جـو، از جملـۀ مهمتـرین
غلات ایـران با قدمتی کهن، کـه افـزون بر مصرف خوراکی، ویژگی
درمانی و آیینی نیز دارد. جو گیاهی است
یکساله از تیرۀ گندمیان که از خوراکهای مهم انسان، نیز چهارپایانی
چون اسب و استر بوده است.
این گیاه از دیدگاههای
گوناگون بررسی، و به انواع مختلفی تقسیم شده است: مثلاً از منظر
گیاهشناسی، جو به انواع ششردیفه (یا ششپَر)، چهارردیفه
و دوردیفه، یا از لحاظ فصل کاشت به دو نوع بهاره و پاییزه
تقسیم میشود. در زبان لاتین نام این گیاه به معنای
«سنگین» است که به سبب هضم سنگین نان حاصل از آرد آن برای
دستگاه گوارش، این نام را گرفتـه است (بـرای آگاهی بیشتـر،
نک : نیاکی، ۷۹۱- ۷۹۸؛ میرحیدر،
۱ / ۳۲۹-۳۳۰). از ارقام رایج کشت
جو در ایران، یکی جو ششپَر است و دیگری جو دوپَر.
رقم دیگری نیز به نام جو تُرشه کاشته میشود ( ایرانشهر،
۲ / ۱۶۳۱).
مناطق عمدۀ زراعت جو در ایران
اینها ست: آذربایجان شرقی (تبریز)، شرق اصفهان، لرستان
(دورود)، خوزستان (اهواز)، فارس، بوشهر، گیلان (آستارا)، کرمان (جیرفت)،
خراسان (تربت حیدریه) و بسیاری از مناطق دیگر (زرگری،
۴ / ۷۰۰؛ نیز نک : نیاکی،
۷۹۵). این محصول نامهای محلی نیز دارد،
همچون جه[۱]، جاو[۲]، جو [۳]به کردی؛ جو[۴]،
جاو[۵] به بلوچی؛ جو[۶] به گیلکی؛ جه[۷] به
فریزندی؛ و جا [۸]به نطنزی (معین،
۵۹۴، حاشیۀ ۳؛ شرفکندی، ۱۸۴؛ ایزدپناه،
۳۷؛ سرتیپپور، ۱۷۲؛ همچنین برای
آگاهی از تلفظهای سمنـانی و لاسگـردی، سنـگسری،
سرخـهای و شهمیـرزادی، نک : لغتنامه ... ). به جو دوسر «یولاف»
یا «جو صحرایی» هم گفته میشود که بیشتر برای
تغذیۀ دام یا در صنایعی چون صابونسازی مصرف میشود
(مهران، ۱۴۶). از جو در صنایع دیگری چون آبجوسازی
و داروسازی نیز فراوان استفاده میشود (میرحیدر،
۱ / ۳۳۴-۳۳۷؛ گلگلاب،
۲۹۴).
از نامهای معروف دیگر که در
متون طبی و دارویی فراوان به کار رفته، و در واقع نوعی جو
محسوب میشود، «سُلت» است که در فارسی به آن «جو برهنه» گویند و
انواع نامهای عربی، یونانی و هندی مثل حنطةالفارسی،
شعیرالفارسی، آتجو، شعیر الحامض، طبق و طراخیس برای
آن یاد کردهاند که دربارۀ این ترادفها اختلاف نظر وجود دارد (برای آگاهی بیشتر،
نک : قهرمان، ۱ / ۱۷۳-۱۷۴؛ سلطانی،
۳ / ۲۴۱-۲۴۵). هرچند نامهای دیگری
چون خَندروس یا کندروس و شعیر رومی، در برخی موارد حتى در
منابع معتبری چون شرح اسماء العقار ابنمیمون (ص ۴۱)
مترادف با شعیر به کار رفته است، اما مشخصاً از یکدیگر متفاوتاند
(نک : قهرمان، ۱ / ۱۲۶؛ سلطانی، همانجا).
جو و انواع آن در مناطق همجوار ایران
همچون افغانستان، پاکستان، ترکمنستان و عراق در سطحی وسیع کشت میشود.
در افغانستان جو پس از گندم و ذرت، سومین محصول عمدۀ غلات این
کشور محسوب میشود. جو دشتی همان جو خودرو و وحشی است که نیای
گونههای مختلف این گیاه است و از شرق ایران و شمال
افغانستان تا کوههای هندوکش پراکنده است. گونههای اصلاحشدۀ این
گیاه در مناطقی چون فاریاب افغانستان جو مکّهای نامیده
میشود ( ایرانیکا، III / 803-804).
جو بهسبب داشتن منابع سرشار فیبر،
سلنیوم، فسفر، مس و منگنز، ارزش غذایی فراوانی دارد.
پیشینه
بنا بر شواهد باستانشناختیِ کشفشده
از چندین مکان در فلات ایران متعلق به هزارۀ ۵ قم،
نشانههایی از کشت جو در این مناطق به دست آمده است ( ایرانیکا،
III / ۸۰۲). این نظر وجود دارد که کشت این
محصول از این نقاط به فلاتهای بینالنهرین و مصر، و پس از
آن به اروپا و دیگر مناطق گسترش یافته است (گیرشمن، 35). فلات ایران
را یکی از خاستگاههای اصلی غلاتی چون گندم، جو، ذرت
و برخی میوهها و سبزیجات میدانند (فیشر، 13, 22,
41).
از دیگـر نشانـههای قدمت این
گیاه در ایران، واژۀ اوستایی - yava (قس: سنسکریت = yáva-) است (بارتولمه،
۱۲۶۵) که در فارسی میانه جو[۹] خوانده
میشود (مکنزی، 46). جو بهعنوان گیاهی کهن همواره در طول
تاریخ اهمیت داشته، و انواع آن در مناطق مختلف میروییده
است. این انواع از لحاظ شکل، کارکرد و دیگر جوانب گیاهشناختی
بسیار شبیه به هم بودهاند. بسیار دشوار است که بتوان خاستگاه
واقعی گونههای این گیاه را بر پایۀ
شواهدِ برجا مانده مشخص ساخت. از سوی دیگر، هیچ قطعیتی
در تأیید وجود این گونهها در شواهد باستانی در دست نیست.
مثلاً آنچه از جو در آثار باستانی مصر دیده میشود، احتمالاً جو
ششپر است که به نظر نمیرسد بهطور وحشی به عمل میآمده است، یا
توصیف تئوفراستوس (سدۀ ۴ قم) از جو احتمالاً به همان جو دوسر اشاره دارد، هرچند گیاهشناسان
از این بابت کاملاً مطمئن نیستند (نک : کاندول، 367-368, 370-389).
چنانکه گفته شد، یکی از
کهنترین منابع مکتوب که در آن بـه تفصیل بـه شرح جـو (و گنـدم)
پـرداخته شده، اثـر فیلسوف ـ گیاهشناس یونان، تئوفراستوس، به
نام «کندوکاو در گیاهان» است که هرچند در آن سعی دارد انواع و اقسام
جو و گندم را تشریح کند و از هم تمیز دهد، اما گاه حتى مجبور میشود
از گیاه واحدی با عنوان «جو ـ گندم» نام ببرد (II
/ 151, 161).
البته او به انواع جو دو، سه، چهار و پنجپَر هم اشاره کرده است (II / 167).
وی از مصر، بابل و بلخ بهعنوان سرزمینهای کم آب، امـا جـوخیز
یاد میکند (II / 181) و معتقد است برخلاف گندم ــ کـه نیـاز بـه
خاک مرغـوب دارد ــ جـو در زمینهـای نـامناسب هـم رشـد میکنـد
(II / ۱۹۹).
از دیگر متون کهن که در آنها
دربارۀ جو و مناطق کشت آن در ادوار باستان سخن رفته است، میتوان به آثار
هرودت، گزنفن و استرابن اشاره کرد. هرودت ضمن روایت رخدادهای عصر خشیارشا
به انبارهای غلات شهرهای ایرانیان و نیز آردهای
حاصل از گندم و جو اشاره میکند (II / 85). در آن دوران نهتنها جو از
اقلام اصلی خوراک مردم بود و با آرد آن نان و شیرینی میپختند،
یا همراه با میوه و شیر به شکل حریره میخوردند،
بلکه بهسبب اهمیت معیشتی از آن بهعنوان دستمزد کارگران در
سطوح مختلف استفاده میکردند؛ چنانکه پایۀ اصلی
محاسبۀ مزد یک کارگر مرد ۳ بَن جو در ماه بود. پایینترین
سطح حقوق، یعنی مقداری به اندازۀ
۳۰ لیتر جو در ماه به خدمتکارها و پادوها تعلق میگرفت و
بهعنوان پاداش به کارگران یک لیتر جو و ۵ / ۰ لیتر
آبجو میدادند. نوعی پاداش نیز به نام کمک شاهانه برای دیوانسالاران
وجود داشت که عبارت بود از یک لیتر آرد جو اعلا، یا یک لیتر
جوانۀ خشک جو در هر ۳ ماه. از دیگر پاداشهای ویژه که
به آن پیشکشی میگفتند، پاداشی بود که به زائوها به مدت
۵ ماه تمام پرداخت میشد و آن عبارت بود از جیرۀ ویژه
که میزان آن به جنسیت کودک بستگی داشت. برای نوزاد پسر
ماهانه یک کورۀ ۱۰لیتری شراب یا آبجو، دو بَن جو، گندم و
گاهی هم آرد، و برای نوزاد دختر نصف این مقدار پرداخت میشد
(کخ، ۶۱-۶۲).
ارزش و اهمیت جو به حدی بود
که در تشریفات شاهانه نیز در نقش عنصری شایسته بر سفرۀ میهمانی
به صورتهای مختلف نظیر آرد، بلغور و آبجو قرار داده میشد
(همو، ۳۲۱؛ بریان، ۶۰۷). گزنفن نیز
در کتاب کورشنامه جو را یکی از غذاهای معمول ایرانیان
دانسته است (ص 5, 71). در قسمتی از متن پهلوی بندهش بهروشنی از
برخی از خوراکیهای عمده و مهم نام برده شده است: «هرچه به خوراک
هرروزه شایسته است و چون بر بستانید، بُن بخشکد، مانند گندم و جو و
برنج و گِرگِر، مژو، بَنو، ارزن و گاورس و نخود و دیگر از اینگونه
را، دانـه خوانند» (ص ۸۷؛ نیـز نک : متون ... ،
۷۴). در عصر ظهور کتاب مقدس، جو از جملۀ اقلامی
بوده که در منطقه، حتى در زمینهای خشک و کمباران، بهطور گسترده کشت
میشده است. سازگاری جو با شرایط اقلیمی دشوار ارزش
و اهمیت آن را نزد انسانها دو چندان کرده است؛ چنانکه یکی از
۷ قلم گیاه پرستششده به شمار میآید (جودائیکا[۱۰]،
III / 163).
در عصر ساسانیان نیز جو
همچنان ارزش غذایی و معیشتی ویژهای داشت.
طبری در تاریخ خود ضمن بحث از گزیت یا مالیات غلات
در روزگار خسرو انوشیروان، مینویسد: «از برای هر یک
جریب زمین که گندم یا جو کاشته میشد، یک درهم گزیت
نهادند» (۲ / ۱۵۱؛ نیز نک : پورداود،
۱۴).
در آثار سدههای نخستین
اسلامی بر دو ویژگی جو بسیار تأکید شده است: یکی
وجه خوراکی آن بهعنوان غذایی مهم همچون برنج و گندم در نظام
غذایی مردمان (برای نمونه، نک : اصطخری، ۹۱؛
ابنحوقل، ۲۶؛ ابنجزار، ۱ / ۸۵، ۸۸)،
و دیگری بهعنوان مقیاسی دقیق و رایج در نظام
اوزان و مقادیر (برای نمونه، نک : بلاذری،
۱۰۱؛ قمی، ۱۱۲،
۱۲۰). در مفاتیح العلوم (سدۀ ۴ ق /
۱۰ م) تعریف کامل همۀ این مقادیر آمده است
(خوارزمی، ۶۴-۶۵). در همان سده، ابنوحشیه در
کتاب الفلاحة النبطیۀ خود مفصلاً بخشی را به جو، انواع آن و چگونگی کاشت و برداشت
آن در شرایط اقلیمی گوناگون اختصاص داده است (ص
۴۲۱-۴۲۵، ۴۲۸ بب ).
سدۀ ۵
ق/۱۱ م نیز سرشار از آثار مهمی است که در آنها به جو
پرداخته شده است. از جملۀ این آثار میتوان از سفرنامۀ ناصر خسرو،
نوروزنامۀ منسوب به عمر خیام، آثار الباقیۀ ابوریحان
بیرونی و تاریخ بیهقی نـام برد (نک : دنبالۀ
مقاله). در همین دوران فراوان به فواید طبی و دارویی
جو در آثار طبی اسلامی پرداخته شده است که فشردهای از آنها را
میتوان در تقویم الصحۀ ابنبطلان یافت (نک : ص ۲۴-۲۵). ابنعوام
(سدۀ ۶ ق/۱۲ م) جو را ذیل مدخل سُلت (جو برهنه) توضیح
داده (II/۲۵)، و در آثاری چون تاریخ طبرستان (سدۀ
۷ ق) زیر نام خوید آمده است (ابناسفندیار،
۱۲۰). رشیدالدین فضلالله همدانی نیز
در آثار و احیاء در فصلی با عنوان «در احوال گندم و جو» توضیحات
مبسوطی ارائه کرده است. او از دو نوع جو برهنه در ولایت عراق، قم و
شروان و نیز «جو ترشه» نام میبرد و به بیان خواص هر یک میپردازد
(ص ۱۳۶-۱۳۷). رشیدالدین بیشتر
به مسائل کشاورزی، بهخصوص جنس خاک و شرایط کشت و کار آن پرداخته است.
ابنبیطار نیز در همان سده
طی تفسیر و تعلیق بر کتاب دیوسکوریدس، قَرِثی
را معادل شعیر، زِیتُس را معادل فُقاع (آبجو)، طراغیس را معادل
سُلت، و خَندوس را معادل حنطۀ رومی یا شعیر عربی آورده است (تفسیر ... ،
۱۷۴، ۱۷۶). کتاب ارشاد الزراعه (سدۀ
۱۰ ق) نیز سرشار از باورهای مذهبی و اعتقادات خاص
دربارۀ مباحث کشاورزی و تولید محصول زراعی است. در این
کتاب آمده است: هرکه بخواهد گندم یا جو یا ارزن بکارد، باید این
کار را روزی انجام دهد که باد از سوی قبله میآید، زیرا
اگر باد از سمت مشرق بوزد، باعث سستشدن زمین میشود. همچنین
بهتر است بذر را زمانی بکارد که شب است و ماه در بالاترین نقطۀ آسمان
است (فاضل، ۶۲-۶۳). از دیگر باورها اینکه اگر
قمر در ثور و یا سرطان باشد، به جو آفت میرسد و برعکس اگر قمر در اسد
باشد، جو محصول خوبی بار میدهد (همو، ۷۵).
گفتنی است که همواره خوردن نان جو
نشان از فقر، قناعت و تنگدستی بوده است و احادیثی نیز از
قول امام جعفر صادق (ع) آمده که پیوسته خوراک حضرت محمد (ص) نان جو بوده است
و همچنین به نقل از امام رضا (ع) آمده است: «فضیلت نان جو بر نان گندم
مانند فضیلت اهل بیت است بر دیگر مردم، و هیچ پیغمبری
نیست، مگر آنکه دعا کرده است برای خورندۀ نان یا
آش جو، و برکت خواسته است بر او ... و نان و طعام جو قوت پیغمبران است و
طعام نیکان است و حق تعالى نگردانیده است قوت پیغمبران را مگر
نان جو ... » (مجلسی، حلیة ... ، ۴۳-۴۴؛ برای
آگاهی بیشتر دربارۀ احادیث، نک : همو، بحار ... ، ۶۳ /
۲۵۵-۲۵۶).
از سدۀ
۱۳ ق / ۱۹ م به بعد مصرف نان جو صرفاً نمادی از تنگدستی
و فقر میشود که بازتاب آن را میتوان از طریق سفرنامهها و
خاطرات سیاحان داخلی و خارجی پیگرفت (برای نمونه،
نک : اعتمادالسلطنه، ۲۹؛ سدیدالسلطنه،
۵۳-۵۴؛ فسایی، ۱۷۵؛ ویلز،
۱۲۶؛ دیولافوا، 96؛ کرزن، ۲ /
۶۶۵). از موضوعات عمدۀ بسیاری از این
سفرنامهها دربارۀ جو، نقش نان جو بهعنوان قوت غالب افراد تهیدست، بهویژه در
ایام قحطسالی و تنگدستـی است (برای نمونه، نک : حاج سیاح،
۱۳۷؛ اعتصامالملک،
۳۱۳-۳۱۴). یاکوب ادوارد پولاک نیز
در سفرنامۀ خود چنین نوشته است: «فقیرترین طبقات مردم ایران
نان خود را از جو یا ارزن تهیه میکنند. نان جو خود مظهر و رمزی
از قناعت و زندگی درویشی است و به این معنی بیشتر
از طرف شاعران در اشعارشان به کار برده شده است» (ص
۸۵-۸۶).
طب قدیم
در منابع کهن طب قدیم، از جو و
انواع محصولات آن نظیر ماءالشعیر، کشکالشعیر، سویقالشعیر،
و شعیر مقشر همواره در درمان بیماریها و رفع برخی علائم بیماری
استفاده میشده است (برای نمونه، نک : الذخیرة ... ،
۱۴، ۱۹، ۶۷، ۷۲؛ ابنربن،
۳۹۱، ۴۶۵؛ اسحاق بن سلیمان،
۲۱۶-۲۲۳).
ابومنصور موفق هروی در تعریف
شعیر چنین مینویسد: «شعیر سرد و خشک است اندر درجۀ اول،
و اندر اوی جلا ست، و آبش سردی و تری کند، اندر درجۀ دوم،
همۀ تبها را سود کند» (ص ۱۹۸). بیرونی هم جو
را سرد در درجۀ اول و زداینده و ضد تب معرفی میکند که به سریانی
به آن صعاری، و به رومی به آن فرثاون میگویند (نک :
کاسانی، ۴۲۱-۴۲۲). ابنسینا نیز
به نوعی نظریات پیشینیان را تکرار کرده است. او برای
تبهای گرم توصیه میکند که فقط از آبجو به صورت ساده استفاده
شود، اما برای تبهای سرد، آن را با کرفس و رازیانه، و برای
تبهای بلغمی جو پخته را با انجیر، عسل و آب بخورند (۲ /
۳۱۸).
جرجانی جو با پوست را همچون نخود،
باقلا، عدس، لوبیا و ماش بادناک میداند. او دربارۀ فقاع
(آبجو) مینویسد: «اما خداوند معدۀ ضعیف را
و خداوند نقرس و وجعالمفاصل را و خداوند زکام و نزله را و خداوند دماغ سرد و تر
را سخت زیان دارد و معده را و عصبها را سخت بد باشد» (۳ /
۴۴، ۱۰۵). چنانکه پیشتر گفته شد، همواره
نوعی گیاه مشابه جو در منابع قدیمی گونهای از جو
پنداشته شده، و شعیر رومی یا خندروس نامیده شده است (برای
نمونه، نک : عطار، ۲۴۴؛ ابن بیطار، الجامع ... ، ۲
/ ۷۸، ۳ / ۶۳؛ غسانی، ۱۳۹،
۲۶۵). گفتههای حکمای طب قدیم دربارۀ جو و
محصولات آن بهطور مفصل در آثار حکیم مؤمن (ص ۲۷۴) و عقیلی
علوی شیرازی (ص ۵۴۸- ۵۴۹)
گردآوری شده است.
در کتاب طب اکبری انواع و اقسام
دستورعملهای دارویی که در آن جو نقشی مؤثر دارد، برای
درمان بیماریهای مختلف بیان شده است. برای مثال یکی
از نسخهها در درمان صداع بحرانی (سردرد شدید)، حقنه کردن عناب و
سپستان و آلو و برگ چغندر و کشک شعیر و نیلوفر و بنفشه و نیشوق
است که همگی را جوشانده و با ترنجبین و روغن کنجد مخلوط کرده باشند
(شاهارزانی، ۱ / ۲۹)؛ یا برای تخفیف
التهاب طحال متورم (از نوع صفراوی)، آرد جو و خطمی را با آب کاسنی
و سرکه مخلوط کرده، به شکل ضماد استعمال میکنند (همو، ۲ /
۷۵۳).
امروزه نیز خاصیت نرمکننده
و مدر جو بسیار مد نظر پزشکان است. در ناخوشیهایی چون تب،
اسهال، بواسیر، ورم مثانه و کلیه، و نقرس، جوشاندۀ جو
توصیه میشود. مثلاً در دورۀ نقاهت، جوشاندۀ حاصل
از مخلوط جو، گندم و جو دوسر به مقدار دو قاشق سوپخوری در یک لیتر
آب که دو ساعت تمام جوشیده باشد، مفید است. خاصیت مدر بودن جو
آن را بهعنوان داروی ضد ورم برای همۀ نسوج، مشهور
ساخته است. برای این کار جو پوستکنده را به مقدار ۲۰ گرم
در یک لیتر آب به مدت ۷ ساعت در گرمای ملایم میجوشانند
تا همۀ مواد نشاستهای آن حل شود. این جوشانده بهترین غذا برای
مبتلایان به تب، کمخونی و سوء هضم محسوب میشود (زرگری،
۴ / ۷۰۵).
فرهنگ مردم
با وجود ارزش غذایی و دارویی
جو، این گیاه نزد تودۀ مردم مصداقی است از کمبهایی و ناچیزی و بیارزشی،
چه از منظر مقیاس و اندازه، چه از نگاه معنوی. بیان مقام تحقیر
و تقبیح به دو جو یا یک جو یا حتى نیم جو در نظم و
نثر فارسی فراوان به چشم میخورد (برای نمونه، نک : فردوسی،
۱ / ۵۱؛ خیام، ۵۸؛ ظهیر،
۷۴؛ مولوی، ۳ / ۱۵۴؛ سعدی،
گلستان، ۱۱۲، بوستان، ۸۳؛ حافظ،
۶۶۴). مثلهای بسیاری چون خر خفته جو نمیخورد؛
گندم از گندم بروید، جو ز جو؛ و جوفروش گندمنما، زبانزد مردم نقاط مختلف
کشور است (برای آگاهی بیشتر، نک : دهخدا، ۲ /
۷۲۶، ۳ /
۱۳۲۶-۱۳۲۷؛ خضرایی،
۳۰۵- ۳۰۹؛ ذوالفقاری، ۱ /
۷۵۵-۷۵۶).
در میان اقوام مختلف ایرانی
و همچنین گروههای مختلف اجتماعی نیز تعابیر،
اصطلاحات، زبانزدها و مثلهای محلی به زبانها و لهجههای بومی
دربارۀ جو بسیار شنیده میشود. از جملۀ رسمهای
رایج عروسی در میان ترکمنها این است که غروب آفتاب دست
عروس و داماد را در دست هم میگذارند، و زنان طایفه برای خوشبختی
ایشان شعری میخوانند که با این بیت شروع میشود:
آلا جا کوینگ گیدرمه / آرپا چوروک ایدرمه (پیراهن بد
نپوشان / نان جو مخوران)، و در ادامه توصیههای دیگری نیز
برای زندگی آنها ارائه میکنند (گلی،
۳۳۴-۳۳۵). در فسا تشبیهات استهزاآمیز
با جو رواج دارد، مثل «گوشش مثِ پلازی جوه» یا «نون جو، گوشِ خو» (رضایی،
غلامرضا، ۴۶۳، ۵۰۱). در منطقۀ
دماوند نیز در کنایه به کسی که کاری را نکرده، اما آن را
به حساب خود میگذارد، میگویند: جو بَریشت (تابید)،
گندم بریشت، آقا به خیالش خانم بریشت (علمداری،
۲۰۸). از مثلهای رایج میان مردمان گروس و بیجار
این است: گهنِم اَری، جو یَه اَری، گِیهله تِرِن
تونیش اَری؛ یعنی گندم آری، جو هم آری، ارزن
بیارزش تو هم آری (هاشمنیا، ۱۰۳).
جو در برخی اشعار آیینهای
بارانخواهی نیز بازتاب یافته است (نک : ه د، بارانخواهی).
در سمنان مثلی است که بر فواید جو دلالت دارد: نان جو و شنگول بودن،
نان گندم و آمپول زدن، که در ردیف این مثل خراسانی است: «نون
جومو خوردم و قمبل توو مدوم / یار نو میگیروم و ترو پرتو مدوم»
(احمدپناهی، ۱۲۹). موارد بسیار دیگر در میان
مردمان شیراز، اراک، دوان، شاهرود، کرمان و مناطق دیگر نیز دیده
میشود (برای نمونه، نک : مرادی، ۹۴،
۱۰۶، ۱۷۸؛ خدیش،
۱۶۹، ۱۹۲، ۳۱۴؛ محتاط،
۲ / ۱۶۹، ۱۹۴، ۲۰۴؛
لهساییزاده، ۳۴۷؛ شریعتزاده،
۱۸۵).
جو بهعنوان دانهای مقدس و روزیرسان
از مضامین برجسته در داستانهای ایرانی است، چنانکه در
نوروزنامه میخوانیم: «شنیدم که روزی هرمز پدر خسرو [بر] یکی
خویدزار جو بگذشت. خوید را آب داده بودند و آب از کشتزار بیرون
میآمد و راه میگرفت، و ماه فروردین بود؛ فرمود که آن آب از جو
بیرون میآید، یک کوزه پر کردند تا بخورد، و گفت جو دانهای
مبارک است و خویدش خویدی خجسته، و آب که بر وی گذرد و از
وی بیرون آید، ماندگی را کم کند و خستگی معده
بردارد، و ایمن بود تا سال دیگر که جو رسد از رنج تشنگی و بیماری»
(ص ۳۲).
بیرونی در بیان حکایت
نوروز بزرگ اشاره به این روز نوین میکند که در آن هر شخص از
راه تبرک به این روز، در تشتی جو میکاشت تا آنکه این کار
به شکل رسمی پایدار میان ایرانیان باقی ماند
و هر سال ۷ غله (از جمله جو) را در ۷ استوانه میکاشتند و با
توجه به رویش آنها، بدی یا خوبی زراعت در آن سال را پیشبینی
میکردند (ص ۲۸۳).
در متون کهن فارسی در قالب حکایات
و روایات، به جو و استعارات مرتبط با آن، بهویژه مضامینی
چون قناعت و تنگدستی، بسیار برمیخوریم (برای
نمونه، نک : عنصرالمعالی، ۳۷- ۳۸؛ ناصر خسرو،
۱۳۸- ۱۳۹؛ بیهقی،
۴۷۲-۴۷۴؛ محمد بن منور، ۱ /
۱۴۰؛ اسکندرنامه، ۲۰۶). در داستانها و حکایتهای
متأخر بیشتر با نگاهی تحقیرآمیز به جو بهعنوان غذایی
پست و بیمایه پرداخته شده است (برای نمونه، نک : انجوی،
تمثیل ... ، ۱ / ۱۳۵). این نوع نگاه احتمالاً
بازمیگردد به نقش جو، بهخصوص نان جو، در نظام تغذیۀ فقرا
و درویشان تهیدست؛ زیرا همواره جو بهعنوان غذای چهارپایان
با حداقل قیمت، بهویژه در قحطیها، آسانیابتر از غلات
مهم و گرانی چون گندم بوده است. ازاینرو، حتى برای ماه رمضان
که کسب و کار از رونق میافتاده، نان جو از اقلامی بوده که در کنار
برنج، عدس، ماش، لپه و خرما تهیه و ذخیره میشده است. این
اعتقاد که خرما و نان جو افطاری حضرت علی (ع) بوده، باعث شده است که
در برخی مناطق هنوز هم بر سر سفرۀ افطاری نان جو گذارده شود
(وکیلیان، ۲۱). در اصطهبانات فارس نان جو را «گِرده» مینامند
و آن را با آرد جو که خمیر آن شل و رقیق است و به آن «شُلشُلی»
میگویند، بر روی تاوه درست میکنند (همو،
۱۷۶).
در میان ایل قشقایی
نیز نان جو همچون نان ترش یا نان بلوط به شکل گرد و کلفت درست میشود
(رحمانینژاد، ۱۰؛ نیز نک : سرلک،
۱۹۳). در شرایط قحطسالی حتى مجبور بودند آرد گندم یا
آرد جو را با ساقۀ گیاهانی چون سوسن کوهی (تاتران) ترکیب کنند و از
آن خمیری برای تهیۀ نان تاتران درست نمایند
(رضایی، جمال، ۳۶۸). در ابیانه نیز نان
جو و نان نخود در قحطیها مصرف داشته است (نظری،
۳۷۹). از دیگر نانهای خانگی محلی نان
تُنُک در کازرون است که از آرد جو همراه با آرد گندم تهیه میشود و به
آن «بَلبَلک» هم میگویند (مظلومزاده، ۷۲).
جو در نظام آشپزی ایران نقش
عمدهای داشته است. از سدههای پیشین آشپزان دربارهای
سلاطین خوراکهای متنوعی را با جو درست میکردند، ازجمله
هریسۀ جو که با جو سفید و گوشت بسیار طبخ میشده است
(نورالله، ۹۴)؛ یا آش جو که میرزا علیاکبر خان
آشپزباشی طرز تهیۀ آن را چنین شرح میدهد: «جو را خیس کرده و در هاون ریخته
و کوبیده، پوست آن را گرفته با گوشت چرب شب بار کرده و پخته، صبح برداشته و
با تخماق کوبیده مانند حلیم نموده، بنشند [= بنشن] را هم با چغندر خرد
کرده جدا پخته، جعفری و نعناع و اسفناج و برگ چغندر را پخته، جو را در آن ریخته،
چند جوش که زد بنشند را هم ریخته، بپزند. نعناعداغ و اگر خواهند سیرداغ
کرده کشک ساییده به آن زنند، در ظرف که کشیدند، قیمه نثار
کنند» (ص ۳۵).
از جملۀ غذاهای
محلی که با جو پخته میشوند، میتوان از آش «جِجه» نام برد که
در میبد در شب پنجه (یا پنجک) با هفتدان شامل گندم، جو، لوبیا،
نخود، عدس، ماش و برنج میپختند و خوردن آن را شگون میدانستند (جانباللٰهی،
۷۲-۷۳). در سیرجان آش سردندانی ــ کـه متشکل
از ۷ نـوع جنس شامـل گنـدم، جـو، نخـود، لوبیا، عدس، ماش و کِرو (دانهای
شبیه عدس) است ــ بـه مناسبت بیرون آمدن اولین دندان کودک میپزند
و به ۷ خانه میدهند (بختیاری، ۲۸۲).
مشابه این آش را در دلیجان نیز میپزند، با این
تفاوت که مقداری از آن را روی پشتبام خانه میریزند؛ با
این اعتقاد که پرندگان برای بچه دعا خواهند کرد تا راحتتر دندان در بیاورد
(جـوادی، ۳۸۶؛ در میـان ترکمانان بـه آن دانَگَک میگویند،
نک : معطوفی، ۳ / ۲۰۹۲). در اراک به آش جو
ترخینۀ جو هم میگویند و در ساوه شب ۱۹ رمضان آش جو میپزند
و معتقدند که حضرت علی (ع) در این شب منزل امکلثوم، نان جو خورده است
(حجازی، ۵۰، ۱۵۵-۱۵۶).
پختن نان جو در شبهای قدر و ایام
شهادت حضرت علی (ع) سنت بوده، و در برخی از مناطق ایران هنوز هم
رایج است. مثلاً در سیرجان خوردن قاتق عدس و نان جو را ثواب میدانستند.
نان جو را برای این منظور معمولاً کوچکتر و کلفتتر از نان معمولی
میپختند که به «کلوی بیست و هفتمی» معروف بود (مؤیدمحسنی،
۳۰۳، ۳۰۶). در گذشته جو همچون گندم بهعنوان
سرانۀ فطریه در آخرین روز ماه رمضان کنار گذارده میشد (لهساییزاده،
۱۲۰).
باورهای مردمی دربارۀ جو از
سالیان دور وجود داشته است. گوشههایی از این باورها را
در قالب تعبیر خواب، و برخی دیگر را در بهکارگیری
انواع طلسمات میتوان پی گرفت. دیدن جو در خواب نشان از به دست
آوردن آسان و بیرنج مال و دارایی است (شهمردان،
۴۸۹). در کتاب کامل التعبیر (سدۀ ۶ ق)
خوردن جو تر یا خشک یا پخته در خواب نشانۀ رسیدن چیزی
اندک است و بخشیدن جو به فرد، نشان از تندرستی است. اگر خواب ببیند
که جو در زمین میکارد، نشان از مالاندوزی است. به نقل از امام
صادق (ع) آمده است که اگر فرد در خواب جوفروشی را ببیند، نشان از مردی
است که دنیا را بر دین اختیار کند (حبیش،
۱۲۹).
باورهایی جادویی
حولوحوش جو مربوط به افلاک و اجرام سماوی در کتاب تنکلوشا دیده میشود
(ص ۴۹، ۵۷، ۷۰)، و در مجموعۀ طلسم
اسکندر ذوالقرنین میخوانیم: «اگر خواهند که تخمی در مجلس
بکارند که فیالحال سبز شود و گل و بار دهد، بگیرند تخم شعیر
هندی یا سه دانه مندی یا تخم خیار در خون آدمی
که از فصد یا حجامت حاصل شده باشد، تر کرده هفتروز در آفتاب نهند تا طبخ یابد،
بعد از آن بردارند و هفتروز دیگر در سایه خشک کنند ... » (ملکالکتاب،
۷۳).
از باورهای مردم دربارۀ جو این
است که کاشتن آن آمدنیامد دارد، یعنی کاشتن آن برای عدهای
بخت و اقبال نیک به همراه دارد و برای برخی بدیُمنی
میآورد، یا وقتی که مسافر حرکت میکند، اگر پشت سر او
آب و جو بریزند، زود برمیگردد (هدایت، ۱۱۹،
۱۹۶). در تهران قدیم این باور نیز رایج
بود که اگر زنی شکل سنبله (نماد ماه شهریور) را بر آب غسل خود که از
جنابت باشد، بزند، در آن گندم یا جو بخیساند و جلو کبوتر بریزد
و نیت کند، مرد را پابند مهر و محبت خود خواهد ساخت، و هر چه از او طلب کند،
به حصول میپیوندد (شهری، ۱ / ۵۳۹).
در گیلان، برنجکاران پس از سیزده
نوروز جو را در آب میریزند تا کَل (جوانه) کند. اگر در این
روزها باران مداوم ببارد و هوا سرد باشد، جو میپوسد و به عبارت دیگر
سرمایۀ برنجکار نابود میشود. برای همین اگر در بهار صدای
رعد و برق به گوش کسی که جو در آب ریخته، برسد، فوراً خود را به مردی
پولدار میرساند و او را در آغوش میکشد و به هوا بلند میکند و
کف پایش را محکم به زمین میکوبد و در همان حال نیت میکند
و میگوید: «آسمون گرگر / وارئون نکون / می تخم جوئکه بون آ
نکون» (ای رعد، باران نکن و تخم جو مرا به بن زمین مکن) و معتقدند با
انجام دادن این کار باران نمیآید (پاینده،
۳۴۷- ۳۴۸). در گیلان اگر در بشقاب پلو
جو دُمدار (جو سبوسدار) ببینند، یعنی میهمان به خانه
خواهد آمد (همو، ۳۳۰). جو در سرودهها، بازیها و سرگرمیهای
نواحی شمال نیز کاربرد دارد (برای نمونه، نک : خلعتبری،
۱۶۱).
جو در فرهنگ مردم کاربردهای افسونگشایی
و طلسمزدایی نیز دارد. برای مثال در اصفهان، قدری
جو به دامن زائو میریختند و سپس اسبی را میآوردند تا آن
را بخورد (دیولافوا، ۱۰۶). در مناطق ترکمننشین،
برای مداوای چیله (چله)ای که بهسبب افتادن سایه
(مثل سایۀ تابوت) بر زائو یا نوزاد رخ داده بود، او را به قبرستان میبردند،
سپس به حمام میآوردند و یک نان (اَکمَک) بر سرش مینهادند و آب
میریختند، و سپس او را میشستند؛ یا در حمام بر سر
نوزاد، گندم، جو و نخود میریختند، سپس وی را شستوشو میدادند
(معطوفی، ۳ / ۲۰۹۱).
مراسم مربوط به زایمان در سیرجان
بسیار مفصل بوده است؛ ازجمله آنکه در روز سوم زایمان باید آب سۀ زائو
ریخته شود. زن زائو را رو به قبله مینشاندند و پارچۀ قرمزی
روی سرش میانداختند و آینهای به دستش میدادند.
تشت بزرگی روی سرش میگرفتند و از داخل ظرف دیگری
که ۴۰ دانۀ جو و ۴۰ برگ سبز و ۴۰ عدد ریگ و مقداری
آب در آن ریخته بودند، با ظرف فلزی کوچکی که رویش آیههای
قرآن حک شده بود، آب برمیداشتند و با تکانهای پیدرپی
دست ۲۰ بار روی سر زائو و ۱۰ بار روی شانۀ راست
و ۱۰ بار روی شانۀ چپ او آب میریختند و صلوات میفرستادند. با این
آبها که در ظرفی جمع میشد، صورت زائو و نوزاد را میشستند و
مقداری از آن را اطراف اتاق و چهارگوشۀ حیاط میریختند
و بقیه را میپاشیدند تا با این کار جن و آل به زائو دست
نیابند (مؤیدمحسنی،
۱۳۲-۱۳۳).
جو در پزشکی عامه نیز
کاربرد دارد. خراسانیها به زگیل «بالوک» میگویند و برای
معالجۀ آن ۷ دانۀ گندم یا ۷ دانۀ جو برمیدارند و نوک آنها را یکیک به زگیل میزنند
و آن را مجروح میکنند، به نحوی که دانههای گندم و جو از خون
زگیل رنگین شود. پس از آن دانههای گندم یا جو را در
دستمالی میپیچند و در سر یک چهارراه به زمین میاندازند
و در حین انداختن دستمال میگویند: «بالوکه از پیشم بره»،
و عقیده دارند هرکس دستمال گندم یا جو را بردارد، زگیل به او
منتقل میشود (شکورزاده، ۲۵۶). روش دیگر التیام
زگیل به اعتقاد عامه این است که به شمار زگیلهای بدن دانۀ جو
برمیدارند و بر تکتک آنها سورۀ انشراح (۹۴) میخوانند
و میدمند. سپس هریک را با زگیل تماس داده و مجموع این
جوهای افسونخوانده را میکارند یا در آب میریزند
و معتقدند تا موقعی که جو در خاک سبز شود یا در آب بگذرد، زگیلها
فرو خواهند ریخت (هدایت، ۱۲۴).
همچنین نزد مردم اعتقاد بر این
است که مصرف جو باعث تقویت مو میشود (ماسه، ۲ /
۱۴۸). از گذشته اعتقاد بر این بوده است که جو بیش
از ۲۴ نوع بیماری را درمان میکند (برای آگاهی
بیشتر، نک : نوروزنامه، ۳۰؛ نیز شهری، ۵ /
۲۷۳-۲۷۵). در شیراز برای جلوگیری
از تاولزدنِ محل سوختگی، جو و عدس را میسوزانند و با مازو مخلوط میکنند
و میکوبند. آنگاه با پر مرغ کمی روغن کنجد روی محل سوختگی
میکشند و مخلوط جو و عدس و مازو را روی آن میپاشند (همایونی،
۱۲۱). در دوان (از توابع کازرون) برای ترمیم زخمهای
مزمن (زخم سال)، دانۀ جو را میسوزانند و گرد آن را روی زخم میپاشند. برای
گرفتن نتیجۀ بهتر، سوختۀ جو را درون زخم میریزند (لهساییزاده،
۳۳۱-۳۳۲). در لرستان نیز درمانگران کولی
با روشهای عجیب و غریب و طلسمگونه، با استفاده از موادی
چون گردو یا تخممرغ یا مثلاً هزار عدد پشگل گوسفند نر یا
۵ هزار دانۀ جو و نوشتن اورادی روی آنها به مداوای بیماریها
میپرداختهاند (عسکریعالم،
۲۰۱-۲۰۲). در برخی نواحی چون
اردکان یزد، برای درمان حصبه از ماءالشعیر استفاده میکنند
(طباطبایی، ۶۸۱).
جو در اعیاد و جشنهای مختلف
ایرانیان جایگاه بارزی دارد. از جملۀ این اعیاد
و جشنها میتوان به نوروز (ه م)، یلدا (ه م) و برخی از مراسم
بومی مثل «خدیر نبی» (نک : ه د، خضر نبی) اشاره کرد. جو
نیز همچون دیگر غلات مهم در زندگی و معیشت مردم ایران،
از اقلامی بوده است که بهعنوان تبرک در ظرفی برای سفرۀ هفتسین
مراسم نوروز رویانده میشد (شعبانی، ۶۶). نقل شده
است که در زمان ساسانیان، در دربار شاهان هنگام نوروز ۱۲ ستون
از خشت خام برپا میکردند و بر هر ستون گیاهانی ازجمله گندم،
جو، برنج، کاجیله (کاجیره)، ارزن، ذرت، و ماش میکاشتند. اعتقاد
بر این بود که هر یک از این گیاهان بهتر بار دهد، در آن
سال آن محصول فراوانتر خواهد بود و شاه نیز با نظر کردن در جو تبرک میجست
(طباطبایی، ۴۰۹-۴۱۰).
زردشتیان یزد در شب آخر
پنجه (خمسۀ مسترقه) مراسمی برگزار میکنند که به جشن آتش معروف است و در
آن اشعاری را به گویش بهدینی میخوانند که ترجمۀ بخشی
از آن این است: «شِهشِه! و کوزهای از سبزه و آینه که امسال
خوشتر از پارسال ببینیم». شهشه همان جو نارس و منظور از آن سبزۀ سال
نو ست (همو، ۴۱۳). در ایزدخواست مردم در روز سیزدهبدر
(ه م) هنگام عصر در سبزهزارهای گندم و جو جمع میشوند و سبزهها را
گره میزنند (رنجبر، ۳۳۳). جو در انواع جشنهای شب
اسفند نقش ایفا میکند (نک : ه د، اسفندی، جشن).
در شهربابک طی مراسم شب چله، آشی
میپختند به نام «جوبا». پختن آن بدین ترتیب بود که زنان مقداری
جو را در هاون سنگی (جوقن) پوست میکندند، بعد با آسیاب دستی
(دستاس) آنها را خرد (بلغور) میکردند. در شب چله در دیگی از آن
میریختند و مقداری کله و پاچۀ خشکشدۀ گوسفند
را که پیشتر در فصل «پروارکشان» تهیه کرده بودند، در آن میریختند
و جوبای شب چله را میپختند (عزیزی،
۳۴۴). شیروانیها در شب چله آشسبزی شامل
برنج، نخود، عدس، لوبیا، گندم و جو میخورند و اعتقاد دارند که با
خوردن آن، درد به آنها سرایت نمیکند (سفیدگر، ۴۶).
در میان برخی از طوایف قشقایی، پختن غذایی
به نام دمپخت شب یلدا رایج است که گندم و جو از اجزاء آن محسوب میشود
(رحمانینژاد، ۴۵). در آذربایجان طی ۴ روز
آخر چلۀ بزرگ و ۴ روز اول چلۀ کوچک مراسم چارچار یا کرداوغلی یا خدر نبی
برگزار میشود و در آن بیشتر خانوادهها قاووت درست میکنند که
مواد آن از ۱۷ خوردنی، ازجمله جو، تشکیل شده است (انجوی،
جشنها، ۲ / ۲۸). بسیاری دیگر از مراسم در
گوشه و کنار ایران وجود دارد که در آن جو نقش عمدهای ایفا میکند؛
مثل جشن خرمن جو و گندم در دیلمان، یا سفرۀ عقد زردشتیان
که دانههای جو و برنج از عناصر اصلی آن بهشمار میآید
(شهاب، ۱۸۵؛ رمضانخانی، ۲۳۹).
جو را در تهیۀ برخی
ابزارهای سنتی نیز به کار میبرند از قبیل همیانه
(همونه). برای ساخت آن پوست گوسفند را درسته درمیآورند؛ مقداری
آرد جو و کشک ساییده یا دوغ در آن میریزند و میگذارند
به مدت یک هفته تا ۱۰ روز بماند؛ پس از این مدت، محتویات
داخل آن را خالی میکنند، ولی با آب نمیشویند و به
همین حالت میمالند تا سفید و یکدست شود. این وسیله
برای نگهداری و یا حمل گندم، نخود، سنجد و دیگر اقلام به
کار میرفته است. دلمال را نیز به همین طریق درست میکنند
(ابراهیمی، ۱۲۱).
مآخذ
آشپزباشی، علیاکبر، سفرۀ
اطعمه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ ابراهیمی میمند،
کبرى، میمند شاهکار جاودان، کرمان، ۱۳۸۶ ش؛ ابناسفندیار،
محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۲۰ ش؛ ابنبطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن
فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران،
۱۳۶۶ ش؛ ابنبیطار، عبدالله، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس،
به کوشش ابراهیم بن مراد، بیروت، ۱۹۸۹ م؛
همو، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، قاهره،
۱۲۹۱ ق؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی
و دیگران، تونس، ۱۹۹۹ م؛ ابنحوقل، محمد، سفرنامه،
ترجمۀ جعفر شعار، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ ابنربن، علی،
فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، فرانکفورت،
۱۴۱۶ ق / ۱۹۹۶ م؛ ابنسینا،
قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ ابنمیمون،
موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره،
۱۹۴۰ م؛ ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة،
به کوشش توفیق فهد، دمشق، ۱۹۹۳ م؛ ابومنصور موفق
هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و
حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛
احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران،
۱۳۷۴ ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی،
الاغذیـة و الادویـة، به کوشش محمد صبـاح، بیروت،
۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م؛ اسکندرنامه،
روایت فارسی کالیستنس دروغین، تحریر عبدالکافی
بن ابی البرکات، به کوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۴۳ ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به
کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷ م؛ اعتصامالملک،
سفرنامه، به کوشش منوچهر محمودی، تهران، ۱۳۵۱ ش؛
اعتمادالسلطنه، محمد حسن، مرآة البلدان، به کوشش پرتو نوری علاء و محمدعلی
سپانلو، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ انجوی شیرازی،
ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ همو، جشنها
و آداب و معتقدات زمستان، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ ایرانشهر،
کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران،
۱۳۴۳ ش / ۱۹۶۴ م؛ ایزدپناه،
حمید، فرهنگ لری، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ بختیاری،
علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان،
۱۳۷۸ ش؛ بریان، پیر، تاریخ امپراتوری
هخامنشیان، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ بلاذری،
احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت،
۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م؛ بندهش، ترجمۀ
مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ بیرونی، ابوریحان،
آثار الباقیة، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران،
۱۳۸۳ ش؛ پاینده، محمود، آیینها و
باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵
ش؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۸۰ ش؛
پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری،
تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تنکلوشا، به کوشش رحیم رضازاده ملک،
تهران، ۱۳۸۴ ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید،
چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، ۱۳۸۵
ش، دفتر دوم و سوم؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی،
به کوشش محمدرضا محرری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ جوادی،
غلامرضا، دلیجان در آیینۀ ایران، تهران،
۱۳۷۷ ش؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش
حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران،
۱۳۴۶ ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش پرویز خانلری،
تهران، ۱۳۵۹ ش؛ حبیش تفلیسی، کامل
التعبیر، تهران، جاویدان؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی،
غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران،
۱۳۸۲ ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به
کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، ۱۳۸۶
ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز،
۱۳۷۹ ش؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال
و حکم ایرانی، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ خلعتبری
لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران،
۱۳۸۷ ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین
خدیوجم، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ خیام، رباعیات،
به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ دهخدا، علیاکبر،
امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ الذخیرة فی
الطب، منسوب به ثابت بن قره، قاهره، ۱۹۲۸ م؛ ذوالفقاری،
حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران،
۱۳۸۸ ش؛ رحمانینژاد، زیور، سفرۀ ایل
قشقایی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رشیدالدین
فضلالله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران،
۱۳۶۸ ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به
کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ رضایی،
غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، ۱۳۸۷ ش؛ رمضانخانی،
صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران،
۱۳۸۷ ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین
و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ زرگری،
علی، گیاهان دارویی، تهران، ۱۳۶۹
ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج فارس، به کوشش احمد
اقتداری و علی ستایش، تهران، ۱۳۴۲ ش؛
سرتیپپور، جهانگیر، ویژگیهای دستوری و فرهنگ
واژههای گیلکی، رشت، ۱۳۶۹ ش؛ سرلک،
رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران،
۱۳۸۵ ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی،
تهران، ۱۳۷۹ ش؛ همو، گلستان، به کوشش عبدالعظیم قریب،
تهران، ۱۳۱۰ ش؛ سفیدگـر شهـانقـی، حمید،
جشن شب یلدا در ایران، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ سلطانی،
ابوالقاسم، دایرةالمعارف طب سنتی: گیاهان دارویی،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، طب اکبری،
به کوشش مؤسسۀ احیاء طب طبیعی، قم، ۱۳۸۷ ش؛
شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران،
۱۳۶۹ ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم
شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم
نوروز، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید
و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شهاب کوملهای،
حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم،
تهران، ۱۳۸۳ ش؛ شهمردان بن ابی الخیر، نزهتنامۀ علایی،
به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ طباطبایی
اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ طبری، تاریخ؛
طلاس، عماد مصطفى، المعجم الطبی النباتی، دمشق، دار طلاس؛ ظهیرفاریابی،
طاهر، دیوان، به کوشش امیرحسن یزدگردی و اصغر دادبه،
تهران، ۱۳۸۱ ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و
فرهنگ شهربابک، کرمان، ۱۳۸۳ ش؛ عسکریعالم، علیمردان،
فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، ۱۳۸۷ ش؛ عطار هارونی،
داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، به کوشش حسن عاصی، بیروت،
۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م؛ عقیلی
علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران،
۱۳۷۱ ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ
دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، تهران، ۱۳۷۹ ش؛
عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی،
تهران، ۱۳۶۴ ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف،
المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت،
۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛ فاضل هروی،
ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران،
۱۳۴۶ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش فریدون جنیدی،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری،
تهران، ۱۳۱۳ ق؛ قرآن کریم؛ قمی، حسن بن محمد،
تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین طهرانی،
تهران، ۱۳۶۱ ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق
نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی،
تهران، ۱۳۸۳ ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر]
کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران،
۱۳۵۸ ش؛ کخ، ه . م.، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز
رجبی، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ کرزن، جرج ن.، ایران و
قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران،
۱۳۵۰ ش؛ گلگلاب، حسین، گیاهشناسی،
تهران، تابان؛ گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و
اجتماعی ترکمنها، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ لغتنامۀ
دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی،
تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ ماسه،
هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی
روشنضمیر، تبریز، ۱۳۵۷ ش؛ متون پهلوی،
به کوشش جامـاسب ـ آسانـا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ مجلسی،
محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ ق /
۱۹۸۳ م؛ همو، حلیة المتقین، تهران،
۱۳۷۱ ق؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک،
چاپخانۀ هما؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی
کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ مرادی، عیسى،
ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، ۱۳۸۷ ش؛ مظلومزاده، محمدمهدی،
آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، شیراز، ۱۳۸۳ ش؛
معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران،
۱۳۸۳ ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج ۲
برهان قاطع؛ ملکالکتاب شیرازی، مجموعۀ طلسم اسکندر
ذوالقرنین، بمبئی،
۱۳۰۱-۱۳۲۲ ق؛ مولوی، مثنوی
معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۹
ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان،
کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ مهران، مصطفى، فرهنگ علوم مواد غذایی،
کشاورزی و منابع طبیعی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛
میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران،
۱۳۷۴ ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش غنیزاده،
تهران، ۱۳۷۲ ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا
و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران،
۱۳۸۴ ش؛ نورالله، «مادة الحیاة»، کارنامه و مادة
الحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)،
به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ نوروزنـامه،
منسوب بـه عمر خیـام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛
نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، دانشگاه
جندیشاپور؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران،
۱۳۷۶ ش؛ ویلز، چارلز جیمز، تاریخ
اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمۀ سید
عبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی،
فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، سنندج، ۱۳۸۰ ش؛
هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۱۱ ش؛ همایونی،
صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز،
۱۳۵۳ ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches
Wörterbuch, Strassburg, ۱۹۰۴; Candolle, Alphones de, Origin of Cultivated
Plants, New York, ۱۸۸۵; Dieulafoy, J., La Perse, la
Chaldée et la Susiane, Tehran, ۱۹۸۹; Encyclopaedia Judaica, New York etc., ۲۰۰۷; Fisher, W. B., «Physical
Geography of Iran», The Cambridge History of Iran, vol. I., ed. id, Cambridge, ۱۹۶۸; Ghirshman, R., Iran, from
the Earliest Times to the Islamic Conquest, Baltimore, ۱۹۵۴; Herodotus, The History, tr. G. Rawlinson,
London, ۲۰۰۰; Ibn al-Awam, Y., Kitab al
Felahah (Le Livre de L’Agriculture), tr. J. J. Clémént-Mullet, Tunis, ۱۹۷۷; Iranica ; MacKenzie, D. N.,
A Concise Pahlavi Dictionary, London, ۱۹۷۱; Theophrastus, Enquiry into Plants , tr. A. Hort,
London, ۱۹۱۶; Xenophon, Cyropaedia, tr.
H. G. Dakyns, London, ۱۹۸۰.