آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 5 دی 1398 تاریخچه مقاله
آرْنِلْد [ārneld]، مَثیو(1822- 1888م/ 1238-1305ق)، شاعر و منتقد ادبی و اجتماعی انگلیسی دورۀ ویکتوریا که بهویژه به سبب حملاتاصولیاشبرسلیقهها و کردارهای معاصرِ «بربرها» (طبقۀ اشراف)،«فلسطیها» (طبقۀ متوسط بازاری) و«عوام»شهرت دارد.
آرنلد در 1843م جایزۀ نیودیگِیت را برای شعر کراموِل ربود و در 1851م از سوی لرد لَندْزْداون به بازرسی مدارس گمارده شد؛ بارها نیز از سوی دولت برای بررسی وضع آموزش در فرانسه، آلمان، هلند و سویس، به این کشورها فرستاده شد. او دو گزارش دربارۀ مدارس خارج تهیه کرد که به صورت دو کتاب به چاپ رسید و گزارشهای سالانهاش در باب مدارس بریتانیا توجه گستردهای را برانگیخت. نخستین کتاب شعرش «عیاش آواره و شعرهای دیگر سرودۀ آ.» (1849م) بود و در پی آن (1852م) کتاب دیگری هم با همان امضا به نام «اِمپِدُکْلِس بر کوه اِتنا و شعرهای دیگر» چاپ کرد. در 1853م نخستین کتاب شعر او با نام واقعی سراینده منتشر شد. تراژدی کلاسیک او به نام مِرُپه در 1858م و «شعرهای تازه» در 1867م منتشر شدند. اشعار او بیشتر درونی، شخصی و سرشار از حسرت رمانتیک،احساسات بدبینانه و غم غربت است. از ویژگیهای مهم شعری آرنلد گفتوگو با خود یا اعتراف درونی است، با اینهمه، او آثاری حماسی و غیرشخصی، مانند رستم و سهراب نیز دارد. «ساحل دووِر»، «کولی ادیب» و «ثورْسیس» از دیگر آثار چشمگیر اوست. آرنلد در 1857م به استادی کرسی شعر در دانشگاه آکسفرد برگزیده شد. ثمرۀ استادی او 3 گفتار «در باب ترجمۀ هُمر» (1861م) بود که در آن صراحت و اصالت همر را همچون نوشداروی جهان مدرن «که دچار شتاب بیمارگونه و هدفهای متشتّت شده است»، پیش میکشد و گفتارهایی «در باب بررسی ادبیات سِلتی» (1867م) که در آن نژاد سِلت را نماد چیزی میداند که استبداد، ابتذال و سودجویی را نفی میکند. آرنلد اعتقاد داشت که منتقد ادبی انگلیسی باید غیر از ادبیات خود، ادبیات کشورهای دیگر را بشناسد و با معیارهای اروپایی آشنا باشد. نخستین مقاله از مجموعه مقالات چاپ 1888م آرنلد با نام «بررسی شعر» شامل بسیاری از اندیشههایی است که او به سبب آنها شهرت دارد: در دورهای که ایمان بر باد رفته است، شعر ناگزیر جای مذهب را خواهد گرفت. بقیۀ مقالات، جز دو مقالۀ آخر (دربارۀ تولستوی و آمیِل)، راجع به شاعران انگلیسی است: میلتِن، گرِی، کیتْس، وِردْزوِرث، بایرِن و شِلی. «فرهنگ و هرج و مرج» از برخی جهات مهمترین اثر آرنلد است. این نوشته بسط حملههای پیشین او در «وظیفۀ نقد» و «هاینریش هاینه» بر کوته نظری، ابتذال و مالپرستی انگلستان عهد ویکتوریا ست. گروهبندی جامعۀ انگلستان از سوی آرنلد به «بربرها» (اشراف شاد و بشاش، دارای آرامش و دور از هرگونه اندیشه)، فلسطیان (این دژ ناسازگار با مذهب رسمی، با نیرو و اخلاقیات فراوان، ولی عاری از ذوق و بینش) و عوام (که هنوز خام و کورند)، بسیارمشهور است. آرنلد گروه دوم را متنفذترین بخش جامعۀ آن روز میدانست که باید به آنان آموزش داد و انسانیشان کرد. سرانجام آرنلد به مذهب، مشغلۀ همیشگی و کانون راستین سراسر زندگیاش رو آورد و کتابهایی دربارۀ آن نوشت: «پولُس قدیس و پرتستانیسم» (1870م)، «ادبیات و جزمیت» (1873م)، «خدا و کتاب مقدس» (1875م) و «آخرین مقالهها در باب کلیسا و مذهب»(1877م)؛ او در اینکتابها بهراستی«نوگرایی» آنگلیکان را بنیان گذاشت. آرنلد همچون همۀ لیبرالهای مذهبی، از دو سو آماج حمله بود: ارتدکسها او را متهم به بیاعتقادی میکردند، و اینکه خدا را به «جریان اراده» تبدیل کرده، و انگیزۀ مبهم را به جای اعتقاد مشخص نشاندهاست؛ و بیدینان، به سبب چسبیدن او به کلیسا و حفظ برخی از اعتقادات مسیحی که خود پایههایش را سست کرده بود، به او میتاختند. آرنلد ناگهان در پی نارسایی قلبی درگذشت (1888م) و در لِیْلِم در جوار 3 پسرش که مرگ آنها بر سراسر زندگی او سایه افکنده بود، به خاک سپرده شد. (112)