responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 427

چهارشنبه سوری

نویسنده (ها) : یاسمین مجتهدپور

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

چَهارْشَنْبه‌سوری، جشن آیینی چهارشنبۀ پایان سال که به باور مردم، موقع دفع قضا و بلا ست.

برخی از پژوهشگران این جشن را بازماندۀ جشن فروردگان می‌دانند (میرشکرایی، ۴۵۷؛ رجبی، ۱۸- ۱۹). آن‌گونه که در اوستا نیز آمده، زردشتیان هرساله در ۵ روز پیش از پایان سال، و ۵ روز پس از آن، میزبان فروهرهای نیاکان‌اند و به این منظور، بر بام خانه‌هایشان آتش می‌افروزند تا آنها را به سوی خانه راهنمایی کنند (همانجا؛ نیز نک‌ : یشتها، ۲ / ۷۱). در زمان ساسانیان، این آتش در شب آغازِ گاهنبار همسپتمدم (آفرینش انسان)، یعنی ۲۶ اسفند ماه افروخته می‌شد که برابر با آغاز بازگشت فروهرها به خانه‌هایشان بود (فره‌وشی، ۲۱؛ رضی، ۱۵۰).

پورداود سبب تقارن این آتش‌افروزی را با شب آخرین چهارشنبۀ سال، ورود اسلام به ایران می‌داند، چراکه «ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند» و هر یک از ۱۲ ماه سالشان ۳۰ روز بوده است (پورداود، «چهارشنبه‌سوری»، ۱۰۰؛ نیز نک‌ ‌: هنری، ۱۸)؛ روز شنبه یا شَنبَد واژه‌ای سامی و از ریشۀ «سبّات» است (همو، «امشاسپندان»، ۷۹). گروهی بر این رأی‌اند که پس از اسلام، ایرانیان مراسم آتش‌افروزی را در آخرین چهارشنبۀ سال قرار دادند تا از عقیدۀ اعراب که روز چهارشنبه را شوم می‌دانستند ( المحاسن ... ، ۲۷۹)، تبرّی جسته باشند (هنری، ۱۹؛ رمضان‌خانی، ۹۷). این باور در آثار ادبی ما نیز وارد شده است (نک‌ : منوچهری، ۱۷۷؛ فردوسی، ۷ / ۵۵۳).

از سوی دیگر، چنین باوری نیز وجود دارد که پس از حادثۀ کربلا، مختار برای اینکه شیعه و سنی را از هم تمیز بدهد، قرار گذاشت شبهای چهارشنبه، هرکس شیعه است، بالای بام خانه‌اش بته بیفروزد (هدایت، ۱۵۰؛ شکورزاده، ۶۳؛ قس: باستانی، ۳۷۰-۳۷۴، حاشیۀ ۱). براساس روایتی دیگر، مختار ثقفی از ترس مأموران مخفی بنی‌امیه، با یاران خود قرار گذاشت تا با روشن‌کردن آتش، از شروع قیام برای خون‌خواهی شهدای کربلا آگاهشان کند؛ این رسم از آن زمان تاکنون در میان شیعیان باقی مانده است (بایبوردی، ۷۰-۷۱).

نویسندۀ تذکرۀ صفویۀ کرمان در ذکر وقایع سال ۱۱۰۲ ق، می‌نویسد: « ... ملازم وزیر، رافعِ عریضۀ مشارٌالیه و مردم کوبنان در یـوم‌الاربعـاء ۲۹ شهر صفر ــ که چهارشنبه‌صوری [چهارشنبه‌سوری] بود ــ وارد اصفهان، و عریضۀ مزبور را به حُجّابِ کریاسِ سپهراساس تسلیم، و حقیقت عرض نمود ... » (مشیزی، ۵۹۹). امروزه نیز در بسیاری از نقاط ایران، ازجمله کرمان (همانجا، حاشیۀ ۲)، مراسم چهارشنبه‌سوری در آخرین چهارشنبۀ ماه صفر برگزار می‌شود (برای آگاهی بیشتر، نک‌ : فقیری، گوشه‌ها ... ، ۱۲۹؛ باستانی، همانجا؛ کرباسی، ۱۳۶؛ بهروزی، ۲۲۷؛ مؤیدمحسنی، ۲۴۴؛ دریانورد، ۲۵۵؛ رسولی، ۳۱۹).

در سده‌های گذشته، مراسم چهارشنبه‌سوری در بیرجند نیز برخلاف امروز، در شب آخرین چهارشنبۀ ماه صفر برگزار می‌شد و آن را «چارشمبه‌سیری» می‌نامیدند. آنها هنگام پریدن از روی آتش، می‌خواندند: «سیرِ بدو / سیرِ بدو / وَر قَلارو / ور کُنگُرانِ قلا رو» (زعفرانلو، ۳۹-۴۰). در تایباد و باخرز، زنانی که بچۀ شیرخواره داشتند، همراه بچه از روی آتش می‌پریدند (مشایخی، ۲۰۸).

شب چهارشنبۀ آخر ماه صفر که در نهاوند به نام شب چهارشنبه‌سوری معروف است، مراسم ویژه‌ای برگزار می‌گردد. هنگام غروب آفتاب، در یک دیزی مقداری آب می‌ریزند و یک عدد سکۀ دوریالی درون آن می‌اندازند و تمام اعضای خانواده آب دهان خود را در آن می‌ریزند؛ پس از غروب آفتاب، آن دیزی را از پشت بام به میان کوچه پرتاب می‌کنند و معتقدند که درد و بلای آنها دور ریخته می‌شود (روح‌الامینی، به شاخ نباتت ... ، ۱۰۱-۱۰۲).

در «عقایدالنساء» آمده: « ... چهارشنبۀ آخر صفر که در اصطلاح چهارشنبه‌سوری گویند، واجب است زدن سازها ... به‌سبب زدن ساز رفع بلا می‌شود» (آقاجمال، ۲۰).

نام چهارشنبه‌سوری ترکیبی است از دو واژۀ «چهارشنبه» که پنجمین روز هفته است و «سوری» که واژه‌ای پهلوی و به معنای جشن است (مکنزی، 78؛ فره‌وشی، همانجا؛ نیز نک‌ : برهان ... ، ذیل سوری)؛ برخی سوری را «سرخی» نیز معنا کرده‌اند و آن را برگرفته از شعله‌های سرخ آتش می‌دانند (همانجا؛ فره‌وشی، همانجا؛ هنری، ۲۰؛ میرشکرایی، ۴۵۶).

در کردستان چهارشنبه‌سوری را «کُله چوارشَمّه»، و در طالقان، قزوین، گیلان و مازندران نیز «کوله چارشنبه» می‌گویند (کیوان، ۸۶؛ هاشم‌نیا، ۲۱۲؛ عسگری، ۱ / ۵۹؛ حمیدی، ۳۰۸؛ شرافتی، ۱۰۵؛ جعفری، ۶۴؛ میرشکرایی، همانجا؛ پاینده، ۱۱۵؛ سلطانی، ۲۲؛ طاهرخانی، ۶۹). این جشن در لاریجان «چهارشنبه‌شوری»، در اصفهان «چهارشنبه‌سرخی»، و در منطقۀ بختیاری «چارشمَّه‌سیرون» نام دارد (هنری، ۲۱؛ سرلک، ۴۵). ترکمنان بجنورد از این شب با نام «چارشنبۀ سنگین» یاد می‌کنند (رفیع‌زاده، ۳۵).

آداب اصلی چهارشنبه‌سوری در سراسر ایران یکی است، اما برخی از آیینها با توجه به موقعیت جغرافیایی، جلوه‌های گوناگونی پیدا کرده‌اند:

 

خانه‌تکانی و نوشدن

براساس باوری کهن، در این شب کل طبیعت، ازجمله آب، نو می‌شود. این باور با کهن‌نیایشهای مربوط به ایزدبانوی آب (اَناهیتا) در پیوند است (نبی‌ا‌ف، ۱۲). زردشتیان بر این باورند که در این روز، فروهرها از آب کوزه می‌نوشند؛ بنابراین باید کوزه‌ای نو با آب تازه برای نوشیدن آنان در خانه گذاشت (رمضان‌خانی، ۱۰۲). اُلئاریوس می‌نویسد: عده‌ای کوزه‌های خود را برداشته و بدون آنکه با کسی حرفی بزنند و به جایی نگاه کنند، به خارج شهر رفته، کوزه را پر آب می‌کنند، سپس به خانه برگشته، آب را به خانه و اتاقهای خود می‌پاشند و عقیده دارند که آب پلیدیها و بدبختیها را از خانه شسته و با خود می‌برد؛ اگر در راه به یک دوست و آشنا برسند، قدری از آب کوزه را هم به روی او می‌پاشند تا بدبختیهایش شسته شده، از بین برود (۲ / ۴۶۶؛ قس: میرشکرایی، همانجا). براساس این اعتقاد، آذربایجانیها آب کهنه را از خانه‌ها بیرون ریخته، ظرفها را با آب تازه می‌شویند. همچنین روز چهارشنبه، پیش از طلوع آفتاب، بر سرِ چشمه می‌روند و آب تازه برمی‌دارند، دست و رویشان را می‌شویند و ضمن خواندن شعری مربوط به چهارشنبه از روی آب می‌پرند. جراحتهای زخمی‌شده‌ها را نیز با این آب می‌شویند، چراکه معتقدند این آب درمان تمام دردها ست (اشراقی، ۱۲؛ نبی‌اف، ۱۲-۱۳؛ قس: بایبوردی، ۶۹ -۷۰؛ ساعدی، خیاو ... ، ۱۴۱؛ صدیق، ۱۲۳). همچنین در این روز، مردم حیوانات خود را به چشمه می‌برند تا از آب صبح چهارشنبه بنوشند (همانجا).

در اردبیل، بزرگ خانواده قطراتی از آب تازه را در گوشه‌های اتاق می‌ریخت و عقیده داشت که با این کار، حشرات گزنده نابود می‌شوند (صفری، ۲ / ۱۰۷). کسانی که برای آوردن آب به چشمه می‌روند، ۷ سنگ کوچک که از چشمِ چشمه برداشته‌اند، به داخل کوزه می‌اندازند. مردها دو شاخه از بوتۀ تمشک چیده و در بالا و پایین درِ خانه نصب می‌کنند که تا روز چهارشنبه‌سوریِ سال بعد، در همان‌جا می‌ماند (اشراقی، ۱۲-۱۳). مردم دیلمان صبح این روز به حمام می‌رفتند و بـا چل‌طاس (نک‌ : ه‌ د، جام چل‌کلید)، ۵، ۷ یا ۹ بار بر سروروی خود آب می‌ریختند (میرشکرایی، ۴۵۶؛ قس: بایبوردی، ۷۰).

تهرانیهای قدیم از یکی‌دو روز مانده به چهارشنبه‌سوری، همۀ ظروف و لوازم کثیف خود را می‌شستند. همچنین پس از شستن لباسها، آنها را روی بند پهن می‌کردند و به نیت پیوند خانواده، آنها را از کنار به هم گره می‌زدند. از دیگر آداب این بود که کمی سرکه و زغال درون حوضِ خانه می‌ریختند و آب آن را به نیت بیرون‌ریختن سیاهی و ترشی و چرک‌دلی از خانواده، در جوی کوچه خالی می‌کردند؛ سپس حوضشان را با آب تازه‌ای که از پیش، درون آن حبه‌قند یا تکه‌نباتی انداخته بودند، پر می‌کردند و تا هنگام تحویل سال یا دست‌کم تا فرارسیدن چهارشنبه‌سوری، به آن آب دست نمی‌زدند (شهری، ۴ / ۶۴-۶۵).

زنان تات‌زبان به موجودی خیالی به نام «کُله‌خاله»، زنی پیر و کوتاه‌قد و معمولاً خُرده‌گیر، اعتقاد دارند و از ترس ایرادهای او، تلاش می‌کنند تا پیش از نوروز و چهارشنبه‌سوری، خانه‌تکانی را تمام کنند (طاهرخانی، ۷۰؛ قس: هاشم‌نیا، ۲۱۲). کدبانوهای گیلانی صبح روز چهارشنبه‌سوری، اتاقها را با جاروی تازه‌ای تمیز می‌کردند؛ سپس زباله‌ها را بیرون می‌بردند و به پشت سر خود نگاه نمی‌کردند. آنها اعتقاد داشتند کسی نباید آنها را ببیند، چرا که شگون ندارد (پاینده، ۱۱۶). در فراهان، اگر خانه‌ای بر اثر دود تنور سیاه شده بود، زن خانه دوغابِ گِل درست می‌کرد و بر سقف و دیوارهای خانه می‌پاشید؛ این کار را «لُوه‌کردن» می‌گفتند (مرادی، ۶۲).

در بسیاری از نقاط ایران، این باور وجود دارد که در این روز، باید یک چیز نو خرید. برای نمونه، مردان گیل و دیلم در روز چهارشنبه‌سوری، به بازار می‌روند و برای همسرانشان هدیه‌ای از قبیل سنجاق‌سر یا شانه می‌خرند و معتقدند شگون دارد (پاینده، همانجا؛ عناصری، تجلی ... ، ۱۸۸). خرید لوازم آرایش و کوزۀ نو و پرکردن آن از آب قنات شاه تا پیش از ظهر چهارشنبه‌سوری، از دیگر مراسم تهرانیها بوده است (شهری، ۴ / ۶۵ - ۶۶).

 

برکت‌زایی

در برخی نقاط ایران، به اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» اعتقاد دارند که با آب و برکت در پیوند است. چارشنبه‌خاتون زنی است بلندقامت، باهیبت، سبزه‌رو، با ابروانی کمانی و چشمهای مشکی که جامه‌ای سپید بر تن دارد (رفیع‌زاده، ۲۳). مردم گیلان، به‌ویژه تالش، طبق سنتی کهن، در این شب، مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند تا چارشنبه‌خاتون که به همراه نیاکانشان می‌آید، برایشان خیر و برکت بیشتری بیاورد (میرشکرایی، همانجا؛ رفیع‌زاده، ۲۰-۲۱؛ قس: فخیمی، ۱۸). در تکاب آذربایجان نیز خاتون چهارشنبه برکت‌رسان خانه‌ها ست. آنها به دیوارهای انبار آردشان، کمی آب می‌پاشند و با آرد، شکل زنی را روی آن می‌کشند که دیگی در برابرش است و کفگیر پلو در دست دارد (عناصری، همان، ۱۸۹). مردم شفت باور دارند که در چهارشنبه‌سوری هر سال، «چارشنبه‌خاتون» می‌آید و داخل چاهِ خانه‌ها می‌رود؛ ازاین‌رو، سر شب به کنار چاه می‌روند و او را صدا می‌زنند و نذری خود را از او تقاضا می‌کنند (افشاریان، ۲۵۴-۲۵۵، حاشیۀ ۱؛ میرشکرایی، همانجا).

جوانان املشی پس از پریدن از روی آتش، کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب ۷ چشمه پر می‌کنند و این آب را که به آن «آب هفت‌کوثر» می‌گویند، به سوی آسمان و به مزرعه می‌پاشند تا سال پرباران و زمین پرمحصولی داشته باشند (همانجا). در رستم‌آباد رودبار، پس از پریدن از روی آب، بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد و یکی را در انبار برنج و دیگری را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد (همانجا). در برخی مناطق کازرون نیز زنان در این شب، مقداری نمک سنگی می‌خریدند و به منزل ۷ دختر از اهالی محل می‌بردند تا آن را بکوبند؛ نمک کوبیده‌شده را به نیت برکت در روزی‌شان، درون ظرفی دربسته نگهداری می‌کردند (دوستی، ۹۸).

در روستای لچۀ گورابِ رشت، برای اینکه در سال نو کرم ابریشم بیشتر از گذشته شود، شب چهارشنبه‌سوری به بافتن بیریس (طنابی از جنس ساقۀ برنج) می‌پردازند (بیهقی، ۲۲). زنان افشار تکاب در شب چهارشنبه‌سوری، برای برکت در شیر دامها، کره و دوغ تهیه می‌کردند (دوستی، ۹۳). مردمان ساوه و بیجار مقداری گندم بوداده برای پرندگان و مورچه‌ها در اطراف نورگیر خانه می‌پاشند، زیرا باور دارند که با دعای آنها آرزویشان برآورده می‌شود و خیر و برکت به خانه‌هایشان می‌آید (هاشم‌نیا، ۲۱۳؛ دوستی، همانجا؛ قس: کیوان، ۹۵). صبح چهارشنبه‌سوری در روستاهای رشت، مادران از دختران دم‌بخت خود می‌خواستند که اتاق را از پایین به بالا جارو بکشند و خاکروبه‌ها را پشت خانه و رو به قبله می‌ریختند تا سال پربرکتی داشته باشند (بیهقی، همانجا).

آیینهای برکت‌زایی، برای درختان کم‌ثمر نیز انجام می‌شود. برای نمونه، در برخی از روستاهای الموت و رودبار و آستانۀ اشرفیه، مرسوم است که صبح روز چهارشنبه‌سوری، صاحب درخت تبری برداشته و آن را تهدید به قطع‌شدن می‌کند؛ در این میان، کسی واسطه می‌شود و قول می‌دهد که درخت در سال نو حتماً بار خواهد داد (عسگری، ۱ / ۶۰؛ حمیدی، ۳۰۸؛ پناهی، ۱۹۱-۱۹۲؛ فقیه، ۱ / ۱۱۹-۱۲۰). در ابهر و تاکستان، برای بارورکردن درختان کم‌میوه، از قبرستان قدیمی شهر چند تکه سنگ برمی‌دارند و در شب چهارشنبه‌سوری در لابه‌لای شاخه‌های درخت می‌گذارند (طاهرخانی، ۷۰).

 

آتش‌افروزی

کهن‌ترین و مهم‌ترین رسم چهارشنبه‌سوری، افروختن آتش و پریدن از روی آن است که در غروب سه‌شنبۀ آخر سال انجام می‌شود (عارف، ۸۸). دمشقی، مورخ سدۀ ۸ ق، می‌نویسد: « ... ایرانیان در عیدهای خویش به شب‌هنگام آتش می‌افروزند و سپیده‌دمان آب می‌پاشند و می‌پندارند که آتش‌افروزی عفونتهایی را که زمستان در هوا به جا گذاشته است، از بین می‌برد» (ص ۴۷۳). در تهران قدیم، افرادی بودند که از بیابانهای اطراف شهر بوته جمع‌آوری می‌کردند و از صبح روز سه‌شنبۀ آخر سال، برای فروش به محله‌ها می‌رفتند و این آواز را در دستگاه سه‌گاه می‌خواندند: «شب چارشنبه‌سوری‌اس بته بته بته / مال آتش‌بازی‌اس بته بته بته» (احمدی، ۸۶ -۸۷). در چهارمحال و بختیاری، بچه‌ها هنگام جمع‌آوری بوته و چوب و جز اینها، این آواز را می‌خوانند: «چنک و چلفتی / بپا نیفتی / شوم چهارشنبه‌سوری / چای بریز تو قوری ... » (نیکزاد، ۱۶۳). تویسرکانیها عقیده داشتند که برای افروختن آتش نباید از بوته و گیاه استفاده کرد و معمولاً هیزم و اشیاء مستعمل چوبی را آتش می‌زدند (مقدم، ۱ / ۵۴۱). برخی اهالی قدیمی روستای سنگاچین بندرانزلی، پیش از آتش‌افروزی، با نگاه به آسمان تشخیص می‌دادند که چند بوته را می‌بایست آتش بزنند (رفیع‌زاده، ۲۲).

به‌طورکلی، ایرانیان در این شب، بوته‌های خشک و یا گَوَن را در ۳ یا ۷ کوپه (یک عدد فرد) آتش می‌زنند و همۀ اهل خانه از روی آن می‌پرند و می‌گویند: «زردی و رنجوری من از تو / سرخی و خرمی تو از من». به باور آنها به این آتش نباید فوت کرد و خاکسترش را باید سر چهارراه ریخت (هدایت، ۱۵۲؛ صفی‌نژاد، ۴۳۲-۴۳۳؛ قس: سلیمی، ۱۷۹).

پورداود عقیده دارد که پریدن از روی شعله‌های آتش و گفتن ناسزاهایی مانند «سرخی تو از من ... »، مربوط به روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود، آتش را نمایندۀ فروغ ایزدی نمی‌دانستند («چهارشنبه‌سوری»، ۱۰۲).

از معدود مناطقی که آتش چهارشنبه‌سوری را در ۴ یا ۶ کوپه (عددی زوج) گرد می‌آورند، پاسارگاد و سعادت‌شهر است (قلی‌پور، ۲۶۰). در رودبار، شفت، آستارا و دیلمان، ۵، ۷ یا ۹ کوپه کاه و کُلش و پیارِند را آتش می‌زدند و ۷ بار از روی آن می‌پریدند و می‌خواندند: «گُلی‌گُلی چهارشنبه / نکبت بوشو، دولت بامو / / زردی بوشو، سرخی بومو / کهنه بوشو، تازه بومو»، یا «کول کوله چارشمبه بَدَر / سال بَدَر / ماه بَدَر / سینزه بَدَر» (جعفری، ۶۴ - ۶۵؛ افشاریان، ۲۵۴؛ پناهی، ۱۹۲؛ پاینده، ۱۱۶؛ میرشکرایی، ۴۵۶؛ قس: شکورزاده، ۶۵). این مردم عقیده داشتند که پریدن از روی آتش گناهان آنها را پاک می‌کند (پناهی، همانجا). مردم داریون نیز نپریدن از روی آتش را بدشگون می‌دانستند و معتقد بودند سبب تیره‌روزی و خاموشی زندگی‌شان می‌شود (بذرافکن، ۳۲۱).

در سیف‌آباد سروستان، هنگام پریدن از روی آتش، این شعر را نیز می‌خوانند: « ... ما تو را آتش می‌زنیم / ولی تو ما را آتش نزن» (فقیری، گوشه‌ها، ۱۲۴-۱۲۵). سپس دختری از اهالی خانه خاکسترهای باقی‌مانده را با خود می‌بَرَد و به آب می‌دهد و هنگام بازگشت، درِ خانه را می‌زند و در برابر پرسش صاحب‌خانه، می‌گوید که از عروسی آمده و تندرستی آورده است (همان، ۱۲۵؛ قلی‌پور، همانجا؛ قس: نیکزاد، ۱۶۳-۱۶۴؛ رمضان‌خانی، ۹۸). بختیاریها پس از آتش‌زدن بوته‌ها، ۳ بار از روی آنها می‌پرند و می‌خوانند: «به‌پر، به‌پر عزیزان / ای بچه‌ها بوته بسوزان / / بته‌ای که شعله داره / همسایه‌مان عروس میاره / / ‌ای دختران دم بخت / جستن کنید از این تخت» (نیکزاد، ۱۶۳). اهالی بَرزُک کاشان آتش را بر سر کوهها و تپه‌ها روشن می‌کردند و هنگام پریدن از روی آن می‌خواندند: « ... شب چارشنبه‌سوری / ... اُفتید تو قوری / / قوری جوشید و سر رف / ... خندید و در رف» (جهانی، ۱۰۰؛ قس: وفایی، ۵۵).

رابینو دربارۀ مراسم چهارشنبه‌سوری گیلانیها می‌نویسد: «در آخرین چهارشنبۀ سال، قبل از نوروز، مردها و زنها آتش می‌افروزند و درحالی‌که فریاد می‌کشند: غم به‌در غصه به‌در / گوله گوله چارشنبه به‌در / به حق پنجشنبه نکبت بشه، دولت بایه»، از روی آتش می‌جهند (ص ۲۹-۳۰). پس از پریدن از روی آتش، آب ظرفی را که کنار آن نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند (میرشکرایی، همانجا). مردم کوه‌نشین گیلان بر این باور بودند که از روی آتش پریدن، فقر می‌آورد (پاینده، همانجا).

در برخی از روستاهای کمیجان، ابتدا به خانۀ مصیبت‌دیدگان می‌روند و برای آنها لباسهای رنگی می‌برند و آتش را نخست بر بام خانه‌های آنها روشن می‌کنند (عارف، ۹۱-۹۲). مردم ابیانه بر روی بام خانه‌های خود می‌روند و بوته‌های از پیش آماده‌شده را آتش می‌زنند و به پایین می‌اندازند؛ سپس کوزه‌های پر از آب را بر روی آتش پرتاب می‌کنند (نظری، ۶۰۳؛ قس: هنری، ۲۵؛ کریمی، ۵۱؛ حمیدی، ۳۰۸). کازرونیها پس از پریدن از روی آتش، به سوی خانه روانه می‌شدند و به پشت سر نگاه نمی‌کردند؛ چراکه معتقد بودند این کار بدشگون است، و هنگامی‌که به خانه می‌رفتند، کدبانوی خانه بر روی آنها کمی آب با برگ گل می‌پاشید (حاتمی، ۱۶۹).

شاهرودیها عقیده دارند که خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری را نباید لگد کرد، زیرا این کار آمدنیامد دارد (شریعت‌زاده، ۴۶۰). در دنبلید طالقان و نیز در تالش، خاکستر نیمه‌خاموش را با خاک‌انداز و بیل، برای از بین بردن آفات، پای درخت میوۀ داخل حیاط و یا در مزارع می‌ریختند (عبدلی، ۸۴؛ شرافتی، ۱۰۵؛ قس: عسگری، ۱ / ۶۰). برخی دیگر از گیلانیها آن را به ساحل می‌بَرند و برای تقدیم‌کردن به چهارشنبه‌خاتون، در آب دریا می‌ریزند (آخته، ۱۲۴).

در برخی از روستاهای الموت، مردم به نیت صحت و سلامت دامهایشان، آنها را بغل کرده و از روی آتش می‌پرند (عسگری، همانجا).

 

بلاگردانی و بیماری‌زدایی

دودکردن اسفند یکی از رسمهای قدیمی و متداول در شب چهارشنبه‌سوری است. در آستانۀ اشرفیه اسفندفروشها با صدای بلند می‌خوانند: «آتیلا کون باتیلا کون» (چشم‌زخمها را از وجودها بردار) (فقیه، ۱ / ۱۱۹). میمندیها در شب‌چهارشنبه‌سوری، زاج و اسفند و نمک و یک سکه را دور سر خود و افراد خانواده می‌گردانند و می‌گویند: «غم برو، شادی بیا»؛ سپس آنها را در خاک‌اندازی می‌اندازند و آتش می‌زنند؛ آنگاه سکه را سر چهارراهی می‌اندازند و بقیه را به آب روان می‌سپارند و می‌گویند: «چشم به نمک / نمک به آب» (فقیری، گوشه‌ها، ۱۲۹). بعضی از مردم در این شب باطل‌السحری از زاج و سرکه تهیه می‌کنند که باید زاج آن را ۷ دختر کوبیده باشند؛ هنگام مخلوط‌کردن زاج و سرکه می‌گویند: «هرکه کرد عاطل / من می‌کنم باطل»؛ سپس این مخلوط را بالای دری که رو به قبله باشد، می‌گذارند و صبح روز بعد، در همه‌جای خانه و حیاط می‌پاشند (حالت، ۴۴؛ قس: نصیری، ۱۱۸).

در کردستان، عده‌ای آب دباغ‌خانه را به خانه می‌آورند و در شب چهارشنبه‌سوری، برای دفع چشم‌زخم، به گوشه‌های اتاق و حیاط خانه می‌پاشند (کیوان، ۹۳). مردم میمند فارس در این شب، لباسهای چرک خود را می‌شویند، به این نیت که قضا و بلا از آنها دور شود (فقیری، همان، ۱۲۸). برخی زنان کُرد در روز چهارشنبه‌سوری، چند تار از موی سر بچه‌های خود قیچی می‌کنند و دور می‌ریزند و باور دارند با این کار دردها و ناراحتیهای آنها را به دست باد می‌سپارند (کیوان، ۹۱)؛ خود نیز اندکی سرمه به چشم می‌کشند و هنگام بازگشت به خانه، ۴ عدد سنگ‌ریزه از روی شانه‌های خود به پشت سر پرتاب می‌کنند (همو، ۹۱-۹۲). برخی از روستاییان نیز مقداری از پشم گوسفندان را به نیت رفع بلا، قیچی می‌کنند (همانجا). درگذشته، شب چهارشنبۀ آخر سال در تاکستان، کدبانوی خانه داس غله را تیز می‌کرد و مانند دروگرها در تمام خانه و طویله می‌کشید و می‌گفت: «کک می‌چینم، کنه می‌چینم، جل و جونور می‌چینم»، و عقیده داشت که با این کار تمامی جانوران موذی خانه را از بین می‌برد (طاهرخانی، ۷۱).

خراسانیها مراسمی برای درمان سیاه‌سرفه داشتند که می‌بایست حتماً در آستانۀ شب چهارشنبه‌سوری یا عید نوروز انجام می‌شد تا مؤثر بیفتد (شکورزاده، ۲۲۸). در تولم‌شهر صومعه‌سرا، در همین شب برای درمان بیماری قولنج، آن را محکم می‌فشارند و پول و یک حبه‌قند جهت سلامتی به فرد مستمندی می‌دهند (قلی‌پورکالمرزی، ۳۲۴). گیلانیها باور داشتند که اگر شخص برهنه‌ای در شب چهارشنبه‌سوری درختی بکارد، مبتلایان به قولنج با مالیدن بدن خود به این درخت شفا می‌یابند (غلامی، ۷۶). قولنج باد نیز دعایی است که در روز چهارشنبه‌سوری نوشته، به شانۀ بیمار می‌آویزند (میرشکرایی، ۴۷۲). در روستای ملیان سپیدان، در روز چهارشنبه‌سوری، چشمیزه را با چهل‌گیاه می‌کوبند و روی چشم می‌گذارند (ثابت‌قدم، ۲۴۴).

 

کوزه‌ شکستن

یکی دیگر از رسومی که در شب چهارشنبه‌سوری برای دفع قضا و بلا انجام می‌شد، کوزه‌شکستن بود. بسیاری از ایرانیان در کوزۀ کهنه یا سبوی سرشکسته‌ای، خاکروبه یا آب و یا پول سیاه می‌انداختند و از پشت‌بام به کوچه می‌افکندند و می‌گفتند: «درد و بلام بره توی کوزه و بره توی کوچه» (هدایت، ۱۵۰؛ میرنیا، ۲۲۰؛ زعفرانلو، ۴۰) و به پشت سرشان نگاه نمی‌کردند که مبادا بلا برگردد (آقاجمال، ۴۲؛ هدایت، ۱۵۰-۱۵۱). تویسرکانیها، بروجردیها و خراسانیها در کوزه یا دیزی کهنه‌ای مقداری زغال به نشانۀ سیه‌روزی، نمک به نشانۀ بدچشمی، و یک سکۀ کم‌ارزش به‌نشانۀ فقر و تنگ‌دستی می‌ریختند. سپس هریک از اعضای خانواده آن را ۳ بار دور سر خود می‌چرخاند و می‌گفت: «درد و بلای من و اعضای خانواده داخل کوزه، از این خانه برو بیرون»، و آن را از پشت‌بام یا دیوار حیاط به داخل کوچه می‌انداختند (شکورزاده، ۶۵؛ مقدم، ۱ / ۵۴۱؛ مولانا، ۱۱۱-۱۱۲؛ قس: فقیری، همان، ۱۲۹-۱۳۰؛ شهری، ۴ / ۶۶، حاشیۀ ۲۳؛ قلی‌پور، ۲۶۱). در سیرجان، درون سبو مقداری جو و برگ سبز و یک سکه می‌انداختند و آن را بغل کرده، ۳ مرتبه دور حیاط می‌گشتند و می‌گفتند: «غم برو شادی بیا / محنت برو روزی بیا»؛ سپس آن را از پشت‌بام به پایین پرتاب می‌کردند؛ این سکه جنبۀ صدقه داشت و اگر زنی آن را برمی‌داشت، به فال نیک می‌گرفتند (مؤیدمحسنی، ۲۴۳).

مردمان الموت چهارشنبه‌سوری را خوش‌یمن دانسته، از شکستن وسایل در این شب خودداری می‌کنند (عسگری، ۱ / ۶۰). زنان شاهرود رسم دارند که پس از اتمام آتش‌افروزی، کوزۀ پرآبی را در دست بگیرند و چنین بخوانند: «خدایا هر درد و بلایی که بزدی سنگ به کوزه‌یه» (شریعت‌زاده، ۴۶۰). مردم اسفراین برای دورشدن بلا، افزون بر کوزه، تخم‌مرغ نیز می‌شکنند (آخته، ۱۲۳). زنان و دختران گناوه‌ای صبح روز چهارشنبه‌سوری، شادی‌کنان به کنار دریا رفته، با سنگ انداختن در دریا، شیاطین را از خود دور می‌کردند و می‌خواندند: «سالی دیگر، بلا به در» (دریانورد، ۲۵۵؛ بهروزی، ۲۲۷).

کردها، به‌ویژه اهالی بیجار، در شب چهارشنبه‌سوری، عروسکی از پارچه و پنبه به نام «ولی‌کان» درست کرده، اسفند و زاج و کندر دود می‌کنند. افراد خانواده ضمن اینکه دستشان را روی دود آنها گرفته‌اند، هرکدام یک‌بار پیازی گاز گرفته، به صورت عروسک تف می‌اندازند. نیز کسی که آتش‌گردان را به دست می‌گیرد، می‌خواند: «اَسپَن دانه‌دانه / اسپن صدوسی دانه / هرکه چَوبی له‌ای خانواده / چَوی التوقی / و که سَرِکِل کَه‌وانه». درنهایت همۀ اینها را دور می‌ریزند و عقیده دارند که هنگام برگشتن به خانه نباید پشت سر خود را نگاه کنند تا چشمشان به ازمابهتران نیفتد (کیوان، ۹۳؛ هاشم‌نیا، ۲۱۲-۲۱۳). همچنین برخی از مردم جاروی کهنه‌ای را که سکه‌ای کم‌ارزش درون آن گذاشته‌اند، آتش زده، از دیوار حیاط به بیرون پرتاب می‌کنند تا با این کار بلایا و نحسیها را از خانه‌شان بیرون بیندازند (فریقی، ۱۱۹؛ قس: عارف، ۹۰). غروب سه‌شنبۀ آخر سال در جندق، بانوی خانه بوته‌ای را آتش می‌زند و آن را در کوچه می‌اندازد؛ کوزۀ آبی با چند دانه اسفند نیز روی آتش می‌ریزد و برای دورشدن بلا می‌گوید: «الا به‌در بلا به‌در / هرچه دزده از ده به‌در» (حکمت، ۱۱۸؛ قس: فقیری، گوشه‌ها، ۱۲۶).

 

پختن آش

از رسمهای دیگرِ بلاگردانی، پختن آش ابودردا (ه‌ م) است (فقیری، همان، ۱۲۴). شیرازیها معتقدند که مواد اولیۀ این آش باید از طریق گدایی فراهم شود. همچنین دو عروسک از جنس خمیر درست می‌کنند و در آش می‌اندازند. هنگامی‌که آش پخته شد، عروسکها را درمی‌آورند و به نیت دورکردن درد و ناخوشی، به آب می‌دهند. این آش را برای بخت‌گشایی نیز می‌پزند (همان، ۱۲۴، ۱۲۷- ۱۲۸). مردم گلباف معتقدند که حتماً باید از این آش خورد، چرا که برای رفع بیماریها سودمند است (اسدی، ۲۸۷).

در منطقۀ کرمان، صبح روز چهارشنبه‌سوری، آش‌رشته می‌پزند. به این منظور بر هر دانۀ نخود یک قل‌هواللّٰه می‌خوانند و فوت می‌کنند؛ سپس آنها را با عدس مخلوط می‌نمایند و آش‌رشته درست می‌کنند. آدمکی هم از جنس خمیر درست می‌کنند و در آش می‌اندازند. پس از تقسیم آش بین ۵ تا ۷ خانواده، مقداری آش از ناودانِ رو به قبله‌ای که زیرش یک جاروی نو گذاشته‌اند، پایین می‌ریزند؛ سپس هرکدام یک رشته از روی جارو برمی‌دارند و به نیت سلامتی می‌خورند (لاریمر، ۶۵؛ گلاب‌زاده،۵۹۰؛ مؤیدمحسنی، ۲۴۴؛ قس: اسدیان، ۱۹۳).

سروستانیها آش دیگری نیز به نام بغرای چهارشنبه‌سوری درست می‌کنند. آنها سبزی آن را از ۷ مغازه، و آرد را از ۷ خانۀ رو به قبله گدایی می‌کنند. آدمکی به نام «لِبدی‌محلی» نیز با خمیر تهیه می‌کنند؛ آنگاه آن را سر جوی آب می‌برند و می‌گویند: «خدایا ما قضا و بلا را به لبدی‌محلی دادیم و تو هم برکت برایمان بفرست» (فقیری، آداب ... ، ۲۳، قس: ۲۵).

 

قاشق‌زنی

اگر کسی ناخوش در خانه داشت، به نیت سلامتی او در شب چهارشنبه‌سوری، ظرفی برمی‌داشت و به در خانۀ همسایه‌ها می‌رفت؛ در را می‌کوبید و بدون اینکه چیزی بگوید، با قاشق به آن ظرف می‌زد. صاحب‌خانه نیز خوراکی یا پولی در ظرف او می‌انداخت. خوراکیها را به ناخوش می‌دادند و یا با آن پول چیزی می‌خریدند و به ناخوش می‌خوراندند تا شفا یابد (هدایت، ۱۵۱؛ قس: انصاری، ۱۹۷). این مراسم را در خراسان، ملاقه‌زنی می‌گویند (نک‌ : شکورزاده، ۶۶؛ تهرانچی، ۱۶۹؛ مشایخی، ۲۰۹)؛ اگر صاحب‌خانه مریض باشد یا مسافری داشته باشد، از دادن خوراکی به ملاقه‌زنان خودداری می‌کند، چراکه معتقدند دادن خوراکی، برای ناخوش یا سفرکرده‌شان نحوست دارد (شکورزاده، ۶۷).

الموتیها به قاشق‌زنی «چمچه‌زنی» می‌گویند. در آنجا خانمهای نازا این مراسم را اجرا می‌کنند، به این نیت که صاحب فرزندی شوند (عسگری، ۱ / ۶۰). در تهران، دختران جوان و دم‌بخت درحالی‌که دستها و صورتشان را زیر چادر پنهان می‌نمودند، و در فراهان، پسربچه‌های ۱۰ تا ۱۲ ساله قاشق‌زنی می‌کردند (احمدی، ۸۷؛ مرادی، ۶۲-۶۳). برخی از بختیاریها به جای قاشق‌زدن، از بالای بام سبد یا ظرف دیگری آویزان می‌کردند (نیکزاد، ۱۶۴). در شاهرود، رسم است شخصی که به درِ خانه‌ها می‌رود، باید از ۷ خانوار مقداری خوراکی بگیرد و بخورد تا حاجتش برآورده شود، که اصطلاحاً به آن «لقلوزنی» می‌گویند (شریعت‌زاده، ۴۶۰). زنان شاهرودی که شیرشان کم است نیز این کار را به نیت زیادشدن شیرشان انجام می‌دهند. اهالی شاهرود این رسم را «شیر به چِرا» می‌نامند (همانجا).

 

ترکه‌زنی

در تالش، بامداد آخرین چهارشنبۀ سال، سالمندترین فرد خانواده پیش از دیگران از خانه بیرون می‌رود و ترکه‌ای از درخت یا پرچین مقابل خانه جدا می‌کند و با آن به‌آرامی بر پشت کودکان و نوجوانان می‌زند و می‌گوید: «پیر و خرم بشوی»؛ همین کار را با دیگر اعضای خانه، به‌ویژه بیماران، انجام می‌دهد. سپس از خانه خارج می‌شود و با آن ترکه بر پشت دامها و بر انبار غله و کندوی عسل نیز می‌زند (عبدلی، ۸۵ - ۸۶). پس از انجام مراسم ترکه‌زنی، تمام خانواده به کنار نهری می‌روند و به نیت دفع بلا و درپیش‌داشتن سالی خوش، چند بار از روی آن می‌پرند (همو، ۸۶).

 

تفأل

در فرهنگ ایرانی، فال‌زدن در روزهای پایانی سال برای پیش‌بینی مقدرات سال جدید همواره رایج بوده است (بلوکباشی، ۴۹). مهم‌ترین آنها که در شب چهارشنبه‌سوری انجام می‌گرفتند، عبارت‌اند از:

 

فال‌گوش

در خراسان و بسیاری جاهای دیگر، کسانی که حاجتی دارند، نیت می‌کنند و سر چهارراه یا پشت درِ اتاقی فال‌گوش می‌ایستند و به حرف نخستین عابری که از کنار ایشان می‌گذرد، توجه می‌کنند و آن را در استجابت مراد خود به فال بد یا خوب می‌گیرند (میرنیا، ۲۲۰؛ قس: اشراقی، ۱۲؛ ساعدی، خیاو، ۱۴۱؛ مرادی، ۶۳). پسرهای جوان اردبیلی این امر را با «قورشاخ آتماخ» انجام می‌دادند (صفری، ۲ / ۱۰۷؛ نیز نک‌ : شال‌اندازی، در دنبالۀ مقاله).

مردم گروس بر این باورند که اگر شب چهارشنبه‌سوری کسانی که مرادی دارند، بر پشت‌بام ۳ یا ۷ همسایه فال‌گوشی کنند، از محتوای گفتار آنان توفیق و ناکامی خود را حدس می‌زنند (هاشم‌نیا، ۲۱۲). این‌گونه فال‌بینی را اشخاص هم برای خود و هم برای دیگران انجام می‌دهند (عبدلی، ۸۵)؛ برای نمونه، در روستای جنت رودبار، برخی نیت کرده، بدون اطلاع قبلی و سرزده به خانۀ یکی از اهالی روستا می‌روند تا برای او فال بگیرند. برای این کار، از خانۀ خود که حرکت کردند، گوشهایشان را با انگشت یا پنبه می‌گیرند تا هیچ صدایی به گوش آنان نرسد؛ وقتی به خانۀ شخص مورد نظر رسیدند، گوش خود را باز می‌کنند و نخستین کلمه‌ای را که شنیدند، تفسیر می‌کنند (پناهی، ۱۹۲-۱۹۳).

زنان روستای گرجیِ شاهرود اعتقاد دارند برای اینکه فال‌گوشی عاقبت خوشی داشته باشد، بهتر است مقداری نُقل یا خرما در دستشان بگیرند (شریعت‌زاده، همانجا). دختران بختیاری با چوب نیم‌سوخته از خانه بیرون می‌روند و فال‌گوش می‌ایستند (نیکزاد، ۱۶۴- ۱۶۵). برخی از آنها نیز نذر می‌کنند و در این شب، شیرینی یا آجیل می‌خرند و پس از گذشتن از آتش، در میان حاضران تقسیم می‌کنند و از گفتار آنان فال می‌گیرند (همو، ۱۶۵).

 

فال کوزه

در این شب، کوزۀ آبی زیر ناودان رو به قبله می‌گذارند و هرکسی از اهالی خانه نیت می‌کند و چیزی در آن کوزه می‌اندازد. صبح چهارشنبه یک نفر فال حافظ می‌گیرد و دختر نابالغی دست کرده، از کوزۀ آب چیزهایی که متعلق به هرکس باشد، بیرون می‌آورد و با فال مطابقت می‌دهد (هدایت، ۱۵۱؛ روح‌الامینی، به شاخ نباتت، ۷۳-۷۴؛ قس: اشراقی، ۱۴؛ لاریمر، ۶۵؛ کرزبر، ۲۸۴).

در لرستان، این مراسم با انداختن ۴۰ مهرۀ کبود در کوزه انجام می‌شد (اسدیان، ۱۹۳). جندقیها و خراسانیها کوزه را در تنور خانه رو به قبله می‌گذارند؛ سپس زنهای همسایه هرکدام اشیائی در کوزه می‌اندازند و بعد سنگی بر روی تنور قرار می‌دهند. صبح فردا زن صاحب‌خانه کوزه را از تنور بیرون می‌آورد و دختری نابالغ با خواندن هر دوبیتی، اشیاء را از کوزه خارج می‌کند و به صاحبانشان تحویل می‌دهد. صاحب شیء دوبیتی دخترک را به فال بد یا نیک تعبیر می‌کند (شکورزاده، ۷۱؛ حکمت، ۱۱۸).

زردشتیان یزد، کوزه را به خانه‌ای می‌برند که درختِ مورد داشته باشد و روی آن پارچۀ سبز و آینه‌ای قرار می‌دهند (رمضان‌خانی، ۱۰۰). این مراسم در ملایر «مُهره‌تاسی»، در شیراز «فال کُلوک»، در چهارمحال و بختیاری «فال بولونی»، و در نهاوند «گالی‌شِله» نامیده می‌شود (رسولی، ۳۱۹؛ نیکزاد، همانجا؛ کرباسی، ۱۳۶؛ سرلک، ۴۵- ۴۶). اگر این دوبیتی برای صاحب شیء درمی‌آمد، فال او تعبیر بسیار خوبی داشت: «شو چارشمه‌سوری اول ما / نیت کردم که بنشینم سر را / / نیت مکن که بنشینی سر را / مرادت می‌دهم امروز و فردا» (همو، ۴۵).

گونه‌های دیگری از تفأل نیز در این شب وجود داشت. پسران و دختران ایل تولِ گیلان که همدیگر را دوست داشتند، در این شب ابتدا وضو می‌گرفتند؛ سپس دو قطعه چوب کوتاه و باریک یا دو قطعه چوب کبریت را درون کاسۀ آب می‌انداختند و فال می‌گرفتند (سلیمی، ۱۷۹). در برخی از روستاهای شفت، افراد آرزویی کرده، به دور کترا یا تکه چوبی آب‌ندیده، نوار حریر یا چلوار سپید می‌بستند و آن را بیرون از خانه و کنار چاه می‌گذاشتند؛ اگر نوار باز می‌شد، عقیده داشتند که چارشنبه‌خاتون آرزوی آنها را برآورده می‌کند (حسن‌زاده، ۹۰).

 

بخت‌گشایی و گره‌گشایی

برای دختران و زنانِ بخت‌بسته و سِحرزدۀ تهرانی نخستین کار در بعدازظهر سه‌شنبۀ آخر سال، رفتن دسته‌جمعی به دباغ‌خانه بود. به این منظور، رخت و کفش کهنه پوشیده، طی مسیر از بریدن و شکستن و سوزاندن سخن می‌گفتند و معتقد بودند برای باطل‌کردن سحر و رفع گرفتاری مؤثر است. پس از رسیدن به حوضهای دباغ‌خانه، برحسب حاجتشان، آدابی را به جای آورده، سپس مقداری از آب دباغ‌خانه را در کوزه یا شیشۀ همراهشان ریخته، و بدون آنکه با کسی حرفی بزنند یا پشت سرشان را نگاه کنند، به خانه برمی‌گشتند. آنان پس از ورود به منزل، از آن آب در ۴ طرف خانه و نیز بر کلون در و پاشنه‌های آن می‌پاشیدند (شهری، ۴ / ۶۹-۷۰؛ قس: گلریز، ۳۶۴).

برخی از دختران دم‌بخت و زنان نازای اردبیلی نیز صبح روز چهارشنبه‌سوری، به قبرستان یا دباغ‌خانه می‌رفتند تا به قول خودشان، «چلۀ خود را قطع کنند». آنها بر روی هر سنگ قبر یک دانه کشمش می‌گذاشتند، و گاه داخل تابوت مردگان دراز می‌کشیدند و آب دباغ‌خانه را بر سر و روی خود می‌ریختند، و یا پنجۀ گرگی را به سر و روی خود می‌کشیدند (صفری، ۲ / ۱۰۸). دختران بخت‌بستۀ خراسانی و زنان نازا، ۷ دانه گردو و ۷ عدد شمع و یک قوری می‌خریدند و شب چهارشنبۀ آخر سال، همراه یک زن شوهردار به دباغ‌خانه می‌رفتند. گردوها را لب چاهها گذاشته، زیر پا می‌شکستند و به چاه هفتم که می‌رسیدند، بازمی‌گشتند و دباغ در کنار هر چاه، یک شمع روشن می‌کرد. سپس قوری را از آب دباغ‌خانه پر می‌کردند و به خانه می‌بردند و تا ۷ چهارشنبه با آن غسل می‌کردند تا بختشان باز شود (شکورزاده، ۷۰-۷۱، نیز حاشیۀ ۱؛ قس: فریقی، ۱۱۷).

در گیلان نیز اغلب زنها در این روز به دباغ‌خانه می‌رفتند و بندِ زیرجامۀ خود را به دست پسری نابالغ می‌دادند تا بگشاید و عقیده داشتند با این کار بختشان گشاده خواهد شد؛ سپس شیشه‌ای کوچک از آب دباغ‌خانه برمی‌داشتند که در شب آینده به شوهر خود بدهند تا محبتش به آنها زیاد شود (رابینو، ۳۰؛ پاینده، ۱۱۷). دختران خراسانی که بختشان بسته است، بامداد چهارشنبۀ آخر سال، یک کوزۀ سفالین آب‌ندیده و نو را با قیچی و مقداری نخ سفید بر‌می‌دارند و همراه زن شوهرداری از اقوامشان به لب جوی آب می‌روند، کوزه را از آب پر می‌کنند و به همراه قیچی کنار خود می‌گذارند و روی زمین می‌نشینند. سپس زن همراه دو انگشت شست دختر را با نخ سفید می‌بندد و خودش در گوشه‌ای پنهان می‌شود. نخستین رهگذر جلو می‌آید و نخ را با قیچی پاره می‌کند و می‌گوید: «بستگی بختت را بریدم». آن دختر کوزۀ آب را برمی‌دارد و به خانه بازمی‌گردد و لباسهایش را درمی‌آورد؛ آنگاه یک عدد کشک‌ساب وارونه روی سرش می‌گذارد و ۷ بار دور حیاط می‌چرخد و در هر نوبت، ۷ بار می‌گوید: «بختم واشد!» (شکورزاده، ۶۹؛ قس: اشراقی، ۱۴).

زنان و دختران ابهری نیز شانه، آینه، قیچی و چاقویی برمی‌داشتند و به کنار رودخانه می‌رفتند؛ ۷ دفعه از روی رودخانه می‌پریدند و بار هفتم آینه را جلو صورت خود می‌گرفتند و کمی از موی جلو پیشانی را قیچی می‌کردند و به آب می‌ریختند. سپس به وسیلۀ یک چاقو ۷ بار به‌اصطلاح آب را می‌بریدند و برای گشایش بختشان دعا می‌کردند (فخیمی، ۱۸). در سلماس آذربایجان، دخترها در چهارشنبه‌سوری، به محلی به نام «اوچ قارداش» (سه برادر) می‌روند و می‌گویند: «سه برادر، بختم را بگشا»؛ سپس به گورستان شهر می‌روند و روی گهواره‌ای از سنگ مرمر می‌نشینند و می‌گویند: «ای گهواره! به من خانه و زندگی بده» (هنری، ۳۷).

تهرانیها در شب چهارشنبه‌سوری، گوشۀ چادر دخترِ در خانه‌مانده را سوراخ، و قفلی از آن رد می‌کردند و می‌بستند. سپس دختر به همراه پیرزنی از آشنایان بر سر چهارراه می‌ایستاد و هر مردی که از آنجا می‌گذشت، پیرزن از او می‌پرسید: اسم شما محمد یا علی است؟ اگر جواب مثبت بود، کلید را به دست آن مرد می‌داد و خواهش می‌کرد قفل را باز کند، و این را به فال نیک می‌گرفتند (مونس‌الدوله، ۱۱۲؛ قس: هدایت، ۱۵۱؛ شکورزاده، ۶۹-۷۰؛ نیکزاد، ۱۶۵). زنان لرستانی این شعر را نیـز می‌خواندند: «گرِه گُشو / بیا گرَه دِ کارِم بَه گُشو» (عسکری‌عالم، ۲ / ۹۲).

اما مهم‌ترین رسم تهرانیها سوارشدن روی توپ‌مروارید در شب چهارشنبه‌سوری بود. دخترِ دم‌بخت با چادر و روبنده سوار توپ‌مروارید می‌شد و ۳ بار می‌گفت: «یا قریب الفرج»؛ بعد، از روی توپ پایین می‌آمد. اگر حاجت آنها روا می‌شد، سال بعد یک دسته شمع اطراف توپ روشن می‌کردند. گاهی اوقات از گوشۀ چارقدشان نواری پاره می‌کردند و به چرخهای توپ دخیل می‌بستند (مونس‌الدوله، ۱۱۳؛ قس: «چهارشنبه‌سوری»، ۸۸). زنان جوان نیز به نیت آوردن فرزند، از زیر آن می‌گذشتند و بر آن دخیل می‌بستند (کریمان، ۱۶۹؛ هدایت، ۱۵۰).

زنان نازای مشکین‌شهر در شب چهارشنبه‌سوری، چند سنگ را در اجاق و زیر خاکستر پنهان می‌کردند و پس از چند ساعت، آنها را بیرون می‌آوردند؛ اگر سنگها ترک برمی‌داشتند، آن را نشانۀ بچه‌دارشدن می‌دانستند (ساعدی، خیاو، ۱۳۴). مادران تاکستانی در شب چهارشنبه‌سوری یک قفلِ بسته می‌خریدند و آن را به نیت دخترشان باز می‌کردند تا بخت او گشوده شود (طاهرخانی، ۷۰-۷۱).

در برخی نقاط ایران، در این شب، دخترهایی را که شوهر نکرده بودند، با پارو یا جاروی کهنه، یا انبرِ آهن و یا چوب نیم‌سوز از خانه بیرون می‌کردند؛ تا اینکه یکی از همسایه‌ها یا افراد فامیل میانجیگری می‌کرد و آنها را به خانه بازمی‌گرداند و دخترها متعهد می‌شدند که تا سال آینده حتماً شوهر کنند (پاینده، همانجا؛ گلریز، ۳۶۷؛ پناهی، ۱۹۲). گاهی نیز چادر دختر را به پشت‌بام می‌بردند و منتظر می‌شدند تا رهگذری از کوچه عبور کند؛ اگر مرد بود، اعتقاد داشتند که بخت او باز شده است، و اگر زن بود، می‌گفتند یک سال دیگر هم باید صبر کند (قلی‌پور، ۲۶۰).

دختران شاهرودی صبح روز چهارشنبه‌سوری، به حمام می‌روند و یک کاسۀ باطل سِحر روی سرشان می‌ریزند و می‌گویند: «هرکس کرد عادل، ما کردیم باطل» (شریعت‌زاده، ۴۱۸). دختران دم‌بخت شیرازی در این شب، برای بخت‌گشایی به زیارت شاه‌چراغ، و برخی دیگر به سعدیه می‌رفتند و در «حوض ماهی» آب‌تنی می‌کردند و به نیت سلامتی و مهرگرمی با جام دعا و چهل‌کلید، آب بر سرشان می‌ریختند (فقیری، گوشه‌ها، ۱۲۳-۱۲۴؛ همایونی، ۱۶۰)؛ یا اینکه در این شب، ابریشمِ هفت‌رنگ به کمر می‌بستند و صبح زود کودکی نابالغ را وامی‌داشتند که گره ابریشم را باز کند، به این نیت که گره بختشان باز شود (فقیری، همان، ۱۲۴؛ قس: برهان‌آزاد، شم‌ ۸، ص ۷۴). همچنین بعضی از زنان شیرازی برای برآورده‌شدن حاجتشان، در زیر منبر مسجدجامع که به منبر مرتضى‌علی معروف است، حلوا درست می‌کنند (فقیری، همانجا).

در رشت، دختر پس از رفتن به ۷ مغازه و درخواست اسفند از فروشنده، بدون خرید آن بیرون می‌آید و به سراغ اولین دکان می‌رود و از آنجا اسفند می‌خرد. فروشنده نیز برای او می‌خواند: «عاطیله کون / باطیله کون / اسفندو کون / چاووش بیه / تی مَرد مار به هوش بیه» (میرشکرایی، ۴۵۶-۴۵۷). دختران بختیاری عقیده دارند که اگر وارد مغازه شدند و به جوانی برخورد کردند، دلیل بر گشوده‌شدن بختشان است (نیکزاد، همانجا). در برخی از شهرها، دخترها مقداری نبات و ۷ عدد گردو از یک عطاری رو به قبله می‌خریدند و سپس به دکان کوزه‌گری می‌رفتند؛ کوزه‌گر آنها را سوار بر چرخ کوزه‌گری می‌کرد و ۷ دور می‌چرخاند. دخترها در هر دور یک گردو می‌شکستند و اشعار مخصوصی را زمزمه می‌کردند. عاقبت مقداری پول و نبات به کوزه‌گر می‌دادند و به خانه بازمی‌گشتند. در خراسان، این رسم را در شیشه‌گرخانه انجام می‌دهند (شکورزاده، ۶۷- ۶۸، حاشیۀ ۲).

کردها در این روز مقداری نمک در یک تکه‌نان می‌پیچند و آن را به دست کودکی می‌دهند تا کنار دیوار کوچه بگذارد و به او تأکید می‌کنند بدون آنکه به آن نگاه کند و دست بزند، به خانه برگردد. آنها معتقدند با این کار گره از مشکلاتشان باز خواهد شد (فریقی، ۱۱۸- ۱۱۹). عده‌ای از جوانان و نوجوانان در این روز تنبکهایی زیر بغل می‌گذارند و کنار رودخانه‌ای در خارج شهر می‌روند و شروع به نواختن می‌کنند. این دسته از جوانان را پرندۀ بدبختی می‌نامند و معتقدند هرکس بتواند فارغ از مزاحمت آنان، لب رودخانه برود و کوزه‌اش را آب کند، بدون شک طی سال از بدبختی نجات خواهد یافت (الئاریوس، ۲ / ۴۶۶-۴۶۷).

 

شال‌اندازی

در بسیاری از نقاط ایران، مراسمی وجود داشت با نام شال‌اندازی یا کجاوه‌اندازی که امروزه تنها در مناطقی معدود (به‌ویژه در روستاها) برگزار می‌شود. برای نمونه، در آذربایجان، در روز چهارشنبه‌سوری، بچه‌ها و جوانها به بام خانه‌های همسایه یا اقوام می‌روند و کمربند پارچه‌ای یا دستمال به درون اتاق آویزان می‌کنند. به این کار آویزان‌کردن کمر (قورشاق آتماخ / ساللاماق) می‌گویند. صاحب‌خانه‌ها در دستمال آنها شیرینی و آجیل چهارشنبه‌سوری و گاه تخم‌مرغ، جوراب و جز اینها می‌گذارند و برمی‌گردانند. اگر پسری دختر صاحب‌خانه را بخواهد، به گوشۀ دستمال گرهی زده و آویزان می‌کند؛ پدر و مادر در صورت رضایت، گره را از کرده، به مچ دختر می‌بندند و اگر راضی نباشند، شیرینی و آجیل می‌گذارند و برمی‌گردانند (اشراقی، ۱۴؛ ساعدی، همان، ۱۴۱؛ قس: صفری، ۲ / ۱۰۷؛ میرشکرایی، ۴۵۷؛ برهان‌آزاد، شم‌ ۱۰، ص ۴۹).

در بیشتر نواحی تالش، افرادی مانند نوروزنامه‌خوانها شب چهارشنبه‌سوری، به درِ خانۀ دیگران می‌روند و به‌صورت پنهانی دستمالی که یک گوشۀ آن مقداری گل بنفشه و پامچال بسته شده، از شکاف در و یا پنجره به درون خانه می‌اندازند. صاحب‌خانه آن را برمی‌دارد و بدون تلاش در شناسایی صاحب آن، هدیه‌ای در گوشۀ دستمال می‌بندد و آن را پس می‌دهد (عبدلی، ۸۴ - ۸۵؛ قس: بایبوردی، ۶۹؛ سرلک، ۴۸). فره‌وشی رسم کجاوه‌اندازی یا شال‌اندازی را نمادی از فدیه‌دادن به فروهرها می‌داند (ص ۲۲).

 

هدایا و نذورات

روز چهارشنبه‌سوری در بسیاری از محله‌های آذربایجان و دامغان، بچه‌ها خانه‌به‌خانه می‌گردند و عیدی و خوراکی جمع می‌کنند (اشراقی، ۱۲؛ ربیع‌زاده، ۶۵؛ صدیق، ۱۲۴). از هدایای مخصوص بچه‌های اردبیل، تخم‌مرغ رنگی و یا ظرف گِلی و استوانه‌ای شکلی به نام دُلکه بود که آن را نقاشی می‌کردند و داخل آن نقل و خشکبار و گاه چند سکه می‌ریختند (صفری، ۲ / ۱۰۱).

کوچصفهانیها در شب چهارشنبه‌سوری برای نامزد خود هدایایی از بازار مسجدجامع می‌خریدند (عارف، ۱۱۷). در اردبیل، رسم بود که از ۲۰ روز مانده به نوروز تا زمانی که چهارشنبۀ آخر سال برسد، در یکی از شبها از طرف خانوادۀ پدری، خوراکی ویژه به خانۀ دخترِ تازه‌عروس ارسال می‌شد (صفری، ۲ / ۱۰۲-۱۰۳). برخی به همراه شام، هدیه‌ای به نام خلعت نیز می‌فرستادند (همو، ۲ / ۱۰۳). میمندیها شب چهارشنبه‌سوری سکه‌ای زیر سر گذاشته، فردای آن روز، این سکه را به مستمندی می‌دهند (فقیری، همان، ۱۲۸). نادرمیرزا می‌نویسد: «هرکه را نامزدی باشد، واجب باشد که بدین شب خشکبار و لباس تازه فرستد» (ص ۳۰۸).

 

خوراکیهای چهارشنبه‌سوری

یکی از رسمهای متداول در این شب، خوردن آجیل چهارشنبه‌سوری است. این آجیل همانند آجیل مشکل‌گشا (ه‌ م) است و وجهی تمثیلی دارد؛ هرکس مشکل یا گرفتاری داشته باشد، با تشریفاتی این آجیل هفت‌مغز را تهیه، و به‌عنوان نذر بین دیگران تقسیم می‌کند (رمضان‌خانی، ۱۰۱). زردشتیان یزد به این آجیل «لُرک» یا «آجیل گهنبار» می‌گویند (همانجا). خراسانیها و درگزیها عقیده دارند که خوردن آجیل بی‌نمک در این شب شگون دارد (شکورزاده، ۶۶؛ فیض‌آبادی، ۱۹). تهرانیهای قدیم نیز در این شب، آجیل چارشنبه‌سوری یا آجیل شیرین که ترکیبی از باسلق، مویز، انجیر، برگۀ زردآلو، جوزقند، پسته، تخمۀ کدو، فندق، نخودچی و جز اینها بود، به همراه «ماما جیم‌جیم» و شیرینیِ خاتون‌پنجره می‌خوردند (احمدی، ۸۷). نادرمیرزا می‌نویسد: «تمامی مردم تبریز فریضه دانند که بدین شب میوۀ خشک خورند» (همانجا؛ نیز نک‌ : صدیق، همانجا).

آجیل چهارشنبه‌سوری بیرجندیها مخلوطی از میوه‌های خشک، تخمه، دانه‌ها، پسته و بادام بوداده است (زعفرانلو، ۴۰). در خانۀ تالشیها معمولاً دو سفره تدارک دیده می‌شود: نخست سفرۀ عام چهارشنبه‌سوری که در مقابل مهمانان می‌گسترند و در آن ۷ نوع غلات بوداده می‌گذارند؛ دوم سفرۀ خاص که ویژۀ اهل خانه در شب و روز چهارشنبه‌سوری است، و در آن پلو به همراه ۷ نوع خورش چیده می‌شود که یکی از آنها می‌باید پَته (سبزیجات پخته) باشد (عبدلی، ۸۳؛ میرشکرایی، ۴۵۶؛ قس: صفری، ۲ / ۱۰۶). آذربایجانیها در این شب پلو می‌پزند و در گذشته، سمنو نیز می‌پختند (اشراقی، همانجا).

در روستای معلم‌کلایۀ الموت، شب چهارشنبه‌سوری کله‌پاچه با سیر درست می‌کنند تا در طول سال از گزند حیوانات محفوظ بمانند (حمیدی، ۳۰۸). در روستای مرگ، مرسوم است که برای این شب آش‌رشته بپزند تا سررشتۀ کار در دستشان باشد (همانجا). گیلانیها و مازندرانیها در این شب، برای شام انواع ماهی و خورش‌تره که ترکیبی از سبزی، شیر، سیر و تخم‌مرغ است، درست می‌کنند (پاینده، ۱۷؛ سلطانی، ۲۲؛ ملک‌پور، ۲۸۸؛ قس: بیهقی، ۲۲). مازندرانیها صبح چهارشنبه‌سوری، «آش هفت‌ترشی» که در آن ۷ نوع ترشی می‌ریزند، درست می‌کنند و بین همسایه‌ها پخش می‌کنند (علامه، ۱۱۱؛ وفایی، ۵۵). برخی این آشِ‌ترشی را با گزنه تهیه می‌کنند، چراکه عقیده دارند خاصیت درمانی دارد (پورکریم، ۸۴؛ ملکشاهی، ۲۸۱؛ کیایی، ۳۹؛ قس: یوسفی، ۴۱؛ پهلوان، ۱۳۸).

 

سرگرمیها

پیرزنان شیرازی در شب چهارشنبه‌سوری، بزک می‌کردند و مجلس جشن و سروری برپا می‌داشتند و به خواندن ترانه‌های قدیمی و زدن دایره می‌پرداختند (همایونی، ۱۶۱؛ قس: آئینه‌نگینی، ۲۳۶؛ گلاب‌زاده، ۵۸۹). شب و روز چهارشنبه‌سوری در چابکسر، نوجوانان به شادی می‌پرداختند و این اشعار را می‌خواندند: «گول گوله چهارشنبه / فردا بهار شنبه / / عروس و داماد و پسر / فردا رویم سیزده‌بدر» (دوستی، ۹۵- ۹۶). در رباط کفسان خمین، پس از اتمام مراسم آتش‌افروزی و کوزه‌شکنی، فردی درِ خانه‌ها را به صدا درمی‌آورد و در برابر پرسش صاحب‌خانه می‌گفت: «در را باز کن، دوست چهارشنبه‌تونم، شب چهارشنبه‌سوری می‌خونم». بعد از اینکه در باز می‌شد، آن شخص قرآنی به صاحب‌خانه می‌داد و با چای پذیرایی می‌شد؛ سپس این شعر را می‌خواند: «شب چهارشنبه‌سوری / شب روشنایی ما ست» (همو، ۹۱).

در گیلان، در چهارشنبه‌سوری، فردی که خرس تربیت‌شده‌ای داشت، در محله‌ها می‌چرخید و آواز می‌خواند و خرس هم حرکات جالبی انجام می‌داد (رفیع‌زاده، ۲۴). نمایش «عروسه‌گوله» یا «عروس‌گولی» نیز از دیگر مراسم آیینی و سرگرمیهای مردم این منطقه بود که تا پاسی از شب ادامه می‌یافت (چراغی، ۴۲۱-۴۲۴؛ رفیع‌زاده، ۲۵). در آذربایجان، بازیهایی مانند قاراولی، چمچه‌باشی و بازی عروسکی نیز برگزار می‌شود (اشراقی، ۱۲). ترقه‌بازی، فانوس هواکردن، فشفشه و موشک فرستادن، و کوزۀ هفت‌رنگ درست‌کردن از دیگر سرگرمیها و تفریحات مردم در این روز است (یزدان‌پرست، ۴۵۸؛ قس: صفری، ۲ / ۱۰۴؛ مقدم، ۱ / ۵۴۳).

 

باورهای مردمی

آذربایجانیها باور دارند که در این شب مرده‌ها به خانه‌ها می‌آیند و از اینکه خانواده‌هایشان عید را چگونه می‌گذرانند، خبر می‌گیرند (اشراقی، همانجا). آنها در چهارشنبۀ آخر سال، دیوارهای خانه را با خطوط کج و معوجی به «حصار» می‌اندازند (صدیق، ۱۲۲) و در این روز همگی به حمام می‌روند، چون معتقدند مویی در بدن است که جز این روز، هیچ زمان دیگری خیس نمی‌شود (همو، ۱۲۳). همچنین در این روز به کسی علف و مایۀ پنیر و ماست نمی‌دهند؛ مهمانی نمی‌روند، چراکه شگون ندارد، و تلاش می‌کنند هرجا هستند، به خانۀ خود برگردند (همو، ۱۲۳-۱۲۴؛ قس: فقیری، گوشه‌ها، ۱۲۹؛ پاینده، همانجا).

شاهرودیها باور دارند که بنای جهنم در روز چهارشنبۀ آخر سال پی‌ریزی شده، و به همین سبب، این روز را بسیار شوم می‌دانند (شریعت‌زاده، ۴۱۸؛ قس: فقیری، همانجا؛ عارف، ۹۱). الئاریوس می‌نویسد: «در این روز بیشتر مردم دست از کار می‌کشند و دکانها را می‌بندند و از خانه کمتر خارج می‌شوند و سعی می‌کنند به کسی پول ندهند، زیرا عقیده دارند هر کاری که در این روز بکنند، تا آخر سال خواهند کرد» (۲ / ۴۶۵).

نحس‌بودن روز چهارشنبۀ آخر سال به ضرب‌المثلها و باورها نیز وارد شده است. برای مثال، آذربایجانیها می‌گویند: «نه تو بیایی، نه چهارشنبۀ آخر سال» (اشراقی، ۱۳). کرمانیها دربارۀ دو نفر که با هم قهرند یا دربارۀ دو کاری که با هم انجام نمی‌شود، می‌گویند: «مثل چهارشنبه‌سوری و ۱۳ صفر می‌مانند»، یعنی هیچ‌وقت به هم نمی‌رسند (باستانی، ۳۷۰-۳۷۱، حاشیۀ ۱). در الموت جاروکردن در چهارشنبه‌سوری را بد می‌دانند (عسگری، ۱ / ۴۳). همچنین صبح چهارشنبه‌سوری، افرادی را که در محل به «سبک‌پا» شناخته شده‌اند، به خانه‌شان دعوت می‌کنند تا سال نو برایشان سبک و خوش‌یمن باشد (حمیدی، ۳۰۹؛ قس: پاینده، ۱۱۶).

مردم بیجار چهارشنبۀ پیش از چهارشنبه‌سوری را «چهارشنبۀ خران» می‌گویند. در این شب، رنگ‌کردن گوسفندان و کوتاه‌کردن یال و دم چهارپایان مرسوم است. معتقدند اگر کسی در این شب، موی سرش را اصلاح کند، موهایش پرپشت و مقاوم می‌شود (هاشم‌نیا، ۲۱۳؛ قس: حمیدی، ۳۰۸؛ فخیمی، ۱۸). اگر در این روز هدهد یا شانه‌به‌سر به محل می‌آمد، نشانۀ آن بود که اگر کسی تا آن وقت نتوانسته روغن تهیه کند، تا آخر سال خانواده‌اش بی‌روغن خواهد ماند (صدیق، ۱۲۴). اردبیلیها باور داشتند صبح روز چهارشنبۀ آخر سال باید تمام اتاقها روشن باشد (صفری، ۲ / ۱۰۷). همچنین اشیاء امانتی دیگران را قبل از چهارشنبه‌سوری به صاحبان آنها برمی‌گرداندند (همو، ۲ / ۱۰۹).

در ایلِ تول، این باور وجود داشت که اگر در روز یا شب چهارشنبه‌سوری جوان خانواده‌ای بمیرد، دامهای آن خانواده طی سال تلف می‌شوند (سلیمی، ۱۷۹). همچنین عقیده داشتند در این شب هرکس آرزویی کند، آرزویش به‌زودی برآورده می‌شود (همانجا). به هنگام شام چهارشنبه‌سوری اگر کفگیر به ته دیگ بخورد، می‌گویندکه سال جدید با تنگ‌دستی و گرفتاری همراه است (پناهی، ۱۹۲). طبق سنتی کهن، گیلانیها در این شب حتماً چیزی در ساتورتخته، می‌کوبند (پاینده، همانجا). همچنین در غروب چهارشنبه‌سوری، سفره‌ای پهن می‌کنند و بر روی آن آینه، آب، سبزه، ۷ نوع غذا، آجیل، تخم‌مرغ رنگی، گل، شمع و جز اینها می‌گذارند؛ این سفره تا شب عید نوروز برای چیدن هفت‌سین باز می‌ماند (رفیع‌زاده، ۲۰).

در مناطق کوهپایه‌ای گیلان، مرسوم بود که گالشها برۀ سفید و به‌اصطلاح «شیرمستی» را انتخاب، و پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی هم به گردنش می‌بستند و به خانۀ روستاییان می‌رفتند. صاحبخانه‌ها نیز مقداری پول و آجیل و شیرینی در دستمال می‌ریختند، چرا که قدم بره را خوب و خوش‌یمن می‌دانستند (میرشکرایی، ۴۵۷؛ قس: حمیدی، همانجا). در باور مردم کوچصفهان، خرید از فروشندۀ سید در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد (جلیل‌پور، ۱۱۷). آذربایجانیها پیمان‌بستن دختران و پسران مجرد را در این روز ثواب می‌دانند (اشراقی، همانجا).

 

اهمیت چهارآخشیج در چهارشنبه‌سوری

در برخی مناطق غربی کشور، به‌ویژه آذربایجان، در ۴ غروب سه‌شنبه‌های پایانی سال جشنی برگزار می‌شد. در ایلخچی، از ۵ هفته مانده به چهارشنبه‌سوری، هر عصر سه‌شنبه، روی بامها آتش روشن می‌کنند و خاکستر و مانده‌های آن را به کوچه می‌ریزند و می‌گویند: «سحره قیزیل، سحره قیزیل»، و در هفتۀ پنجم که خود چهارشنبه‌سوری است، از خاکسترهایی که پایین ریخته‌اند، دور بامها خط می‌کشند و معتقدند که تا سال دیگر از مزاحمت جانوران شرور در امان خواهند بود (ساعدی، ایلخچی، ۱۲۹-۱۳۰).

نخستین چهارشنبۀ مقدس اسفند در آذربایجان، «چهارشنبه اَزَل» نام دارد. این چهارشنبه به نامهایی همچون اول چرشنبه، گوزل چرشنبه، سو چرشنبه‌سی (چهارشنبۀ آب)، و سولار نوروزو نیز مشهور است (نبی‌اف، ۱۲). مردم اورمیه و اردبیل به آن یالانچی (دروغی) می‌گویند (عناصری، «آیینها ... »، ۴۸۷؛ دوستی، ۲۰). این اعتقاد وجود دارد که چون در این روز، آوازهای مربوط به آبان و آوازهای خشک‌سالی خوانده می‌شود، ایزد آب در سال نو آب مورد نیاز آنها را تأمین خواهد کرد (نبی‌اف، ۱۳).

دومین چهارشنبۀ پایان سال در آذربایجان «اود چرشنبه‌سی» (چهارشنبۀ آتش) نام دارد که در پیوند با اعتقادات کهن و جشنهای گرامیداشت خورشید و آتش است (همو، ۳۴). دومین چهارشنبۀ اسفند را در اورمیه «موشدولوخچی» (خبرخوب‌دهنده)، و در مشکین‌شهر «کول چهارشنبه» (چهارشنبۀ خاکستر) می‌گویند که نوعی تحقیر و توهین زمستان است (ساعدی، خیاو، ۱۴۰؛ دوستی، همانجا).

سومین چهارشنبۀ آخر سال در آذربایجان «چهارشنبۀ باد» نام دارد که به چهارشنبۀ بیدارکنندۀ کولاک، و در برخی روستاهای مغان به «چهارشنبۀ حیدر» معروف است. براساس باوری کهن، بادی که در چهارشنبه بیدار می‌شود، زمین را درنوردیده، و آب و آتشِ بیدارشده را به حرکت وا می‌دارد (نبی‌اف، ۵۸، ۶۰). سومین چهارشنبه را در اورمیه «غورچی» (حقیقی)، و در مشکین‌شهر «کول‌چهارشنبه» می‌گویند که نوعی دلجویی از زمستانِ در حال کوچ است (ساعدی، دوستی، عناصری، همانجاها؛ صفری، ۲ / ۱۰۳؛ روح‌الامینی، آیینها ... ، ۵۰).

چهارشنبۀ پایانی سال در میان مردم به نامهایی همچون چهارشنبۀ آخر، چهارشنبۀ خاک، چهارشنبۀ زمین و چهارشنبه‌سوری مشهور است (نبی‌اف، ۸۲).

این باور وجود داشت که با زنده‌شدن آخرین عنصر از عناصر طبیعی در آخرین چهارشنبۀ سال، آب، آتش، باد و خاک قوت بیشتری می‌یابند و جهت رهانیدن انسانها از فقر، قحطی و سختیها، نیرو و قدرتی دوچندان پیدا می‌کنند (همانجا).

 

مآخذ

آخته، ابوالقاسم، جشنها و آیینهای شادمانی در ایران، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری؛ آئینه‌نگینی، ولی‌الله، نگین سبز کرمان، کرمان، ۱۳۸۲ ش؛ احمدی، مرتضى، پرسه در احوالات ترون و ترونیا، تهران، ۱۳۹۲ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، ۱۳۷۹ ش؛ اشراقی، محمد، آذربایجان آغیز ادبیاتی، تبریز، ۱۳۸۸ ش؛ افشاریان، نادر، تاریخ شفت، رشت، ۱۳۸۸ ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه (اصفهان خونین شاه صفی)، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ انصاری، هرمز، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی اصفهان، به کوشش احمد جواهری، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مار در بتکدۀ کهنه، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ بایبوردی، حسن، تاریخ ارسباران، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، ۱۳۸۹ ش؛ برهان‌آزاد، ابراهیم، «چهارشنبه‌سوری»، پیام نوین، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، نوروز، جشن نوزایی آفرینش، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ بهروزی، علینقی، واژه‌ها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، ۱۳۴۸ ش؛ بیهقی، حسینعلی، «چهارشنبه‌سوری و مراسم آن در روستای لچۀ گوراب»، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵ ش، شم‌ ۳۶؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ پناهی، عباس، پژوهشی در مردم‌شناسی دهستان جنت رودبار رامسر، قم، ۱۳۸۹ ش؛ پورداود، ابراهیم، «امشاسپندان»، یشتها، تهران، ۱۳۴۷ ش، ج ۱؛ همو، «چهارشنبه‌سوری»، اناهیتا، به کوشش مرتضى گرجی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ تهرانچی، محمدمهدی، قند و قروت در مردم‌نگاری تربت حیدریه، مشهد، ۱۳۹۰ ش؛ ثابت‌قدم، مژگان و دیگران، «سپیدان»، پیام بهارستان، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم‌ ۱۳؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامۀ رودبار، رشت، ۱۳۸۸ ش؛ جلیل‌پور، ابوالقاسم، نگاهی به دیروز: کوچصفهان، رشت، ۱۳۹۱ ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، ۱۳۸۵ ش؛ چراغی، رحیم، «عروس گل از دیالوگ عروسه‌گوله، نمایشی کلاسیک در چهارشنبه‌سوری از شالی‌کاران گیلان»، چیستا، تهران، ۱۳۶۸ ش، شم‌ ۵۷- ۵۸؛ «چهارشنبه‌سوری»، فردوسی، تهران، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ ش، شم‌ ۶۲-۶۳؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، ۱۳۸۵ ش؛ حالت، ابوالقاسم، «نوروز در راه است: چهارشنبه‌سوری و آیینهایش»، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ ش، شم‌ ‌۱۲؛ حسن‌زاده، علیرضا، «چارشنبه‌خاتین (خاتون چهارشنبه)»، مجموعه مقالات مطالعات ایرانی، تهران، ۱۳۷۸ ش، شم‌ ‌۲؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ دمشقی، محمد، نخبة ‌الدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ دوستی، شهرزاد، جلوه‌های چهارشنبه‌سوری در فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران ( گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، رشت، ۱۳۷۴ ش؛ ربیع‌زاده، علی، طاق روستایی در دامنکوه دامغان، سمنان، ۱۳۸۹ ش؛ رجبی، پرویز، جشنهای ایرانی، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ رضی، هاشم، گاه‌شماری و جشنهای ایران باستان، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ رفیع‌زاده، فرشته، چارشنبه‌سوری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران / یزد، ۱۳۸۷ ش؛ روح‌الامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو، به شاخ نباتت قسم، باورهای عامیانه دربارۀ فال حافظ، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ زعفرانلو، رقیه، سیمای میراث فرهنگی شهرستان بیرجند، تهران، ۱۳۸۲ش؛ ساعدی، غلامحسین، ایلخچی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ همو، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجـور، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ سلیمی مـؤید، سلیم، «پندار، بـاور و اعتقـادات ایل تول گیلان»، مجموعه مقالات دومین همایش فرهنگ و تمدن تالش، به کوشش محمدرضا خلعتبری، تالش، ۱۳۸۵ ش؛ شرافتی، ابوالحسن، دنبلید طالقان، یادگار ماندگار، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ صدیق، ح.، «پیرامون برخی مواد فولکلور در دهات اطراف هریس»، هفت مقاله پیرامون فولکلور و ادبیات مردم آذربایجان، به کوشش پروین آقاجان‌زاده، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ طاهرخانی تاکستانی، روح‌الله، «آیینهای نوروزی فرهنگ ایرانی با تأکید بر آیینهای نوروزی در تاکستان»، چشم‌انداز ارتباطات فرهنگی، تهران، ۱۳۸۵ ش، شم‌ ۲۲؛ عارف، محمد، کمیجان، سرزمین شگفت‌انگیز تاتها و مادها، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۷ ش؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، ۱۳۹۱ ش؛ علامه، صمصام‌الدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ عناصری، جابر، «آیینها و مراسم چهارشنبه‌سوری و نوروز در اردبیل»، چیستا، تهران، ۱۳۶۵ ش، شم‌ ۷؛ همو، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، ۱۳۷۴ ش؛ غلامی، قاسم، زیارتگاههای گیلان، رشت، ۱۳۸۷ ش؛ فخیمی ابهری، غلامحسین، «چهارشنبه‌سوری در ابهر»، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ ش، شم‌ ۱؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ فره‌وشی، بهرام، جهان فروری، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ فریقی، احمد، «چهارشنبه‌سوری در کردستان»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۶ ش، شم‌ ۱۸۴- ۱۸۵؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ همو، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، ۱۳۵۷ ش؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، ۱۳۸۳ ش؛ فیض‌آبادی، محمدرضا، «چهارشنبه‌سوری در درگز»، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ ش، شم‌ ۱؛ قلی‌پور، حجت‌الله، یاقوت سبز، شیراز، ۱۳۸۴ ش؛ قلی‌پور کالمرزی، فاطمه، «صومعه‌سرا»، پیام بهارستان، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم‌ ۱۳؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کریمان، حسین، تهران در گذشته و حال، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ کریمی، زهرا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ احمدآباد جرقویه، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کیایی، علیرضا، دودانگه (ساری) و آداب و رسوم مردم آن، ساری، ۱۳۹۱ ش؛ کیوان، مصطفى، نوروز در کردستان، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ گلاب‌زاده، محمدعلی، زن کرمانی، روشنای زندگی، کرمان، ۱۳۹۰ ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ لاریمر (ض: لریمر)، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ المحاسن و الاضداد، منسوب به جاحظ، بیروت، دارالمکتبة العرفان؛ مرادی غیاث‌آبادی، رضا و اسماعیل مرادی غیاث‌آبادی، فراهان‌نامه، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، ۱۳۸۸ ش؛ مشیزی (بردسیری)، محمدسعید، تذکرۀ صفویۀ کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ مقدم (گل‌محمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ ملک‌پور، علی، کلاردشت، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ ملکشاهی، غلامرضا و دیگران، بابل شهر بهارنارنج، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۲۶ ش؛ مولانا بروجردی، غلامرضا، تاریخ بروجرد (جغرافیا، حکام، رویدادها)، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفه‌های عشایری خراسان، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ ش؛ نبی‌ا‌ف، آزاد، چهارشنبه‌سوری در آذربایجان (آب، آتش، باد، خاک)، ترجمۀ یونس وحدتی هلان و مینا جعفرپور عصر (ژاله)، تبریز، ۱۳۸۶ ش؛ نصیری، معصومه و مریم اسماعیلی، مجـن، بهشـت پنهـان، تهـران، ۱۳۸۸ ش؛ نظـری داشلـی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، ۱۳۵۷ ش؛ وفایی، شهربانو، سیمای میراث فرهنگی مازندران، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، ۱۳۸۰ ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، ۱۳۵۳ ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ یزدان‌پرست، حمید، «اسطوره‌های سنت نوروزی»، نوروز، به کوشش علی دهباشی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ یوسفی، فریده، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری، ۱۳۸۹ ش؛ نیز:

 

MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, ۱۹۸۶.

یاسمین مجتهدپور

 

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 427
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست