آخرین بروز رسانی : شنبه 12
بهمن 1398 تاریخچه مقاله
باران، قطرههای آبی که بر
اثر تغییر و تحولات جوی از ابرها بر زمین میبارد و
در ادبیات، اساطیر و فرهنگ مردم ایران، با معانی نمادین
گوناگون شناخته میشود.
واژههای «باران» و «باریدن»
از ریشۀ اوستایی vār یا wār مشتق
شدهاند (نک : مکنزی، 87؛ بویس، ۸۹-۹۰) که
در زبان پهلوی بهصورت wārān (= vārān) و wārīdan (= vārīdan) درآمدهاند (نک : بارتولمه،
1410؛ نیبرگ، II / 203؛ مکنزی، همانجا؛ نیز عریان،
۴۱-۴۲). باران در زبان گفتاری فارسی بیشتر
بهصورت «بارون» تلفظ میشود؛ نیز تلفظ آن در گویش اقوام مختلف
ایرانی متفاوت است.
بارش باران از لحاظ شدت، مدت و بزرگی
و کوچکی قطرههای آن متفاوت است و برای هریک از این
حالات، در گویشهای متفاوت مردم ایران نامها و صفتهای
گوناگونی وجود دارد؛ برای نمونه: «تارمه[۱]»، رگبار، بارانی
تند که زود بند میآید؛ «خناو[۲]»، باران ریز پیوسته(ایلام)؛
«رف[۳]»، باران شدید، رگبار (بختیاری، لکی)؛
«لا[۴]»، باران بسیار شدید (گالش)؛ «نمبار[۵]»، باران بسیار
نرم (بیرجند)؛ «وشت[۶]»، باران تند و شدید (لکی، لری)؛
«وشن[۷]»، بارش آسمانی اعم از باران یا برف، نیز باران ریز
(نجفآباد، شوشتر، کاشان، آشتیان، اراک)؛ «وشند[۸]»، باران، بارش (الیگودرز،
دلیجان، خوانسار، طرقی نطنز) (آذرلی، ۹۹،
۱۶۴، ۱۹۸، ۳۳۳،
۳۸۰، ۳۹۶، ۳۹۷)؛ «بارون
پشفته[۹]» (ایل رائینی سیرجان)، «پشنگ پشنگ[۱۰]»
(طایفۀ میرزاحسنی ایل لری سیرجان)، باران دانهریز،
آرام و کمدوام؛ «بارون شلخته»، باران تند و شدید و پردوامتر از رگبار(سیرجان)؛
«بارون پایهرو، پایهرِوی[۱۱]»، رگبار، باران شدید
اما گذرا و کمدامنه؛ «پایهغرشی[۱۲]» (خبربافت)، «برق و
بارون» (میمند شهر بابک)، رگبار توأم با رعدوبرق (فرهادی، «باران ...
»، ۶۰۷، ۶۰۸)؛ «رهیل[۱۳]»،
بارانی که بدون وقفه و تندتند ببارد و همراه با باد شدید باشد؛
«رفت[۱۴]»، بارانی که بدون وزش باد و بهصورت یکدست
ببارد؛ «شمرت[۱۵]»، بارانی که شلاقی ببارد (بروجرد)
(کرزبر، ۲۵۴)؛ «آغیاغیش» (باران سفید)، دانههای
درشت دارد و بهصورت رگبار ظاهر میشود؛ «سیسقایاغیش»
(باران تنبل و لجوج)، آرام و ریز میآید، چند روز پشت سر هم،
گاهی ۱۰-۱۵ روز؛ «شِهلهماغ» (باران رطوبت)، بیآنکه
بارندگی ظاهری داشته باشد، در چند ثانیه همهجا را خیس میکند
(خیاو) (ساعدی،۳۰)؛ «باران دم اسبی»، دانههای
بارانی که مانند دم اسب پیوسته و به دنبال هم فرومیآیند؛
«باران نمنم»؛ «باران تند»؛ «باران یکریز» (سروستان) (همایونی،
۳۲۷).
در فرهنگ و گویش کمره، واژۀ باران
را «وشن» یا «وشند» (فرهادی، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»،
۵۷۷) و به باران تند و شدید یا رگبار، «سواره
وشن[۱۶]» میگویند که صدایی مشابه حرکت و
تاخت سواران را دارد؛ همچنین بارانی که بهسبب شدت بارش، زمین
را میکوبد و سفت میکند، «شَقّ وشند»، و بارانی که از شنبه
شروع شده باشد، «شمبهگیر» یا «شمهگیر[۱۷]» نامیده
میشود (همان، ۵۷۸، نیز برای آگاهی بیشتر،
نک : ۵۷۷-۵۸۲).
در برخی مناطق، انواع باران را
براساس فصول مختلف بخشبندی و نامگذاری میکنند؛ برای
نمونه، مردم ایلات و عشایر و روستاییان سیرجان و
بافت و میمند شهر بابک، در بخشبندی بارانهای بهار، به بارانی
که در ۶ روز پس از نوروز آید، باران «شیشه»، و یا به
بارانی که در ۱۶ روز پس از نوروز آید، «دهشیشه»، و
به بارانی که در بیست و ششم بهار ببارد «بیستشیشه» میگویند؛
به همین ترتیب باران «سیشیشه»، «چلشیشه»، «پنجاهشیشه»
(همو، «فرهنگ آب و هوایی در میان ... »،
۹۰-۹۱). در بخشبندی بارانهای تابستان نیز
به رگبارهای نامنظم و پراکندۀ تابستانی «خمینه[۱۸]»، و به رگبارهای
نامنظم و پراکندۀ ۱۲۰تا۱۸۰ روز پس از نوروز «گلکورو[۱۹]»
میگویند (همان، ۹۲). در بخشبندی بارانهای
پاییز، به باران مهرماه «مهرجون» یا «مهرجونه»، به باران ماه
دوم پاییز (آبانماه) «باران عقرب»، و به باران آذرماه «باران قوس» میگویند.
در بخشبندی بارانهای زمستان نیز به بارانی که در چلۀ بزرگ
ببارد، «باران چلهبزرگ» گفته میشود (همان، ۹۲،
۹۳).
بارش باران از آسمان زمینۀ شکلگیری
تفکری خاص را در انسانهای پیش از تاریخ و ازجمله در میان
ایرانیان ایجاد کرد. براساس اسطورههای ایرانی،
نخست آسمان و سپس آب آفریده شده است (نک : میرشکرایی،
انسان ... ، ۷۷).
آب و به تبع آن باران نمادهای
باروری هستند. باران از دیرباز در میان ساکنان فلات ایران،
اهمیت والایی داشته است. بازتاب این اهمیت را در
آثار باستانی کشفشده، اساطیر و فرهنگ روزمرۀ ایرانیان
میتوان مشاهده کرد. برای نمونه، ازجمله آثار کشفشدۀ مربوط
به دورۀ پیش از آریایی در شهداد کرمان، حفرۀ کوچکی
است که کارشناسان آن را جزو اشیاء مقدس و متعلق به ایزدبانوی
باران دانستهاند (نک : کابلی، ۶۰-۶۳). در اساطیر
ایرانی نیز اسطورۀ تشتر وجود دارد که ناظر بر اهمیت باران است. براساس این
اسطوره که شرح آن در یشت هشتم (تیر یشت) آمده، تشتر، ایزدبانوی
باران، در کارکرد خود برای بارش باران با اپوش، دیو خشکسالی، به
مبارزه برمیخیزد. وی ابتدا در این مبارزه شکست میخورد،
اما پس از آنکه به درگاه اورمزد شکوه و ناله میکند، اورمزد با قربانی
کردن برای تشتر، او را یاری میدهد؛ به این ترتیب،
تشتر در نبردی واپسین اپوش را شکست میدهد (نک : اوستا،
۱ / ۳۳۰-۳۴۳). همین اسطوره در
کنار اسطورههای برخی از آیینهای بارانخواهی
ایرانیان که امروزه نیز اجرا میشود، بازتاب داشته است
(نک : ه د، بارانخواهی).
خواص دارویی باران
در پزشکی قدیم، برای
آب باران خواص دارویی فراوانی قائل بودهاند. برای نمونه،
ابومنصور موفق هروی آب باران را برای معالجۀ دلدرد تجویز
کرده است، به شرط آنکه باران خُردخُرد و همراه با رعد باریده باشد، چراکه
رعد سبب لطیفترشدن آب باران میشود (ص ۳۰۷-
۳۰۸). برخی از پزشکان نیز از خاصیت سرعت جذب
آب باران، برای درمان اسهال استفاده میکردند و آب باران را قابض میدانستند؛
چنانکه عقیلی در مخزن الادویة از قول ابنسینا به این
مطلب اشاره کرده است (ص ۸۰۲). عقیلی همچنین
به طرز تهیۀ آب «مُدَبِّر» برای معالجۀ بیماری استسقا اشاره
کرده، چنین مینویسد: «۱۰ رطل آب باران را با یک
رطل سرکه بجوشانند تا ثلث آن بماند» (ص۸۰۴).
باران در باورهای مردم
بهسبب نقش و اهمیت باران در سرزمین
ایران، از قدیم باورهای متنوع و فراوانی در این
ارتباط میان مردم به وجود آمدهاست. برخی از نویسندگان به این
باورها اشاره کردهاند؛ ازجمله ابوریحان بیرونی در الآثار الباقیة
میگوید: اگر در قلل کوههای طبرستان سیر بکوبند، باران
خواهد بارید (ص ۲۴۵-۲۴۶). ابناسفندیار
نیز در تاریخ طبرستان با اندکی تفاوت، به این مطلب اشاره
کرده است: «بونداد هرمزد کوه جایگاهی است که درو چاهی است، چون
امساک باران باشد و سالهای بیآب، اهل آن ناحیت سیر بسایند
در آن چاه افگنند، از آسمان باران آید و آزمودهاند که هرکه سیر بساید،
در آن سال بمیرد» (ص۸۸). بیرونی همچنین میگوید
که در کوه طاق طبرستان در غار«اصبهبذان»، محل معروف «دکان سلیمان» اگر با پلیدی
آغشته شود، هوا ابری میشود و آنقدر باران میآید که آن
را پاک کند (ص ۲۴۶).
در نوروزنامه منسوب به عمر خیام،
در باب نشانههای گنجها و دفینههای پنهان در زمین چنین
آمده است: «چون بارانی آید و بر پارهای زمین آب گرد آید
بیآنکه مغاکی باشد، بدانند که آنجا دفین است»؛ همچنین:
«چون سنگی بینند نغزرو (صیقلی و براق) و چنانکه روغن بر
او ریختهاند و باران و آب که بر وی آید به وی اندر نیاویزد
(نفوذ نکند) و تری نپذیرد، بدانند که آنجا دفین
است»(ص۳۱-۳۲).
در کتـاب فلک السعادة تـألیف
اعتضادالسلطنه (نک : دبا)، از شاهزادگان دانشمند و نواندیش اواسط دورۀ
قاجار، یک رشته پیشگوییها و پیشبینیها
دربارۀ هوا و پدیدههای آسمانی ذکر گردیده است که ریشههای
عامیانه دارد و برپایۀ مواضع ستارگان، رفتارهای جانوران، و حالات گیاهان استوار
است؛ ازجمله وی از قول شیخ بهاءالدین عاملی نقل میکند
که «در یکی از اسفار (سفرها) شب را به آسیایی رسیدم.
چون در هوا حرارتی بود، بیرون آسیا بیتوته کردم. آسیابان
مرا به درون آسیا دعوت کرد. من عذر گرمی هوا را آورده؛ گفت باران
خواهد آمد و تو را صدمه وارد شود. من نظر به تقویم کردم، فتحالبابی نیافتم
و ارتفاع یکی از ثوابت مرصوده گرفتم، هیچ اثری از باران
ندیدم. اعتنایی بدین قول نکرده؛ چون پاسی از شب
گذشت، باران شدید آمد؛ هرچند درِ آسیا را کوفته، آسیابان بیدار
نشده، از این جهت صدمۀ کلی دیده، علیالصباح (صبح زود) از او سؤال کردم که تو
از کجا یافتی باران خواهد آمد؟ گفت: مرا سگی است که چون شب داخل
آسیا خوابد، دانم باران خواهد آمد» (ص ۷۳). اینگونه
باورها هنوز هم کموبیش در میان مردم رایج است. مثلاً مردم
تهران در گذشته باور داشتند که در آسمان فرشتهای است که
۰۰۰‘۱ دست و در هر دست، میلیونها انگشت دارد؛
این فرشته مأموریت داشت که قطرههای باران را بشمارد. نیز
عقیده داشتند که هر قطرۀ باران یا هر دانۀ برف روی بال فرشتهای به زمین میآید و
فرشته آن را روی زمین میگذارد و خود به آسمان اوج میگیرد(نک
: هدایت، ۱۷۳).
به باور مردم اغلب شهرهای ایران،
پدیدآمدن ابر در آسمان از سمت قبله، نشانهای از باران فراوان است
(شکورزاده، ۳۳۵؛ برای آگاهی بیشتر از باورهای
مردم دربارۀ انواع ابر و تأثیر آنها بر باران، نک : ه د، ابر). در فرهنگ مردم
ایران، باورهای فراوانی دربارۀ ارتباط انواع
باد و تأثیر آنها بر باران وجود دارد. مثلاً مردم کمره معتقدند که باریدن
باران در فصل بهار، بستگی به وزیدن باد از سمت خراسان دارد (نک :
فرهادی، «فرهنگ آبوهوایی در کمره»،
۵۸۴-۵۸۵؛ برای آگاهی بیشتر،
نک : ه د، باد).
در بسیاری از نقاط ایران،
باورهای مربوط به باران با رعدوبرق و رنگینکمان ارتباط دارند. به
باور مردم گیلان و فارس، نخستین باران سال اگر همراه با رعدوبرق باشد،
نشانۀ سالی خشک و کمباران است (نک : بشرا، ۲۲؛ فقیری،
گوشهها ... ، ۲۵)؛ و یا باریدن باران همراه با رعدوبرق
در آغاز یا سراسر پاییز، نشانۀ سختی
زمستان است (بشرا، ۲۳؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ه
د، رنگینکمان).
ارتباط گیاهان با باران در باورها
مردم در حوزههای مختلف فرهنگی
ایران، از حالت و وضعیت گیاهان از نظر نوع و چگونگی آنها،
طی سالیان دراز برای پیشبینی باران استفاده
نمودهاند. برای نمونه، به باور مردم کومله (شرق گیلان) اگر در اواخر
آذرماه درخت میوهای دوباره شکوفه بزند و میوه دهد، زمستان سختی
توأم با باران و برف شدید در پیش خواهد بود (شهاب، فرهنگ ... ،
۱۶۲). مردم خراسان معتقدند که گل سوسنبر در مقابل رطوبت حساسیت
دارد، ازاینرو، همینکه گلبرگهایش جمع شوند و بهاصطلاح «سر به
هم آورند»، حدس زده میشود که بهزودی باران خواهد بارید
(شکورزاده، ۳۳۳). اهالی گیلان نیز بر این
باورند که اگر پوست میوهها و یا برخی از گیاهان، بهخصوص
پوست سیر و پیاز را بسوزانند، مورد غضب الٰهی قرار خواهند
گرفت و بهزودی باران سیلآسایی خواهد بارید و سیل
منطقه را فرا خواهد گرفت (غدیری، «باورداشتهای مردم گیلان
در پیشبینی ... »، ۴)؛ و یا اگر میوۀ انجیر
در هنگام رسیدن و یا قبل از اینکه کاملاً رسیده باشد، از
درخت بریزد، نشانۀ کمبارانی و تابستانی خشک است (همانجا).
ارتباط جانوران با باران در باورها
رفتار و حرکات حیوانات در پیشبینی
باران و به وجود آمدن باورهای متعدد در میان مردم بسیاری
از شهرها، نقش تعیینکنندهای داشته است. مردم اغلب شهرهای
ایران باور داشتند که هرگاه هوا آفتابی باشد و باران هم ببارد، نشانۀ این
است که گرگ در حال زایمان است (نک : هدایت، ۱۴۱؛
صفینژاد، ۳۹۴؛ سالاری، ۳۷۶؛ فقیری،
گوشهها، ۲۴، ترانهها ... ، ۱۳۶؛ رضایی،
۴۶۰؛ مؤید، ۴۷۲؛ نجفی،
۸۰). مردم برخی دیگر از شهرها تقارن باریدن باران و
تابیدن آفتاب را در ارتباط با حیوانات به گونهای دیگر
تعبیر کردهاند. مردم جزیرۀ قشم معتقدند که حتماً آهویی
در کوه، برهای ماده زاییده ـ است (اسدیان،
۹۹-۱۰۰). مردم اغلب نقاط گیلان آن را روز
عروسی شغال یا مادر شغالها مینامند (نک : بشرا،
۲۴-۲۵؛ شهاب، همان، ۱۶۱؛ پاینده،
۳۴۵).
در بسیاری از شهرها مردم از
سروصدای بیش از حد جانوران و پرندگان، باریدن و نباریدن
باران را پیشبینی میکنند (نک : ماسه، ۱ /
۳۱۶؛ غدیری، «باورداشتهای مردم گیلان
دربارۀ ... »، ۲۴؛ شهاب، همان، ۱۴۷-
۱۴۸؛ شکورزاده، ۳۳۶-۳۳۷؛
همت، ۴۷۷؛ دانای علمی، ۱۴۹). به
باور مردمِ برخی از نقاط ایران، هرگاه گربه رو به قبله بنشیند و
دستش را بلیسد و یا با دست به پشت گوش و سرش پنجه بکشد، باران خواهد
بارید (نک : شکورزاده، ۳۳۵؛ مجیدزاده،
۷۶؛ پاینده، ۳۴۵،۲۷۲). برخی
از گیلانیها این عمل گربه را به وضوگرفتن تعبیر کردهاند
و معتقدند که اگر گربهای رو به قبله (جنوب) وضو کند، هوا آفتابی، و
اگر رو به کلیسا (شمال) وضو کند، هوا بارانی و همراه رعدوبرق خواهد
بود (بشرا، ۵۷- ۵۸).
مردم ایل «بچاقچی» و طایفۀ میرزا
حسنی ایل «لری» سیرجان معتقدند که اگر الاغها یا میشها
«گوش بزنند»، یعنی سرشان را بهنحوی حرکت دهند که گوشهایشان
به هم بخورد و صدا کند، بـارندگی میشود (فرهـادی، «پیشبینی
... »، ۵۸۷،۵۸۴؛ نیز نک : صحراشکاف،
۱۷۵- ۱۷۸؛ شکورزاده، ۳۳۷).
به باور مردم تنکابن، اگر گوسفند یا قاطر در فصل بهار و تابستان شروع به لرزیدن
کنند، هوا در چند روز آینده بارانی میشود (دانای علمی،
همانجا). مردم ایل «افشار» سیرجان و بختیاریها معتقدند که
اگر گوسفند رو به قبله بایستد و دستهای خود را بر روی سنگ بگذارد،
باران خواهد بارید (نک : فرهادی، همان، ۵۸۷؛
صحراشکاف، ۱۷۷). به باور مردم روستای شولم فومن، اگر در
فصل زمستان گاو ماده با شاخ، گِل زمین را بکند، زمستان کمباران و برف خواهد
بود (برای آگاهی بیشتر از حرکات جانوران در ارتباط با باران، نک
: شکورزاده، ۳۳۳، ۳۳۶؛ دانای علمی،
۱۵۰؛ پاینده، همانجاها؛ بشرا، ۳۹،
۵۱، ۵۵؛ صحراشکاف، ۱۷۶؛ شهاب، همان،
۱۴۴؛ غدیری، «باورداشتهای مردم گیلان
در پیشبینی»، ۳-۴).
ارتباط روزهای هفته و فصول با
باران در باورها
در برخی شهرها مردم توقف یا
تداوم باریدن باران را با روزهای هفته مرتبط دانسته و تعابیر
گوناگونی دارند. به باور مردم سیرجان، اگر بارندگی از روز شنبه
آغاز، و تا آخر هفته ادامه یابد، اصطلاحاً میگویند «شنبهبار»
شده است (مؤید، ۴۷۲). بختیاریها معتقدند که
اگر باران در روز جمعه شروع به باریدن کند، روز شنبه تمام خواهد شد، اما اگر
آغاز آن شنبه باشد تا پایان هفته ادامه خواهد داشت (صحراشکاف، همانجا). به
باور مردم سلاک جان گسکر محله و رضا محلۀ رودسر، در شب سیزدهم و بیست
و یکم هر ماه امکان باریدن باران بسیار زیاد است (بشرا،
۸۲). همچنین مردم روستای فشتکۀ خمام گیلان
معتقدند که شنبه و چهارشنبه خانۀ آفتاب است و در این روزها باران بند میآید (همو،
۸۶). به باور مردم برخی از حوزههای فرهنگی ایران،
بارانهایی که بعد از تحویل سال نو و در سال جدید میبارد،
متفاوت و گاه دارای خواص مختلفی است. مردم تهران باور داشتند اگر
باران یا آب نیسان که ۷۰ روز بعد از نوروز میآید،
روی سر کسی ببارد، باعث پرپشتشدن موی سر او میشود و اگر
به ناخوشی داده شود، شفا خواهد یافت (نک : هدایت،
۱۱۳). از نظر بختیاریها، سالی خوب و نیکو
ست که در ۶ روز بعد از عید و یا در روز بیست و ششم، یا
سی و ششم یا پنجاه و ششم بعد از عید باران ببارد(صحراشکاف،
۱۷۸).
ارتباط تدفین مرده با باران در
باورها
برپایۀ برخی از
متون زردشتی، تشییع جنازۀ مردگان نباید هنگامی
که باران در حال باریدن است، انجام شود و کسی که این عمل را
انجام دهد، مرتکب گناهی شده که مجازاتش مرگ است؛ ازاینرو، هنگام حمل
جنازه اگر باران ببارد، باید آن را به جایی که محفوظ از بارش
باشد، ببرند تا باران قطع شود (رضی، ۷۳۷). براساس همین
اعتقاد کهن، در برخی از نقاط ایران، مردم همواره اعتقاد داشتهاند که
باریدن باران در هنگام تدفین میت، خوشیمن و مبارک نیست؛
چنانکه به باور مردم کازرون، اگر به هنگام دفن مرده، باران ببارد و قطرات باران
در گور بریزد، میگویند: «چله به باران میافتد و تا دیرزمانی
... باران نخواهد بارید» (حاتمی، ۱۳۹). مردم طایفۀ کورکی
از ایل «قرائی» سیرجان، به این حالت «گوربندشدن باران» میگویند
و برای جلوگیری از آن، هنگام دفن مرده، چادری روی
گور میکشند تا باران در گور نریزد (فرهادی، همان،
۵۸۴). در برزُک از توابع کاشان، مردم برای جلوگیری
از خشکسالی که از پیامدهای باریدن باران در گور است،
هنگام دفن، علف سبزی را در دست مرده میگذارند تا باران ببارد (جهانی،
۵۳). مردم فسا باور دارند که به سبب باریدن باران بر روی
مرده، تا ۴۰ روز باران نمیآید. آنها برای دفع این
بلا گندم میکارند (رضایی، ۴۵۹). در تویسرکان
مردم عقیده داشتند که اگر سالی باران به حد کافی نبارد، بیگمان
یک نفر ندانسته همراه با میت ــ که از خویشان او بوده ــ آیاتی
از قرآن و یا انگشتری را که نام پنجتن بر روی آن حکاکی
شده بوده، چال کرده است (معمار، ۱۱۴۰). برخلاف تمام این
باورها، مردم گیل و دیلم باور داشتهاند که اگر باران روی تابوت
مردهای ببارد، نهتنها بدیمن نیست، بلکه رحمت الٰهی
است و آن مرده به بهشت میرود (پاینده، ۳۲۴).
باران، جشنها و آیینهای
شادی
در بسیاری از جشنها و آیینهای
شادی در ایران، رفتارهایی در ارتباط با باران وجود دارد
که به اهمیت آن بهعنوان یکی از ضروریترین عناصر
زندگی اشاره دارد. برای نمونه، خراسانیها باور داشتند که اگر در
شبهای جشن سده، باران ببارد و آب باران خاکستر آتش سده را بشوید و با
خود ببرد، سال نیکویی در پیش خواهند داشت؛ ولی اگر
باران نمیبارید و خاکستر سده را باد میبرد، آن را به فال بد میگرفتند
و عقیده داشتند که آن سال کمباران است (شکورزاده، ۱۲۰).
مردم روستای برزک از توابع کاشان باور داشتند که اگر در شب یلدا اهل
خانه هندوانه بخورند، آن سال برف و باران زیاد خواهد بارید و آبسالی
خواهد بود (جهانی، ۹۹-۱۰۰).
تعبیر باران به گریۀ مادر
نوروز نیز از دیگر باورهای مردم ایران بوده است؛ چنانکه
به باور سیرجانیها مادر نوروز «مانو»، هم مانند سایر خانمها پیش
از عید خانهتکانی میکند و ناآرامی و طوفان آن زمان نشانۀ خانهتکانی
او ست. آنها بر این عقیدهاند که مانو از شدت خستگی به خواب میرود
و چند روز بعد از عید بیدار میشود. او موفق به دیدار
پسرش، «نوروز»، نمیگردد، و از شدت ناراحتی شروع به گریه میکند
و خاک بر سر میپاشد. ازاینرو، آرامش موقت هوا را در روزهای
اول نوروز، نشانۀ خواب مانو، و باران و طوفان و رعدوبرق آسمان را نشانۀ گریه
و دادوفریاد و خاک بر سر ریختن مانو میدانند (مؤید،
۲۴۳). شیرازیها این افسانه را چنین نقل
میکنند که در «چلۀ پیرزن» یک روز باد میآید، میگویند:
پیرزن رفتوروب میکند؛ یک روز تگرگ میآید، میگویند:
گلوبند پیرزن پاره شده؛ یک روز باران میآید، میگویند:
پیرزن شترهایش را آورده صحرا بچراند؛ بعد حمام رفته و هفت قلم خود را
آرایش میکند و به امید عمونوروز مینشیند» (فقیری،
گوشهها، ۲۵). همین باور در میان مردم بروجرد چنین
رایج است: در قدیم پیرزنی دو پسر داشته به نام «اَمَد» و
«مومِد»؛ این دو برادر در چلۀ زمستان چند شتر تحویل میگیرند و روانۀ
کوهستان میشوند تا باری را به مقصد برسانند، اما از شدت سرما در میان
راه یخ میزنند و میمیرند؛ سپس پیرزن بعد از
۳ روز، نگران میشود و به کوه میرود. او بعد از یافتن
جنازۀ پسران خود خشمگین میشود و در حالت گریه فریاد میزند:
«امد مرد، مومد مرد، دل وِ کی کنم خش / تنیرشانه (چوبدستیای
بلند برای بر هم زدن آتش تنور) وردارم، عالمی زنم تش» (پسرهایم
امد و مومد مردند، پس به چه کسی دلم را خوش کنم. چوبدستیام را برمیدارم
و عالمی را به آتش میکشم). پیرزن چوبدستیاش را آتش میزند
و از بالای کوه به طرف پایین پرتاب میکند. بر این
اساس، مردم بروجرد دربارۀ سالی که پرباران باشد، میگویند: «چوب پیرزن در
جای خیس افتاده» و دربارۀ سالی که خشک و کمباران
باشد، میگویند: «چوبدستی پیرزن به جای خشکی
افتاده است» (کرزبر، ۲۵۷- ۲۵۸).
در اغلب شهرهای ایران، مردم
باریدن باران را در جشن عروسی به علاقۀ شدید
دختر و پسر در خوردن تهدیگ پلو در زمان پیش از ازدواج تعبیر میکنند
و در نواحی مختلف، اصطلاحات گوناگون برای آن به کار میبرند؛
چنان که مردم کرمان وقتی در شب عروسی باران میبارد، میگویند:
عروس یا داماد ته کماجدون (دیگ) را خوردهاند (مرادی،
۲۷۲). این باور در میان مردم سیرجان (مؤید،
۹۹، ۴۷۲)، مردم گیل و دیلم (پاینده،
۲۲۴)، شیراز (فقیری، ترانهها،
۱۲۷)، برزُک (جهانی، ۸۳)، و در شهرهایی
چون ساوه (سالاری، ۳۷۶) و کازرون (حاتمی،
۳۸) به شکلی دیگر وجود دارد.
تعبیر خواب باران
از زمانهای گذشته، دیدن
باران در خواب به صورتهای گوناگون تعبیر میشده است. حبیش
تفلیسی اقوال معبرین نامآوری چون دانیال نبی
(ع)، امام جعفر صادق (ع)، محمد بن سیرین و جز ایشان را در مورد
باران در کتاب کامل التعبیر چنین نقل کرده است: دیدن باران در
خواب، خیر و برکت و رحمت از جانب خدای متعال بر بندگان است؛ دیدن
خواب باران هنگامی که در حال بارش است و وقتی که مردم در طلب آن
هستند، نیکوتر و خوشیمنتر است؛ اگر در خواب چنین ببینند
که باران فقط در جایی خاص، مثلاً سر کوچه به شدت میبارد و در
سایر نقاط نمیبارد، تعبیرش رنج و بیماریِ اهل آن
مکان خاص است؛ اگر ببینند که باران آهسته میبارد، تعبیرش رسیدن
خیر و خوشی و منفعت برای اهل آنجا ست؛ اگر ببینند که اول
سال یا اول ماه باران میبارد، تعبیرش این است که آن سال یا
آن ماه پر از بارندگی و فراوانی نعمت خواهد بود؛ و اگر ببینند
که باران تیرهرنگ و غلیظ است، تعبیرش بیماری و مرگ
برای شخص است (ص ۸۴).
فخرالدین رازی نیز در
مورد دیدن باران در خواب میگوید: «اگر اندر خواب بیند که
باران همی بارید و اندران خوف و فساد نبود، اگر در خاطر بیننده
چنان باشد که آن باران همهجای بارید و این خواب را در وقت
باران دیده باشد، آن به غایت نیک باشد و دلالت کند بر شادی
و نعمت و برکت عموم خلق را و اندران موضع [ریزش باران] ... مرده زنده گردد»
(ص۸۰-۸۱). وی همچنین میافزاید:
«اگر اندر خواب بیند که ناودانها روان [است بیآنکه باران ببارد] ...
دلالت کند بر عذاب و ریختن خون، و اگر با باریدن باران بیند،
دلالت کند بر شادی و فراخی نعمت» (همو، ۸۴).
در میان مردم مناطق مختلف ایران،
تعبیرهای متعددی برای خوابدیدن باران وجود دارد.
برای نمونه، به باور مردم کازرون، دیدن هندوانه (حاتمی،
۱۴۵)، به باور مردم تنکابن، دیدن گردو یا ماهی
(دانای علمی، ۷۳)، و به باور مردم فسا، دیدن انگور
(رضایی، ۴۵۸) در خواب، نشانۀ باریدن
باران است. مردم بروجرد نیز معتقدند که اگر کسی در خواب بارش باران را
ببیند، آن سال برای وی پربرکت خواهد بود (کرزبر،
۲۳۹).
بارانی
تهیۀ جامههایی
به اسم بارانی برای محافظت بدن در برابر باران، در میان ایرانیان
رواجی دیرین دارد. در گذشته بارانی معمولاً از کرباس،
قماش پشمی یا ابریشمی، ماهوت، گلیم و یا نمد
تهیه میشد (شمیسا، ۱ / ۱۴۳). بیهقی
به بارانیهایی از جنس کرباس اشاره کرده است (ص
۱۳۴). همچنین در کلیله و دمنه آمده است: بارانِ
کمانِ کامگارت را / نادوخته روزگار، بارانی (ص ۲۹۳). مؤلف
حدود العالم نیز از شهرکی به نام رودان واقع در طبرستان نام میبرد
و مینویسد: «از رودان جامۀ سرخ خیزد پشمین کی
از وی بارانی کنند و به همه جهان ببرند» (ص ۱۴۶).
بند آمدن باران
در گوشهوکنار ایران، مردم همواره
برای بندآمدن باران و جلوگیری از خسارات آن، بهویژه در
جوامع کشاورزی، باورها و آیینهای گوناگونی پدید
آوردهاند که هنوز هم در برخی از نقاط رایج است؛ از جمله، سهپایۀ دیگی
را وارونه میکنند وآن را در معرض باران قرار میدهند، و یا دیگ
سیاهی را که از پدر و مادر به ارث بردهاند، زیر باران میگذارند
(ماسه، ۱ / ۳۰۹).
در بسیاری از شهرها مردم از
طریق نوشتن اسامی افراد کچل، یا گرهزدن نخ، و یا نوشتن
حروف الفبا به شمار معین، برای بندآوردن باران تلاش میکردند؛
اما جزئیات هر آیین در میان شهرها متفاوت بوده است. برای
نمونه، در تهران ۷ کچل زنده را نام میبردند و به اسم هرکدام، یک
نخ را گره میزدند؛ آنگاه آن را رو به قبله در حیاط آویزان میکردند،
و یا روی به آسمان با انگشت بهطور فرضی «یا علی»
نقش میکردند (هدایت، ۵۰). مردم شیراز اسم
۴۰ کچل را مینوشتند و به ناودان آویزان میکردند
(فقیری، گوشهها، ۲۵). مردم تنکابن همین رسم را بهگونهای
جالب انجام میدادند. آنها برای بندآوردن باران، اسم ۴۰
کچل را روی کاغذی مینوشتند و بر شاخۀ درختی
قرار میدادند؛ سپس با تفنگی ساچمهای تظاهر میکردند که
میخواهند تیری را به سوی کچلان پرتاب کنند تا با قربانیشدن
آنها هوا آفتابی گردد. در همان لحظه فردی میانجی میشد
و ضمانت میکرد که هوا آفتابی میشود؛ آنگاه افراد تفنگ بهدست،
اسلحه را پایین میآوردند (دانای علمی،
۷۱).
خراسانیها رشتهای نخ به
دست میگرفتند، نام ۴۱ کچل را بر زبان میآوردند، و با
نام هر کچل یک گره به نخ میزدند؛ گاهی نیز نام
۴۱ کچل را روی کاغذی مینوشتند و زیر باران میگذاشتند.
همچنین مردم خراسان در مواقعی که باران بیش از حد میبارید
و موجب خطر و وحشت میشد، مقداری نمک روی یک تکه نان میپاشیدند
و آن را به دست بچۀ شکم اول (اولین بچۀ متولدشده) میدادند تا ببرد و در حیاط، زیر باران
بگذارد (شکورزاده، ۳۱۱)؛ یا اینکه بچهها جمع میشدند
و دور هم میرقصیدند و میخواندند: خورشید خانم آفتاو کن
/ نیم من برنج تو آو (آب) کن! / / ما بچههای گرگیم / از گشنگی
بمردیم!؛ یا ۱۳ قطعه چوب را روی زمین نصب میکردند
و آنگاه ۱۳ دستار (عمامه) یا پارچۀ شبیه آن
را به سر میگذاشتند تا شمایل ۱۳ آخوند را در حال دعا
نشان دهند (ماسه، ۱ / ۳۱۰-۳۱۱).
در گیلان مردم نام ۷ کچل را
بر دروازه میآویختند (غدیری، «باورداشتهای مردم گیلان
در پیشبینی»، ۳). همچنین در میان مردم گیل
و دیلم رسم بود که نام ۷ کچل را مینوشتند و آن را به روی
درخت یا چوبهای بلته[۱] (سادهترین در چوبی حیاط
خانههای روستایی به شکل ضربدر یا موازی) آویزان
میکردند تا باران بند بیاید (پاینده،
۳۴۵). در برخی مناطق مثلاً بانۀ کردستان، نام
۴۰ کچل را در کاغذی مینوشتند و در مقابل باران قرار میدادند
تا باران اسامی را بشوید و پس از آن بند آید (توکلی،
۶۹).
گاه در میان مردم برخی از
نواحی، انجام مراسم بندآوردن باران به بازیای لذتبخش و سرگرمکننده
تبدیل میشده است. برای نمونه، در کرمانشاه این اعتقاد
وجود داشت که اگر بهطور مداوم و بهسرعت، یک نفر نام ۴۰ کچل را
به زبان بیاورد، باران قطع خواهد شد. این عمل به بازیای
برای اهل خانه در شبهای بلند و بارانی تبدیل شده بود
(معمار، ۱۱۴۱).
در بسیاری از شهرها مردم
برخی از حروف الفبا را همچون طلسمی برای بندآوردن باران روی
کاغذ با شمار معین مینوشتند. برای نمونه، در کاغذی
۴۰ بار حرف «ق» را نوشته و زیر ناودان رو به قبله قرار میدادند
تا باران بند بیاید (نک : ماسه، ۱ /
۳۰۹-۳۱۰؛ هدایت، ۵۰؛ صفینژاد،
۳۹۴). در برخی از شهرها نوشته را رو به قبله به دیوار
میچسباندند (مرادی، ۲۷۲؛ مؤید،
۴۷۲؛ نیز نک : مجیدزاده، ۷۶؛ محجوب،
۴۴۱؛ پاینده، همانجا). در قصر شیرین کرمانشاه
به جای حرف «ق»، حرف «ن» را مینوشتند و به آن طلسم «چهل نون» میگفتند
(معمار، همانجا).
مردم برخی از نواحی از اشیائی
همچون قاشق، سیخ و قیچی برای بندآوردن باران استفاده میکردند.
تهرانیها قاشقی ارثی (به ارث رسیده) را زیر آسمان،
سرازیر میآویختند (هدایت، همانجا). مردم خیاو (مشکینشهر)
سیخ تنور(ارسین) را زیر باران یا تگرگ میانداختند؛
اگر با انداختن ارسین باران بند نمیآمد، قاشق چوبی بزرگی
را زینت میدادند و به ترتیب در ۷ خانه میگرداندند.
وقتی قاشق به خانۀ هفتم میرسید، معتقد بودند که باران بند خواهد آمد. آنها این
قاشق را «دودی» مینامیدند (ساعدی، ۳۱). در
خمین قیچی را بازکرده، رو به قبله زیر باران میگذاشتند
(فرهادی، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»، ۵۸۹).
در برخی از نقاط، نقش پسر بزرگ
خانواده در بندآوردن باران بسیار مهم بود. در مازندران پسر بزرگ خانواده در
وسط حیاط منزل، کاردی را در زمین فرومیکرد، یا
مقداری فلفل در منقل میریخت و سپس سرین خود را ۳
مرتبه به زمین میزد (مجیدزاده، همانجا). در تنکابن، پسر ارشد
خانواده کُندۀ درختی را میگرفت و نیت میکرد که مثلاً
۱۰ یا ۱۵ روز دیگر باران قطع شود؛ سپس آن کندۀ درخت
را آتش میزد (دانای علمی، ۷۱). همچنین در میناب،
پسر ارشد خانواده بدان منظور، مقداری خاکستر در کنار در ورودی منزل میریخت
(سعیدی، فرهنگ ... ، ۲۸۵).
مردم برخی از شهرها نیز شیشهای
پر از آب را به نیت بندآمدن باران زیر خاک میگذاشتند و باور
داشتند که اگر بطری را بیرون بیاورند و آب آن را خالی
کنند، باران شروع به باریدن خواهد کرد؛ ولی اگر آب همچنان در درون بطری
باقی میماند، دیگر باران نمیبارید (نک : همانجا؛
اسدیان، ۱۰۱). مردم فسا هم هیزم نیمسوختهای
را در آب باران میانداختند (رضایی، ۴۵۸).
در کرمان، پنبه یا پارچهای
را که قبلاً به خون گوسفند قربانیشده، آغشته و خشک کرده بودند، در آب باران
میریختند و سپس نوح نبیالله و ابراهیم خلیلالله
(ع) را قسم میدادند تا نزد خداوند متعال واسطه شوند و باران بند بیاید.
همچنین بر سر هر محله فرشی پهن میکردند و روی آن مقداری
نمک و گندم و حبوبات میریختند تا رهگذران وجه نقدی روی
آن فرش بگذارند؛ سپس صاحب آن فرش اگر پولهای جمعشده کفاف میداد، نوعی
آش به نام «بلغوراله» درست میکرد و میان مردم به نیت بندآمدن
باران پخش میکرد (همت، ۴۷۹). در برخی از روستاها و
شهرهای خراسان، مردم در مراسم آفتابخواهی اشعاری را میخوانند
که در حقیقت نوعی دعا ست: به حقِ شاه کربلا / به حق نور مصطفى / / به
حق گنبد طلا / ابرا برن به کوسیا (کوه سیاه) / / آفتاب بیا به
شهر ما / بارون نیا نیا نیا (شکورزاده، ۳۴۹).
در کوملۀ گیلان،
مراسمی برای بندآوردن باران رایج است که مردم آن را «عروس فوشای»
میخوانند. این مراسم هنگام بارندگی فصل بهار، در ایام
بذرافشانی شالیکاران برگزار میشود. اجرای مراسم عروس
فوشای همگانی است و هر کسی میتواند عروس فوشای
شود. در این مراسم، فردی لباس کار شالیکاران را میپوشد
و دور کمرش را با طنابی موسوم به «بَرشتهویریس» (طنابی
بافتهشده با الیافشالی) میبندد؛ سپس چند جاروی کهنه به
دور برشتهویریس وصل میکند، کت سیاه پشمیای
بر تن میکند و بارانیای پلاستیکی بر دوش میگیرد.
مردم کومله با بستن برشتهویریس و جارو به خود، به نوعی تظاهر
به آسیبدیدگی میکنند. به باور آنها بستن برشتهویریس
به این معنی است که آنقدر باران باریده که چوبهای ویریس
گسسته و پوسیده شدهاند؛ همچنین جارو نشانۀ آن است که
بارانِ بیش از اندازه سبب شده است تا حیاط خانه پر از برگ و گل و شکوفۀ
درختان شود و آنها قادر به جاروکردن حیاط نیستند. مجریان عروس
فوشای در کوچهها و محلهها به راه میافتند و وقتی به در خانهای
میرسند، عروس فوشای با دو چوبدستی به انجام حرکاتی
طنزآلود میپردازد، با پای برهنه در گِل پایکوبی میکند،
و به عنوان شوخی مقداری گِل به سمت تماشاچیان پرتاب میکند.
آنگاه دو خواننده اشعار مخصوص عروس فوشای را میخوانند و مصراع «ای
خودا بکونه آفتو ... » را عروس فوشای به اتفاق مردم تکرار میکند:
عروس فوشای آوردیم / عروس فوشای آوردیم / / ای خدا!
آفتاب بکند / ای خدا! آفتاب بکند ... . پس از خواندهشدن این اشعار،
صاحبخانه مقداری برنج، پول یا تخممرغ را به عروس فوشای پیشکش
میکند و از او میخواهد برای بندآمدن باران دعا کند. عروس فوشای
نیز دعای مخصوصی را با مضمون آفتابخواهی و بندآمدن باران
میخواند. برخی جزئیات و پوشش عروس فوشای در مناطق مختلف
کومله متفاوت است (نک : شهاب، شالی ... ، ۳۱-۳۶).
همانگونه که کودکان در مراسم بارانخواهی
در اقصىنقاط ایران، با انجام اعمال و آداب ویژه برای آمدن
باران دعا میکنند، در برخی از مناطق دیگر، در مراسم بندآوردن
باران نیز مشارکت دارند. مثلاً در تهران دختر ۸ یا ۹ سالهای
قلیا (نوعی گیاه) را در هاون میسایید و آن
را درون سرکه میریخت؛ آنگاه ۴ سورۀ قرآن کریم
را که با «قل» (بگو) شروع شدهاند، روی ۴ برگ کاغذ مینوشت؛ سپس
آنها را از ناودانهای ۴گوشۀ خانه آویزان میکرد و
سرانجام مخلوط را در حیاط میریخت (نک : ماسه، ۱ /
۳۱۰). در گیلان کودکان جمع میشدند، بشقابی
را در یک دست و تکهای چوب یا قاشقی چوبی را در دست
دیگر میگرفتند، و با قاشق به بشقاب میزدند و میخواندند:
«آهای! خور دتابهی / / فرده آفتو بتابهی / / توم بیجاره
توم بپیسه / گالشه (چموش) بپیسه» (آهای! ای از شرق
تابنده، ای خورشید روشنگر، ای روشنکنندۀ خورشید فردا
آفتاب بتابد، فردا آفتاب را بتابان، [نشای سبز برنج] در خزانه جو پوسید،
گالش >کفشی از پوست گاو که کوهنشینان پوشند< چوپان و کوهنشین
پوسید) (پاینده، ۳۴۶-۳۴۷).
در ماسال گیلان بچهها جمع میشدند
و هرکدام آتش و اسفند به دست میگرفتند. آنها به در خانهها میرفتند
و دستهجمعی شعرهایی بدین مضمون میخواندند: «وارنگله،
چارنگله، آفتاب کن، پشت رمههایمان را خشک کن، دل چوپانها را شاد کن ... »
(میرشکرایی، «مردمشناسی ... »، ۴۶۲).
همچنین در روستای «چشان» اشکور علیای رودسر گیلان
مردم رسمی به نام «خوردَ توه» داشتند که اینگونه انجام میشد:
کودکان از میان خود فردی را بهعنوان «پیر بابو» برمیگزیدند؛
چند نفر دیگر جاروی کهنه، انبر، نمدپاره و حصیرپارهای به
خود میآویختند و هرکدام چوبدستیای هم بهدست میگرفتند.
آنها به در خانهها میرفتند و این اشعار را میخواندند: «خدایا
خور دتووه» (خدایا خورشید بتابد)، «زمین و سنگ بتووه» (به زمین
و سنگ بتابد)، «امی حصیر بپیوسته» (حصیر من پوسید)،
«امی گالش بپیوسته» (گالش من پوسید)، «امی حاصیل بپیوسته»
(حاصل من پوسید)؛ همۀ حاضران دو بند اول را تکرار میکردند و سپس بچهها ضمن خواندن این
اشعار، چوبهایشان را بر زمین میزدند؛ آنگاه صاحبخانه گل آتشی
به سوی بچهها میانداخت و آنها آتش را با ضربههای چوبهایشان
خاموش میکردند، برنج و تخممرغ از صاحبخانه هدیه میگرفتند و
به خانهای دیگر میرفتند (همو،
۴۶۲-۴۶۳).
باران در ادبیات
بسیاری از شاعران نامآور
فارسی اشعار زیبایی در وصف و چگونگی باران سرودهاند.
نحوۀ تشکیل و بارش باران ــ بهگونهای که آب دریا بخار
شده، به آسمان میرود و سپس بهوسیلۀ باد بهصورت
ابر و باران منتشر میشود ــ در اشعار برخی از شاعران به زیبایی
توصیف شده است. برای نمونه، انوری چنین سروده است: جایی
که از حقیقت باران سخن رود / تقلیدیان مختصر از روی
اختصار / / گویند ابر آب زِ دریا برآورد / وانگه بهدست باد کند بر
جهان نثار (۱ / ۱۸۰). باران مرواریدساز نیز
از دیگر موضوعات اشعار شاعران بوده است (برای نمونه، نک : کمالالدین،
۱۸۴؛ سعدی،
۱۹۰-۱۹۱). در افسانههای قدیم
نقل است که اگر ابر بارانی بیرعدوبرق به دریا ببارد، صدفها به
دُر آبستن میشوند و اگر با رعدوبرق باشد، به شَبَه (وحید،
۱۰۰، حاشیۀ ۲). نظامی گنجوی در شرفنامه این باور را چنین
زیبا سروده است: از آیینۀ پیل و زنگ شتر / صدف را شبه
رست بر جای دُر (ص۱۰۰). شاعران نوپرداز نیز به
باران توجه خاصی داشتهاند؛ مشهورترین شعر باران که رواج عام نیز
یافته است، متعلق به مجدالدین میرفخرایی است (نک :
ص ۵۲-۶۰).
باران در امثال
در فرهنگ مردم ایران، باران دستمایۀ امثال
و کنایات فراوانی شده است؛ برای نمونه: «باران آمد تَرَکها به
هم رفت» که کنایهای است برای استهزای افراد تازه به
دوران رسیده (دهخدا، ۱ / ۳۵۷؛ نیز نک : خضرایی،
۱۳۷؛ امینی، ۸۲)؛ «آدم خیس از
باران نمیترسد»، یعنی کسی که مصائب و صدمات بسیاری
دیده است، دیگر از مصیبت و آسیبی مختصر، هراسی
نخواهد داشت؛ « باران سفید از ابر سیاه میبارد»؛ «به دعای
گربه باران نمیآید»؛ «از باران به زیر ناودان پناهبردن»؛ «باد
باران آورد، بازیچه جنگ»؛ «پند به نادان، باران است به شورستان»؛ «پیرزن
نمرد تا روز بارانی»؛ «همه ابری باران ندارد» (خضرایی،
۱۳۷- ۱۳۸؛ برای نمونههای بیشتر،
نک : ذوالفقاری، ۱ / ۴۵۹).
باران در ترانهها، دوبیتیها
و لالاییها
در اغلب مناطق ایران و در ترانههای
محلی، همواره خصوصیات و زیباییهای باران برای
رونقبخشیدن به مفاهیم لطیف ذهنی به کار رفته است. مردم
فارس در عروسیهای خود چنین میخوانند: ابر اومد بارون
گرفت و آب اومد دالون گرفت / سوریها کِل بزنید که کار ما انجوم گرفت
(فقیری، گوشهها، ۴۱). نیز در همین منطقه در
ترانهای آمده است: به ابرش میدهم ترسم بباره / به بادش میدهم
ترسم نیاره (همو، ترانهها، ۳۷). یکی از ترانههای
رایج در میان عشایر سیرجان این است: شب ابر که
بارون خواهت (خواهد) اومد / گله از کوه مارون خواهت اومد (فرهادی، «باران»،
۶۰۵). نیز مردم ایل افشار سیرجان میخوانند:
شب ابر ست که باران خواهت آمد / مراد نامرادان خواهت آمد؛ و یا: دلم میخا
که بارونبار باشه / نشستن بر کنار یار باشه؛ و یا: ببار بارون که باریدن
ثوابه / بچر گله، که چوپون در عذابه / / ببار بارون ببار بارون رحمت / که آب از
چاه کشیدن داره زحمت (همان، ۶۰۶). مردم میناب نیز
چنین ترانهای دارند: خدایا ابری بده باران بباره / که یارم
طاقت گریه نداره (سعیدی، ترانهها، ۶۱؛ برای
نمونههای بیشتر، نک : سفیدگر، ۹۱؛ شهاب، شالی،
۷۲؛ عمادی، ۱۰۹).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای
ایران، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ ابناسفندیار، محمد،
تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۶۶ ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن
حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی
اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ اسدیان، محمد، «گوشهای
از باورها و دانش عامه در قشم»، کتاب کادوس، تهران، ۱۳۷۲
ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلیمیرزا، فلک السعاده، چ سنگی،
تهران، ۱۲۷۸ ق؛ امینی، امیرقلی،
فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی
مدرس رضوی، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل
دوستخواه، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری،
باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ بیرونی،
ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ا. زاخاو، لایپزیگ،
۱۹۲۳ م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به
کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران،
۱۳۲۴ ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای
گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ تفلیسی،
حبیش، کامل التعبیر، تهران، ۱۳۲۶ ش؛ توکلی،
محمد رئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان،
تهران، ۱۳۶۳ ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزُک، نگین
کوهستان، کاشان، ۱۳۸۵ ش؛ حاتمی، حسن، باورها و
رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ حدود العالم،
به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ خضرایی،
امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز،
۱۳۸۲ ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ
عامۀ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ دبا؛ دهخدا، علیاکبر،
امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ
بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رضایی،
غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز،
۱۳۸۷ ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران
باستان، تهران، ۱۳۸۱ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو
یا مشکین شهر، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ سـالاری،
عبدالله، فرهنگ مـردم کوهپایۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ سعدی، بوستان، به
کوشش نورالله ایرانپرست، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ سعیدی،
سهراب، ترانههای چوپان، قم، ۱۳۸۷ ش؛ همو، فرهنگ
مردم میناب، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ سفیدگر شهانقی،
حمید، ترانههای کار در آذربایجان، تهران،
۱۳۸۸ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم
مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شمیسا، سیروس،
فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛
شهاب کـوملهای، حسین، شـالی و شالیکاری، تهران،
۱۳۸۲ ش؛ همو، فرهنگ عامۀ کومله (شرق گیلان)،
رشت، ۱۳۸۶ ش؛ صحراشکاف، پرویز، بَردشیر (شیرسنگی)،
اهواز، ۱۳۸۸ ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده
طالبآباد، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ عریان، سعید، واژهنامۀ پهلوی
ـ پازند، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ عقیلی علوی شیرازی،
محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ عمادی،
اسدالله، نغمههای سرزمین بارانی، مازندران،
۱۳۸۵ ش؛ غدیری کفترودی، غلامرضا،
«باورداشتهای مردم گیلان دربارۀ پیشبینی وضع
هوا و طلب باران»، فرهنگ گیلان، رشت، ۱۳۷۹ ش، شم
۵-۶؛ همو، «باورداشتهای مردم گیلان در پیشبینی
وضع هوا (قسمت دوم)»، همان، ۱۳۸۲ ش، س ۵، شم
۱۷- ۱۸؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی
علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۵۴ ش؛ فرهادی، مرتضى، «باران در فرهنگ و گویش
سیرجان و چند شهر پیرامون آن»، فروهر، تهران،
۱۳۶۲ ش، شم ۶-۷؛ همو، «پیشبینی
آب و هوا در میان عشایر و روستاییان سیرجان و بافت
و میمند شهر بابک»، چیستا، تهران، ۱۳۶۵ ش، س
۳، شم ۸؛ همو، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»، فروهر،
تهران، ۱۳۶۲ ش، شم ۵؛ همو، «فرهنگ آب و هوایی
در میان ایلات و عشایر و روستاییان سیرجان و
بافت و میمند شهر بابک»، فصلنامۀ عشایری ذخایر
انقلاب، تهران، ۱۳۶۹ ش، شم ۱۱؛ فقیری،
ابوالقاسم، ترانههای محلی، شیراز،
۱۳۴۲ ش؛ همو، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس،
شیراز، ۱۳۵۷ ش؛ کابلی، میرعابدین،
«شهداد مرکز ایالت آراتا؟»، باستانشناسی و تاریخ، به کوشش
نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۶۵ ش، س ۱، شم
۱؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش
علی آنیزاده، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کلیله و
دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران،
۱۳۴۳ ش؛ کمالالدین اسماعیل اصفهانی، دیوان،
به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، ۱۳۴۸ ش؛
ماسه، ه .، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی
روشنضمیر، تبریز، ۱۳۵۵ ش؛ مجیدزاده،
محسن، «خرافات در مازندران در مورد باران»، کاوه، برلین،
۱۳۵۱ ش، س ۱۰، شم ۴۰؛ محجوب، ایرانظفر،
«عقاید خرافی خراسان»، سخن، تهران، ۱۳۴۶ ش،
شم ۴؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم
کرمان، کرمان، ۱۳۸۷ ش؛ معمار، فریدون، «آیین
طلب باران در غرب ایران»، چیستا، تهران، ۱۳۶۲
ش، س ۲، شم ۱۰؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان،
کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ میرشکرایی، محمد، انسان
و آب در ایران، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ همو، «مردمشناسی
و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی،
تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ میرفخرایی،
مجدالدین، باران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ نجفی آشتیانی،
ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران،
۱۳۸۵ ش؛ نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش وحید
دستگردی، تهران، ۱۳۱۶ ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام،
به کوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ وحید
دستگردی، حسن، حاشیه بر شرفنامه (نک : هم ، نظامی گنجوی)؛
هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۱۱ش؛ همایونی،
صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۷۱ ش؛ همت کرمانی،
محمود، تاریخ مفصل کرمان، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches
Wörterbuch, Strassburg, ۱۹۰۴; Boyce, M., A Word-List of Manichaean Middle
Persian and Parthian, Leiden, ۱۹۷۷; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary,
London, ۱۹۷۱; Nyberg, H. S., A Manual of
Pahlavi, Wiesbaden, ۱۹۷۴.