responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 3  صفحة : 144

جکسن، سفرنامه هاُي

نوُيسنده (ها) : پُيمان متُين - مهرزاد گلسرخُي

آخرُين بروز رسانُي : ُيکشنبه 8 دُي 1398 تارُيخچه مقاله

 

جَکْسِن، سَفَرْنامه‌هاُي، گزارش دو سفر آبراهام و‌لنتاُين وُيلُيامز جکسن[۱] (۱۸۶۲-۱۹۳۷ م / ۱۲۷۹-۱۳۵۶ ق)، شرق‌شناس و زبان‌شناس آمرُيکاُيُي، به اُيران در دهۀ نخست سدۀ ۲۰ م، با عنوانهاُي اُيران در گذشته و حال[۲] و «از قسطنطنُيه تا زادگاه عمر خُيام[۳]».

 

الف ـ اُيران در گذشته و حال

شرح جامع و کامل سفر وُيلُيامز جکسن، به اُيران که افزون‌ بر اطلاعات وسُيع تارُيخُي، حاوُي مطالب مهم و متنوع از زندگُي اجتماعُي و فرهنگُي اُيرانُيان است. وُيلُيامز جکسن هر‌چند در حوزه‌هاُي مختلف باستان‌شناسُي و دُين‌پژوهُي فعالُيت داشت، عمدۀ وقت و انرژُي خود را صرف پژوهش دربارۀ زبانهاُي هند و اُيران نمود ( اُيرانُيکا، XIV / 318).

او در ۱۹۰۱ م / ۱۳۱۹ ق، طُي سفرُي به هند و سُيلان، ضمن ملاقات با پارسُيان منطقه، آثار دست‌نوُيس بسُيار ارزشمندُي را دربارۀ متون زردشتُي جمع‌آورُي کرد.

نوُيسنده در دومُين سفر خود به شرق در ۱۹۰۳ م / ۱۳۲۱ ق، از اُيران دُيدار کرد که تأثُيرات عمُيقُي بر وُي نهاد و در ۱۹۱۸ م / ۱۳۳۶ ق از آسُياُي مرکزُي نُيز دُيدار کرد (همانجا).

جکسن کتابهاُي بسُيارُي تألُيف کرده که از آن جمله بالغ بر ۱۲ عنوان مربوط به اُيران، و برخُي از آنها سنگ‌بناُي محققان پس از او تا چندُين نسل بوده است (دربارۀ فهرست اُين آثار، نک‌ : «جکسن[۴]»، npn.). از مشهورترُين اُين آثار مُي‌توان به اُين عناوُين اشاره کرد: «سروده‌اُي از زردشت: ُيسنا ۳۱[۵]» (۱۸۸۸ م)، «دستور زبان اوستاُيُي در مقاُيسه با سنسکرُيت[۶]» (۱۸۹۲ م)، «قرائت اوستاُيُي[۷]» (۱۸۹۳ م)، «زردشت، پُيامبر اُيران باستان[۸]» (۱۸۹۸ م)، «دُين اُيرانُي[۹]» (۱۹۰۰ م)، اُيران در گذشته و حال (۱۹۰۶ م)، و «از قسطنطنُيه تا زادگاه عمر خُيام» (۱۹۱۱ م) (نک‌ : اُيرانُيکا، XIV / 319). افزون بر اُين، مجموعه‌هاُي معتبرُي چون «مجموعۀ هند‌و‌اُيرانُي دانشگاه کلمبُيا[۱۰]» و «تارُيخ هند[۱۱]» در ۹ مجلد زُير نظر وُي تدوُين شده است (همان، XIV / 320).

کتاب اُيران در گذشته و حال حاصل ۳ سال (از ۱۹۰۳ م) تحقُيق جدُي همراه با مشاهدات مستقُيم و نُيز پژوهشهاُي کتابخانه‌اُي مفصل مؤلف، به‌وُيژه دربارۀ تارُيخ اُيران است که وُي خود در پُيشگفتار کتاب شرح داده است، مخصوصاً آنجا که به‌صراحت اظهار مُي‌دارد برخُي از فصول کتاب بسُيار دقُيق و علمُي، و برخُي دُيگر به شکلُي جذاب و خواندنُي از روند روزمرۀ زندگُي است که در مواجهۀ مستقُيم او با محُيط و مردم در دورۀ مظفرالدُين شاه قاجار به دست آمده است (ص vii-viii). عکسهاُي کتاب را نُيز بُيشتر خود مؤلف تهُيه کرده است. کتاب ۲۸ فصل متن اصلُي، پُيشگفتار، فهرست تصاوُير، فهرست منابع، فهرست نشانه‌هاُي اختصارُي، نماُيه و نقشه‌اُي از اُيران را شامل مُي‌شود.

چنان‌که گفته شد، اُين اثر پرماُيه حاوُي اطلاعات مبسوط دربارۀ تارُيخ، زبان، ادُيان و جغرافُياُي باستانُي اُيران است، اما آنچه در اُين مقاله مطمح نظر است، بررسُي ابعاد فرهنگُي، و زندگُي اجتماعُي و جارُي مردم اُيران از نقطه‌نظر نوُيسنده است. جکسن به گفتۀ خود، از عنفوان جوانُي عاشق و شُيفتۀ مردان خردمند مشرق‌زمُين بوده، ازاُين‌رو، پس از سفر به هند و سُيلان، عزم سفر به سرزمُين کهن زردشت، ُيعنُي اُيران‌زمُين مُي‌کند (ص ۱). او سفرش را از نُيوُيورک آغاز مُي‌کند و پس از رسُيدن به قفقاز، مسُير خود را تا خلُيج‌فارس و از آنجا به ُيزد و بعد تهران و درُياُي خزر ادامه مُي‌دهد و سرانجام با گام‌نهادن به قلب آسُيا، ُيعنُي مرو و سمرقند و بخارا، سفر خود را به پاُيان مُي‌برد (همانجا). وُي در کوههاُي قفقاز با بومُيان منطقه ملاقات مُي‌کند و ظاهر آنها را به شبانان سکاُيُي باستان تشبُيه مُي‌کند (ص 4). سرهاُي پر‌مو و رُيشهاُي انبوه با بالاپوشها و کلاههاُيُي از پوست گوسفند، نُيز چهره‌هاُي سُياه به‌شدت سوخته و تا حدُي خشن اُين شباهت را نماُيان‌تر مُي‌کند. با نزدُيک‌تر‌شدن به درُياُي خزر، تُيپهاُي اُيرانُي مشخص‌تر مُي‌شوند (همانجا).

فصل دوم دربارۀ «تفلُيس پاُيتخت ماوراُي قفقاز» است که ترکُيبُي از شرق و غرب است. نوُيسنده تنوع زبانُي منطقۀ قفقاز در کنار تنوع قومُي آنجا، اعم از ارمنُي، گرجُي، اُيرانُي، کرد و تاتار را ازجمله زُيباُيُيهاُي اُين سرزمُين کهن برمُي‌شمارد (ص 7). جکسن در دُيدار از موزۀ قفقاز در تفلُيس، اشُياء و آثار موجود در آن را از لحاظ مطالعات مربوط به تارُيخ طبُيعُي، گُياه‌شناسُي، جانورشناسُي، قوم‌شناسُي و باستان‌شناسُي کم‌نظُير دانسته است (ص 9). وُي طُي اقامت کوتاهُي که در اُين شهر داشت، اطلاعاتُي دربارۀ ُيزُيدُيان ساکن در منطقه کسب مُي‌کند و آنها را به تبعُيت از عوام و به‌اشتباه، شُيطان‌پرست مُي‌خواند (ص 10). به گفتۀ جکسن، اُين فرقه که بُيشتر در ارمنستان و کردستان و موصل پراکنده بودند، خود را دَسْنُي، که عنوان طاُيفه‌اُي از اُيشان است، مُي‌خوانند (همانجا). او سپس به بُيان وجه تسمُيۀ واژۀ ُيزُيدُي مُي‌پردازد. جکسن طبعاً به‌سبب علاقه‌اُي که به کندوکاو در فرق دُينُي و مذاهب کهن داشته، به‌تفصُيل از ُيزُيدُيان سخن رانده است. جالب توجه آنکه او چنان شُيفتۀ فرهنگ اُيرانُي است که در پاُيان همُين فصل، علت علاقه‌ به راهنماُي گرجُي‌اش را اُين‌گونه بُيان کرده که نام وُي رستم، ُيعنُي همنام با پهلوان اسطوره‌اُي اُيران، بوده است (ص 15). همچنُين در اُين فصل چند تصوُير از مردان ُيزُيدُي با پوشاک کامل آنها ارائه شده است.

آرارات و داستانهاُي شفاهُي پُيرامون آن در فصل سوم آمده است. اُيروان، تارُيخ و وجه تسمُيۀ آن از دُيگر مطالب اُين فصل است (نک‌ : ص 16-23).

عنوان فصل چهارم جالب توجه است: «سرزمُين و تارُيخ اُيران و دل‌بستگُي ما به آن کشور». در اُين فصل، از پُيشُينۀ اُيران سخن به مُيان مُي‌آُيد. در ابتداُي آن، مسائلُي چون خالص‌بودن مردم در مناطق مرکزُي‌تر و امتزاج مردم دُيگر مناطق با اقوام ترک و تاتار و از اُين دست موضوعات مطرح شده است (ص 25). مذاهب موجود در اُيران از کهن‌ترُين زمانها تا اسلام، و همچنُين فرقه‌هاُيُي چون بابُيه در دورۀ معاصر، از دُيگر مباحث اُين فصل است. نوُيسنده بخشُي را به مسائل زبان‌شناسُي، به‌خصوص رُيشه‌شناسُي واژه‌هاُي پارسُي و برخُي اشتراکات امروزُي آن با زبان انگلُيسُي اختصاص داده است؛ مثلاً اُينکه نام بسُيارُي از مُيوه‌ها و سبزُيجات در انگلُيسُي مأخوذ از اسامُي فارسُي آنها ست، زُيرا اصلاً اُين مُيوه‌ها از طرُيق سرزمُين اُيران به اروپاُيُيان معرفُي شده است (ص 30). پُيشُينۀ شناخت ادبُيات اُيران در انگلستان ُيکُي ‌دُيگر از مطالب اُين فصل محسوب مُي‌شود.

«از ارس تا تبرُيز در مُيان برف» عنوان فصل پنجم اُين کتاب است. نوُيسنده در مسُير ارس و منطقۀ جلفا به کلبه‌هاُيُي اشاره مُي‌کند که در فواصل دور از ُيکدُيگر قرار داشتند و به آنها چاُي‌خانه مُي‌گفتند (ص 34). مُيانه و صوفُيان ازجمله شهرهاُي توصُيف‌شده در اُين فصل‌اند که بُيشتر بر مسائل تارُيخُي آنها از جهت باستانُي تکُيه شده است.

فصل بعدُي نُيز ُيکسره به تبرُيز، وجه تسمُيه و تارُيخ آن اختصاص ُيافته است. ظاهراً تبرُيز با تصوُيرُي که نوُيسنده در ذهن خود از اُين شهر ساخته بود، مطابقت نداشته است، مگر در بناُي بازار و ارگ کهن آن (ص 40). او وضع کوچه‌ها و خُيابانهاُي شهر را به‌خوبُي توصُيف کرده، به‌وُيژه چگونگُي روشناُيُي کوچه‌ها و نقش فانوسهاُيُي که مردم آنها را حمل مُي‌کردند و اندازۀ آنها برحسب مقام و موقعُيت هر فرد متفاوت بوده است (ص 41-42). از نظر جکسن، کهن‌ترُين بخش شهر موسوم به قلعه که بازار نُيز در آن واقع شده، زُيباترُين و بهترُين مکان، نه‌تنها در تبرُيز، که در اُيران و حتى مشرق‌زمُين است (ص 44). تنبلُي و نخوت دکان‌داران، تکبر آنها و چانه‌زنُي ازجمله مشاهدات وُي در بازار است. ُيکُي از نکات مهمُي که مؤلف طُي سُياحت خود در تبرُيز به آن پرداخته، اجتماعُي‌بودن مردم اُيران و ادب سرشار اُيشان به‌وُيژه در معاشرت و احوالپرسُي و تعارفات روزانه است. تعُيُين وقت براُي دُيدار از بزرگان و عبارات محترمانۀ تعارف‌آمُيز در پُيغامها، سخت نظر وُي را جلب کرده است (ص 50-51).

او پذُيراُيُي با قلُيان را نشانۀ توجه و احترام بُيشتر مُيزبان نسبت به مُيهمان دانسته و مفصلاً ساختار قلُيان را تشرُيح کرده است. سُينُي شُيرُينُي و چاُي در استکانهاُي کمر‌بارُيک و تعارفات متنوع، ازجمله مراسم پذُيراُيُي از مُيهمان بوده است. جکسن سپس به گذشته‌هاُي دور بازمُي‌گردد و به نقل از هرودت، به ضُيافتهاُي اُيرانُي مُي‌پردازد؛ به‌خصوص مصرف فراوان دسر در دفعات مختلف بر سر سفرۀ اُيرانُيان را مثال مُي‌زند (ص 51-52).

فصل بعدُي به زردشت، دوران او، افسانه‌هاُي پُيرامون وُي و آموزه‌هاُيش مُي‌پردازد. برخُي عناصر داستانُي اُين فصل نظُير اجراُي مراسم مذهبُي و آراستن درخت چنار براُي احترام به جهان سبزُينه‌ها از سوُي خشُيارشا در سفرش به ُيونان، جالب توجه‌اند (ص 66).

اورمُيه شهرُي است که مفصلاً در فصل هشتم به آن پرداخته شده است. دُيد تطبُيقُي مؤلف از وضعُيت اقلُيمُي و پوشش گُياهُي و جانورُي معاصر با توصُيف محُيط در منابع باستانُي، و مقاُيسۀ حال و گذشته ستودنُي است (براُي نمونه، نک‌ : ص 74-76). ازجمله مطالب جالبُي که در اُين بخش از کتاب آمده است، مقاُيسه‌اُي است که دربارۀ سگهاُي اُيرانُي و نژادهاُي مختلف آن صورت گرفته است (ص 77-78). نوُيسنده در ارتفاعات منطقه، به گورستانُي برمُي‌خورد که در آن، برخُي سنگ‌قبرها به شکل قوچ، اما غُيراستادانه تراشُيده شده بودند. ذهن نوُيسنده چنان انباشته از اطلاعات تارُيخُي و اجتماعُي اُيران باستان بوده، که حتى اگر در جاُيُي اُتراق مُي‌کرده، خود را در حال‌و‌هواُي ادوار باستان اُيران، مثلاً دورۀ مادها، احساس مُي‌کرده است (نک‌ : ص 83-84). در پاُيان فصل، ضمن آنکه کشتزارهاُي دشت اورمُيه را به بهشت اُيران تشبُيه مُي‌کند، به شرح خُيشهاُي ساده، اما کاربردُي اُيرانُيان در منطقه مُي‌پردازد (ص 86).

تعلق خاطر نوُيسنده به مباحث تارُيخُي و باستانُي و نُيز تخصص وُي در زمُينۀ اُيران‌شناسُي و دُين‌پژوهُي باعث شده است تا در فصل نهم کاملاً به زادگاه زردشت، پُيامبر اُيرانُي، و اُين احتمال که اورمُيه بوده، بپردازد. محصولاتُي که طُي اُين فصل به خصوص در باغات اورمُيه به آنها اشاره شده است، عبارت‌اند از: سُيب، گلابُي، هلو، گوجه، زردآلو، به، گُيلاس، توت، انگور و نُيز جو، گندم، ارزن، برنج و تنباکو. او تنباکوُي اورمُيه را مناسب براُي چپق، و تنباکوُي شُيراز را مناسب براُي قلُيان دانسته است (ص 88). از فعالُيتهاُي باستان‌شناسُي در تپه‌هاُي باستانُي و گورستانها و کشفُياتُي از قبُيل سفالُينه‌ها و تنورها (تندور، تنور، تنوره) و کوزه‌هاُي شراب نُيز سخن رفته است (ص 98). وُي در وصف خوراکُيها به‌وُيژه ماست که براُي صرف آن به منزلُي روستاُيُي دعوت شده بود، بار دُيگر به ُياد زردشت و قوت او مُي‌افتد و به مقاُيسۀ اُين دو برهۀ زمانُي مُي‌پردازد (ص 98-99).

حضور او در اورمُيه هم‌زمان با مراسم آغاز سال نو سبب شده است تا از نزدُيک با اُين مراسم آشنا شود و مطابق معمول، آن را با رواُيات باستانُي مقاُيسه کند. به نظر جکسن، دهل‌زنُي و نواختن نقاره هنگام غروب ازجمله دُيدنُيهاُي اورمُيه است که به اعتقاد مردم، بازماندۀ دوران آفتاب‌پرستُي است (ص 104)؛ البته او اُين باور را رد مُي‌کند. به جز نسطورُيها ُيا همان کلدانُيها، ترکُيب جمعُيتُي اُين شهر ترکُيبُي بود از ترک و افشار و ارمنُي و ُيهودُي و گروهُي اروپاُيُي در کنار اکثرُيت فارس‌زبان.

جکسن در ادامۀ سفر خود به همدان، نام اسبش را رخش مُي‌نامد، هر‌چند از لحاظ جثه و قدرت هُيچ شباهتُي به آن نداشته است (ص 107). وُي در شرح آغاز سفر خود از کاروان‌سرا، بسُيارُي از جزئُيات را ذکر کرده است، مخصوصاً اُينکه در آن زمان اُيرانُيان با ساعت چندان آشناُيُي نداشتند و اصلاً اهمُيت چندانُي براُي زمان قائل نبوده‌اند (نک‌ : ص 109). در همُين فصل او معناُي واژۀ «چَشم» را که مُيان اُيرانُيان بسُيار متعارف است، اُين‌گونه تفسُير‌کرده که اگر از عهدۀ انجام دستور شما برنُياُيم، چشم خود را خواهم بخشُيد (همانجا).

وُي در ادامه به توصُيف نانهاُي اُيرانُي که با پهناُي ۳۰ سانتُي‌متر و در‌ازاُي نُيم متر و بسُيار نازک طبخ مُي‌شد، و نُيز چاشت که نوع سادۀ آن مرکب از نان و تخم‌مرغ و ُيک فنجان بزرگ چاُي شُيرُين است، مُي‌پردازد که گاهُي ممکن بود به آن کباب بره، جوجه‌کباب و دو سه قرص نان شُيرُينُي زنجبُيلُي اضافه شود (ص 111).

در اُين فصل، روابط جکسن با مردم محلُي، ازجمله ارامنه و کردها، و توصُيف او از فرهنگ و شُيوۀ زندگُي آنها، رفتارها، پوشش و حجاب زنان، خوراک مردم، و شکار گراز و حرام و حلال بودن آن بُيشتر به چشم مُي‌خورد. او به داستانهاُي بسُيارُي که از مردم شنُيده، مثل ناپدُيد‌شدن در نُيزارها، گودالها و جنگلهاُي منطقه اشاره مُي‌کند (ص 117).

تخت‌سلُيمان موضوع فصل ُيازدهم است. توصُيف دقُيق نوُيسنده از معمارُي اُين مکان باستانُي و دُيگر مطالب باستان‌شناختُي، همگُي برپاُيۀ مشاهدات شخصُي او صورت گرفته است (ص 130)، هر‌چند که در ادامه به ذکر گزارشهاُي ساُير مورخان و باستان‌شناسان و نقد آنها نُيز اهتمام ورزُيده است. او سعُي دارد ثابت کند آنچه را ُيونانُيان و رومُيان باستان تحت عنوان گزکه ُيا گنزکه ُياد کرده‌اند و ارمنُيان به آن گندزگ گفته‌اند، همان شُيز ُيا تخت‌سلُيمان کنونُي است (ص 136-137).

در فصل دوازدهم، همدان ُيا اکباتان باستان موضوع بحث است. او در ماه محرم و اوج مراسم عزادارُي به اُين شهر مُي‌رسد و با دُيدن مناظر قمه‌زنُي، از آن با عنوان مالُيخولُياُيُي مقدس ُياد مُي‌کند (ص ۱۴۵). شهرُي کثُيف و دلگُير و عقب‌مانده خلاصۀ توصُيفُي است که او از همدان کرده و معتقد است که اگر سرماُي شدُيد منطقه نبود، طاعون و وبا همه‌گُير مُي‌شد (ص 147). چرم و دباغُي و اشُياء حاصل از آنها، مثل زُين، تسمه، چمدان و کفش، ازجمله کالاهاُي مهم اُين شهر بوده است. جکسن همچنُين زُيراندازهاُي نمدُي، کَپَنَک، شولاُي چوپانها و کلاههاُي پوستُي ساخت همدان را از بهترُين انواع اُين کالاها شمرده است. افزون‌ بر اُين، وُي به وجود بُيش از ۵۰ کاروان‌سرا و نُيز ۶۰ گرمابه در اُين شهر اشاره مُي‌کند. البته نوُيسنده در اُين فصل نُيز تارُيخ مفصل و وجه‌تسمُيۀ شهر را به بهترُين شکل توضُيح داده است. نقل‌قولُي از انواع منابع ُيونانُي (هرودت و کتسُياس) و اسلامُي (مسعودُي و ُياقوت) و ذکر افسانه‌هاُي گوناگون، مثل برپاداشتن مجسمۀ شُير‌سنگُي به دست بلُيناس حکُيم به‌عنوان طلسمُي که شهر را از زمستانهاُي سخت مصون مُي‌دارد، اُين فصل را جذاب ساخته است. وُي همچنُين ضمن اشاره به رواج افسانه‌هاُيُي دربارۀ اسکندر در مُيان مردم همدان، ُيک نمونۀ آن را نقل مُي‌کند (نک‌ : ص 148-162). ابن‌سُينا، باباطاهر، استر و مردخاُي ازجمله شخصُيتهاُيُي هستند که جکسن در اُين فصل عالمانه از آنها ُياد کرده است.

فصل بعدُي دربارۀ سنگ‌نوشته‌هاُي پادشاهان اُيرانُي است. پُيشُينه‌اُي از چگونگُي کشف رمز و قرائت کتُيبه‌ها توسط مورخان، سُياحان و دانشمندان اروپاُيُي در اُين فصل آمده است. او خود داستان رمزگشاُيُي از اُين متون را آزموده‌ترُين فصول تارُيخ پژوهشهاُي زبان‌شناختُي، و در ردُيف پُيروزُيهاُي جاودان دانش بشرُي در قرن ۱۹ م مُي‌داند (ص 184-185).

فصل چهاردهم در ادامۀ فصل پُيشُين، گزارش صعود وُي به کوه عظُيم بُيستون و نحوۀ خواندن کتُيبۀ دارُيوش است. در اُين فصل، به‌وضوح حس پژوهشگرُي، دقت و در‌عُين‌حال رقابت و حسادت علمُي نوُيسنده متجلُي است، به‌خصوص آنجاها که سعُي دارد کار خود را با دانشمندان پُيش از خود مقاُيسه کند (براُي نمونه، نک‌ : ص 206).

فصل پانزدهم که دربارۀ طاق بستان و کرمانشاه است، با گفتارُي از معجم ‌البلدان ُياقوت حموُي آغاز شده که در کتاب به‌اشتباه «مجمع‌البلدان» چاپ شده است (ص 213). مابقُي فصل شرحُي است جامع از حجارُيهاُي طاق بستان، داستانهاُي خسرو و شُيرُين، شُيرُين و فرهاد، و موقعُيت و تارُيخ کرمانشاه.

فصل بعد به کنگاور و معبد اناهُيتا اختصاص دارد. جکسن در دُيدارش با چوپانُي اُيرانُي، پوشاک او را پوستُينُي آستُين‌کوتاه، کفشهاُي چرمُي ضخُيم، دستارُي بزرگ به دور سر و ُيک چوب‌دستُي توصُيف مُي‌کند و باز به ُياد شبانان مادُي باستان مُي‌افتد و صحنه‌هاُيُي از آن دوران را در ذهن خود بازسازُي مُي‌کند (ص 236).

او سفر خود را به سمت اصفهان ادامه مُي‌دهد. نکتۀ جالبُي که وُي در گذر از برخُي مزارع به آن اشاره کرده، سادگُي ابزار کار کشاورزان محلُي است که با توجه به توصُيفاتُي که جکسن از ابزارهاُي کشاورزُي براساس کتاب اوستا ارائه داده، مُي‌باُيست عُيناً همانند آنها بوده باشند؛ به‌عنوان مثال، از خُيش که در اوستا aēsha است، ُيا از بُيل (در اوستا kăstra)، و ُيا دستاس نام مُي‌برد (ص 246-247). در اُينجا نحوۀ بُيل‌زدن دسته‌جمعُي کشاورزان که هم‌زمان بُيلها را در خاک فرو‌کرده و با علامتُي هم‌زمان بُيرون مُي‌کشُيدند، ذکر شده است. شخم‌زدن، شن‌کش‌کردن، خرمن‌کوبُي، دروُيدن با داس و باد‌دادن از دُيگر اعمال کشت‌و‌زرع است که نوُيسنده به آنها پرداخته است. ادامۀ اُين فصل به اظهار‌نظرهاُي سُياحان پُيشُين از کوه آتشگاه و آتشکدۀ روُي آن در نزدُيکُي اصفهان اختصاص ُيافته است.

 

 

عنوان فصل هجدهم کتاب «اصفهان پاُيتخت پُيشُين» است. نوُيسنده ضمن نکوداشت باغها و کاخها، بازار، پلها و ساُير اماکن اصفهان، زُيرکانه مُي‌گوُيد: «با آنکه اصفهان هنوز عنوان سنتُي خود ُيعنُي «نصف جهان» را بر خود دارد، اما آن نصفۀ دُيگر جهان تنها به‌سبب آنکه مرکز تجارت فرش و نُيز محل وقوع صحنه‌هاُي کتاب حاجُي باباُي اصفهانُي است، شناخته مُي‌شود» (ص ۲۶۲).

جکسن در اُينجا نُيز مفصلاً تارُيخ اصفهان را بررسُي کرده است. در ُيکُي از گشت‌و‌گذارهاُيش در شهر، با چند محکوم و راهزن که تازه حد بر آنها جارُي شده بود، برخورد مُي‌کند. ُيکُي از آنها سوار بر الاغ بود و دستش در لفافه‌اُي خون‌آلود پُيچُيده شده و از پُي او چند زن شُيون‌کنان و چند مرد نفرُين‌کنان دوان بودند. دست وُي تازه قطع شده بود و معمول بوده که محل قطع‌شدۀ دست، تنها در کرۀ داغ فرو‌برده مُي‌شد و هُيچ پرستارُيِ دُيگرُي در کار نبوده است، مگر مراجعه به جراحان هُيئتهاُي مبلغان مذهبُي. در همان حال، شاهد کشته‌شدن محکومُي دُيگر بوده که جلو چشم همه با برُيدن گردن، او را اعدام کردند (ص ۲۷۱-۲۷۲). نوعُي اعدام توأم با شکنجه هنوز رواج داشته و آن گچ‌گرفتن محکومان تا گردن بود تا به‌تدرُيج جان دهند. زردشتُيان که در آن زمان به گبر و آتش‌پرست معروف بودند، مورد توجه وُي در اُين فصل بوده‌اند. او اُين القاب را عباراتُي تحقُيرآمُيز مُي‌داند که مسلمانان بر آنان مُي‌گذاشتند، درست مثل عُيسوُيان که به آنها خاج‌پرست مُي‌گفتند (ص ۲۷۴).

پاسارگاد مقصد بعدُي نوُيسنده است. او همچون ُيک اُيرانُي متعصب، با اندوهُي بارز از وضع غم‌انگُيز کنونُيِ اماکن باشکوهُي چون تخت‌جمشُيد و پاسارگاد، فصل نوزدهم را آغاز مُي‌کند (ص ۲۷۸). جکسن در اُين فصل و فصل بعدُي که به تخت‌جمشُيد اختصاص ُيافته، به‌تفصُيل نه‌فقط به تارُيخ اُين اماکن، بلکه به توضُيح تک‌تک اجزاء آنها، از ابعاد مختلف معمارُي، زبان‌شناختُي، دُينُي و آُيُينُي اهتمام مُي‌ورزد و اطلاعات کاملُي را براُي محققان و مخاطبان فراهم مُي‌آورد. وُي در بسُيارُي از جاها به تحلُيل دست مُي‌زند و نظرات خود را در قالب ُيک محقق طراز اول ابراز مُي‌دارد. به‌عنوان نمونه، دربارۀ مقابر دخمه‌مانند پادشاهان هخامنشُي نکات جالبُي را گوشزد مُي‌کند که با توجه به داشته‌هاُي مستند علمُي زمان خود، بسُيار پُيشرو محسوب مُي‌شوند. او معتقد است در دوران هخامنشُي هنوز رسم مغان، مبنُي بر رها‌ساختن جسد مرده به‌عنوان طعمۀ پرندگان و ساُير حُيوانات گوشت‌خوار، فراگُير نبوده و آنان احتمالاً اجساد را با لفافُي از موم مُي‌پوشاندند و سپس در خاک دفن مُي‌کردند (ص ۳۰۵). نوُيسنده در توصُيف اماکن باستانُي منطقه، هر‌جا لازم بوده، به افسانه‌هاُي محلُي دربارۀ هر‌ُيک از آنها نُيز اشاره مُي‌کند، مثل افسانۀ ساخت صفۀ عظُيم تخت‌جمشُيد به دست جنُيهاُي حضرت سلُيمان (نک‌ : ص ۳۱۲).

فصل بعد دربارۀ شُيراز و شاعران آن است. جکسن چنان غرق زُيباُيُيهاُي طبُيعُي اُين شهر شده که خود اعتراف مُي‌کند مطالب مطروحه با حال‌و‌هواُي ُيک اُيرانُي و احساسات او نوشته شده است (ص ۳۲۴). او برخُي اماکن شُيراز مثل بازار وکُيل را مُي‌ستاُيد. همچنُين تفرُيحگاههاُي مردم و مُيعادگاههاُي دروُيشان نظُير باغهاُي چهل‌تن و هفت‌تن و باغ‌تخت، و چشمه‌ها و جوُيهاُي آنها نظر وُي را سخت جلب کرده است. وُي سپس با آگاهُي‌اُي ستودنُي، به شاعران بزرگ شُيراز ُيعنُي حافظ و سعدُي مُي‌پردازد (نک‌ : ص ۳۲۷-۳۳۸). او پس از ملاقات با زردشتُيان شُيراز در جست‌وجوُي نسخ اوستا، به توصُيۀ اُيشان رهسپار دُيدار با زردشتُيان ُيزد مُي‌شود. در اُينجا نُيز نوُيسنده اطلاعات وسُيع، موثق و مستندُي بر پاُيۀ منابع مکتوب ُيونانُي و اسلامُي در خصوص شهرهاُي ُيزد و ابرکوه و جز آن به دست مُي‌آورد و سپس به مقاُيسۀ داده‌هاُي مؤلفان شرقُي و غربُي (اصطخرُي و جوزوفا بار‌بارو) و گفته‌هاُي آنها از مسُير شُيراز به ُيزد و زندگُي مردم مُي‌پردازد (نک‌ : ص ۳۵۰- ۳۵۲).

«زردشتُيان ُيزد» عنوان فصل بُيست‌و‌سوم است. جکسن اُين فصل را با تحلُيلُي از چگونگُي تسلط اعراب بر اُيران و پذُيرش دُين جدُيد توسط اُيرانُيان شروع کرده است. او پس از ورود به شهر، بُي‌درنگ به دُيدار رئُيس جامعۀ زردشتُيان ُيزد، کلانتر دُينُيار بهرام، مُي‌رود و ضمن شرح پذُيراُيُي وُي، بار دُيگر به اُيران باستان سُير کرده و شُيوۀ اسراف‌گونۀ پذُيراُيُي او را با روزگار مادها، چنان‌که گزنفن در کورش‌نامه‌اش ثبت کرده است، مقاُيسه مُي‌کند (ص ۳۵۶). پذُيراُيُي با سُينُي شُيرُينُي، گلاب‌پاش و آُيُينۀ دستُي از رسوم کهن زردشتُيان بوده است. از‌آنجا‌ که استعمال دخانُيات به‌سبب آلوده‌ساختن آتش ممنوع بود، برخُي از مدعوُين با استشمام انفُيه خود را ارضا مُي‌ساختند (ص ۳۵۸).

او در اُين ملاقاتها، از تعابُير ساختگُي و خُيال‌پردازُيهاُي زردشتُيان دربارۀ وجه تسمُيۀ نام پُيامبر، محل زندگُي و دُيگر موضوعات مربوط به وُي مطلع مُي‌شود؛ هر‌چند در مُيان گفته‌هاُي اُيشان مطالبُي که حاکُي از مطالعات علمُي و موثق آنان بوده، نُيز به چشم مُي‌خورد. جکسن که زبان‌شناسُي برجسته بود، با دقت تمام به تلفظهاُي موبدان در قرائت اوستا توجه مُي‌کرد تا نکات تازه‌اُي را، به‌وُيژه در مقاُيسه با خصوصُيات تلفظُي موبدان پارسُي هند، کشف کند. وُي در مناظراتُي که با آنها داشت، از تحُير موبدان سخن مُي‌گوُيد، وقتُي مُي‌دُيدند او قطعه‌اُي از هوم‌ُيشت را با وزن شعرُي مُي‌خواند؛ و از سوُي دُيگر جکسن متعجب مُي‌شود وقتُي مُي‌بُيند موبدان از برخُي وُيژگُيهاُي شعرُي اوستا بُي‌خبرند (نک‌ : ص ۳۶۳-۳۶۴). در ادامه، به گُياه مقدس هوم و نُيز بَرسَم اشاره مُي‌کند و اُينکه زردشتُيان از شاخه‌هاُي درخت گز که با نوارُي از پوست درخت توت دسته مُي‌شدند، به‌عنوان برسم در مراسم آُيُينُي استفاده مُي‌کردند (ص ۳۶۹-۳۷۰). استفادۀ زردشتُيان اُيران و هند از شُير بز در مراسم ُيسنا در اشاره به گاو زنده، و کره و تخم‌مرغ در اشاره به گاو سودرسان نُيز آورده شده است (ص ۳۷۱-۳۷۰). اعتقاد به رسم قربانُي‌کردن گوسفند به دست فرُيدون در جشن مهرگان نزد زردشتُيان، کم‌کم در خانه‌ها رواج ُيافته و مردم شخصاً قربانُي مُي‌کردند و مقدارُي از خون حُيوان را بر ‌سردر و چهارچوب خانه‌ها مُي‌مالُيدند و مابقُي را با پُياز و پُيه پخته و نان فطُير مُي‌خوردند. بخشُي از گوشت پختۀ قربانُي براُي نُياُيش به آتشکده ارسال، و مابقُي همراه با دوست و آشنا صرف مُي‌شد (ص ۳۷۲).

محلۀ پشت خان علُي ُيا پشت خانۀ علُي، محلۀ زردشتُيان ُيزد بوده و وجه تسمُيۀ آن داستانُي است از زردشتُيان مبنُي بر اُينکه حضرت علُي (ع) در اُين محل خانه‌اُي داشته و به شبانان و گاوچرانان خود که زردشتُي بودند، امان داده است و در اصل واژۀ گبر از گبران اخذ شده، و آن نُيز صورت دُيگرُي است از گوران به معناُي گاوران، و البته همۀ اُين داستانها براُي در امان ماندن از آزار و اذُيت مسلمانان ساخته شده است (نک‌ : ص ۳۷۳). نوُيسنده در ادامه، به محدودُيتهاُي تحمُيل‌شدۀ مسلمانان بر اُين قشر از اُيرانُيان، چه در خوراک و چه در پوشاک، اشاره مُي‌کند؛ مثلاً اُينکه پوشُيدن لباسهاُيُي به رنگ زرد، خاکسترُي و قهوه‌اُي ُيا جوراب سفُيد و ُيا حتى زدن عُينک و به دست گرفتن چتر، تا همُين اواخر که او از منطقه دُيدن کرده، ممنوع بوده است، و در همان زمان زردشتُيان اجازه نداشتند در کوچه و خُيابان سوار بر اسب ُيا دُيگر چهارپاُيان شوند، و ُيا حتى به حمامهاُي عمومُي بروند (ص ۳۷۵).

کل فصل بعد دربارۀ آداب دُينُي زردشتُيان ُيزد است. تعُيُين طالع نوزاد پس از تولد توسط «نجومُي»، ازجمله رسوم آنها ست که در اُيران که روز تولد هُيچ‌کس ثبت نمُي‌شده، دست‌کم اُين فاُيده را داشته که تارُيخ تولد را مشخص مُي‌کرده است. آوُيختن انواع تعوُيذها، دعا و طلسم، و چشم‌زخم به کودکان نُيز رسمُي دُيرُينه بوده که جکسن از آن ُياد کرده است. گاه به‌منظور دفع چشم‌زخم و بُيمارُي، موبدُي بر بالُين کودک ناخوش بخشهاُيُي از اوستا به‌خصوص «ُيسنا» و «ُيشتها» را قرائت مُي‌کرد. در مورد زنان نازا به موبدان پول مُي‌دادند تا با خواندن «وندُيداد» دفع نفرُين از زن کنند (ص ۳۷۹).

به گفتۀ جکسن، زردشتُيان ُيزد برخلاف هم‌کُيشان خود در هند، چندان مقُيد به رسوم خود نُيستند؛ حتى مراسم کُستُي‌ / کشتُي‌بندُي (بستن کمربند مخصوص) و سدره‌پوشُي (نوعُي جامۀ بُي‌آستُين که سُينه را مُي‌پوشاند) در مُيان آنها معمول نبوده است (ص ۳۸۱). ُيکُي از بدترُين ناپاکُيها نزد زردشتُيان، تماس با مرده است که با مناسک متعددُي نظُير برشنوم نُه‌شبه و شست‌و‌شو با شاش گاو و آب متبرک، رفع نجاست مُي‌شده است (ص ۳۸۱-۳۸۲).

به گزارش نوُيسنده، سن ازدواج مُيان زردشتُيان ۲۵-۳۰سالگُي براُي مردان و ۱۴- ۱۹سالگُي براُي زنان بوده که در مقاُيسه با مسلمانان بالاتر بوده است (ص ۳۸۴). سپس بسُيارُي دُيگر از مناسک زردشتُيان، ازجمله مراسم تدفُين نظُير مراسم پاداش و سگ‌دُيد، که از آُيُينهاُي بسُيار کهن زردشتُي است، مفصلاً تشرُيح شده است. از دو دخمه در اطراف شهر ُيزد نُيز نام برده شده است که همچنان فعال و قابل استفاده بوده‌اند؛ ُيکُي دخمۀ جمشُيد نام داشته و دُيگرُي دخمۀ کهنه، که فقط اجساد نوزادان سقط‌شده ُيا اطفال و اشخاصُي که در اثر درگُيرُي و خودکشُي مرده‌اند، در آن گذارده مُي‌شد (ص ۳۹۷).

«از ُيزد تا تهران» عنوان فصل بعدُي است. در اُين مسُير در دُيدار از اردستان، اطلاعات تارُيخُي دربارۀ آن ارائه مُي‌شود و آن‌گاه نوبت به کاشان و اطلاعات مبسوط دربارۀ اُين شهر مُي‌رسد (نک‌ : ص ۴۰۱-۴۱۷).

فصل بُيست‌و‌ششم که به تهران اختصاص ُيافته است، با اُين عبارت شروع مُي‌شود: «اصفهان متوسط، شُيراز زُيبا، و تهران خُيلُي خوب است». احساسات باستان‌گراُيانۀ وُي با دُيدن تهران تهُيُيج، و عظمت و شکوه اُيران کهن و شرق قدُيم در نظرش جلوه‌گر شده است. جدا از ابنُيۀ تهران، از موزۀ قصر و اشُياء آن نُيز دُيدن کرده، و به توصُيف آنها پرداخته است. او مُي‌گوُيد: در بازار اُيران همه‌چُيز ُيافت مُي‌شود، به‌جز پرچم اُيران با نشان شُير و خورشُيد. از منظر او پرچم چندان نقشُي در مُيهن‌دوستُي اُيرانُيان ندارد و به‌همُين‌جهت در بازار به فروش نمُي‌رسد (ص ۴۲۳). پس از تهران، نوبت به رُي ُيا همان رگاُي باستان مُي‌رسد. نوُيسنده ضمن مصاحبه با مردم محل، متوجه شده که در اذهان مسلمانان اصولاً ارتباطُي مُيان زردشت و ابراهُيم وجود دارد (ص ۴۳۸).

فصل آخر شرح سفر از مازندران به درُياُي خزر است و مؤلف همچنان در گذر از مناطق جغرافُياُيُي، به انطباق آنها با مکانهاُي باستانُي مُي‌پردازد؛ مثلاً در عبور از سفُيدرود، احتمال مُي‌دهد همان رود دائُيتُي زردشت باشد (ص ۴۴۵). او به پُير‌بازار انزلُي مُي‌رود و وضعُيت اسف‌بار آنجا را توصُيف مُي‌کند. سرانجام، همچنان‌که از ساحل دور مُي‌شود و اُيران را ترک مُي‌گوُيد، در توصُيفُي شاعرانه از کوه اردبُيل (سبلان) که تاج سفُيد پُيشانُيِ برافراشتۀ خود را با دستارُي سبز عوض کرده، به شکوفاُيُي اُيران و بازگشت به عظمت و شکوه گذشتۀ آن اظهار امُيدوارُي مُي‌کند.

جکسن زمانُي سفر خود را به اُيران آغاز کرد که مدتها بود به‌عنوان شرق‌شناس و اُيران‌شناسُي برجسته، با ارائۀ آثار استوار و دست‌اول شناخته مُي‌شد. همُين پُيشُينه و بنُيۀ علمُي باعث شد تا گزارش سفر او از اُيران صرفاً سفرنامه‌اُي معمولُي نباشد، بلکه چنان‌که خود او اظهار داشته، تحقُيق و تفحصُي جامع از گذشته و حال اُيران با نگاهُي تطبُيقُي تهُيه شود. جدا از دانش فراوان او از تارُيخ و زبانهاُي باستانُي اُيران، بهره‌گُيرُي از آثار معتبر و موثق غربُي و شرقُي که فهرست کامل آنها را ارائه داده، بر حُيثُيت علمُي اُين کتاب افزوده است. اُين آثار طُيف گسترده‌اُي را شامل مُي‌شود: از نوشته‌هاُي سُياحان پُيشُين همچون جوزوفا باربارو، سمُيوئل بنجامُين، اُيزابلا بُيشاپ، ژان شاردن، روُي کلاوُيخو، جرج کرزن، پُيترو دلا واله، ژان دُيولافوا و بسُيارُي دُيگر، تا زبان‌شناسان و اُيران‌شناسان بزرگ نظُير کرُيستُين بارتولمه، هاُينرُيش بروگش، ادوارد براون، جُيمز دارمستتر، هرمان اته، پاول هُرن و فردُيناند ُيوستُي. آثار مورخان کلاسُيک نظُير کتسُياس و هرودت، و مورخان بزرگ اسلامُي چون طبرُي، ُياقوت حموُي و مسعودُي، در کنار متون پهلوُي، اوستا و شاهنامه، از دُيگر منابعُي است که او فراوان از آنها بهره جسته است. بالغ بر ۲۰۰ طرح و تصوُير و عکس که برخُي از آنها اطلاعات فوق‌العاده‌اُي از نظر موضوعات مردم‌شناسُي، مثل پوشاک و ابزار و اثاث، و حتى رفتارهاُي آُيُينُي به دست مُي‌دهند، اُين کتاب را در مُيان ساُير آثار مشابه مربوط به اُيران، برجسته‌تر ساخته، و همُين امر باعث شده تا همواره مورد توجه محققان و اُيران‌پژوهان واقع شود (براُي نمونه، نک‌ : بولُينگ، ۶۰۲-۶۰۵؛ « اُيران ... »، ۲۵۳-۲۵۶). اُين کتاب را منوچهر امُيرُي و فرُيدون بدره‌اُي با‌عنوان سفرنامۀ جکسن: اُيران در گذشته و حال، در ۱۳۵۲ ش به فارسُي ترجمه کرده‌اند.

 

مآخذ

 

«A. V. Williams Jackson», ed. J. M. Ockerbloom, www. onlinebooks. library. upenn. edu / webbin / book / search? author = williams + jackson & amode = words & title = & tmode = words & c = x; Bolling, G. M., «Persia Past and Present», The American Historical Review, Chicago, ۱۹۰۷, vol. XII, no. ۳; Iranica; Jackson, A. V. W., Persia Past and Present, London, ۱۹۰۹; «Persia Past and Present : A Book of Travel and Research, by A. V. Williams Jackson», Bulletin of the American Geografical Society, ۱۹۰۷, vol. XXXIX, no. ۴.

پُيمان متُين

 

ب ـ «از قسطنطنُيه تا زادگاه عمر خُيام»

ارزش اُين کتاب را مُي‌توان در بررسُي اوضاع و احوال اجتماعُي و زندگُي مردم دانست. جکسن در مسُير مسافرتش از باکو و حاشُيۀ درُياُي مازندران تا شرق اُيران، ُيعنُي مشهد و نُيشابور، جلوه‌هاُي فراوانُي از فرهنگ و زندگُي اجتماعُي، و آداب و باورها و معتقدات و مناسک مردم را ثبت و ضبط کرده است. ارائۀ نزدُيک به ۲۳۰ عکس از اماکنُي چون بازار و دکانها، و مردم عادُي، رجال، کارگران مشغول‌به‌کار، ماهُيگُيران، کشاورزان، طلاب و دراوُيش، بر ارزش اُين اثر افزوده است. اُين کتاب نُيز همچون ساُير آثار جکسن، دقُيق و مستند و برپاُيۀ داشته‌ها و تجارب علمُي و دانشگاهُي وُي تدوُين شده است و ارائۀ فهرستُي از منابع معتبر در آغاز کتاب، خود گوُياُي مسئولُيت‌شناسُي اُين دانشمند است که تلاش کرده در ۲۲ فصل اُين کتاب، در کنار گزارش روُيدادهاُي سفر، اطلاعات کاملُي از تارُيخ، ادبُيات و فرهنگ مردم نُيز به دست دهد؛ ازاُين‌رو، او طُيف وسُيعُي از ابعاد مختلف زندگُي روزمرۀ مردم را مورد توجه قرار داده است؛ از توصُيف اماکنُي چون بازار، کاروان‌سراها، قبرستانها و امامزاده‌ها، تا پرداختن به آدابُي چون زُيارت، ازدواج ُيا باورهاُيُي نظُير اعتقاد به چشم‌زخم.

او از بازارهاُي سمنان (ص 149)، نُيشابور (ص ۲۳۵) و مشهد (ص 275) دُيدن کرده است. رستۀ حجره‌هاُي کوزه‌گران و صنعتگرانُي که مشغول سفالگرُي در بازار نُيشابور بودند، او را به وجد مُي‌آورد و اشعار خُيام دربارۀ اُين هنر را در ذهن او تداعُي مُي‌کند.

جکسن در روُياروُيُي با انواع پدُيده‌هاُي اجتماعُي، با نگاهُي تحلُيلُي و تارُيخُي و مبتنُي بر اسناد و منابع کهن، اوضاع را ارزُيابُي مُي‌کند؛ مثلاً اگر در بازار نُيشابور صنعت سفالگرُي را مُي‌بُيند، توصُيف آن را با اطلاعات تارُيخُي ارزشمند ترکُيب مُي‌کند و نمونه‌هاُيُي از اوستا را براُي شرح قدمت اُين صنعت مُي‌آورد (نک‌ : ص 234-235). وُي همچنُين از پارچه‌فروشان، خُياطان، شامل کلاه‌دوزان و قبادوزان، و دُيگر مشاغل نُيز صحبت مُي‌کند.

او در همُين بخش، در اشاره به گُياه اسطوره‌اُي رُيواس، رواُياتُي را از ُياقوت حموُي و هفت اقلُيم امُين احمد رازُي نقل مُي‌کند مبنُي بر اُينکه هر‌کدام از رُيواسهاُي نُيشابور ُيک مَن وزن داشتند و گاه تا ۱۷ مَن هم مُي‌رسُيدند (ص ۲۳۶). جکسن به ساُير گُياهان آُيُينُي نزد اُيرانُيان نُيز اشاره مُي‌کند، مثل درخت کاج ارمُيا در فراش‌آباد مشهد که مردم محل اعتقاد داشتند اُين درخت عظُيم هزاران سال عمر داشته و زُير آن قبر ارمُياُي نبُي قرار گرفته است (ص 203-204). او اُين قصه را کاملاً مرتبط با افسانۀ درخت سروُي که زردشت به دست خود کاشت، و به چند منبع در اُين‌باره استناد مُي‌کند (نک‌ : ص 204، حاشُيۀ 2). بوته‌هاُي اسفند در منطقۀ جاجرود که عمدۀ مصرف آنها براُي سوزاندن و تهُيۀ آتش بوده است، گُياه آُيُينُي و سحرآمُيز دُيگرُي است که جکسن به آن پرداخته است، زُيرا در باور مردم، سوزاندن دانه‌هاُي اُين گُياه باعث دفع چشم‌زخم و نُيروهاُي خبُيث مُي‌شود (ص 119). از سوُي دُيگر، بوته‌هاُي اسفند خوراک شترها هم هست.

وُي به برخُي از ناسزاهاُي راُيج همچون «پدر‌سوخته» نُيز اشاره مُي‌کند و ضمن توضُيح معناُي آن، «پدر‌سوخته» را ُيکُي از بدترُين دشنامهاُي اُيرانُيان مُي‌داند (ص 92).

جکسن در توصُيف کاروان‌سراها دقت زُيادُي به خرج داده و آن را با اطلاعات تارُيخُي خود تلفُيق کرده است. نمونۀ آن وصف کاروان‌سراُي معروف شاه‌عباسُي آهوان و نُيز رباط انوشُيروان در آنجا ست (نک‌ : ص 156-159). از دُيگر اماکنُي که جکسن توجه خاصُي به آنها داشته است، آتشکده‌ها بودند. غُير از آتشکده‌هاُي باکو و دربند که او به‌سبب تخصص و علاقه‌اش نسبت به آُيُين زردشت، مفصل به آنها پرداخته (نک‌ : ص 80 40-57,)، توصُيفُي که او از آتشکده‌اُي متروک در لاهُيجان ارائه مُي‌دهد و حال بخشُي از ُيک مسجد شده بود، جالب است (ص 89).

جکسن به برخُي از گروههاُي اجتماعُي مثل دراوُيش ُيا برخُي از گرو‌ههاُي قومُي نظُير ترکمانان توجه بُيشترُي نشان داده است. او دروُيشُي را در حال گداُيُي، در پوشش مخصوص و به‌همراه کشکول و ساُير ابزارش توصُيف مُي‌کند (ص 238). ُيهودُيها و نسطورُيها از دُيگر اقشارُي هستند که او به آنها اشاره کرده است (ص 250, 279). وُي در منطقۀ لاسگرد به ترکمنها برخورده و آنها را اخلاف بازماندگان جنگهاُي اُيران و توران دانسته (ص 143-145)، و در ادامه فصلُي کامل را به بحثهاُي تارُيخُي دربارۀ اُين جنگها اختصاص داده است (نک‌ : ص .ff 202). قدرت‌تصوُير‌سازُي و بُيان شُيوا و جذاب جکسن در تلفُيق حوادث تارُيخُي و رواُيت آنها، گاه بحث را به افسانه‌هاُي اُيرانُي مُي‌کشاند، مثل افسانۀ دُيو سفُيد و جنگ رستم با او که وجه تسمُيۀ مُيدانُي به نام مُيدان دُيو سفُيد در سبزوار شده است و خود آغازگر رواُيتهاُي داستانُي از منابع تارُيخُي و ادبُي است (ص 223-225).

جکسن با ورود به شهرهاُي باستانُي اُيران مثل سبزوار و نُيشابور، در صدد است با توجه به اسناد و منابع، پُيشُينه و حتى خاستگاه پُيداُيش آنها را توضُيح دهد (براُي نمونه، نک‌ : ص 247-249). اُين موضوع خاص شهرها نُيست، بلکه او با ورود به اماکن مشهور ُيا مقدسُي نظُير چشمه‌علُي در دامغان نُيز کنجکاو است تا تارُيخچۀ آن مکان را به دست آورد (نک‌ : ص 172-174). همان‌طور‌که گفته شد، اُين تارُيخچه گاه بر پاُيۀ داستانها و باورهاُي محلُي است، گاه بر پاُيۀ استدلالهاُي تارُيخُي، و گاه نُيز ترکُيبُي از هر دو. ُيکُي از اُين نمونه‌ها چشمۀ سبز است نزدُيک مقبرۀ فردوسُي، که سرچشمۀ آن را کوه توس مُي‌دانند؛ جکسن اُين چشمه را با درُياچۀ سوبَر که در بندهش به آن اشاره شده (نک‌ : ص 77)، تطبُيق مُي‌دهد (ص 290).

قنات ازجمله فناورُيهاُي اُيرانُيها ست که جکسن از آن سخن به مُيان آورده است. اُين دالانهاُي حفر‌شده در اعماق زمُين، شاه‌راههاُي تأمُين آب براُي کشاورزُي در سرزمُينهاُي خشک اُيران، از دوران باستان تا امروز بوده است که وُي در چهارچوب مباحث تارُيخُي به وصف آنها و کاراُيُي‌شان مُي‌پردازد (ص 141-179). ارزش و اهمُيت آب در اُيران باعث شده تا همواره در کنار منابع طبُيعُي آب، نظُير چشمه‌ها ُيا رودخانه‌ها، مکانُي مقدس اُيجاد شود. امامزاده جعفر نزدُيک منطقۀ چهل‌دختران ُيا چهل‌سران در حاشُيۀ دامغان، از آن جمله است (ص 169-170). از دُيگر امامزاده‌ها، امامزاده قاسم خان است که ظاهراً از ُياران باُيزُيد بسطامُي بوده است (ص 198)، و امامزاده ماهرخ [محروق] در جوار مقبرۀ عمر خُيام (ص 241). جکسن به‌تفصُيل زُيارت اماکن مقدس، به‌وُيژه زُيارت مرقد امام رضا (ع) در مشهد و مراسم آن را توضُيح داده است و همان‌طور‌که انتظار مُي‌رود، او رفتارها و باورهاُي مربوط به اُين مراسم را مرتبط با مناسک دورانهاُي بسُيار کهن‌تر و باستانُي مُي‌داند (نک‌ : ص .261 ff).

پدُيده‌هاُي اجتماعُي مثل بست‌نشُينُي ُيا صُيغه (ازدواج موقت) ازجمله موضوعاتُي است که جکسن در مشهد با آنها مواجه شده و به ذکر آنها پرداخته است (نک‌ : ص271, 276 ). البته مسائل دُيگرُي مانند مؤلفه‌هاُيُي از زندگُي روزمره، مطبوعات نظُير صور اسرافُيل و اُيران نو (ص 113)، کشت برنج در شالُيزارهاُي وسُيع گُيلان و شُيوع طاعون و اعتُياد به ترُياک در آن دُيار (ص 86)، عادت چاُي نوشُيدن اُيرانُيها (ص 236)، و باورهاُي آنها به چشم‌زخم و استفاده از طلسم به‌عنوان باطل‌السحر (ص 145) از نظر او دور نمانده است.

علاقۀ مفرط جکسن به تارُيخ، فرهنگ و تمدن اُيران مجموعه‌اُي جامع و مستند را در اُين اثر فراهم آورده است و همان‌طور‌که از عنوان اُين کتاب برمُي‌آُيد، جکسن تقرُيباً در لا‌به‌لاُي اکثر مطالب کتاب، گرُيزُي به خُيام و زندگُي و اشعار او زده است. اُين اثر تا‌کنون به فارسُي ترجمه نشده است.

 

مآخذ

بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ نُيز:

 

Jackson, A.V.W., From Constantinople to the Home of Omar Khayyam, New York, 1911.

مهرزاد گلسرخُي

 

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 3  صفحة : 144
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست