترجمۀ لاتین متن عربی تاریخ
البطارکة كنيسة الاسكندرية القبطية (یا سیر الآباء البطارکة)، نوشتۀ سـاویرُس
الاشمـونَین [۴]ــ مشهـور بـه ابـنالمقفع ــ (د
۹۸۷م) را دربرداشت، در درستی این روایت تردید
کرد (رُنُدو، 169-170).
بعدها ادوارد گیبِن، بر این
روایت دو اشکال وارد ساخت: نخست آنکه روایت ابنعبری به ۶
سده پساز روزگار فتح مصر مربوط میشود، و دیگر آنکه چنین رفتاری
با آنچه ما از آموزههای مسلمانان میدانیم، دوگانگی دارد
(گیبن، 336-338). پسازآن نیز بسیاری از پژوهشگران، بهویژه
با تأکید بر رویدادهای روزگار یولیوس سزار، آورلیانوس
و تئودُسیوس، تأکید کردهاند که در روزگار گشوده شدن اسکندریه بهدست
مسلمانان، اصولاً کتابخانۀ مهمی در این شهر برجای نبوده است که عربها بتوانند از
محل سوزاندن کتابهای آن، شش ماه سوخت گرمابههای شهر را تأمین
کنند. با این همه، برخی نویسندگان غربی گاه با مقایسۀ این
داستان با برخی ویرانگریهای عربها، بهویژه در
هنگام حمله به ایران، همچنان بر اینکه آنان این کتابخانه را
سوزاندهاند، تأکید میکنند (مثلاً پلاسترون، 42-44)؛ بهویژه
کانفورا در کتاب «کتابخانۀ ناپدیدشده[۵]»، حتى به گیبن میتازد. به نظر وی،
گیبن میخواهد عربها را تبرئه کند و همۀ گناهان را بر
دوش یولیوس سزار و از آن بالاتر، بطریرک تئوفیلوس بیندازد
که گیبن او را دشمن صلح و دانش، و ویرانکنندۀ سراپیوم
میشمارد (کانفورا، 111-112). بهنظر کانفورا، آولوس گلیوس در روایتی
که پیشتر نقل شد، هیچ اشارۀ مستقیمی بر وجود
کتابخانه در اسکندریه ندارد و تنها به وجود کتابخانه در آتن اشاره میکند.
او با تأکید بر بهکار رفتن عبارت «توسط نیروهای کمکی» در
متن نقلشده، میافزاید که در این نبرد، سزار را سربازان میثریداتِسِ
پِرگامونی یاری میکردند (pp.
124-125) و بدینسان،
این نویسندۀ ایتالیایی گناه سوزاندن کتابخانه را از دوش نیاکان
رومی خود برداشته، و بر گردن سربازان یونانی انداخته است.
نویسندگان دیگری نیز
کوشیدهاند که این آتشسوزی را به هر زمانی جز روزگار
سزار نسبت دهند و مثلاً تأکید کنند که در جریان آتشسوزیِ زمان
او، تنها یک انبار کالا در بندر سوخت و کتابخانه نخستین بار در روزگار
آورلیانوس ویران شد (همو، 68-70, 195؛ نیز روسو، 234).
از سال ۲۰۰۱م،
با همکاری یونسکو، در محل احتمالی کتابخانۀ سلطنتی
اسکندریه، کتابخانهای نو بنیاد نهاده شده است. این
کتابخانه قرار است بهعنوان یک کتابخانۀ پژوهشیِ
عمومی با تمرکز بر تمدن مصر، روزگار باستان و سدههای میانه،
خدماتی ارائه دهد(تو، 2). ورودی اصلی این کتابخانه به تندیسی
از دمتریوسِ فالِرومی آراسته شده است.
مآخذ
ابنعبری، تاریخ مختصر
الدول، بهکوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م؛
همو، لمع من اخبار العرب (نک : مل ، ابنعبری[۶])؛ عبدالطیف
بغدادی، الافادة و الاعتبار فی الامور المشاهدة و الحوادث المعاینة
بأرض مصر، مطبعة وادی النیل، مصر، ۱۲۸۶ق؛ قفطی،
علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، تلخیص زوزنی، بهکوشش یولیوس
لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م؛ همان، ترجمۀ کهن
فارسی از مترجمی ناشناس، بهکوشش بهین دارایی،
تهران، ۱۳۴۷ش؛ نیز:
Abrahams, I., «Recent Criticism of the
Letter of Aristeas», The Jewish Quarterly Review, 1902, vol. XIV, no. 2;
Ammianus Marcellinus, Ammianus Marcellinus, tr. J. C. Rolfe, ed. E. H.
Warmington, LCL, London/ Cambridge(MA), 1935-1939, vol. II; Bagnall, R. S.,
«Alexandria: Library of Dreams», Proceedings of the American Philosophical
Society, 2002, vol. CXLVI, no. 4; Bar Hebraeus, Specimen historiae arabum...,
tr. E. Pocock, ed. J. White, Oxford, 1806; Battistoni, F., «The Ancient Pinakes
from Tauromenion, Some New Readings», Zeitschrift für Papyrologie und
Epigraphik, 2006, vol. LCVII; Blum, R., Kallimachos: The Alexandrian Library
and the Origins of Bibliography, tr. H. H. Wellish, Madison (WI), 1991;
Canfora, L., The Vanished Library, tr. M. Ryle, Berkley/ Los Angeles, 1989;
Casson, L., Libraries in the Ancient World, New Haven / London, 2001; Charles,
R., «Hybridity and the Letter of Aristeas», Journal for the Study of Judaism,
2009, vol. XL, no. 2; Cohen, N., G., «The Names of the Translators in the Letter
of Aristeas: A Study in the Dynamics of Cultural Transition», ibid., 1984, vol.
XV, nos. 1 & 2; Collins, N. L., The Library in Alexandria and the Bible in
Greek, Leiden etc., 2000; Delia, D., «From Romance to Rhetoric: The Alexandrian
Library in Classical and Islamic Traditions», The American Historical Review,
1992, vol. XCVII, no. 5; Dicks, D. R., «Eratosthenes», DSB, vol. I; Dio, Roman
History, tr. E. Cary, ed. T. E. Page, LCL, London/ Cambridge (MA), 1914-1927,
vol. IV; Fantuzzi, M. & R. Hunter, Tradition and Innovation in Hellenistic
Poetry, Cambridge etc., 2004; Findlay, J., «The Priestly Ideology of the
Septuagint Translator of Numbers 16-17», Journal for the Study of the Old
Testament, 2006, vol. XXX, no. 4; Fernández Marcos, N., «review of: The
Library in Alexandria and the Bible in Greek», Journal for the Study of
Judaism, 2002, vol. XXXIII, no. 1; Gellius, Aulus, The Attic Nights, tr. J. C.
Rolfe, ed. E. H. Warmington, LCL, London/ Cambridge (MA), 1927, vol. II;
Gibbon, E., The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, London,
1887, vol. VI; Gooding, D. W., «Aristeas and Septuagint Origins: A Review of
Recent Studies», Vetus Testamentum, 1963, vol. XIII, no. 1; Gow, J., «Science»,
A Companion to Greek Studies, ed. L. Whibley, Cambridge, 1916; Hacham, N., «The
Letter of Aristeas: A New Exodus Story?», Journal for the Study of Judaism,
2005, vol. XXXVI, no. 1; Heller-Roazen, D., «Tradition's Destruction: On the
Library of Alexandria», October, vol. C (Spring 2002); Hicks, R. D., «Chronology»,
A Companion to Greek Studies, ed. L. Whibley, Cambridge, 1916; Honigman, S.,
The Septuagint and Homeric Scholarship in Alexandria, London / New York, 2003;
Houston, G. W., «Tiberius and the Libraries: Public Book Collections and
Library Buildings in the Early Roman Empire», Libraries & the Cultural
Record, 2008, vol. XLIII, no. 3; Isidore of Seville, The Etymologies, ed. &
tr. S. A. Barney et al., Cambridge/ New York, 2006; James, M. R., «Books and
Writing», A Companion to the Greek Studies, ed. L. Whibley, Cambridge, 1916;
Jebb, R. C., «Literature», ibid.; Joseph, I., «Bar Hebraeus and the Alexandrian
Library», The American Journal of Semitic Languages and Literatures, 1911, vol.
XXVII, no. 4; Kahn, D., «Some Remarks on the Foreign Policy of Psammetichus II
in the Levant (595-589 B.C.)», Journal of Egyptian History, 2008, vol. I, no.
1; Kamesar, A., «review of: Kallimachos: The Alexandrian Library and the
Origins of Bibliography», Journal of the American Oriental Society, 1994, vol.
CXIV, no. 1; Kovelman, A., Between Alexandria and Jerusalem : The Dynamic of
Jewish and Hellenic Culture, Leiden/ Boston, 2005; Longrigg, J., Greek Rational
Medicine, London/ New York, 1993; McKenzie, J. S. et al., «Reconstructing the
Serapeum in Alexandria from the Archaeological Evidence», The Journal of Roman
Studies, 2004, vol. XCIV; Murray, O., «Aristeas and Ptolemaic Kingship»,
Journal of Theological Studies, 1967, vol. XVIII, no. 2; Nutton, V., Ancient
Medicine, London / New York, 2004; Plutarch, «Caesar», Lives, tr. B. Perrin,
ed. E. H. Warmington & G. P. Goold, LCL, London / Cambridge (MA),
1914-1926, vol. VII; Polastron, L. X., Books On Fire : The Destruction Of
Libraries Throughout History, tr. J. E. Graham, Rochester (VT), 2007; Renaudot,
E., Historia patriarcharum alexandrinorum jacobitarum, Paris, 1713; Rolfe, J.
C., notes on Ammianus Marcellinus (vide: Ammianus Marcellinus); Ruprecht, L.
A., «review of: The Legend of the Septuagint: From Classical Antiquity to
Today», Journal of the American Academy of Religion, 2008, vol. LXXVI, no. 1;
Russo, L., The Forgotten Revolution, tr. S. Levy, Berlin etc., 2004; Sandys,
J., «History of Scholarship», A Companion to Greek Studies, ed. L. Whibley,
Cambridge, 1916; Seneca, «De tranquillitate animi», Moral Essays, tr. J. W. Basore,
ed. E. H. Warmington & G. P. Goold, LCL, London/ Cambridge (MA), 1928-1935,
vol. II; Sharrock, A. & R. Ash, Fifty Key Classical Authors, London/ New
York, 2002; Shera, J. H., «review of: The Alexandrian Library: Glory of the
Hellenic World», The Library Quarterly, 1953, vol. XXIII, no. 2; Slater, W. J.,
«Aristophanes of Byzantium on the Pinakes of Callimachus», Phoenix, 1976, vol.
XXX, no. 3; id., «review of: Untersuchungen zur textkritischen Methode des
Zenodotus von Ephesos», The Classical Review (New S.), 1979, vol. XXIX, no. 1;
Tarn, W. W., «Ptolemy II», The Journal of Egyptian Archaeology, 1928, vol. XIV,
nos. 3&4; Tcherikover, V., «The Ideology of the Letter of Aristeas», The
Harvard Theological Review, 1958, vol. LI, no. 2; Tertullian, Apology... (along
with De Spectaculis & Minucius Felix’s Octavius), tr. T. R. Glover, LCL,
London/ Cambridge (MA), 1931; The Letter of Aristeas, tr. H. St. J. Thackeray,
London, 1904; Thiem, J., «The Great Library of Alexandria Burnt: Towards the
History of a Symbol», Journal of the History of Ideas, 1979, vol. XL, no. 4;
Too, Y. L., The Idea of the Library in the Ancient World, Oxford/ New York,
2010; Wace, A. J. B., «Recent Ptolemaic Finds in Egypt: Alexandria», The
Journal of Hellenic Studies, 1945, vol. LXV; Witty, F. J., «The Other Pinakes
and Reference Works of Callimachus», The Library Quarterly, 1973, vol. XLIII,
no. 3; id., «The Pínakes of Callimachus», The Library Quarterly, 1958,
vol. XXVIII, no. 2.