آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 6 فروردین 1399 تاریخچه مقاله
اِسکات[۱] \ [e]skāt\ ، مایکِل (پیش
از ۱۲۰۰- ح ۱۲۴۵م/ پیش از
۵۹۶- ح ۶۴۳ق)، مترجم نامدار آثار ارسطو و
شروح آن از عربی به لاتین، معرّف آثار ابنرشد در اروپای لاتینی،
و اخترشمار و فیلسوف دربار امپراتور فردریک دوم.
آگاهی دربارۀ زندگی
اسکات بسیار اندک است. آوازۀ فراگیر او، بهعنوان حکیم و جادوگری توانا، موجب شد که
افسانههای بسیاری دربارهاش ساخته شود و این امر، یافتن
حقایق زندگی وی را دشوار میسازد. از آنجا که واژۀ اسکات
به اعضای قبیلهای کهن گفته میشد که ساکن ایرلند
بودند و از حدود سدۀ ۵م، کمکم به شمال جزیرۀ بریتانیا
(اسکاتلند کنونی) نقلمکان کردند، و واژۀ اسکوتیا
[۲]نیز دستکم تا سدۀ ۱۰م نه به اسکاتلند، که به ایرلند گفته میشد (EB، ذیل
«اسکات[۳]»)، و نیز با توجه به اینکه زمانی تصدی
مقام اسقفی اعظم شهر کَشِل در ایرلند به مایکل اسکات پیشنهاد
شده بود (نک : دنبالۀ مقاله)، پژوهشگرانـی چـون مینیو ـ پـالوئِلّو («مایکل[۴]...»،361)،
ایرلندی بودن وی را دور از ذهن نمیدانند. هَسکینز
با توجه به اینکه اسکات مقام اسقفی اعظم کشل را به دلیل ناآشنایی
با زبان گِیلیِ[۵] ایرلندی نپذیرفت، و اینکه
پاپ عواید املاکی در اسکاتلند را به وی اعطا کرد، او را
اسکاتلندی دانسته است («مایکل[۶]...»، 250؛ قس: مینیو
ـ پالوئلو، همانجا، که این دلایل را کافی نمیداند).
مُرپِرگو (passim) نیز احتمال داده است که وی یکی از اعضای
خانوادۀ اسکات در بالویری، نزدیک کِرکادی در استان فایف
اسکاتلند باشد.
اسکات احتمالاً در حدود
۱۲۱۰م به تولِدو (طُلَیطَله) در اسپانیا رفت
که در دست مسیحیان بود و در آنجا با همکاری یک مترجم محلی
یهودی به ترجمۀ آثار عربی به لاتین پرداخت (نک : دنبالۀ
مقاله). در ۱۲۱۵م همراه با رودریگو، اسقف اعظم
تولدو، برای شرکت در چهارمین و مهمترین نشست از نشستهای
پنجگانۀ شورای جامع کلیسای کاتولیک، موسوم به شورای
لاتِران، که در مقرّ پاپ برگزار میشد، به رم رفت (مرپرگو، passim؛
بِرنِت، 253, 262).
اسکات در ۱۲۲۰م
تولدو را به مقصد بولونیا ترک کرد و در این هنگام بود که روی
کتاب خود، موسوم به فیزیوگنومیا[۷]، کار میکرد
(هسکینز، همان، ۲۵۲؛ تامسن، «اسکات[۸]...»، 703).
اسکات در این شهر با اُرلاندوی کرِمونایی، فیلسوف
سدۀ ۱۳م، و نیز امپراتور فرِدریک (فریدریش)
دوم، امپراتورِ امپراتوری مقدس روم و شاه سیسیل که بعداً حامی
او شد، دیدار کرد (مرپرگو، passim)، اما شاهدی دربارۀ پیوستن
وی به دربار امپراتور در این سالها در دست نیست (هسکینز،
همانجا).
در ۱۲۲۴م پاپ
هونوریوس سوم (حک :
۱۲۱۶-۱۲۲۷م) اسکات را دانشوری
دانست که، بهسبب برخورداری از موهبت بینظیر دانایی،
از دیگر دانشوران متمایز شده است و از لانگتِن، اسقف اعظم کَنتِربِری،
خواست تا عوایدی برای وی از محل املاک کلیسا درنظر
گیرد. چندی بعد، پاپ او را برای تصدی مقام اسقفی
اعظم کشل در ایرلند به هِـنری سوم، شاه انگلستان، سفارش کرد که اسکات
نپذیرفت. در عوض، در ۱۲۲۵م عواید بیشتری
از محل ملکی در انگلستان و دو ملک در اسکاتلند بدو اختصاص یافت. در
۱۲۲۷م، پاپ گرِگوریوس نهم (حک :
۱۲۲۷-۱۲۴۱) اسکات را بهعنوان فردی
ستود که از نوجوانی در طلب علم بوده، و عربیدانی و عبریدانی
را به دانش گستردۀ لاتین خود افزوده است (هسکینز، همان، 252-253؛ مینیو
ـ پالوئلو، همان، 361-362؛ تامسن، همانجا). این با داوری راجِر بِیکِن
(۱۲۱۴-۱۲۹۴م) و آلبِرتوس کبیر
(ح ۱۲۰۶-۱۲۸۰م)، دو دانشمند ـ فیلسوف
نامدار سدۀ ۱۳م، دربارۀ دانش و زباندانی اسکات (نک : دنبالۀ مقاله) تناقضی
آشکار دارد.
در ۱۲۲۷ یا
۱۲۲۸م، لئوناردو فیبوناچّی (یا
لئوناردوی پیسایی) روایت اصلاحشدۀ «کتاب
چُرتکۀ[۹]» مشهور خود را، که اسکات از او خواسته بود، به نام او مُصَدّر
کرد و برایش فرستاد. چون لئوناردو از ۱۲۲۵ یا
۱۲۲۶م با فردریک دوم و فیلسوفان دربارش در
ارتباط بود و کتابی نیز به نام این امپراتور نوشته بود، شاید
بتوان گفت که اسکات نیز در این روزگار به دربار امپراتور راه یافته
بوده است (هسکینز، همان، 253؛ مکواو، 147؛ نیز مینیو ـ
پالوئلو، همان، 361؛ فرویدِنتال ،121)؛ بهویژه با توجه به این
که نام اسکات از ۲۸ آوریل ۱۲۲۷، چهبسا
در پاسخ به پیوستن او به اردوی رقیب نامدار پاپ، از سیاهۀ
افرادِ برخوردار از عطایای کلیسای کاتولیک حذف شده
است. مینیو ـ پالوئلو نیز (همانجا)، با توجه به رقابت آشکار میان
پاپ و فردریک دوم، نتیجه گرفته است که اسکات در روزگار بهرهمندی
از مواهب اعطایی پاپها
(۱۲۲۴-۱۲۲۷م)، به دستگاه فردریک
بستگی نداشت. اما مرپرگو (passim)، بهرغم شواهدی که هسکینز (همانجا)
ارائه کرده، بهرهمندی اسکات از توجه همزمان این دو قطب قدرتمند
اروپا را محتمل دانسته است (نیز نک : فرویدنتال، 122، که تاریخ
۱۲۲۰م را برای ورود اسکات به دربار فردریک یاد
کرده است).
سالیمبِنه دی آدام، راهب
فرانسیسی و تاریخنگار سدۀ
۱۳م، و نیز دیگر نویسندگان همروزگار اسکات، از او
بهعنوان اخترشمار امپراتور یاد کرده، و داستانهای بسیاری
دربارۀ فعالیت او در این مقام نقل کردهاند، ازجمله پیشبینی
محل درگذشت امپراتور. خود اسکات نیز به چند پیشبینی
دربارۀ سرانجام اقدامات نظامی امپراتور، بر پایۀ احکام
نجوم، اشاره دارد. آثار بعدی اسکات به فردریک پیشکش شده، و ترجمۀ همراه
با تلخیص او از «کتاب الحیوان» ابنسینا در
۱۲۳۲م در کتابخانۀ امپراتور نگهداری میشده
است (هسکینز، همانجا؛ سارتن، II/ 579). اسکات در آثارش خود را از
مقامات بلندپایۀ دربار، و همنشینِ دانشورِ امپراتور فردریک معرفی میکند.
دیباچهها و خطبههای اهدا و محتوای آثار احکام نجومی وی
در کنار توضیحات آنریِ آورانشی (د
۱۲۶۰م)، شاعر فرانسیسی مرتبط با دربار فردریک،
حاکی از آن است که اسکات در بازپسین سالهای زندگانی به
دربـار نزدیک بوده است (مینیـو ـ پـالوئلو، همانجا؛ دربارۀ سفر
احتمالی اسکات به پاریس در حدود ۱۲۳۰م، نک :
دنبالۀ مقاله).
آنری آورانشی، در ضمن اشعاری
که پیش از آخرین بازگشت فردریک دوم از آلمان به ایتالیا
(پیش از ۱۲۳۶م) به نام وی سـروده است، از
اسکات ــ کـه او را آپـولون ثـانی مینامید ــ همچون فردی
تازه درگذشته یاد کرده است (هسکینز، همان، 254). وی ظاهراً با
اشاره به اثری از اسکات دربارۀ پیشگویی سرنوشتِ شهرهای شمال ایتالیا
گفته بود که «مایکل، که تقدیر دیگران را پیشبینی
کرده بود، خود سرانجام، تسلیم تقدیر شد»(مینیو ـ پالوئلو،
همانجا). هسکینز که دلیلی برای تردید در گواهی
شاعر دربار فردریک نمیدید، با توجه به مطالب آمده در دستنویس
یکی از آثار اسکات در پاریس، که برپایۀ آن،
در سفر آلمان امپراتور را همراهی میکرده، مرگ او را اندکی پیش
از ۱۲۳۶م در آلمان دانسته است (همانجا). اما مرپرگو (passim)،
با توجه به منابعی نویافته، این دیدگاه را رد کرده است؛ زیرا
یهودا بن سلیمان ها ـ کوهِـن گفته است که از
۱۲۳۳م تا ۱۰ سال با اسکات مکاتبه داشته، و در
نتیجه، وی دستکم تا ۱۲۴۳م زنده بوده است.
اسکات احتمالاً در ۱۲۳۵م همراه با پیِرو دِلّا وینیا،
که مأموریت داشت مقدمات ازداوج ایزابلا ــ خواهر هِـنری سوم،
شاه انگلستـان ــ بـا فردریک را فراهم سازد، بـه انگلستان بازگشت (مرپرگو، passim).
براون، نگارندۀ نخستین
کتاب دربارۀ زندگی و آثار اسکات، آورده است که وی در
۱۲۰۹-۱۲۱۰م بهعنوان معلم خصوصی
فردریک، که در آن سال، نوجوانی ۱۵-۱۶ ساله
بود، در دربار سیسیل حضور داشته (pp. 29-31)، اما این اشتباه بر
اثر خواندن نادرست یک تاریخ در دستنویسی از تلخیص لاتین
اسکات از «کتاب الحیوان» ابنسینا رخ داده است (قس:
همو،۵۵: تصویر نسخۀ خطی؛ نیز هسکینز،
همان، 251).
شخصیت و جایگاه علمی
اسکات
دربارۀ دانش اسکات و
صداقت او دیدگاههایی بس متناقض ارائه شده است. همچنان که گفته
شد، اسکات دستکم تا پیش از پیوستن به دستگاه امپراتور فردریک
دوم، از توجه و ستایش پاپ و دیگر مقامهای بلندپایۀ کلیسای
کاتولیک برخوردار بود و پس از آن نیز در دربار فردریک جایگاهی
ممتاز یافت، چندان که دیگر دانشمندان مرتبط با این دربار، همچون
لئوناردو فیبوناچّی، آثار خود را گاه برای امپراتور و گاه به
نام او مینوشتند. اسکات همچون ابنسَبعین و کمالالدین بن یونس،
از دانشورانی بود که شماری از پرسشهای فلسفی، ریاضی
و طبیعی فردریک را پاسخ گفت (هسکینز، همان، 268؛ سارتن، II/ 496).
یعقوب آناتولی در مقدمۀ کتاب خطابههای خود دربارۀ تورات، موسوم به «مهمیز به
دانشجویان[۱۰]» (کمابیش برابر عنوان «تنبیه
الطلاب»)، از اسکات با ستایشآمیزترین عبارتهایی یاد
میکند که ممکن است یک یهودی برای اندیشمندی
مسیحی به کار بَرَد و او را از جمله مفسران توانای کتاب مقدس
برمیشمرد. آناتولی از اسکات با عبارت «دانشوری که با او همکاری
داشتم» یاد میکند و معلوم است که هنگام نگارش این خطابهها
همکاری او با اسکات به پایان رسیده بوده است. آناتولی دستکم
۲۰ بار در ضمن خطابهها به تفسیرهای اسکات از آیات
کتاب مقدس استناد، و دو بار نیز به خود امپراتور اشاره میکند
(ساپرستِین، 226, 237؛ نیـز دابس ـ وِینستِین، 143). امـا
از سـوی دیـگر، راجـر بیکن و آلبرتوس کبیر، پس از مرگ
اسکات، انتقادهایی بسیار تند دربارۀ دانـش و
صـداقت او بیـان کردهاند (مینیو ـ پالوئلو، همان، 362). بیکن
بر آن بود که از میان مترجمان آثار یونانی و عربی به لاتین،
تنها دو تن آثاری ارزشمند داشتهاند: بویثیوس[۱۱]
(ح ۴۷۵-۵۲۴م)، که به دو زبان مبدأ و مقصد
مسلط بود، و رابرت گروسِتِست[۱۲] (ح
۱۱۷۵-۱۲۵۳م)، که گرچه زباندانی
قابل نبود، در موضوع کار خود استادی برجسته بهشمار میرفت. مترجمانی
چون گراردوسِ کرِمونایی، مایکل اسکات، هِـرمانوسِ آلِمانی[۱۳]
و دیگران آثار بسیاری را در رشتههای گوناگون با خطاهایی
پرشمار ترجمه کردند. اینان نه زبان میدانستند و نه به موضوع تسلط
داشتند. هرمانوس، خود، این موضوع را در پاریس نزد راجر بیکن
اعتراف کرده بود و آثار مترجمان دیگر نیز شاهدی بر این
مدعاست (هیرش، 57؛ مالِند، 145).
اسکات یونانی نمیدانست،
ولی چنانکه گفته شد، دستکم اندکی عبری و عربی میدانست؛
اما دلیلی در دست نیست که اثری را از عبری ترجمه
کرده باشد. به گفتۀ راجر بیکن، مایکل اسکات دستکم در ترجمۀ کتاب الهیئة[۱۴]
بطروجی از یاری مترجمی یهودی و عبریدان
به نام آندرئاس (آندره یا آبوتِئوس) لاوی [۱۵](که گویا
بعدها مسیحی شد) بهره میگرفت(هیرش، 44، 57؛ بـرنت، 253؛
مینیو ـ پالوئلو، همـان، 361؛ فـرویدنتال، 122؛ قس: مانچا، 144؛
فارمر، 261؛ برای احتمالات مطرحشده در شناسایی وی، نک :
سارتن،II/ 579, 581؛ قس: اِندرِس، 101، که برآن است که اسکات عربی
را نیک میدانست و مترجم قابلی بود و میکوشید
برخلاف گراردوس کرمونایی و دیگر مترجمان پیش از خود، که
ترجمهای تحتالفظی ارائه میکردند، متنی روان و قابل فهم
ارائه کند؛ نیز قس: کارمودی، 560: «زباندانی اسکات این
اطمینان را به دست میدهد که ترجمۀ او از [شرح]
«السماء» آیینهای تمامنما از دیدگاههای ابنرشد
باشد»). با این همه، بیکن برای اسکات، بهسبب معرفی آثار
ابنرشد و ارسطو به اروپا، اعتبـار بسیـار قـائل بود (هسکینز، همـان،
259؛ مینیـو ـ پالوئلو، همانجا). اسکات در روزگاری که به نظر میرسید
هیچ اثر مهمی برای ترجمه به لاتین باقی نمانده است،
اروپاییان را با ۳ موضوع نو آشنا کرد: جانورشناسی ارسطویی،
اخترشناسی بطروجی، و فلسفۀ ابنرشد؛ و این سومی
هنگامی صورت گرفت که هنوز در برخی نقاط جهان اسلام آراء ابنرشد را نمیشناختند
(سارتن، II/ 491, 580-581).
ترجمههایی که اسکات با پشتیبانی
فردریک انجام داد، موجب شد که سیسیل پس از تولدو، مهمترین
مرکز ترجمۀ عربی به لاتین در اروپای آن روزگار شود (فرویدنتال،
121-122). البته عشق به دانش تنها دلیل پشتیبانی فردریک
از ترجمۀ اسکات از آثار ابنرشد نبود. فردریک با اهدای ترجمههای
اسکات از شرحهای ابنرشد بر آثار ارسطو، که کلیسای کاتولیک
آنها را ممنـوع کـرده بـود، به دانشگاه بولونیا ــ مأمن فرقۀ دُمینیکی
ــ رقابت خود را با پاپ پی گرفت و خودِ مایکل اسکات نیز با
فرستادن ترجمههایش نزد دانشوران تأثیرگذار دانشگاه پاریس، در
رواج این آثار نقشی مهم ایفا کرد (همو، 128-129). اسکات از رابطۀ
دوستانۀ خود با استفانِ پرُوَنسی (اِتیِن دو پرووَنس)، برگزیدۀ پاپ
گرِگوریوس نهم برای عضویت در شورای سانسور آثار ارسطو و
شرحهای آن برای تدریس در دانشگاه پاریس، بهره برد و بدین
وسیله توانست ترجمۀ خود از «السماء و العالم» ارسطو و شرح ابنرشد را در برنامۀ درسی
این دانشگاه بگنجاند (هسکینز، همان، 256؛ مینیو ـ
پالوئلو، همان،361)
اسکات در «کتاب مدخل[۱۶]»
خود آورده است که زایچۀ او بر روحیۀ کنجکاوی و دانشدوستیاش دلالت داشته، و به همین سبب
به رشتههایی چون نقاشی و پیکرتراشی علاقهمند
بوده، و در همان حال، پژوهشی عمیق در علوم و جادو انجام داده است (هسکینز،
همان، passim).
سرانجام باید به داوری
دانته آلیگیِری اشاره کرد. او در کمدی الٰهی
اسکات را، بهسبب شهرت کمنظیرش به جادوگری و چهبسا دور شدن از کلیسا
و پیوستن به فردریک، در شمار جادوگران و پیشگویان در
گودال چهارم از دایرۀ هشتم دوزخ قرار داده است. به گفتۀ دانته: «کسانی که خواستهاند
با پیشگویی حوادث از اسرار الٰهی آگه شوند، اکنون
سرهاشان چندان چرخیده است که به پشت خود مینگرند و حتى از دیدن
پیش پای خود نیز ناتواناند». دانته دربارۀ اسکات چنین
گفته است: «آن دیگری که تهیگاهی چنین لاغر دارد، مایکل
اسکات است که از همۀ حقهها و ترفندهای افسونگری آگاه بود» (سرود XX،
بندهای 115-117؛ برای تفصیل بیشتر، نک : کِی،
۱-۱۴).
آثار
آثار اسکات، برحسب زمان تألیف،
غالباً به دو دورۀ اسپانیایی و سیسیلی تقسیم میشوند:
دورۀ اسپانیایی
۱. ترجمۀ کتاب الهیئة
بطروجی که در ۱۸ اوت ۱۲۱۷ در تولِدو
(طلیطله) به پایان رسیده است. در این اثر، مفهوم گشتاور
به اروپای لاتینی معرفی شده است. ترجمۀ لاتینی
که در ۱۵۳۱م در ونیز چاپ شد، کار کالونیموس
بن داوید است که در ۱۵۲۸م، بهواسطۀ ترجمۀ عبری
موسی بن تِبّون (فراهمآمده در ۱۲۵۹م) به لاتین
درآمده است (هسکینز، همان، 251, 255؛ سارتن، II/ 579).
۲. نخستین ترجمۀ لاتین
۳ کتاب ارسطو دربارۀ جانوران، با عنوان «کتاب الحیوان[۱۷]»، احتمالاً پیش
از ۱۲۲۰م و در تولِدو. این ۳ اثر در روایت
عربی یوحنا (یحیى) بن بطریق، در مجموع، یک
کتاب دارای ۱۹ مقاله و با عنوان «کتاب الحیوان» انگاشته میشد،
که به ترتیب، مشتمل بر «طباع الحیوان[۱۸]» در
۱۰ مقاله؛ «اجزاء الحیوان[۱۹]» در ۴ مقاله و
«کون الحیوان[۲۰]» در ۵ مقاله است. این ترجمه دستکم
تا سدۀ ۱۵م، مورد استفادۀ اهل تحقیق بود. مقالههای
۲۶گانۀ جانورشناسی آلبرتوس کبیر عمدتاً بر پایۀ ترجمۀ اسکات
نوشته شده بود. در واقع، ۱۹ مقالۀ نخستْ روایتی
نو همراه با شرح، افزودهها و اصلاحات از ۱۹ مقالۀ ترجمۀ اسکات
و همراه با تکرار اشتباهات بسیار او بود که ۲ مقاله در باب حیوانات
و سپس ۵ مقاله دربارۀ ۵ گونۀ اصلی از حیوانات به آن اضافه شده بود. ویلیامِ
موربِکی (ویلِم وان موربِکه) ظاهراً با توجه به اشکالات موجود در متن
عربی مورد استفادۀ اسکات، در حدود ۱۲۶۰م این اثر را، این
بار مستقیماً از یونانی، به لاتین ترجمه کرد؛ اما این
ترجمه چندان رواج نیافت و کسانی چون آلبرتوس کبیر از آن بهره
نگرفتند (هسکینز، همان، 255-256؛ گـرهـارت، 168؛ سارتن، II/ 580, 938-939؛ تکـاچ، 51؛ مینیو ـ پالوئلو، «ارسطو»، 272؛ باومان،
201؛ فرِنچ، 96, 100؛ وان اُپِنرای، 388, passim).
ترجمۀ اسکات در
۳ بخش در لِیدِنِ هلند منتشر شده است (بخش دوم،
۱۹۹۸م؛ بخش سوم، ۱۹۹۲م). رابرت
گروستست نیز در شرح بر «آنالوطیقای ثانی» به ترجمۀ اسکات
از «تاریخ الحیوان[۱]» ارسطو (۱۲۱۷م)
استناد میکند (دِیلز، 395, 402).
۳. ترجمۀ «السماء و
العالم» ارسطو، با شرح ابنرشد بر آن، که به استفان پرونسی تقدیم
شده است. پیشتر در حدود ۱۱۷۵م گراردوس «السماء و
العالم» ارسطو را از روی ترجمۀ عربی یوحنا بن بطریق به عربی درآورده بود. اسکات
یک بار دیگر این متن را، با بهرهگیری از همان روایت
عربی، به لاتین ترجمه کرد و بهعنوان مقدمهای بر ترجمۀ لاتین
خود از شرح ابنرشد بر این اثر قرار داد. به روایت راجر بیکن،
اسکات در ۱۲۳۰م به پاریس رسید و ترجمههای
کتاب طبیعیات [۲]ارسطو را همراه آورد که به احتمال بسیار،
ترجمۀ «السماء» را نیز دربر داشت. در هر صورت، اهدای این
ترجمه به استفان پرونسی تاریخ ۱۲۳۱م را بر خود
دارد. اندکی بعد، رابرت گروستست و در فاصلۀ
۱۲۶۰-۱۲۷۰م نیز ویلیام
موربکی، بار دیگر، این اثر را از یونانی به لاتین
برگرداندند (گوتمَن، 109-110؛ تامسن، همانجا؛ برنت، 263).
۴. ترجمۀ «کتاب
النفس[۳]» ارسطو با شرح کبیر ابنرشد بر آن (هسکینز، همان،
255؛ سارتن، II/ 580؛ دان، 327).
۵. ترجمۀ بیشتر
مقالات مابعدالطبیعة ارسطو (۱۰ مقالۀ نخست بهجز
بخشهایی از مقالۀ نخست، و بخشهایی از مقالۀ دوازدهم؛
مقالههای ۱۱، ۱۳ و ۱۴ یا ترجمه
نشدهاند یا به دست ما نرسیدهاند) همراه با شرح کبیر ابنرشد
بر آن، مجموعۀ گستردهای از آثار ارسطویی و شروح آنها را در دسترس
دانشجویان قرار داد (مینیو ـ پالوئلو، همانجا؛ مارن، 44).
۶. «تقسیمات
فلسفه[۴]»، دربارۀ طبقهبندی علوم. این رساله احتمالاً در حدود
۱۲۳۰م تألیف شده، و امروزه تنها پارههایی
از آن در قالب نقل قولهای وَنسان دو بووه برجای مانده است. اسکات در این
کتاب، دو تقسیمبندی خلاصه از علوم ارائه میکند:
در روایت نخست، او تقسیم
فلسفه را به نظری و عملی به ارسطو نسبت میدهد که بر پایۀ آن،
فلسفۀ عملی به چیزهای ساختۀ انسان، مانند
قوانین، نهادها، ارتش، جنگ، و همۀ چیزهای مصنوع، میپردازد.
از اینرو، فلسفۀ عملی مشتمل است بر علوم مدنی، که به مردم فرهیخته
اختصاص دارد، و حرفههایی مانند کفاشی، معماری و جز آن،
که مخصوص عوام است.
طبقهبندی دوم اسکات، احتمالاً بهواسطۀ رسالۀ تقسیمات
علوم دُمینگو گوندیسالوو[۵]، تحت تأثیر دیدگاههای
فلاسفۀ مسلمان است، بهویژه تقسیمبندی فارابی در احصاء
العلوم (دربارۀ تأثیر دیدگاههای فارابی بر طبقهبندی علوم
در اروپای سدههای میانه، نک : کرامتی، جم )، و دیدگاههای
منفی تقسیمبندی نخست در قالب حرفهها در آن دیده نمیشود.
اسکات در طبقهبندی دوم، فلسفۀ عملی را، متناظر با فلسفۀ نظری، به ۳ شاخه تقسیم
میکند: شاخۀ نخست، مرتبط با طبیعیات، دربرگیرندۀ پزشکی،
کشاورزی، کیمیا، غیبگویی، قضاوت، دانش آینهها،
ناوبری و بسیاری چیزهای دیگر است؛ شاخۀ دیگر،
متناظر با ریاضیات، مشتمل است بر بازرگانی، درودگری و
ساختمانسازی، حجاری، کفاشی، و بسیاری دیگر
از این دست، که به مکانیک و کاربردهای آن مربوط میشود (ویتنی،
133-135، نیز 116؛ هسکینز، همان، 256-257؛ نیز: اشتایناشنایدر،
55-58؛ لُکلِر، 451-459؛ سارتن، II/ 491-492, 579-580؛ کرِن، 592).
۶. «مسائل نیکولای
مشایی[۶]»، مجموعهای از تألیفات ابنرشد که
آلبرتوس کبیر آن را به مایکل اسکات نسبت داده است (هسکینز، همانجا؛
سارتن، II/ 580؛ موندل، 112).
دورۀ سیسیلی
۷. «ترجمۀ همراه با تلخیص
کتاب الحیوان [= فن هشتم از جملۀ طبیعیات الشفاء] ابنسینا[۷]»
(دربرگیرندۀ مروری بر آثار جانورشناسی ارسطو و مقایسۀ آنها
با دیدگاههای جالینوسی). این ترجمه به امپراتور
فردریک دوم پیشکش شده است، و باید در
۱۲۳۲م یا اندکی پیش از آن به پایان
رسیده باشد؛ زیرا برپایۀ نسخۀ موجود در واتیکان،
فردریک دوم در ۱۲۳۲م در مِسینا به استنساخ این
کتاب از روی نسخۀ شخصی خود فرمان داد (ثـورندایک، 83؛ هسکینز، سارتن،
همانجاها؛ مینیـو ـ پـالوئلـو، «مایکل»،361؛ گرهارت، 162؛ قس:
برنت، 264-265، که بر آن است که کار ترجمه الزاماً در همان سیسیل صورت
نگرفته است؛ براون، 31، به تاریخ ۱۲۱۰م اشاره میکند
که نادرست است). رابرت گروستست از این ترجمه بهره برده است (دیلز،
382). برخلاف تصور فرنچ (p. 100)، عبارتهایی چون «فاضل الاطباء جالینوس
گوید» یا «فیلسوف/ معلم اول گوید» را خود ابنسینا
برای بیان دیدگاههای جالینوس و ارسطو بهکار برده
است (مثلاً ص ۲۵۳، ۲۶۳) و از افزودههای
اسکات بر ترجمههای لاتین نیست.
همچنین، ۳ رسالۀ زیر
در اختربینی و علم عمومی تألیف، و به فردریک دوم
تقدیم شده است:
۸. «کتاب مدخل» در اخترشماری
که مقدمهای کلی است دربارۀ اخترگویی در ۴
باب، شامل تاریخ این علم. ظاهراً ۲ روایت، یکی
مفصل (مدخل کبیر[۸]) و دیگری مختصر (مدخل صغیر)، از
این اثر در دست است (فدریچی ـ وِسکوینی،
۲۷۴, ۲۸۰).
۹. «کتاب خاص[۹]»، که آن هم
مقدمهای عامهفهم است دربارۀ اخترگویی، و بسیار کوتاهتر از «کتاب مدخل» است. ربع
آخر آن شامل یک رشته سؤالات علمی فردریک دوم و پاسخهای
اسکات بدانهاست، ازجمله توصیفی از چشمههای آب گرم گوگرددار ایتالیا
و پدیدۀ آتشفشانی جزایر لیپاری (هسکینز، همان،
۲۶۸؛ سارتن، II/ ۵۱۵, ۵۸۰). هسکینز که متن لاتین این
پرسش و پاسخها را همراه با شرح مختصر پاسخهای آنها، به انگلیسی
منتشر ساخته است (همان، ۲۶۸-۲۷۴)، تأکید
میکند که اسکات به همۀ پرسشها پاسخ نداده است و پاسخهای موجود نیز چندان قانعکننده
نیست (همان، 274-275).
۱۰. فیزیوگنومیا
یا علم الفراسة (عنوان چ ۱۴۷۷م در ونیز؛ ترجمۀ تحت
الفظی: «داوری از روی ظاهر») یا «سرّ الطبیعة[۱۰]»
(عنوان چ ۱۵۸۰م در لیون؛ نک : کیول، 309؛ بریتن،
149)، کتابی است دربارۀ پیبردن به شخصیت فرد از روی ظاهر، بهویژه
چهره، که در واقع، تعمیم علم الفراسة (پیبردن به شخصیت از روی
چهره) بهشمار میآید. مایکل اسکات نخستین کسی بود
که فیزیوگنومیا را در شمار علوم طبیعی طبقهبندی
کرد و این موضوع را به مرتبۀ یکی از شاخههای علوم فلسفی ارتقا داد. او همچنین
به فردریک دوم سفارش کرد که این علم را بزرگ دارد، چه فرمانروا میتواند
با کمک این علم، خیر و شر را از یکدیگر تشخیص دهد
(زیگلِر، 287). در آغاز آن، فصلی دربارۀ آمیزش
جنسی و تولید مثل آمده است (نک : لُمِی، 128, 133, 135). شاید
این رساله منشأ تقسیم خیالی رحم به ۷ حجره بوده
است (۳ تا در چپ، ۳ تا در راست و یکی در مرکز، سارتن، III/ 268)،
که در بسیاری از آثار بعدی دیده میشود. این
اثر شامل رسالهای است دربارۀ ادرار و تنها رسالۀ پزشکیای است که در انتساب آن به اسکات تردیدی نیست
(همو، II/ 580). میان برخی مواضع کتاب اسکات و اثری کهنتر،
منسوب به ارسطو، موسوم به «سر الاسرار[۱۱]»، و نیز میان
بخش نخست آن (دربارۀ زنان) و کتابی [۱۲]منسوب به آلبرتوس کبیر
شباهتهایی وجود دارد (کیول، همانجا).
۱۱. رساله در کیمیا
با نام «الصناعة[۱۳]» یا «صناعة الکیمیا[۱۴]»
که از آن ۳ روایت بسیار متفاوت وجود دارد و شاید یکی
از آنها با نام «الصناعة الصغیرة[۱۵]» خلاصۀ روایت
اصلی باشد. این اثر دارای شواهد جالبی از همکاری
آزمایشگران مسلمان و یهودی است (هسکینز، «کیمیا[۱۶]...»،
passim؛ سارتن، تامسن، همانجاها؛ همو، «متون[۱۷]...»، 524, passim).
به نظر مولتهاوف (p. 360)، کتاب اسکات و برخی آثار سدۀ
۱۳م، همچون آثار گِبِرِ[۱۸] لاتینی (آثار
منحول لاتین منسوب به جابر) و «کتاب کلاریتاتیس[۱۹]»
از نخستین آثاری بهشمار میآیند که در آنها، شرح فرایندهای
شیمیایی نسبتاً روشن است.
برخی پژوهشگران اروپایی،
پس از مقایسۀ برخی ترجمههای لاتین آثار ارسطو ــ که معمولاً در دستنوشتهها،
ترجمۀ لاتین شروح ابنرشد بر آنها را نیز در پی دارد ــ با
ترجمههایی که یقیناً از آنِ اسکات است، احتمال دادهاند
که این آثار را نیز اسکات ترجمه کرده باشد. از جملۀ آنها
میتوان اینها را برشمرد: ترجمۀ شرح متوسط ابنرشد بر «الکون و
الفساد»؛ ترجمۀ شرح متوسط ابنرشد بر مقالۀ چهارم «الآثار العلویة»؛ ترجمۀ بخشهای
مختلف اثری از ارسطو موسوم به «طبیعیات کوچک[۲۰]»
(که مسلمانانْ هر بخش آن را همچون رسالهای مستقل به عربی ترجمه کرده
بودند)؛ ترجمۀ متن «سماع طبیعی» ارسطو و شرح کبیر ابنرشد بر آن؛ و
ترجمۀ متن مابعدالطبیعه و اخلاق ارسطو همراه با شروح ابنرشد (سارتن،
همانجـا؛ کلَگِت، 491؛ مینیو ـ پالوئلو، «ارسطو»، 272-273؛ مولر،
192, 197, 205؛ برنت، 263؛ فرویدنتال، 121-122؛ برای دیگر آثار
منسوب به اسکات، نک : هسکینز، «کیمیا»، passim؛ سارتن، همانجا).
مآخذ
ابنسینا، «کتاب الحیوان»،
الشفاء (طبیعیات)، بهکوشش ابراهیم مدکور و دیگران،
قاهره، ۱۹۵۲-۱۹۸۳م؛ کرامتی،
یونس، «تأثیر دیدگاههای فارابی بر طبقهبندی
علوم در اروپای سدههای میانه»، کتاب ماه فلسفه (دورۀ جدید)،
شم ۱۷، ۱۳۸۸ش؛ نیز:
Baumann, D. & B. Haggh, «Musical
Acoustics in the Middle Ages», Early Music, 1990, vol. XVIII, no. 2; Britton,
P. D. G., «The signs of faces: Leonardo on physiognomic science and the
"Four Universal States of Man"», Renaissance Studies, 2002, vol. XVI,
no. 2; Brown, R. J. W., An Enquiry in to the Life and Legend of Michael Scot,
Edinburgh, 1897; Burnett, C., «The Coherence of the Arabic-Latin Translation
Program in Toledo in the Twelfth Century», Science in Context, 2001, vol. XIV,
nos. 1/ 2; Carmody, F. J., «The Planetary Theory of Ibn Rushd», Osiris, vol. X
(1952); Clagett, M., «Reviewed work: Commentarivm medivm in Aristotelis de
generatione et corrvptione libros by Averrois Cordvbensis», Isis, 1957, vol.
XLVIII, no. 4; Cule, J., «The Enigma of Facial Expression: Medical Interest in
Metoposcopy», Journal of the History of Medicine and Allied Sciences, 1993,
vol. XLVIII, no. 3; Dales, R. C., «Robert Grosseteste's Scientific Works»,
Isis, 1961, vol. LII, no. 3; Dante Alighieri, The Divine Comedy, tr. H. F.
Cary, New York, 1909; Dobbs-Weinstein, I., «Jewish philosophy», The Cambridge
Companion To Medieval Philosophy, ed. A. S. McGrade, Cambridge, 2006; Dunne,
M., «Thirteenth And Fourteenth-Century Commentaries On The De longitudine et
brevitate vitae», Early Science and Medicine, 2003, vol. VIII, no. 4; EB, 2008;
Endress,G., «Review of De animalibus: Michael Scot's Arabic-Latin
Translation...», Isis, 1995, vol. LXXXVI, no. 1; Farmer, H. G., «Who Was
Johannes Ocreatus?», JRAS, no. 2, (Apr. 1939); Federici-Vescovini, G.,«Michel
Scot et la "Theorica Planetarum Gerardi"», Early Science and
Medicine, 1996, vol. I, no. 2; French, R. K., «De Juramentis Membrorum and the
Reception of Galenic Physiological Anatomy», Isis, 1979, vol. LXX, no. 1;
Freudenthal, G., «Maimonides' Guide of the Perplexed and the Transmission of
the Mathematical Tract...», Vivarium, 1988, vol. XXVI, no. 2; Gerhardt, M. I. ,
«Knowledge in decline: Ancient and medieval information on
"ink-fishes" and their habits», ibid., 1966, vol. IV, no. 1; Gutman,
O., «On the Fringes of the Corpus Aristotelicum: The Pseudo-Avicenna
"Liber Celi et Mundi"», Early Science and Medicine, 1997, vol. II,
no. 2; Haskins, C. H., «Michael Scot and Frederick II», Isis, 1921, vol. IV,
no. 2; id., «The "Alchemy" Ascribed to Michael Scot», ibid., 1928,
vol. X, no. 2; Hirsch, S. A., «Early English Hebraists. Roger Bacon and His
Predecessors», The Jewish Quarterly Review, 1899, vol. XII, no. 1; Kay, R.,
»The Spare Ribs of Dante's Michael Scot«, Dante Studies, no. 103 (1985); Kren,
C., »Gundissalinus, Dominicus«, DSB, vol. V; Leclerc, L., Histoire de la
Médecine Arabe, New York, 1971, vol. II; Lemay, H., «The Stars and Human
Sexuality: Some Medieval Scientific Views», Isis, 1980, vol. LXXI, no. 1;
Mancha, J. L., «Al-Bitrūjī’s Theory
of the Motions of the Fixed Stars», Archive for History of Exact Science, 2004,
vol. VIII, no. 2; Marrone, S. P. , «Medieval philosophy in context», The
Cambridge Companion To Medieval Philosophy, ed. A. S. McGrade, Cambridge, 2006;
McVaugh, M., «Frederick II of Hohenstaufen», DSB, vol. V; Minio-Paluello, L.,
«Aristotle», ibid., vol. I; id., «Michael Scot», ibid., vol. IX; Molland, G.,
«Roger Bacon and the Hermetic Tradition in Medieval Science», Vivarium, 1993,
vol. XXXI, no. 1; Morpurgo, P., «Scot, Michael», Oxford Dictionary of National
Biography, Oxford, 2004; Mueller, I., «Physics And Astronomy: Aristotle's...»,
Arabic Sciences and Philosophy, 2006, vol. XVI, no. 2; Muendel, J., «The
Manufacture Of The Skullcap (Cervelliera) In The Florentine Countryside...», Early
Science and Medicine, 2002, vol. VII, no. 2; Multhauf, R. P., «John of
Rupescissa and the Origin of Medical Chemistry», Isis, 1954, vol. XLV, no. 4;
Saperstein, M., «Christians and Christianity in the Sermons of Jacob Anatoli»,
Jewish History, 1992, vol. VI, nos. 1/ 2; Sarton, G., Introduction to the
History of Science, Baltimore, 1927-1947; Steinschneider, M., Die Europaischen
Ubersetzungen aus dem Arabischen bis Mitte des 17. Jahrhunderts, Graz, 1956;
Thomson, S. H., «Scot, Michael», Encyclopedia of Philosophy, ed. D. M.
Borchert, 2nd edition, 2006; id., «The Texts of Michael Scot's Ars Alchemie»,
Osiris, vol. V (1938); Thorndike, L., «Vatican Latin Manuscripts in the History
of Science and Medicine», Isis, 1929, vol. XIII, no. 1; Tkacz, M. W., «Albert the
Great and the Revival of Aristotle's Zoological Research Program», Vivarium,
2007, vol. XLIV, no. 1; Van Oppenraay, A. M. I., «The Reception Of Aristotle's
History Of Animals In The Marginalia...», Early Science and Medicine, 2003,
vol. VIII, no. 4; Whitney, E., «Paradise Restored: The Mechanical Arts from
Antiquity throught the Thirteenth Century», Transactions of the American
Philosophical Society (New. S.), 1990, vol. LXXX, no. 1; Ziegler, J.,
«Philosophers and Physicians on the Scientific Validity of Latin Physiognomy,
1200-1500», Early Science and Medicine, 2007, vol. XII, no. 3.