responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 345

جمجمک برگ خزون


نویسنده (ها) :
فاطمه شعبانی اصل
آخرین بروز رسانی :
یکشنبه 8 دی 1398
تاریخچه مقاله

جُمْجُمَکْ بَرْگِ خَزون، از بازیهای رایج خردسالان در نقاط مختلف ایران.
بازی جمجمک که معمولاً با ترانه همراه است، بیشتر برای کودکان نوپا اجرا می‌شود ( فرهنگ‌نامه ... ، 6 / 63). برای این بازی، کودکان دور هم جمع می‌شوند، دستهای خود را مشت می‌کنند و به‌صورت ستونی، روی یکدیگر قرار می‌دهند و با چرخاندن آن، دربارۀ زیباییهای مادری به نام زینب (سیمین) خاتون، آوازی دسته‌جمعی می‌خوانند ( ایرانیکا، IV / 62). هدایت در شرح این بازی می‌نویسد: بچه‌ها مشتهای گره‌کردۀ خود را روی هم می‌گذارند و استاد بازی (اوسا) می‌گوید: جمجمک بلگ خزون / مادرم سیمین خاتون / گیس داره قد کمون / از کمون بلندتره / از شبق مشکی‌تره / گیس او شونه می‌خواد / شونۀ فیروزه می‌خواد / حموم هرروزه می‌خواد (ص 185؛ نیز نک‌ : جمشاد، 91-92).
تفاوت شیوه‌های مختلف این بازی در ایران به اشعار بازی و سادگی و پیچیدگی شیوۀ بازی بستگی دارد. در اینجا، به چند شیوۀ اجرای این بازی در ایران اشاره می‌شود:
کودکان اصفهان گرد هم می‌نشینند، دستهای مشت‌کردۀ خود را به شکل مناره روی هم سوار می‌کنند، سپس یکی از آنها در حالی‌که مناره را می‌جنباند، با آهنگ مخصوصی این اشعار را زمزمه می‌کند: جمجمک برگ کتون / مادرم زینب بگوم / گیس داره قد کمون / از کمون بلندتره / از شبق مشکی‌تره / شونۀ فیروزه می‌خواد / حموم سی‌روزه می‌خواد / هاجستم و هاجستم / تو حوض نقره جستم / نقره نمکدونم شد / حاجیه به قربونم شد / آقا گفته دست بالا را بردار. هر کس در میان این گفت‌وگوها، دستش بلغزد و پایین بیفتد، می‌سوزد (می‌بازد) و از بازی بیرون می‌رود (مهرپویا، 48؛ ناصری، 166؛ جناب، 300؛ نیز نک‌ : «بازیها ... »، 59).
بچه‌های دماوند نیز بازی را به همین روش انجام می‌دهند (علمداری، 84). گاهی بعد از خواندن این ترانه، استاد می‌گوید: دست هر کس زیر است، بکشد. وقتی نفر آخر دستش را کشید، تمام دستها روی هم خراب می‌شود و همگی با دست راست به دهان خود می‌زنند و «هو» می‌کشند (شفیق، 20). ترانۀ این بازی در ابیانه اندکی متفاوت است: مشتک مشتک بادنجون / بابام رفته به کُم‌جون / قلا خبر آورده / دستک بالا را وردار. از بالا، شخصی که دستهایش را روی همه گذاشته است، آنها را برمی‌دارد و زیر بغل یا زانوی خود قرار می‌دهد. پس از اینکه همه این کار را کردند، یکی‌یکی دستهای خود را به‌صورت کسی که شعر می‌خواند، می‌چسبانند. کسی که دستش از همه گرم‌تر شده باشد، برندۀ بازی خواهد بود (نظری، 623-624).
خردسالان سبزواری نیز با قراردادن مشت خود روی هم، گونۀ دیگری از بازی جمجمک برگ خزون را اجرا می‌کنند و می‌خوانند: مُنار مُنارِ جُمبُو، خَبَر بابُر بِ اردو، اردو قِلَندَر رُفتَ، کَوشِ بی‌بی تَر رُفتَ، بی‌بی بی‌بی حیا کو، کَوشِ طُلار دِ پا کُو، دُختر دِ کُنجِ خَنَ، کِلِر کِلِر مِخَنَ؛ سپس منار را خراب، و هلهله و شادی می‌کنند و کف می‌زنند (بیهقی، 1 / 191).
شیوۀ بازی کودکان اردبیل کمی با دیگر استانها متفاوت است. شکل بازی این گونه است که همۀ بازیکنان دستها را مانند وجب باز می‌کنند. اولی انگشت کوچکش را به‌طور عمودی به زمین گذاشته، و دست دومش را هم از انگشت کوچک به‌صورت عمودی روی انگشت بزرگ دست اولی می‌گذارد. کودک دومی هم انگشت کوچک دست اولش را روی انگشت بزرگ دست دوم بازیکن اولی قرار می‌دهد و بدین ترتیب، همگی به‌طور عمودی، دستها را روی هم می‌گذارند و در آخر، ملا (استاد بازی) یک دستش را مثل دیگران روی دست بازیکنان می‌گذارد، و با یک دست از زیرترین انگشت که همان انگشت زیرین بچه‌ها ست، با اشاره می‌گوید: قاری مَنَه، بیر اوت‌وِر (پیرزن به من آتش بده)؛ بچه‌ها دسته‌جمعی جواب می‌دهند: چیخ یوخاری (برو بالا). وقتی به انگشت پنجمی می‌رسد، می‌گوید: بو، نه دیر؟ (این چیه؟). صاحب انگشت باید بگوید: حاجی. و این شیوه تکرار می‌شود تا به دست ملا برسد؛ سپس بلافاصله همگی باید دستهایشان را روی هم به سینه‌هایشان بزنند. در این موقع، هرکس حواسش جمع نباشد و یا دیرتر از همه، دستانش را به سینه بزند، او را به حالت چمباتمه، به سینه می‌خوابانند و همگی دستهایشان را روی هم، به پشت او می‌گذارند. ملا می‌گوید: اَل ال اوستَن، کیمین اَلی؟ (دست روی دست، دست چه کسی؟). اگر او پاسخ درست دهد، بلند می‌شود، وگرنه ملا می‌گوید: گوتورون، ورون یالان دی (دیر) / ائششگیمه پالان دی (دیر) (بردارید و بزنید دروغ است / برای خرم، پالان است)، و بچه‌ها همگی دستها را بلند کرده، و درحالی‌که گفتۀ ملا را تکرار می‌کنند، با هم 3 بار به پشت بازیکن خوابیده می‌زنند. سپس ملا می‌گوید: دَرَه دَه، نه اؤلوب (در دره چه چیزی مرده است؟). شخص خوابیده باید بگوید: گامیش (گاومیش). دوباره ملا می‌پرسد: اوستونده، نه اگله‌شیب (رویش چه نشسته؟). بازیکن باید جواب دهد: قارقا یا میلچک (کلاغ یا مگس). اگر پاسخ درست داد، خلاص می‌شود، وگرنه باز هم درحالی‌که دیگران می‌گویند: گوتورون ورون یالان دیر، باز هم او را به‌آرامی قلقلک می‌دهند یا می‌زنند (محمدی، 248- 249).
به‌نظر می‌رسد برخی از شیوه‌های بازیهای تاپ‌تاپ خمیر (ه‌ م) و جمجمک برگ خزون با یکدیگر تلفیق شده‌اند. کودکان مشهد این بازی را بیشتر در شب‌نشینیهای خود اجرا می‌کنند. آنها نیز برای این بازی، دستها را مشت می‌کنند و روی هم می‌گذارند و می‌خوانند: جُنبوا، جنبوا حدیقته! بابا رفته به پِسه، به حق شاه مَردو، دست از بلا بگردو. بعد از آن، بازیکنان باید دستهای خود را در جایی گرم کنند و به صورت استاد بچسبانند؛ اگر دستهایشان به‌اندازۀ کافی گرم باشد، تشویق می‌شوند، وگرنه استاد دستور می‌دهد بازیکنی را که دست او گرم نبوده است، بخوابانند و بر پشت او بزنند. بازیکنان وقتی او را می‌زنند، گروهی می‌خوانند: هَنُبُلی، هَشلی، کماجِ چند من می‌خوری؟ یکی آهسته می‌گوید: مثلاً کماج دو من. سپس بازیکن خوابیده باید این عدد را حدس بزند. اگر درست حدس زد، بخشیده می‌شود، وگرنه، این‌قدر او را می‌زنند تا عدد را درست بگوید (قزل‌ایاغ، 254-255).
در لاهیجان بازیکنان مشتهایشان را گره می‌کنند و روی هم می‌گذارند، سپس یکی از آنها هر بار نام چیزی را می‌برد که سوختنی و آتش‌گرفتنی باشد؛ برای نمونه، می‌گوید: خانۀ بسوته و یا کاسۀ بسوته. بازیکنان دیگر هم هر بار باید در جواب بگویند: «جهنمی». اما زمانی‌که بازیکن نام شیئی نسوز و آتش‌نگرفتنی مثل «برف» را ببرد و بازیکنی اشتباه کند و در جواب باز هم بگوید: «جهنمی»، این بازیکن سوخته (بازنده) است و درحالی‌که لُپ خود را پر از باد می‌کند، از بازی کنار می‌رود. در پایان، تمام بازیکنان بازنده از قیافۀ همدیگر خنده‌شان می‌گیرد؛ در نتیجه هرکس زودتر بخندد، بازندۀ نهایی است. بازی به شکل دیگری هم پایان می‌یابد: فردی که اشتباه می‌کند، چشمهایش را می‌بندد؛ یکی از برندگان با دو انگشت خود تلنگری بر پشت او می‌زند. سپس، بازنده باید بگوید وی با کدام دو انگشت تلنگر زده است؛ اگر درست بگوید، برنده است، وگرنه به‌همان طریق بازی ادامه می‌یابد (همو، 586).
شکل بازی در شیراز و دَوان نیز همین‌گونه است، اما کودکان برای خواندن ترانه می‌گویند: هَویزه و هویزه / کوکام رفتَه بَه ویزه / اُوردَه مرغ و جیجه / جیجه فراری کِرده / دمش کُلالی کرده. پس از پایان شعر، استاد بالاترین دست را از روی ستون دستها برمی‌دارد و می‌بوسد و صاحبِ دستْ آن را به پشتش می‌برد، طوری‌که از چشم بازیکنان پنهان شود. استاد برای هر دست می‌خواند و آن را می‌بوسد و از دور خارجش می‌کند. همۀ دستها به‌این‌ترتیب به پشت صاحبشان برده می‌شوند. بعد استاد از یک‌یک بچه‌ها می‌پرسد: کو دَسِت؟ بازیکن می‌گوید: گُلوش خا (گربه برده). دوباره می‌پرسد: کو گُلو؟ پاسخ می‌دهد: تو سِرا (حیاط). دوباره می‌پرسد: کو سِرا؟ بازیکن می‌گوید: اوناها. بازیکن برای اینکه «سِرا» یا حیاط را نشان دهد، دستش را از پشت خود بیرون می‌آورد. استاد درحالی‌که در اصطلاح محلی، او را «خَنجُروک» یا قلقلک می‌دهد، مرتب می‌گوید: پَه ای چی یِن، په ای چی ین، و از همه می‌پرسد و هرکس بنا به میل خود جوابی می‌دهد، تا دست آخر بازی را در میان خنده و شادی بچه‌ها به پایان می‌برد (لهسایی‌زاده، 426-427). زمانی نیز استاد دست یکی از آنها را می‌قاپد و در اصطلاح محلی، «پِنجیر» (نیشگون) می‌گیرد و فرد بازنده باید به تک‌تک بچه‌ها کولی دهد (همایونی، گوشه‌ها ... ، 50).
در سروستان، پایان بازی این‌طور است که استاد می‌پرسد: شیره می‌خی یا سرکه؟ پاسخ‌دهنده مختار است که یکی را برگزیند. اگر شیره خواست، چون شیرین است، استاد دست او را نوازش می‌کند و اگر سرکه خواست، چون ترش است، استاد نیشگونش می‌گیرد و بعد آن بازیکن دستش را پشت سر پنهان می‌کند. آن‌وقت نوبت مشت نفر دوم، و تکرار همان ترانه و پرسش است و این روند ادامه می‌یابد تا منارۀ دستها از بین برود و همه دستها را پشت سرشان پنهان کنند؛ آن‌وقت استاد با صدای بلند و شمرده می‌گوید: کو دستکت؟ بچه‌ها با هم پاسخ می‌دهند: قلاغ برد / کو قلاغ؟ / پشت بون / کو بون؟ / او (آب) شد / کو اوش؟ / علف شد / کو علف؟ / شتر خورد / کو شتر؟ / پشت درخت چنار / چه می‌خوره؟ / بلگ چنار / چه می‌شاشه؟ / حوض گلاب / چه می‌رینه؟ / انبار تَش (آتش) / خانم کجان؟ / تو باغچه / چی‌چی می‌چینه؟ / آلوچه / کفشش کجان؟ / تو آسونَه (آستانه) / آقا کجان؟ / تو بال‌خونه (بالاخونه) / اسبش کجان؟ / طویله‌خونه / بی‌بی کجان؟ / حموم شاه / چی‌چی زاییده؟ همۀ بچه‌ها در این وقت دستهایشان را درآورده، کف می‌زنند و می‌گویند: زنگوله‌پا، زنگوله‌پا، زنگوله‌پا (همو، فرهنگ ... ، 443-444؛ نک‌ : انجوی، 48- 49؛ حمزوی، 5؛ احمدپناهی، 207؛ لاریمر، 44-46؛ ستوده، 52).
روایتی از این بازی به‌گونه‌ای دیگر در برخی روستاها و شهرهای استان فارس اجرا می‌شود. ترانۀ این بازی عبارت است از: جو، جو، جو، جو، هویزه / خاله‌ام رفته به بیزه / آورده مرغ ریزه / مرغه زبون نداره / دلم دیون نداره / ئی طرف جوغ سلیمون / او طرف جوغ سلیمون / قالی بکش تو ایوون / گوشۀ قالی کبوتر / کبوتر زاغی / پشت بالش حنایی / خانم که زاغ دشته بیده (داشته بوده) / عشق زغال دشته بیده. سپس استاد از مشت اول نیشگون می‌گیرد و می‌گوید: مرغو بگیر پرش ده، قوقولی‌قو؛ و آن فرد به‌سرعت مشتش را در زیر بغل پنهان می‌کند. بازی ادامه می‌یابد تا از همۀ مشتها نیشگون گرفته شود (فقیری، 69-70؛ نیز نک‌ : صداقت‌کیش، 96-97، حاشیۀ 79).
کودکان کرمان نیز به‌همین‌گونه بازی را اجرا می‌کنند، با این تفاوت که در پایان، این شعر را می‌خوانند: عروس کجا؟ / تو بالاخونه / چکار می‌کنه؟ / جارو می‌کنه / چی پیدا کرده؟ / جفت زنگله (زنگوله) (لریمر، 44- 45). گاهی نیز شعری را می‌خوانند (پورحسینی، 668) که کم‌وبیش شبیه شعر رایج در سروستان است.
در بافت، دو تن از بچه‌ها دستهای گره‌کردۀ خود را به‌صورت عمودی روی هم قرار می‌دهند و یکی این شعر را می‌خواند: جموجمو هویزه / باباش رفته به ویزه / آورده مرغ ریزه / مرغش کُرُک نمی‌شه / دلش دیونه می‌شه / به حق شاه مردان / چِنگی بالاش بگردُن؛ و از طرف مقابل می‌پرسد: آتشی یا پنبه‌ای؟ و بر اساس پاسخ، او را نیشگون می‌گیرد (نقوی، 83).
در سیستان، کودکان برای اجرای این بازی در کنار هم حلقه‌وار می‌نشینند، دستهای مشت‌کردۀ خود را روی یکدیگر می‌گذارند، سپس یکی از آنها انگشت خود را به درون مشت نیمه‌بستۀ دستی که بالاتر از همه قرار دارد، فرومی‌برد و ضمن آنکه به‌آرامی، انگشت خود را به شکل دورانی به‌حرکت درمی‌آورد، این شعر را می‌خواند: کُلور کُلور اَبیزَه / آردی بی‌بی رَه‌که‌مگیزَه / مِه مِگیزو جو مِه مگیزو / بی‌بی رفته وَرقیزَه / تَه بیَه رَه مَرغ ریزَه / مَرغَکْ بَریو نَمیشو / دلم چَریو نَمی‌شو / وَ حق شاه مردا / دست بلندَه وَردا (آرد بی‌بی را کی الک می‌کند / من الک می‌کنم / بی‌بی رفته در پی پنبه / بیاورد مرغ ریزه‌ریزه / مرغک بریان نمی‌شود / دلم صبر ندارد). در این هنگام، مشت بالایی برداشته می‌شود و صاحب این مشت آن را در زیر بغل، و یا زیر دامنش قرار می‌دهد تا گرم شود. دوباره همان شعر خوانده می‌شود تا همۀ مشتها برداشته، و به‌وسیلۀ صاحبانشان گرم شود، آن‌گاه سر استادک (استاد) یکی‌یکی به بچه‌های حاضر در بازی می‌گوید: بی‌بی تندور پختاتره چن نو؟ (بی‌بی برای تو چند نون پخته؟). سپس بازیکن جواب می‌دهد: منه دو نو (دو نان)، که کنایه از دو مشت گرم است. پس استاد صورتش را جلو می‌برد و می‌گوید: اگ جاته بینو تندور تو گرمه؟ (از کجا معلوم که تنور تو گرم است؟)، و بازیکن دستهایش را به گونۀ استاد می‌چسباند. بدین ترتیب، اوستا گرمی دستهای همۀ بازیکنان را می‌آزماید و کسی را که دستهای گرم‌تری دارد، برنده اعلام می‌کند (رئیس‌الذاکرین، 18- 19).

مآخذ

احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانه و ترانه‌سرایی در ایران (سیری در ترانه‌های ملی ایران)، تهران، 1376 ش؛
انجوی شیرازی، ابوالقاسم و محمود ظریفیان، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، 1371 ش؛
«بازیهای محلی اصفهان»، پیام نوین، تهران، 1341 ش، س 4، شم‌ 8؛
بیهقی، محمود، دایرةالمعارف بزرگ سبزوار، سبزوار، 1383 ش؛
پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، کرمان، 1370 ش؛
جمشاد، نوروز، بازیهای باستانی کودکان اصفهان، اصفهان، 1351 ش؛
جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان ( الاصفهان)، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛
حمزوی، پرویز، «بازی زنگله‌پا»، کتاب هفته، تهران، 1340 ش، شم‌ 4؛
رئیس‌الذاکرین، غلامعلی، کندو ( فرهنگ مردم سیستان)، مشهد، 1370 ش؛
ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمان، تهران، 1335 ش؛
شفیق اردستانی، حسن، «بازی کودکان»، فردوسی، تهران، 1348 ش، شم‌ 916؛
صداقت‌کیش، جمشید، بازیهای محلی آباده، تهران، 1360 ش؛
علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، دماوند، 1379 ش؛
فرهنگ‌نامۀ کودکان و نوجوانان، شورای کتاب کودک، تهران، 1382 ش؛
فقیری، ابوالقاسم، بازیهای محلی فارس، شیراز، 1353 ش؛
قزل‌ایاغ، ثریا، راهنمای بازیهای ایران، تهران، 1379 ش؛
لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛
لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، شیراز، 1380 ش؛
محمدی، مهین و حسن کامرانی، ائل‌لر، اویون‌لار، اردبیل، 1384 ش؛
مهرپویا، جمشید، «بازیها»، تلاش، تهران، 1351 ش، شم‌ 36؛
ناصری، مسعود، «افسون کلام، موسیقی و حرکت»، پل فیروزه، تهران، 1382 ش، س 3، شم‌ 9؛
نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگـران، مردم‌شنـاسی روستـای ابیـانه، تهـران، 1384 ش؛
نقوی، اکبر، فرهنگ گویش گوغر بافت، کرمان، 1386 ش؛
هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛
همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛
همو، گوشه‌هایی از آدب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛
نیز:

Iranica.

فاطمه شعبانی اصل

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 345
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست