آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 25 دی 1398 تاریخچه مقاله
حَصیر، بافتهای که از درهمتنیدن
رشتههای حاصل از کوبیدن نیهای نازک، برگ درخت خرما یا
برگهای بلند گیاهانی به دست میآید که در حاشیۀ
مردابها و رودخانهها میرویند.
حصیر واژهای است عربی
به معنای هر آنچه که درهمتنیده و بافته شود ( المنجد، ذیل
حَصَر). حصیر را در زبان فارسی، بَلاج، پَتَل و بهخصوص بوریا مینامند
(نفیسی). در آنندراج حصیر نوعی بوریای بافتهشده
از برگ خرما معرفی شده است. ترکیبات مختلفی از حصیر در
زبان فارسی موجود است، مانند حصیرباف، حصیربافی، حصیرپوش،
حصیرفرش، حصیرمال، حصیری (برای آگاهی بیشتر،
نك : آنندراج، لغتنامه ... ، انوری، ذیل واژهها).
وجود نمونههایی از کاربرد
حصیر بهعنوان كفپوش صفحۀ چرخ سفالگری، در دورۀ سوم تپهسیلك كاشان (پرادا، ۱۹)، همچنین نمونههای
به دست آمده از حصیر بهعنوان كفپوش، ظروف حصیری و قالب اولیۀ ظروف
سفالین قبل از پخت در حفریات تپۀ حاجیفیروز
در ۵۰۰‘۵ قم (ویت، ۲ /
۲۲۶- ۲۲۸)، و نیز نمونههای به
دست آمده در حفاریهای شهر سوخته متعلق به
۹۰۰‘۲ تا ۹۰۰‘۱ قم، ازقبیل
سبد حصیری، فرش حصیری برای پوشاندن كف قبر و همچنین
نعلبكیهای حصیری در قبور كودكان (سیدسجادی،
۱ / ۳۲۸، ۳۳۰؛ قدیانی،
۵۳) بیانگر آشنایی ایرانیان پیش
از تاریخ با حصیر و حصیربافی است. در دورۀ
هخامنشیان، كاربرد حصیر با لایهای از كاهگل بهعنوان
پوشش سقف كاخها و زیگوراتها بسیار رایج بود (فرشاد،
۱۴۸). بررسی حجاریهای تختجمشید، نشان
میدهد که حصیر ازجمله هدایایی بوده كه به دربار
پادشاه هخامنشی پیشكش میشده است (والزر،
۳۰-۳۱). برخی از سپرهای سربازان خشیارشا
از شاخههای بههمبافتۀ بید بوده است (هرودت، ۳۷۵).
مواد اولیۀ حصیربافی
شامل تیغههای نی خیزران ــ که از کوبیدن آن به دست
میآید ــ نیهای نازک، ساقههای گندم، جگن و دیگر
علفهای مردابی، علفهای بلند چیدهشده، نوار برگهای
گیاهان تکلپهای، و همچنین ترکههای بید، و ترکههای
درخت فندق است. بافت حصیر در بیشتر تمدنها ازجمله تمدن کهن ایران،
شامل بافت مارپیچی، ضربدری، ریسمانتابی، خشتی،
چندضلعی و ساده است که این روشها به ۳ دستۀ ساده، همگن و
ناهمگن تقسیم میشود (نک : لوروا گوران،
۲۴۴-۲۶۰؛ اودریکور،
۹۸-۱۰۱). الیاف مورد نیاز برای
بافت حصیر در ایران، متناسب با پوشش گیاهی مراكز عمدۀ حصیربافی
متفاوت است.
هماكنون حصیربافی در
استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، كردستان، هرمزگان، بوشهر،
خراسان، كرمان، یزد، فارس، آذربایجان شرقی، تهران، گیلان
و مازندران رواج دارد (رستمی، ۲۹). ازجمله مراکز اصلی حصیربافی
در ایران، میتوان به منطقۀ زرقانِ فارس اشاره کرد. در این
منطقه، اغلب نیهای مورد نیاز برای بافت حصیر از
اطراف رود پلوار جمعآوری میشود. در بروجرد، نهاوند و همدان نیز
حصیر (بوریا) با نیهای خیزران دشت خوزستان بافته میشود
(وولف، ۱۹۸). در مازندران از دو نوع گیاه خودروِ «گاله» و
«واش» استفاده میشود (رستمی، همانجا).
اهالی منطقۀ فینِ
بندرعباس برگ خشکشدۀ درخت خرما ــ كه در گویش محلی به آن «پیش» میگویند
ــ و همچنین برگ نخل وحشی (زینتی) پایهكوتاه به
نام «داز» را ابتدا قبل از بافت خیس میکنند تا نرم شود، سپس برای
بافت بادبزن، ظرف خرما و حصیر به کار میبرند (سایبانی،
«خرما ... »، ۸۷۲). در استان گیلان، حصیر را از
۴ نوع گیاه به نامهای سوف یا سوب، لی یا لیق،
كُلِر، و كولوش میبافند (برای آگاهی بیشتر، نك : تهیدست،
۱۴-۱۶؛ مشایخی،
۴۵۹-۴۶۱). در منطقۀ میناب،
«پیشمُغ» (برگ نخل) و گیاه خودروِ «مور» كاربرد دارد (سعیدی،
پنجشنبه ... ، ۴۸)، در سایر مناطق كشور نیز از نی،
ساقۀ گندم، جو و برنج برای بافت حصیر استفاده میشود (سیدصدر،
۱۳۲).
نخستین گام برای بافت حصیر،
تمیزکردن ساقههای نی خیزران است. ابتدا ریشه و سرِ
نی را میبرند، سپس نیها را برای نرمشدن در آب میخیسانند
و پس از آن، ساقهها را با ضربههای نیکوب (وسیلهای پتکمانند)
تبدیل به رشتههایی باریک میکنند. در ادامۀ کار،
آنها را بهصورت تار در کنار هم میچینند و یکی در میان،
رشتۀ باریک دیگری را با کارکرد پود و با زاویۀ قائمه
از میان آنها میگذرانند. به این نوع بافت جناغی میگویند.
خیسکردن نیها پیش از بافت، بیشتر در مناطق خشک و کویری
رواج دارد، ولی در نقاط مرطوب همچون گیلان و مازندران، برای
جلوگیری از حملۀ آفات و حشرات، از خیسکردن رشتههای باریک نی و
نیز دو گیاه گاله و واش پرهیز میکنند (وولف، همانجا؛ قس:
سعیدی، همان، ۸۵؛ رستمی، همانجا).
بعضی از حصیرها را روی
دستگاه میبافند. تارهای حصیرها از نخهای محکم کنفی
یا پنبهای است. دستگاه حصیربافی شكل سادهشدۀ
دستگاه پارچهبافی سنتی است. این دستگاه چوبی شامل
سَردار، پَسدار، نَوَرد یا كُجی (دستگاه تعیینکنندۀ دهنۀ بافت
و همچنین ایجادكنندۀ ضرب زیرورو در بافت) و چِنگوم (ابزار محکمکنندۀ دار
به زمین) است. دستگاه بهصورت خوابیده روی زمین قرار میگیرد
و غالباً ۳ نفر در بافت حصیر مشارکت میکنند. آنها رشتههای
نیهای نازك را بهصورت زیرورو از میان تارهای كنف یا
تارهای نخ محكم و دولایۀ پنبهای میگذرانند (برای آگاهی بیشتر
دربارۀ شیوۀ بافت و مواد و مصالح حصیربافی، نك : کروفوت، 415-419؛
وولف، ۱۹۸- ۱۹۹). در استان مازندران برای
بافت حصیر بر روی این دستگاه، ابتدا گیاه واش را میریسند
و از آن بهجای نی بهعنوان چله، و از گیاه گاله بهعنوان پود
استفاده میکنند (رستمی، ۲۹-۳۲).
فراوردههای حصیری با
توجه به تنوع و گونهگونی در شكل تولید، مواد و مصالح و كاربریهای
خاص آن در میان مردم شامل چندین دستۀ متفاوت است،
ازجمله كفپوشهای حصیری، سازهها، پرده، ظروف حصیری،
و جز آنها.
در تاریخ طبرستان (ابناسفندیار،
۸۰، ۱۲۳) و همچنین در قصص الانبیاء (نیشابوری،
۳۶۲-۳۶۳) به كاربرد حصیرهای
عبّادانی (آبادانی) و بغدادی بهعنوان كفپوش در میان
مردم اشاره شده است (برای حصیرهای عبادانی، نك : حدود
... ، ۱۵۲). در المبسوط نیز به كاربرد كفپوش حصیری
در حمام اشاره شده است كه بر آن لباس مینهادند (طوسی، ۸ /
۳۷).
در ایران بهسبب ارزان بودن حصیر،
بیشتر مردم تنگدست از این نوع كفپوش استفاده میكردند؛ ازاینرو،
حصیر (بوریا) را نشانۀ تنگدستی میدانستند (نک : نظام قاری،
۲۲، ۹۸، ۱۶۵؛ شیخ بهایی،
۵۶). در اشعار نیز بارها به این امر اشاره شده است،
ازجمله اشعاری چون: بوریاباف اگرچه بافنده است / نبرندش به کارگاه حریر؛
پردۀ هفترنگ در مگذار / تو که در خانه بوریا داری (سعدی،
۲۷۲، نیز ۱۶۰). حافظ نیز در غزلیات
خود به بوریا اشاره میکند: خوش وقت بوریا و گدایی
و خواب امن / کین عیش نیست در خور اورنگ خسروی (ص
۴۰۰)، و یا پروین اعتصامی آورده است: بر بوریا
و دلق، کس ای مسکین / نفروختست اطلس و خارا را؛ آن را که دیبه
هنر و علم در بر است / فرش سرای او چه غم ار زانکه بوریا ست (ص
۲۵، ۴۶).
در متون تاریخی و سفرنامهها،
بارها به كاربرد كفپوش حصیری اشاره شده است که نمونههایی
از آن، كفپوش محكمه (مطب پزشکان)، مکتبخانه، دکان تجار، کف ارابهها، داخل چادر
و یا بهعنوان گهوارۀ كودك است (برای آگاهی بیشتر، نك : پولاك،
۱۳۹، ۳۹۸؛ موزر، ۴۸؛ فلاندن،
۱۳۴؛ مستوفی، ۱ / ۶۵). در گذشته، از
گستردنیهای حصیری معمول در مساجد، جانماز و سجادۀ حصیری
بوده است (برای نمونه، نک : ناصرخسرو، ۲۱، ۴۴،
۹۱).
كاربرد كفپوشهای حصیری
در نقاط مختلف ایران بیانگر عمومیت این محصول در میان
مردم است. در مازندران «كُوب» نوعی فرش حصیری است كه بسیار
كاربرد دارد (نك : رستمی، ۲۷-۳۵). در میان
بلوچها نیز بهکارگیری فرش حصیری «تَگَرد» به سبب
ارزان بودن رایج است (نك : بیهقی، «هنرها ... »،
۹۷۶، ۹۸۲، «هنر ... »،
۴۵۸؛ مهربان، ۳۱). در گذشته، بیشتر خانهها
را با حصیر فرش میكردند، اما امروزه حصیر جای خود را به
فرش و موكت داده است (مشایخی، ۴۵۹).
در منطقۀ گیلان
در گذشته، برای پوشاندن كف از حصیر استفاده میشد و تنها در
منازل كشاورزان ثروتمند روی حصیر، گلیم یا قالی میانداختند
(بازن، ۱۴۹). در منطقۀ فین بندرعباس، از كفپوشهای
حصیری «تَك» و «شَلوت» استفاده میشود (برای آگاهی
بیشتر، نك : سایبانی، «صنایع ... »،
۱۵۱، ۱۵۳). بوشهریها نوعی فرش حصیری
شبیه گلیم دارند كه با ساقۀ گیاهان خودرو یا ساقۀ گندم
بافته میشود (زندهدل، ۹۲). سفرههای حصیری
از دیگر بافتههای گسترده است که هماکنون بافت آن بیشتر در گیلان،
هرمزگان، و نیز در میان بلوچهای خراسان رواج دارد.
حصیر بهعنوان مصالح ساختمانی
نیز كاربرد دارد. در برخی مناطق، از حصیر برای پوشش سقف پیش
از کاهگلکردن استفاده میشود (دیولافوا، ۱۰۶؛ شهری،
۲ / ۴۳۹؛ طاهری، ۵۲؛ پورکریم،
۳۵). کاربرد حصیر تنها محدود به ساخت بخشی از بنای
مسکونی نیست، بلکه گاه کل یک بنا را در بر میگیرد.
در دانشنامۀ ایران باستان، به کلبههایی از جنس حصیر اشاره
شده است (رضی، ۴ / ۲۳۰۵). بناهایی
از این قسم شامل لوگ و کپر در بلوچستان، و کرگین و مَضیف در
خوزستان است. معمولاً استفاده از کپر و لوگ در میان عشایر و دامداران
رواج دارد. لوگ اتاق و سرپناهی موقت است که شکلی نیمکره دارد و
با نی و شاخوبرگ درخت خرما ساخته میشود. سقف و پنجرههای لوگ
از جنس حصیر است. کپر نیز همان لوگ است، ولی در برخی
مناطق، مکعبشکل ساخته میشود. در هرمزگان، کپر اقامتگاه سایبانی
مردم شهرستان بَستَک است. این سرپناه در تابستان و در موسم برداشت محصول در
نخلستانها ساخته میشود تا مکانی برای استراحت در سایه،
طبخ غذا و نیز سایبان ظرف آب باشد. در منطقۀ بلوچستان، کپر
آشیانه و کارگاه ساخت لنجهای ماهیگیری است (برای
آگاهی بیشتر، نک : کاظمیه، ۸۳-۸۵؛ نیکبختی،
۱۷۸، ۱۹۳؛ مهربان، ۳۴؛ برقعی،
۱۰۶، حاشیۀ ۱؛ غراب، ۱۰۰، ۱۳۴،
۱۳۵). مضیف یا دارالضیافه اتاقی مستقل
و خارج از فضای خانه است که محل پذیرایی از مهمانان و
مکان اجتماع مردان طایفه به شمار میآید. معمولاً مضیف را
با حصیرهایی بافتهشده از نی میپوشانند. تهیۀ این
سازه و همچنین بافت حصیرهای نیای در سراسر خوزستان
رواج دارد (پورکاظم، ۱۲۰، ۱۴۹؛ نیز نک
: ه د، مضیف).
کاربرد حصیر بهعنوان پرده و سایبان
در بسیاری از مناطق ایران رایج است. حتى در مناطق شهری،
برای جلوِ ایوانها و پنجرهها در تابستان از پردههای حصیری
استفاده میشود (نک : ه د، چیغ). معمولاً در تابستان با مرطوبکردن
حصیرها، فضای خانه را خنکتر میکنند (نیازمند، ۱۸۱۴،
۱۸۱۵). در سیستان و بلوچستان و گیلان، از
پردههای حصیری در ورودی اتاقها برای جلوگیری
از ورود حشرات به منزل استفاده میکردند.
یکی از محصولات عمده در حصیربافی
بافت انواع ظروف است که در میان مردم، با عنوان سبد شناخته میشود.
سبدها ازجمله محصولات متنوعیاند که در هر منطقه، شکلهای متفاوت و
کاربریهای خاصی دارند. شاردن در سیاحتنامۀ خود
آورده است که ایرانیان در بافت حصیر و سبدهای ترکهبیدی
مهارت بسیار دارند (۴ / ۳۶۲)، نوردن نیز در
نوشتههای خود، به کاربرد سبدهای حصیری در میان
مردم اشاره میکند (ص ۲۳). مواد اولیه برای بافت
سبد برگ درخت نخل، ساقۀ نی، ساقۀ گندم و ترکۀ بید است. در سیستان و بلوچستان، بافت انواع سبد حصیری
ازجمله سَفت، سُند، کَپات، گُورگیج و جز اینها رایج است (نک :
مهربان، ۳۲- ۳۵).
حصیر و دستبافتههای حصیری،
میناب («بررسی ... »، ۲۶۹)[۱]
در استان خراسان جنوبی، سبدبافی
یکی از هنرهای زنان منطقه به شمار میرود. معمولاً سبدها
برای نگهداری خرما و محصولات زراعی و باغی کاربرد دارند.
در این منطقه، برای بافت سبد یا شَفت، از ساقۀ نوعی
بادام کوهی و نیز چوب نوعی درخت بید سرخرنگ استفاده میشود.
جایِتوته و سله نیز از دیگر سبدهای بافتهشدۀ رایج
منطقه است (امیدی، ۱۱۴، ۱۴۲، جم
).
در استان گیلان، انواع سبد تزیینی
و جز آنها بافته میشود که نمونههای آن شامل تَرکهبافی،
مُرواربافی، چَمبافی و بامبوبافی است؛ ازجمله مراکز اصلی
بامبوبافی، منطقۀ لاهیجان (لیالستان) استان گیلان است (برای آگاهی
بیشتر، نک : حاج سید جوادی، ۳۲-۳۵؛
تهیدست، ۱۷-۲۲، ۷۷-۸۳؛
حسنبیگی، ۱۹۲). عشایر بختیاری
سبدهایی استوانهای موسوم به «کوروک» میبافند که برای
حملونقل مرغ و خروس به کار میرود. گاهی هم از سبدهای حصیری،
بهویژه سبدهای ترکهبیدی، موسوم به تویزه برای
آبکشکردن برنج استفاده میکنند. برای علوفهدادن به چارپایان نیز
از سله استفاده میکنند (قاضیانی، ۶۸).
در منطقۀ فین
بندرعباس نیز بافت انواع سبد حصیری ازجمله بیدَری،
پَری، تاکو، سَرَبونی، سیلَک، کَفات، کَفاتِر، کِچیل و
مُشکو رایج است (برای آگاهی بیشتر دربارۀ کاربری
هر یک از آنها، نک : سایبانی، «صنایع»،
۱۵۰-۱۵۴). در هرمزگان، معروفترین
محصول سبدبافی کُنتُله یا کَنتَله است که برای نگهداری
نان استفاده میشود. در خوزستان نیز کپوبافی نوعی بافت
سبد حصیری است که مادۀ اولیۀ آن برگهای خشک خرما (کِرَتک) یا ساقههای نازک گندم
(حَلفه) و نخهای رنگی پشمی است (دانشنامه ... ). در بسیاری
از نقاط ایران نیز قطعهای مدور و حصیری میبافند
و آن را بهعنوان دمکنی روی قابلمه میگذارند.
حصیر و حصیربافی در
برخی مناطق نیز کاربریهای خاصی در میان مردم
دارد، ازجمله تولید محصولاتی چون بادبزن، کلاه، جارو، طناب حصیرباف
(طنابی که با استفاده از فن حصیربافی به وجود میآید)
و جز اینها.
بادبزن نوعی دستبافتۀ حصیری
است که بافت آن در بیشتر مناطق ایران رواج داشته است. در میناب،
گوزن نوعی بادبزن دستی است که با برگهای ظریف درخت خرما
بافته میشود (سعیدی، پنجشنبه، ۸۵). بافت انواع
کلاه حصیری در منطقۀ گیلان با طرحها و نقوش متفاوت رایج است (بازن،
۱۴۹). سایر محصولات تولیدشدۀ حصیری
شامل سِرکوزه، جَهله (درپوشی حصیری برای کوزههای
سفالین در جنوب ایران) (نک : شریف کمالی،
۴۸۴)، و جارو ست (قاضیانی، همانجا؛ مهربان،
۳۲؛ سایبانی، همان،
۱۵۱-۱۵۲). امروزه نیز حصیر بهعنوان
کالایی زینتی با طرحها، رنگها و نقوش متفاوت در طراحی
و دکوراسیون داخلی منازل، مبلمان، ظروف تزیینی، کیف،
کفش، لباس، پرده و جز اینها کاربردهای گستردهای دارد. گیلانیها
برای تدارک ملزومات شب چله، هندوانهها را با طناب حصیری که به
آن گرکه میگویند، از سقف آویزان میکنند تا سالم بماند
(انجوی، ۱ / ۱۰۸).
حصیر در آداب و رسوم، اعتقادات و
باورها، و طب مردمی
حصیرشوری یکی
از آیینهای نوروزی در منطقۀ گیل و دیلم
گیلان است. زنان این منطقه در روزهای پایانی اسفند،
برای خانهتکانی، حصیرهای ریز و درشت خانه را بر سر
میگذارند، از خانه خارج میکنند، و بهصورت گروهی به لب آب میرسانند
و در رودخانه یا نهر میشویند (بـرای آگاهی بیشتر،
نک : عناصری، ۱۸۷- ۱۸۸؛ شعبانی،
۲۱۲؛ پاینده، ۱۱۵؛ شهاب، فرهنگ ... ،
۲۲-۲۳).
عروسفوشای ازجمله مراسم رایج
بندآوردن باران در کوملۀ گیلان است. در این منطقه، تمام چوبهای سقف خانههای
روستایی با طنابهای حصیری (ویریس) به
هم بسته شدهاند. در مراسم عروسفوشای، که هرکس میتواند عروسفوشای
شود، شخص اجراکننده لباس مخصوص شالیکاری بر تن میکند و به
کمرش طنابی میبندد که از کاه برنج بافته شده است و به آن ۴
جاروی کهنه میبندد و خواستار بند آمدن باران میشود. روستاییان
بر این باورند که بستن ویریس به دور کمر، بهمعنای آن
است که آنقدر باران بر خانههای روستا باریده که همۀ چوبهای
سقف پوسیده و باز شده است (شهاب، شالی ...
،۳۱-۳۲).
در میناب، یک روز پیش
از عروسی هدایایی از طرف خانوادۀ داماد برای
عروس فرستاده میشود که یکی از آنها کفپوش حصیری
است. در روز عروسی، هنگامی که اقوام داماد برای بردن عروس به
منزل او میروند، روی همان حصیری مینشینند
که از طرف داماد به عروس هدیه شده است؛ زیرا معتقدند بعضی افراد
ممکن است از روی غرض دعایی بر دیگر کفپوشهای منزل
عروس برای چلهبستن داماد خوانده باشند (سعیدی، فرهنگ ... ،
۲۳۲، ۲۴۰).
در منطقۀ گروس از توابع
بیجار در ایام محرم و پس از شام غریبان، مراسمی با نام سهروزان
برگزار میگردد. در این مراسم، عدهای به نام عرب و سینهزن
به نشانۀ عزا، عبای مشکی پوشیده و پارچهای بر سر میگذارند.
هر کدام یک عدد بیل به نشانۀ دفن جنازهها در دست میگیرند
و قطعه حصیری نیز به نشانۀ زیرانداز
بر پشت خود میبندند و در کوچه و خیابان حرکت میکنند (هاشمنیا،
۱۴۷- ۱۴۸).
جرجانی برای درمان بیماری
ذبول، پژمردگی، تدبیری برای تهویۀ هوا و
بستر بیمار اندیشیده است. او بهترین بستر را حصیر
طبری میداند (۳ / ۱۷۷-
۱۷۸). برای درمان کچلی، یکی از موادی
که با داروی آن مخلوط میکردند و بر سر میمالیدند،
دودچَر بود (دودچر دودهای بود که از اثر آتش چراغ بر دیوارۀ حصیر
کپر مینشست) (نک : کاظمیه، ۱۷۹؛ میرنیا،
۲۵۰). همچنین بلوچها برای کاهش درد و خونریزی
زائو، مقداری خاکستر یا ماسۀ نرم روی حصیر کف اتاق
میریزند و زائو را بر آن میخوابانند (ناصری،
۹۵-۹۶).
حصیر و بوریا در علم تعبیر
خواب نیز مفاهیم و تعابیر خاصی دارد. هرکس در خواب بیند
که حصیر دارد یا کسی به او حصیر میدهد، به قدر
بزرگی و کوچکی حصیر، خیر و منفعت بدو رسد. اگر بیند
حصیر میبافد، نشانۀ این است که عاشق و مبتلای زنی میگردد، و اگر حصیری
که میبافد پاکیزه و قیمتی بود، نشان اینکه عاشق زنی
محتشم و اصیل میشود. اگر شخصی در خواب ببیند که حصیری
میبافد و میفروشد، تعبیر آن است که غم و اندوه به او میرسد
(حبیش، ۱۷۱).
حصیر و حصیربافی در
مثلها، کنایات، داستانها و افسانهها نیز راه یافته که از آن
جمله است: بوریای مسجد جاویده (هبلهرودی،
۳۸)؛ از نی بوریا شکر نخوری؛ بوریایت
چند گزی است (نک : دهخدا، ۱ / ۱۶۲،
۴۷۳)؛ حصیر است و محمدنصیر (همو، ۲ /
۶۹۶؛ نیز نک : امینی، ۱ /
۳۰۴)؛ آفتاب را نتوان زیر سبد (حصیر) پنهان کرد؛
بوریاباف را به زردوزی چهکار؟! (همو، ۱ / ۴۳،
۱۷۱)؛ بوریایی در گوشۀ خانه، به از
زن نازاینده (شکورزاده، ۱۸۶)؛ از آن عقربهای زیر
حصیر است (مرادی، ۸۰)؛ در مثلی مازندرانی
آمده است: امسال که سیری، گرسنگی سال گذشته را به یادت بیار
/ روی قالی که نشستی، حصیر کهنه را به یادت بیار
(یزدانپناه، ۳۲)؛ و مثلهایی دیگر: حصیر
میزند، لولیین میرقصد (ابهری)؛ حصیر میدزدد
و آن را فرش مسجد میکند (مازندرانی)؛ حصیری که به خانه
لازم باشد، به مسجد حرام است (گیلکی) (ذوالفقاری، ۱ /
۸۳۷).
حصیر در قصههای ایرانی
نیز کاربرد داشته است، مانند قصۀ شاه حصیرباف، دختر حصیرباف،
افسانۀ پسر حاکم و دختر حصیرباف (برای آگاهی بیشتر، نک
: نادری، ۴۱۰-۴۱۱؛ هاشمی،
۴۸۱، ۵۴۸). در افسانههایی چون
شاه عباس و دختر ورکچی (درویشیان، ۸ /
۳۲۵-۳۲۷)، کلهپاچهفروش و شاه عباس (همو،
۱۱ / ۵۵۹-۵۶۳)، نیز دختر
چوپان (سالمی، ۱ / ۶۳- ۶۹) به مهارت در حصیربافی
و رواج بافت حصیر اشاره شده است.
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۶۳ ش؛ ابن اسفندیار، محمد، تاریخ
طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۶۶ ش؛ امیدی، ناهید، دیده و دل
و دست، مشهد، ۱۳۸۲ ش؛ امینی، امیرقلی،
فرهنگ عوام، اصفهان، ۱۳۵۰ ش؛ انجوی شیرازی،
ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، ۱۳۵۲
ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ اودریکور،
آندره، «روششناسی»، فناوری فرهنگی، ترجمۀ اصغر کریمی،
تهران، ۱۳۹۰ ش؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان
و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، ۱۳۶۵ ش؛
برقعی، محمد، نظری به بلوچستان، تهران، ۱۳۵۶
ش؛ بیهقی، حسینعلی، «هنر و فرهنگ بلوچ»، فصلنامۀ هنر،
تهران، ۱۳۶۴ ش، شم ۱۰؛ همو، «هنرهای
دستی و نگارهای عامیانۀ بلوچ»، هشتمین کنگرۀ تحقیقات
ایرانی، کرمان، به کوشش محمد روشن، تهران،
۱۳۵۸ ش، ج ۳؛ پایندۀ لنگرودی،
محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران،
۱۳۵۵ ش؛ پُرادا، ادیت و رابرت دایسون، هنر ایران
باستان، ترجمۀ یوسف مجیدزاده، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ پروین
اعتصامی، دیوان، به کوشش منوچهر مظفریان، تهران،
۱۳۶۲ ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعهشناسی قبایل
عرب خوزستان، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ پورکریم، هوشنگ،
فشندک، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ پولاك، یاكوب ادوارد،
سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛
تهیدست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت،
۱۳۸۷ ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ
خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران،
۱۳۸۴ ش؛ حاج سید جـوادی، حسن، «صنـایع
دستـی در گیـلان»، کتـاب گیـلان، به کوشش ابراهیم اصلاح
عربانی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ حافظ، دیوان،
به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران،
۱۳۶۷ ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر،
تهران، ۱۳۲۶ ش؛ حدود العالم، بـه كوشش منـوچهر ستوده،
تهران، ۱۳۶۲ ش؛ حسنبیگی، محمدرضا، مروری
بر صنایع دستی ایران، تهران، ۱۳۶۵ ش؛
دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ درویشیان،
علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران،
۱۳۸۰-۱۳۸۱ ش؛ دهخدا، علیاکبر،
امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ دیولافوا، ژان،
سفرنامه، ترجمۀ فرهوشی، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ ذوالفقاری،
حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران،
۱۳۸۸ ش؛ رستمی، مصطفى، «كوببافی در
مازندران»، هنرنامه، تهران، ۱۳۸۱ ش، س ۵، شم
۱۵؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران
باستان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ زندهدل، حسن و دیگران،
مجموعۀ راهنمای جامع ایرانگردی (استان بوشهر)، تهران،
۱۳۷۷ ش؛ سالمی، نورالدین، افسانههای
آذربایجان، تهران،۱۳۷۶ ش؛ سایبانی،
احمد، «خرمای فین»، آینده، تهران ۱۳۶۲
ش، س ۹، شم ۱۲؛ همو، «صنایع دستی از درخت خرما»،
ناموارۀ آینده، تهران، ۱۳۶۳ ش، س ۱۰،
شم ۲-۳؛ سعدی، گلستان، به کوشش محمود حکیمی،
تهران، ۱۳۸۴ ش؛ سعیدی، سهراب، پنجشنبه
بازار و صنایع دستی میناب، قم، ۱۳۸۷ ش؛
همو، فرهنگ مردم میناب، تهران،۱۳۸۶ ش؛ سیدسجادی،
منصور و دیگران، گزارشهای شهر سوخته ۱، تهران،
۱۳۸۶ ش؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف
هنرهای صنایع دستی، تهران، ۱۳۸۶ ش؛
شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ شریف
کمالی، محمد و رزیتا انواری، «معاش و خوراک در شهر اوز»، خوراک
و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسنزاده، تهران، ۱۳۸۷ ش؛
شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، ۱۳۷۹ ش؛
شکورزاده، ابراهیم، ده هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل
آنها، مشهد، ۱۳۷۲ ش؛ شهاب کوملهای، حسین،
شالی و شالیکاری در فرهنگ عامۀ کومله، تهران،
۱۳۸۲ ش؛ همو، فرهنگ عامۀ کومله، رشت،
۱۳۸۶ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران،
۱۳۷۱ ش؛ شیخ بهایی، محمد، كلیات
اشعار و آثار فارسی، به كوشش غلامحسین جواهری، تهران،
]۱۳۵۲ ش[؛ طاهری، ابوالقاسم، جغرافیای
تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان (از نظر جهانگردان)،
تهران، ۱۳۴۷ ش؛ طوسی، محمد، المبسوط، به کوشش
محمدباقر بهبودی، بیروت، ۱۴۱۲ ق /
۱۹۹۲ م؛ عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر
و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ غراب، کمالالدین،
بلوچستان، یادگار مطرود قرون، تهران، ۱۳۶۴ ش؛
فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، تهران،
۱۳۷۶ ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین
نورصادقی، اصفهان، ۱۳۲۴ ش؛ قاضیانی،
فرحناز، بختیاریها، بافتهها و نقوش، تهران،
۱۳۷۶ ش؛ قدیانی، عباس، درآمدی بر تأثیر
فرهنگ و تمدن ایران در جهان، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ کاظمیه،
اسلام، جای پای اسکندر، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ لغتنامۀ
دهخدا؛ لوروا گوران، آندره، انسان و ماده در فرایند تکامل و فنون، ترجمۀ اصغر
کریمی، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ مرادی، عیسى،
ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، ۱۳۸۷ ش؛ مستوفی،
عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مشایخی،
حبیبالله، نگاهی همهسویه به تنكابن، تهران،
۱۳۸۰ ش؛ المنجد، بیروت،
۱۹۷۳ م؛ موزر، هنری، سفرنامۀ تركستان و ایران،
ترجمۀ علی مترجم، به كوشش محمد گلبن، تهران،
۱۳۵۶ ش؛ مهربان، احمد و شهرزاد تیموری، صنایع
دستی گیاهی سیستان و بلوچستان، زاهدان،
۱۳۸۶ ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم،
تهران، ۱۳۶۹ ش؛ نادری، افشین، نمونههایی
از قصههای مردم ایران، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ ناصرخسرو،
سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران،
۱۳۵۴ ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی،
۱۳۵۸ ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به
کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ نفیسی،
علیاكبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ نوردن، هرمان، زیر
آسمان ایران، ترجمۀ سیمین سمیعی، تهران،
۱۳۵۶ ش؛ نیازمند، رضا، «حرفهها و پیشهها»،
ایرانشهر، تهران، ۱۳۴۳ ش، ج ۲؛ نیشابوری،
ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی،
تهران، ۱۳۵۹ ش؛ نیکبختی، سعید، آهنگ
بلوچستان، سفرنامه، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ والزر، گرلد، نقوش
اقوام شاهنشاهی هخامنشی، ترجمۀ دورا اسمودا خوبنظر و علیرضا
شاپور شهبازی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ وولـف، هانس ا.،
صنـایع دستی كهـن ایـران، تـرجمۀ سیروس
ابراهیمزاده، تهـران، ۱۳۷۲ ش؛ ویت، مری
ام.، تپۀ حاجی فیروز، ترجمۀ امیرحسین سلطانی
کرباسفروش، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک
ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار،
۱۳۸۰ ش؛ هاشمی دهکردی، جواد، «ساختار افسانههای
شهرکرد»، مجموعۀ مقالات نخستین همایش ملی ایرانشناسی،
تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۲؛ هبلهرودی، محمدعلی،
مجمع الامثال، تهران، ۱۳۴۴ ش؛ هرودت، تواریخ، ترجمۀ
غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۲۴
ش؛ یزدانپناه لموکی، طیار، فرهنگ مثلهای مازندرانی،
تهران، ۱۳۷۶ ش؛ نیز:
Crowfoot, G. M., «Textiles, Basketry,
and Mats», A History of Technology, eds. Ch. Singer et al., Oxford , 1955, vol.
I; A Survey of Persian Handicraft, eds. J. Gluck and S. Hiramoto Gluck, Tehran
etc., 1977.