responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 233

پشم

نویسنده (ها) : پیمان متین

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 15 دی 1398 تاریخچه مقاله

پَشْم، الیاف پوشش بدن حیوانات اهلی چون گوسفند و شتر و همچنین الیاف نرمی که از بن موی بز تولید می‌شود که به آن کُرک نیز می‌گویند. همۀ اینها مصارف متنوعی در زندگی مادی و معنوی ایرانیان دارند.

 

واژه‌شناسی و اصطلاحات

پشم از واژگان فارسی میانه است (مکنزی، 66). واژه‌های عربی صوف و وَبَر، واژۀ ترکی یون، و واژۀ کردی کولک در گویشهای محلی استفاده می‌شود (نک‌ : برهان ... ، ذیل واژه‌ها؛ نیز نک‌ : اولغون، ۷۱؛ فرهنگ ... ، ۵۲۱-۵۲۲؛ لمعه، ۱۵۳، ۱۶۷). در لرستان، پشم برۀ یک‌ساله را بَرْگه، پشم کهنه را پِته، و رسته‌های پشمی را بَن و همچنین تیسک می‌گویند (ایزدپناه، ۴۷، ۴۹، ۵۳، ۶۹)؛ در خور و بیابانک به الیاف پشم (و پنبه) تِژ می‌گویند (شایگان، ۶۶).

 

پیشینه

این ماده (پشم) از کهن‌ترین موارد شناخته‌شده از سوی ایرانیها در کوهساران زاگرس و نیز در منطقۀ بین‌النهرین است؛ زیرا به احتمال قوی، در جنوب غربی آسیا بود که بشر برای نخستین‌بار (ح ۶۵۰۰ ق‌م) به اهلی کردن گوسفند همت گمارد (دیگار، مردم‌شناسی ... ، ۲۵؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : ه‌ د، گوسفند).

فوربز اهلی‌کردن گوسفند را به عصر نوسنگی، و در مناطق ایران، افغانستان و بلوچستان بازمی‌گرداند (نک‌ : IV / 2-3). در متون کهن یونانی، به نقش پشم در زندگی اقوام ایرانی و مهارت ایشان در به کار بردن این محصول اشاره شده است؛ مثلاً آریستوفان (ح ۴۴۸ ق‌م) به بالاپوش باشکوه خود اشاره می‌کند که از پشم فریجی (محصول اقوام ایرانی) ساخته شده بود (II / 462). استرابن نیز آنجا که به طور مفصل، به اقوام ایرانی ساکن در پهنۀ وسیعی از کرانه‌های دریای کاسپی اشاره می‌کند، به تشریح پرورش گوسفند بیشتر برای بهره‌وری از پشم آن در تهیۀ پوشاک، و البته استفاده از شیر در تولید لبنیات می‌پردازد (V / 259, 261).

گزنفن هم مشخصاً در کورش‌نامه، به کاربرد پشم در البسۀ ایرانیان باستان پرداخته است (کتاب V، فصل 2). هرودت نیز با اشاره به دریای مازندران و رشته‌کوههای مرتفع قفقاز در مغرب آن و گروههای مختلف انسانی ساکن در جنگلهای این منطقه، از نحوۀ رنگ‌کردن الیاف پشمی و نیز از رواج پرورش گوسفند و استفاده از پشم آن صحبت می‌کند (ص 257).

در شاهنامۀ فردوسی آمده است در زمان تهمورث، مردم یاد گرفته بودند چگونه از پشمهای از پیش تابیده‌شدۀ گوسفندان لباس درست کنند (۱ / ۳۶). این موضوع در نوروزنامه نیز آمده است که تهمورث ابریشم و پشم ببافت (ص ۷- ۸). در متن پهلویِ (فارسی میانۀ) شایست ناشایست (ص ۳۶) از صدور احکام شرعی برای منسوجات پشمی سخن رفته است.

واژۀ «بُزَشم» در منظومۀ درخت آسوریگ که بافته‌ای بوده است از پشم یا کرک بز و نیز آنجا که بز از خود تعریف می‌کند: کُستی از من کنند / از پشم سفیدم، گویای کاربرد البسۀ پشمی در روزگار باستان است (نک‌ : ص ۶۶-۶۷، ۷۱؛ ماهیار، ۶۶، حاشیۀ ۶۸، نیز ۷۱، حاشیۀ ۸۴). در حدود العالم (سدۀ ۴ ق) نیشابور، بخارا، چغانیان و شهرهای متعدد ایران ازجمله مناطقی گفته شده که البسه و بافته‌های فاخر پشمین در آنجا تولید می‌شده است (نک‌ : ص ۸۹، ۱۰۶، ۱۰۹، نیز جم‌ ).

در سده‌های اسلامی نیز همواره پشم در متون ادبی، طبی (نک‌ : دنبالۀ مقاله)، و نیز به‌عنوان مادۀ ثابت پوشاک مردمان در هر دوره مطرح بوده است. آمبروزیو کنتارینی که در سدۀ ۱۵ م از ایران دیدن کرده است، به بازار تبریز اشاره، و از پارچه‌های پشمی فاستونی آن یاد می‌کند (ص ۳۵). شاردن از انواع بافته‌های پشمی به دست آمده از حیوانات مختلف مثل بره و شتر نام می‌برد و به‌خصوص جوراب پشمی و کرک شتر ایرانی را می‌ستاید (۴ / ۲۱۲، ۳۵۹).

پولاک به کلاههای استوانه‌ای از پوست برۀ ترکمنها با آستری ضخیم از پشم اشاره می‌کند (I / 155) و در جای دیگر، بره‌ها را از لحاظ مرغوبیت پشمشان، به درجۀ اول (بره‌های بخارا و خیوه) و درجۀ دوم (بره‌های سیاه شیراز و قم) تقسیم‌بندی می‌کند و می‌گوید هرچه حیوان جوان‌تر باشد، به همان نسبت پشم آن جعد ظریف‌تری دارد و برای همین شایع بوده است که گوسفند حامله را برای استفاده از پوست برۀ متولدنشده می‌کشتند (II / 97-98).

در دورۀ قاجار، به‌خصوص عصر فتحعلی‌شاه، پشم لطیف کرمان که در سدۀ پیش از آن بسیار پرطرفدار بود، جای کالاهای وارد شده از کشمیر را گرفت (نک‌ : «ابریشم»، npn.؛ «پشم[۱]»، npn.؛ ایرانیکا، V / ۷۹۹-۸۰۰). مادام دیولافوا گوسفندان ایرانی را از نظر لطافت پشم بی‌نظیر می‌داند، و به لباس قشرهای تنگ‌دستی چون چارواداران مثل کلاه نمدی بلوطی‌رنگ و نیم‌تنۀ پشمین اشاره می‌کند که پشمهای آن به طرف داخل، و پوست چرمی‌اش به طرف خارج بوده است (ص 92, 212). اوژن فلاندن ازجمله سیاحانی است که از عبای سبکی که از پشم شتر سفید یا پشمهای تیره‌رنگ‌تر بافته می‌شد، به‌عنوان پوششی رایج نزد ایرانیان نام برده است (ص ۲۱۲).

کارلا سرنا نوشته است به سبب رطوبت زیاد هوای گیلان، مردم محلی ترجیح می‌دادند لباسهایی پشمی بپوشند که معمولاً به رنگ قهوه‌ای تیره بود و به دست زنان بافته می‌شد (ص 289). کلارا کولیور رایس معتقد است گرچه بیش از ۴ هزار سال است که در ایران قالی بافته می‌شود، اما قالی سنتی یا پشمیِ ظریف محصول ۵۰۰ سال اخیر است (ص ۱۷۸). او به نوع خاصی از فرش به نام گلیم بافته‌شده از پشم با طرحهای هندسی اشاره می‌کند که مورد استفادۀ تهیدستان بوده است. او می‌گوید این گلیم پرز ندارد و درنتیجه، مانند قالی هرچه کار کند مرغوب‌تر نمی‌شود، اما بسیار سبک و به‌خصوص در سفر کارآمد است و به آسانی شسته می‌شود (ص ۱۸۰). مادام ولفسن به صنعت رایج و فراگیر نمدمالی در ایران اشاره می‌کند و اینکه پشم مصرفی این صنعت حاصل جمع‌آوری مقدار پشمی است که در بهار، از بدن شتران به زمین ریخته می‌شود (ص ۶۳).

 

فراوری پشم

پشم‌چینی زمان خاصی دارد. مثلاً در سیرجان، این کار ۴۰ روز پس از نوروز صورت می‌گیرد که معمولاً پس از شستن میشها و قوچها ست (بختیاری، ۲۵۴). در تنکابن و دیگر نواحی گیلان چوپانان برای اینکه پشم گوسفندان بدون خار و خاشاک باشد، در فصل بهارِ گالشی (اردیبهشت‌ماه) به شست‌وشوی گوسفندان می‌پردازند و یک هفته بعد مراحل پشم‌چینی آغاز می‌شود. سرچوپان یا سرگالش یا نمایندۀ او، روزی را برای این کار تعیین می‌کند. در این روز، گوسفندان را از بزها جدا می‌کنند. قبل از شستن آنها، نان مخصوصی برای همین روز می‌پزند که همراه با سرشیر، پنیر، کره و شکر است. وقتی چوپانان در نزدیک محل آب به هم می‌رسند، به یکدیگر تبریک گفته، نیز می‌گویند: «انشاءالله هزار شوی ببوی»، یعنی روزی برسد که هزار رأس گوسفند شسته شود. در زمان شستن دو نفر مسئول مراقبت از گله، و دو نفر مسئول راندن گوسفندان به درون آب‌اند و دو نفر هم داخل آب عمل شست‌وشو را انجام می‌دهند (عیسى‌پور، ۹۲-۹۳).

پشم‌چینی بهاره، یک هفته پس از شستن گله‌ها ست که سرگالش روز آن را تعیین می‌کند. تمام صاحبان گله‌ها در آن روز در محل حضور می‌یابند. زن و بچه‌ها نیز برای دیدار از این مراسم هیجان‌انگیز جمع می‌شوند. خانواده‌ها نخست با دیدن پشم‌چینها به جشن و پایکوبی می‌پردازند و همراه با چوپانان پشم‌چین به امیری‌خوانی و کیجاجانی (خواندن اشعار عاشقانه و دوبیتیها) می‌پردازند. پیش از پشم‌چینی، سورگیری یا برنیگاسری که یک رسم قدیمی است، به پشم‌چینان ذوق و شوق بیشتری می‌بخشد.

براساس این رسم، هر پشم‌چین انتظار دارد که سر گالش یا کسی که بیشترین گوسفند را دارد، هدیه یا انعامی نظیر بره، گوسفند و یا چیزهای دیگری به آنها اعطا کند و بنابراین وانمود می‌کنند که قیچی (دو آرد)شان کُند است و پشم را نمی‌بُرد؛ اما همین‌که قول هدیه به آنان داده می‌شود، قیچی‌شان دهان باز می‌کند و پشمها روی زمین گسترده می‌شود؛ البته نخست، پشم گوسفندان ارباب یا کسی که بیشترین گوسفند و بز را در محل دارد، می‌چینند و اگر ارباب گوسفند سیاه‌رنگی داشته باشد، نخست، پشم آن چیده می‌شود. پس از انجام پشم‌چینی نیز پشم دامهای هرکسی را به او تحویل می‌دهند (همو، ۹۳).

در میان بختیاریها پشم‌چینی به عهدۀ مردان، و مراحل پس از آن تا تولید محصولات نهایی به عهدۀ زنان است و تمام مواد حاصل از پشم و کرک به دست آنان به کالای مصرفی یا کالای قابل تعویض تبدیل می‌شود (قاضیانی، ۴۷). بختیاریها پشم گوسفندان خود را فقط سالی یک‌بار در اردیبهشت و در ییلاق می‌چینند. عمل پشم‌چینی وظیفۀ مردان است و حرکتی تعاونی به شمار می‌آید که هرکس بتواند در آن شرکت می‌کند و مزد نمی‌گیرد و فقط پذیرایی می‌شود. چَرِه ابزار مخصوص این کار است. معمولاً رسم است که خرده‌پشمهای به زمین ریخته را کسانی جمع می‌کنند که دام ندارند.

بعد از پشم‌چینی، پشمهایی را که از گوسفندان مختلف چیده شده است، برحسب رنگ تفکیک، و جداگانه روی هم انباشته می‌کنند. مرحلۀ بعدی پشم‌شویی است که پشم هر گوسفندی را به طور جداگانه در آب می‌شویند و در برابر نور آفتاب خشک می‌کنند (همو، ۵۵؛ کریمی، ۱۸۳).

در میان طوایف یموت ترکمن، خانواده‌هایی که شمار مردانشان کم است، مردان خانواده‌های دیگر براساس رسم صدقۀ پشم‌چینی در این کار به آنها کمک می‌کنند. صدقۀ پشم‌چینی کار را به سرعت به پایان می‌رساند (آیرونز، ۹۹). در بین ترکمنهای یموت (و تقریباً بیشتر طوایف و اقوام ترکمن) شستن پشم، پشم‌زنی، ریسیدن، رنگرزی و بافتن، همگی کار زنان است. اغلب چند خانواده با خویشاوندیِ نزدیک پشمها و حاصل کار زنان خود را برای تولید یک یا چند قالی جمع می‌کنند (همو، ۱۰۰، نیز حاشیۀ ۱۰).

در گیلان، برای ریسیدن پشم، نخست آن را از نظر انواع رنگ طبیعی گوسفند (سفید، سیاه، جوزی و بور) جدا می‌کنند و در آب می‌ریزند تا خیس بخورد. بعد چنگ می‌زنند تا کثافت و چربی آنها در آب حل شود. پشمها را پیش از ریسیدن با دست باز می‌کنند تا تارهای آن از هم جدا، و برای رشتن آماده شود (پاینده، فرهنگ ... ، ۱۹۹). در گیلان، استفاده از پوست انار، پیاز و گردو برای رنگ‌آمیزی پشمها معمول بوده است (همان، ۲۰۰).

بختیاریها پشم خالص را بعد از تمیزکردن روی زمین می‌گسترند و با ترکه‌ای نسبتاً قطور، مدتی طولانی به آن ضربه می‌زنند تا حلاجی شود و الیافش از هم بازگردد. آن‌گاه آن را با شانۀ فلزی از هم جدا می‌کنند و با دوک یا پره می‌ریسند و به نخ تبدیل می‌کنند (برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : دیگار، فنون ... ، ۱۴۹).

 

ادبیات شفاهی

مثلهایی چون در پشم «کلاه داشتن» (کنایه از اعتبار و عزت داشتن)، «پشم شدن» (کنایه از متفرق و پریشان شدن)، و «پشم کشیدن» (کنایه از تفرقه و پریشانی انداختن در چیزی) ازجمله زبانزدهای قدیمی‌تر (نک‌ : آنندراج، ۲ / ۹۳۳-۹۳۴)، و مثلهایی چون «پشم‌اندازش بد نیست» (هیکل و ظاهرش بد نیست)، «پشمِ چه؟ کشکِ چه؟» (انکار امری یا چیزی) از موارد جدیدتر است (عظیمی، ۱ / ۱۰۴).

از دیگر عبارات ساخته‌شده با پشم می‌توان به این موارد اشاره کرد: «خز کوفی و جوال هر دو از پشم‌اند / لیک در ارزش کجا این باشد و آن در کجا»؛ «ذره ذره پشم قالی می‌شود»؛ «سگ چه باشد که پشم آن باشد»؛ «مثل پشم دُم کمان حلاجی است»؛ «من که رسوای جهانم غم عالم پشم است» (نک‌ : خضرایی، ۲۳۱). همچنین اصطلاحات و عباراتی چون: «پشم و پیلش را به باد داد»، «پشم در کلاه ندارد» و «چه پشم سگ چه خود سگ»، امروز رواج دارد (دهخدا، ۱ / ۵۰۹؛ امینی، ۱ / ۲۰۰؛ شکورزاده، ۴۰۱؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : انوری، ۱ / ۲۲۶). پشم ازجمله موادی است که مثلاً در ترانه‌های زنانه (احمدپناهی، ترانه‌ها ... ، ۶۳، ۸۰)، یا در ترانه‌های کار به گوش می‌رسد (نک‌ : سفیدگر، ۱۵۸- ۱۵۹، نیز جم‌ ؛ هدایت، ۲۱۳).

نقش کلیدی پشم در معیشت مردم را می‌توان از خلال قصه‌های آنها درک کرد؛ برای نمونه در قصۀ «زن تاجر» ریسیدن پشم به عنوان یک کار زنانه، زندگی خانوادگی او را پس از ورشکستگی تاجر نجات می‌دهد (انجوی، قصه‌ها ... ، ۲ / ۱۸۳-۱۸۴).

داستانی نیز دربارۀ پیدایش نمد در سمنان و مازندران رایج است؛ بدین شرح که پسر حضرت سلیمان (ع) چوپانی بود که می‌خواست از پشم گوسفندش پارچه ببافد؛ اما موفق نشد و از روی ناامیدی پشم را با مشت کوبید و اشک اندوه بر آن ریخت. اشکها به درون الیاف پشم راه یافت و آنها را به هم چسباند. آن‌گاه وی دریافت که از خیساندن و مالیدن پشم نیز پارچه تهیه می‌شود. بدین‌سان، یاد پسر حضرت سلیمان (ع) تا این زمان به عنوان رب‌النوع نمدمال شمال ایران زنده مانده است (احمدپناهی، آداب ... ، ۳۲۰-۳۲۱).

بسیاری از قصه‌ها دست‌مایۀ رواج برخی مثلها شده است. مثل عبارت «این آش کشکه یا آش پشمه» که برگرفته از این قصه است: مردی به زن گفت که امروز برای من آش کشک بپز. زن بعد از رفتن مرد لوازم آش کشک را خرید و دیگی بار گذاشت. در همان حال، مقداری پشم تهیه، و شروع به چنگ زدن آنها کرد تا برای بافتن آماده کند. هربار که آش را به هم می‌زد که ته نگیرد، مقداری از پشمی که به دست او چسبیده بود، توی آش می‌افتاد؛ اما زن متوجه نمی‌شد و همان‌طور آش را به هم می‌زد، تا اینکه آش پخته شد؛ در حالی که نصف آن پشم بود. پس از بازگشتن مرد به خانه، زن کاسه‌ای آش برای او کشید. مرد قاشق را در ظرف کرد و به هم زد؛ اما هرچه آش را زیر و رو کرد دید هر قاشق آش، نصفش پشم است. به زن گفت، ای زن من گفتم برایم آش کشک درست کن نه آش پشم (خلعتبری، ۳۲-۳۳).

صنایع دستی

محصولات و منسوجاتی که در شهرها و روستاهای سراسر ایران با استفاده از پشم و با مهارت دست تولید و بافته می‌شود، بسیار گسترده و متنوع است. عمدۀ این بافته‌ها یا پوشیدنی است و یا به عنوان زیرانداز و روانداز یا وسایل و ظرفهایی برای اشیاء خانه و حمل‌ونقل (مثل خورجین و جز آن) استفاده می‌شود؛ برای نمونه عشایر دشت مغان نوعی پارچۀ تمام‌پشمی می‌بافند که انواع قدیمی آن نعلی‌شکل است. این پارچه در لهجۀ محلی، «اجاق قراقی» (کنارۀ اجاق) نامیده می‌شود. سبب این نام‌گذاری آن است که پارچۀ یادشده را در کنار اجاق می‌گسترند و نوعی حافظ فرش یا دیگر زیراندازها از شراره‌های آتش به‌شمار می‌آید.

یکی از دست‌بافته‌های ایران که در شهرستان شوشتر بافته می‌شود، «اهرامی» نام دارد که جنس تار و پود آن از نخ پنبه‌ای و پشمی رنگارنگ است و در بافت آن از نقوش هندسی استفاده می‌شود. از اهرامی بیشتر حجاج به عنوان سجاده استفاده می‌کنند؛ گاه نیز به‌عنوان رومیزی به کار می‌رود.

«برک» نوعی پارچۀ دست‌باف ضخیم در استان خراسان است، که با استفاده از پشم شتر یا کُرک بز با نقوش ساده یا چهارخانه بافته می‌شود. روستای بشرویه از مراکز مهم برک‌بافی است (نک‌ : ه‌ د، برک). یکی از انواع زیبای رودوزیهای سنتی در ایران «پته‌دوزی» نام دارد که در آن از نخهای پشمی الوان استفاده می‌شود و مرکز آن در استان کرمان است (نک‌ : ه‌ د، پته‌دوزی). «ترمه» از دیگر دست‌بافته‌های بسیار ظریف ایران است که برای ساخت آن باید الیاف ابریشم یا پشم مرغوب استفاده شود (نک‌ : ه‌ د، شال؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : سیدصدر، ۲۶-۲۷، ۳۸، ۴۷، ۵۹-۹۰).

انواع قالی، گلیم و جاجیم که با پشم بافته می‌شوند، از شناخته‌شده‌ترین هنرهای دستی ایرانیان به شمار می‌روند (نک‌ : دنبالۀ مقاله). در سنندج بافت این محصولات (جولایی‌بافی) به سبب فراوانی پشم گوسفند بسیار رواج دارد و صنعتی دیرینه است. رختخواب‌پیچ و جانمازهای معروف پشمی کردستان را جولاها می‌بافند. آنها با استفاده از پشم قهوه‌ای گوسفند ــ که زنان آنها را جداگانه می‌ریسند ــ در متن و حاشیۀ جانماز نقشهایی ایجاد می‌کنند. معمولاً متن جانمازها از پشم سفید بافته می‌شود، اما در رختخواب‌پیچ کاربرد نخهای پشمی به رنگ سرمه‌ای و سیاه نیز رواج دارد (ایازی، ۶۸۴).

در لرستان بافت «گَوَه» (گبه) رواج دارد. نوع مرغوب آن را از پشم و کرک گوسفند با نقش و نگار بسیار زیبا برگرفته از طبیعت می‌بافند. «لِی» نیز نوعی گلیم است که در الیشتر از موی بز و پشم گوسفند با نقوش زیبا بافته می‌شود. این نقوش گاه شطرنجی و گاه گل و بوته‌ای است (عسکری‌عالم، فرهنگ عامه ... ، ۱ / ۳۳). «ماشته» نوعی رختخواب‌پیچ ویژۀ مردم لرستان است که از پشم گوسفند و به شکلی بسیار ظریف بافته می‌شود. هر ماشته ظرفیت چند لحاف و بالش را دارد. «گردله» هم نمدزین ویژه‌ای از پشم گوسفند است که در واقع زیرانداز زین اسب به شمار می‌رود و به سبب نرمی و کلفتی خود از صدمه‌رساندن زین و برگ به تن اسب و قاطر، و همچنین عرق‌سوز شدن بدن آنها جلوگیری می‌کند. «هورسبو» ظرفی است دوتایی و خورجین مانند که محل نگهداری ظروف و اسباب منزل هنگام کوچ است. هورسبو از پشم رنگی بافته می‌شود و دارای نقش و نگار است. نوع کوچک‌تر آن را هورجک یا خورجین می‌گویند (برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : همان، ۱ / ۳۴-۳۷، ۵۰-۵۱). طوایف شاهسون از پشم برای بافت انواع گلیم، جاجیم، فرماش، پلاس، جوال، رشمه، شال، و نمدمالی استفاده می‌کنند (برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : ساعدی، ۱۵۰- ۱۵۸).

بلوچهای سیستانی نوعی قالیچه از پشم شتر با نقشهای جالب و خوش‌رنگ می‌بافند به نام «کُبّه» که جزو صادرات آنها نیز به شمار می‌رود (نک‌ : ناصری، ۱۵۷). نمد نیز ازجمله محصولاتی است که با فناوری خاصی از پشم تهیه می‌شود (نک‌ : ه‌ د، نمد و نمدمالی).

موارد دیگری نیز در صنایع دستی هست که از پشم تهیه می‌شوند، مثل ریستک که در میناب وسیله‌ای زینتی برای زنان بوده است. زنانی که موی فر یا کوتاه داشتند، به آخر موهای خود ریستک می‌بستند که جنس آن از نوعی پشم سیاه بافته شده بود (سعیدی، ۱۲۷). بند قنداق یا «بن بوخ چا» در ابیانه (نظری، ۳۳۸) و کیسۀ حمام (شهری، طهران ... ، ۱ / ۴۹۳) از دیگر اقلام سنتی است که از پشم بافته می‌شد. هنوز نیز چادر آلاچیقهای ترکمنها و شاهسونها پوششی از نمد دارد که از پشم بره، گوسفند و شتر تهیه می‌شود (برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : ه‌ د، سیاه‌چادر).

 

پوشاک

پشم بره از اساسی‌ترین مواد پارچۀ لباس مردانه نزد بلوچها به شمار می‌آید («پشم»، npn.؛ ایرانیکا، V / 727-729). زنان بلوچ نیز ردای گشاد راسته‌ای از جنس پشم سبک می‌پوشند که تا وسط ساق پا می‌رسد (همان، V / 827, 845). مردان کرد کرمانج در شمال خراسان سربند شاخصی دارند که نوعی باشلق سیاه از پشم بره است و سر را از بالای ابروها تا گردن می‌پوشاند (همان، V / 834؛ «پشم»، npn.). همچنین روی پیراهن خود بالاپوشی از پشم برۀ سیاه یا قهوه‌ای به نام «چُخ» به تن می‌کنند که تا قوزک پا ادامه دارد. از اقلام پشمی پوشاک سنتی زنان دره‌گز می‌توان به جورابهای گلدار آنها اشاره کرد.

در سبزوار، کشاورزان و رمه‌داران کلاه نمدی به سر می‌گذارند. در هوای سرد نیز ردای نمدی بلندی به نام کپنک می‌پوشند. آنها قوزک پاهایشان را با نوارهای پشمی (پی‌تَره) می‌پیچند. در مزارع، کفشهایی با زیره‌های پشمی (کتراک) می‌پوشند. زنان منطقه نیز در زمستان جورابهای پشمی به پا می‌کنند ( ایرانیکا، V / 834-836).

در منطقۀ آذربایجان، پارچه‌های پشمی جناغی راه‌راه (تیرمه) از اقلام مرغوب به شمار می‌رود. در گذشته، در این منطقه نیز جورابهای پشمی با نقش‌مایه‌های رنگین می‌بافتند که تا ساق یا قوزک پا را می‌پوشاند. شال (پارچه‌ای زِبر از پشم گوسفند با بافت ساده) و جورابهای بسیار کلفت (گوراوه) پشمی از تن‌پوشهای خاص ساکنان جنوب دریای خزر است. در توالش و در بین گالشها، قسمتهای اصلی جامۀ مردان (شلوار، جلیقه، نیم‌تنه و کلاه) از شال دوخته می‌شود (همان، V / 836-841). حتى امروزه، رمه‌داران این مناطق نوعی ارخالق (الخالق) از جنس شال سیاه به تن می‌کنند، که در تالش جنوبی به آن «شوکا» می‌گویند. جلیقه‌ها هم هرچند کوتاه‌تر و چسبان‌تر از سابق‌اند، هنوز با پارچۀ سنتی شال دوخته می‌شوند. چوپانان روی این تن‌پوشها شنل گشاد (شولا) بی‌آستین، یا آستین‌حلقه‌ای پشمی می‌پوشند. این شنل که پوشش مؤثری در برابر سرما ست، معمولاً دارایی شخصی نیست و گفته می‌شود که به خلق‌الله تعلق دارد؛ یعنی چوپانان به نوبت آن را می‌پوشند و وقتی برای خوابیدن دراز می‌کشند، خود را در آن می‌پیچند (همان، V / 840 ff.).

یکی دیگر از بالاپوشهای محلی «کولیر» و «سرکولیر» است که شبیه به عبای پشمی است و از پشم گوسفند تهیه می‌شود. این بالاپوش را برای جلوگیری از نفوذ باران و برف، روی کت می‌پوشند (علامه، ۴۰). در هرمزگان و بوشهر، بالاپوش بلندی از پشم شتر با آستینهای نیمه (چُکّه) یا بلند گشاد (کوفته) روی قبا می‌پوشند. نوع دیگری از این بالاپوش به «ماشوئه» شهرت دارد.

در میان بختیاریها و نیز دیگر لرها، تمام مردان از هر طایفه و تیره‌ای کلاه کوچکی از نمد سیاه قهوه‌ای یا بژ، به سر می‌گذارند که گاهی به آن «شاوکلاه» می‌گویند. مشخصۀ ویژۀ جامۀ مردانۀ بختیاری، بالاپوشی راسته تا زانو و بی‌آستین (چوقا) از جنس پشم سفید طبیعی با راه‌راههای نیلی عمودی است (نک‌ : ه‌ د، چوقا). «کپنک» نیز از بالاپوشهای پشمین است که چوپانان به تن می‌کنند. در گویش لکی، به کپنک «فِرَجی» می‌گویند که از پشم خالص تیره نمدمالی می‌شود و آستینی بلند دارد؛ اما نوع آستین‌کوتاه آن را کُله‌بال می‌نامند که کوتاه‌تر از فرجی است (عسکری‌عالم، فرهنگ عامه، ۲ / ۲۵-۲۶).

قشقاییها نوعی بالاپوش پشمی مخصوص چوپانی دارند که به آن کُردَک می‌گویند (کیانی، ۵۰۱). عبای ایرانی بیشتر از پشم، و به طور سنتی، به صورت دست‌باف است (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ عبا و عبابافی، نک‌ : مجابی، ۸۷-۱۱۲؛ نیز ه‌ د، عبا).

بیشتر کلاههای عشایر و روستاییان از نمد است که کلاه‌مالها آنها را از پشم گوسفند یا شتر یا کرک بز می‌مالند. نوعی از کلاه لبه‌دار که لوطیها بر سر می‌گذاشتند، نیز از جنس نمد بود. این کلاهها به رنگهای سفید، سیاه، قهوه‌ای و طوسی (براساس نوع پشم) درست می‌شد (شهری، تاریخ ... ، ۲ / ۱۶-۱۷). کلاه استوانه‌ای‌شکل پوست‌بره‌ای و سیاه‌رنگ مردان ترکمن به نام «تِلپِک» که روی عرقچین (بُرک) پوشیده می‌شود، از بارزترین اقلام پوشش آنها ست.

مچ‌پیچهای پشمی سفید (دُلَق) حین سوارکاری یا پیاده‌روی هنوز هم به کار می‌رود. عبای گشاد از موی شتر (چیکمن) یا پالتوی آستین بلند (ایچمِک) از پشم بره یا گوسفند که در هوای مرطوب قسمت کرکی آن به سمت بیرون برمی‌گردد، محافظی در برابر گرما یا سرما ست ( ایرانیکا، V / 854-856).

جوراب پشمی از دیگر محصولات متداول در سراسر ایران به‌خصوص مناطق سردسیر بوده است (نک‌ : ه‌ د، جوراب).

از دیگر عناصر پوشش که جنبه‌های تاریخی و معنوی خاص داشته، و با پشم تهیه می‌شده، خرقه یا دلق یا پشمینه است (نک‌ : ه‌ د، خرقه). کُستی زردشتیان هم کمربندی است آیینی از جنس پشم گوسفند که از ۷۲ نخ بافته شده است (متین، ۸۰؛ نک‌ : ه‌ د، سدره).

پشم از رایج‌ترین و کهن‌ترین مواد لازم در هنر و صنعت قالی‌بافی به شمار می‌رود؛ حتى یکی از قدیمی‌ترین قالیهای ایرانی موسوم به «پازیریک» که تا حدودی سالم باقی مانده، از پشم است (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ تاریخ قالی‌بافی در ایران، نک‌ : فریه، ۱۱۸ بب‌ ؛ نیز نک‌ : ه‌ د، قالی‌بافی). پشم در برخی آیینها و مناسک، نقش بارزی را ایفا می‌کند. یکی از این مناسک، کوسه‌برنشستن یا کوسه‌گردی (ه‌ م)، و دیگری «عروسه گوله» است (نک‌ : ه‌ د، عروس گولی).

در مناطق مختلف نظیر لرستان، اهمیت گوسفند و پشم آن در اقتصاد و معیشت مردم چنان است که هنگام پشم‌چینی گوسفندان، مراسمی دسته‌جمعی در قالب جشن و شادی برگزار می‌شود که به «چیرَه گرو» معروف است (عسکری‌عالم، فرهنگ واژگان، ۹۱). شال‌اندازی رسم دیگری است که در بیشتر روستاهای ایران صورت می‌گیرد. در این مراسم، داماد هدیۀ خود را به گوشۀ شالی پشمی می‌بندد و آن را از بالای بام خانۀ عروس آویزان می‌کند (انجوی، جشنها ... ، ۱ / ۲۵؛ نک‌ : ه‌ د، داماد).

در باور عامۀ مردم بروجرد آمده که خرس در اصل آدمیزاد بوده، اما چون خساست به خرج داده، خداوند متعال آن را به این هیبت درآورده است. داستان این باور چنین است: در فصل بهار، موقع چره‌کردن (چیدن پشم گوسفندان)، شخص خسیسی مشغول چیدن پشم گوسفندانش بود. از طرفی حضرت علی (ع) می‌خواست مردم را امتحان کند و بداند کدام‌یک اهل انفاق است و کدام‌یک از مال خود دریغ می‌کند. حضرت (ع) به صورت ناشناس نزد صاحب گوسفندان رفت و از او درخواست کرد که در راه خدا مقدار کمی از پشم گوسفندانش را به او بدهد؛ اما آن شخص نه تنها از دادن پشم دریغ نمود، بلکه با عصبانیت، حضرت (ع) را از خود دور کرد. حضرت علی (ع) نیز پس از دیدن حرکات زشت او، با چوب‌دستی‌اش به او اشاره کرد و فرمود: برو ای مرد خسیس حالا که به مال دنیا و این پشمها این‌قدر دل‌بستگی داری امیدوارم این پشمها به بدنت بچسبد. از نفرین حضرت (ع) تمام پشمها به بدن مرد چسبید و مرد به هیبت خرس پشمالویی در آمد. پس از آن، او که از مواجه شدن با مردم شرم داشت، به طرف کوهستان فرار کرد (کرزبر، ۱۳۷).

برخی از باورهای مردمی به زندگی روستایی آنان باز می‌گردد؛ مثلاً گیلانیها معتقدند که در آتش انداختن پشم گوسفند، باعث کم‌زادی گوسفند می‌شود (بشرا، ۵۲) یا در راور، باور بر این است که کشتن مار به طور کلی، به‌ویژه در شبهای یکشنبه و چهارشنبه گناه دارد؛ بنابراین، مار را باید تنها با بوپلیش (بوی ناشی از پشم یا موی سوخته) فراری داد (کرباسی، ۱۴۴). در سنندج معتقدند اگر خانمها در شب پشم و دوک بریسند، شیطان و فلاکت به زندگی آنها وارد می‌شود (ایازی، ۳۷۸). در خراسان نیز باور دارند که اگر آسمان مستور از تکه‌های کوچک ابر سفید شبیه به پشم گوسفندان باشد، در تابستان علامت باد، و در زمستان علامت برف است (ذوالفقاری، ذیل واژه).

منابع کهن نیز برخی دیگر از باورهای مشابه را ذکر کرده‌اند. در فرخ‌نامه (سدۀ ۶ ق) آمده است که اگر زنی خاکستر سم اسب و روغن یاسمن را بر پاره‌ای پشم به خود برگیرد، فرزند بی‌درد و رنج از وی جدا شود (جمالی، ۳۴)، یا آنکه اگر زن خون استر را بر پاره‌ای پشم کند و به خود بردارد، آبستن نشود (همو، ۳۶). در عجایب المخلوقات طوسی (سدۀ ۶ ق) هم آمده است که اگر جایی پشم قوچ باشد، مورچه به آنجا نمی‌آید (ص ۵۶۵).

بیرجندیها معتقدند اگر روی پلک چشمان کسی مو یا پشمی به طور ناگهانی قرار بگیرد، برای وی هدیه‌ای خواهد رسید (ذوالفقاری، همانجا). به گفتۀ گیلانیها، اگر بر جای فرو رفتن صاعقه که از آن به عنوان تکۀ الماس یاد می‌شود، پارچۀ پشمین خیسی پهن کنند و یا تکه‌ای آهن بگذارند، آن تکۀ الماس (صاعقه) دیگر نمی‌تواند به آسمان بازگردد. درنتیجه، در زمین می‌ماند و صاحبش را بی‌نیاز می‌کند (بشرا، ۲۲). تبرک جستن به پشم شتر را می‌توان در مراسم قربانی کردن شتر دید (برای نمونه، نک‌ : مصطفوی، ۸۹).

در گذشته، یکی از روشهای دفع آل، ترساندن آن با قرار دادن طناب پشمی سیاهی به دور رختخواب زائو بود (هدایت، ۳۹). در مجموع، رایج‌ترین باورها دربارۀ پشم به خواص و فواید درمانی آن در طبابتهای مردمی برمی‌گردد. مثلاً در شیراز، برای جلوگیری از مرگ فرزند هنگام تولد یا در شکم مادر، مقداری پشم شتر ریسیده و تابیده را با قفلی به دور کمر زن حامله می‌بستند (خدیش، ۲۷۵؛ نک‌ : ه‌ د، قفل و کلید).

بیشترین کاربرد پشم در طب مردمی، استفاده از آن در درمان زخمها بود؛ برای مثال، یکی از راههای بند آوردن خون دماغ در شیراز سوزانیدن پشم خرگوش و چپاندن آن در بینی بود (همایونی، ۱۲۲). اردکانیها برای التیام بریدگیها، پشم گوسفند یا نمد را می‌سوزاندند و روی بریدگی می‌گذاشتند (طباطبایی، ۶۷۳). همین کاربرد در میان بختیاریها در عمل ختنه صورت می‌گرفت (سرلک، ۴۴). در گیلان، پشم قرمز رنگ‌شده را به بدن کودکی که دچار سرخجه می‌شد، می‌مالیدند و بعد آن را در گزنه‌زار می‌انداختند (پاینده، آیینها ... ، ۲۴۱). به باور مردم، همراه داشتن پشم شتر برای تب نوبه مفید بود (هدایت، ۹۷). جعفر شهری به طور مفصل کاربرد پشم را در امر دارو و درمان در تهران قرن سیزدهم برشمرده است (نک‌ : تاریخ ... ، ۳ / ۵۷۲).

استفاده از پشم محدود به طبابتهای مردمی نمی‌شود، بلکه در منابع طب قدیم نیز کاربرد داشته است. از کهن‌ترین این منابع می‌توان به هدایة المتعلمین فی الطب (سدۀ ۴ ق) اشاره کرد که در آن، از شیاف پشم به عنوان مرهم یاد شده است (اخوینی، ۵۱۶). ابومنصور موفق هروی (سدۀ ۵ ق) نوشته است: آمیزۀ آن با پاره‌ای داروها، مانع خون‌ریزی از بینی و شریان می‌شود و اگر مقداری پشم را با سفیدۀ تخم مرغ ترکنند و بر جایی نهند که در اثر آتش سوخته است، مانع تورم و تب می‌شود (ص ۲۹۵). ابن‌سینا نیز پشم سوخته را در علاج گوشت زیادی مفید دانسته است (۲ / ۲۸۷). جمالی یزدی (سدۀ ۶ ق) معتقد است که اگر پشم را فتیله کنند و بر دست کسی ببندند، نقرس بهبود می‌یابد (ص ۵۰).

سرانجام آنکه دیدن پشم در خواب به اشکال مختلف تعابیر گوناگون دارد. در کل، رؤیای پشم نشانۀ مال حلال است و دیدن پشم نتافته در خواب بهتر است. اگر کسی در خواب به خود پشم دهد، یعنی آنکه به همان مقدار به وی مال حلال خواهد رسید؛ اما اگر در خواب ببیند که پشم می‌سوزد، یعنی مال خود را از دست خواهد داد (حبیش، ۷۹؛ نیز نک‌ : رازی، ۱۰۹). در کتاب خواب‌گزاری تعبیر دیدن جامۀ پشمین، مال و دارایی بسیار دانسته شده است و اگر کسی ببیند یک، دو یا ۳ خروار پشم یافته است، به همان میزان مال و دارایی به دست خواهد آورد (ص ۲۵۴).

 

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ آیزونر، ویلیامز، ترکمنهای یموت، ترجمۀ محمدامین کنعانی، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ همو، ترانه‌های دختران حوا، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۴۴ ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، ۱۳۵۰ ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ انوری، حسن، فرهنگ کنایات سخن، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ اولغون، ابراهیم و جمشید درخشان، فـرهنگ فـارسی ـ ترکی، آنکارا، ۲۰۰۵ م؛ ایـازی، برهان، آیینۀ سنندج، سنندج، ۱۳۷۱ ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ همو، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، ۱۲۸۲ ق؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، ۱۳۷۹ ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ همو، مردم‌شناسی انسان و حیوانات اهلی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ باورهای مردم ایران، زیر چاپ؛ رایس، کلاراکولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ سعیدی، سهراب، پنج‌شنبه‌بازار و صنایع‌دستی میناب، قم، ۱۳۸۷ ش؛ سفیدگر شهانقی، حمید، ترانه‌های کار در آذربایجان، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف هنرهای صنایع دستی و حِرف مربوط به آن، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ شایگان، محمد، واژه‌نامۀ گویش خوری، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آن، مشهد، ۱۳۸۰ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ عسکری عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۶ ش ـ ۱۳۸۷ ش؛ همو، فرهنگ واژگان لکی به فارسی، خرم‌آباد، ۱۳۸۴ ش؛ عظیمی، صادق، فرهنگ مثلها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ علامه، صمصام‌الدین، تـاریخ جامع تنکابن، تنکابن، ۱۳۷۷ ش؛ عیسى‌پور، عـزیز، گالشها، دامداری، کـوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایه‌نشین تنکابن، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس، مسکو، ۱۹۶۳ م؛ فرهنگ دانشگاه کردستان (فارسی ـ کردی)، به کوشش ماجد مردوخ روحانی و دیگران، سنندج، ۱۳۸۵ ش؛ فریه، ر. و.، هنرهای ایران، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ کنتارینی، آ.، سفرنامه، ترجمۀ قدرت‌الله روشنی، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ ماهیار نوابی، یحیى، حاشیه بر درخت آسوریگ (هم‌ )؛ متین، پیمان، پوشاک ایرانیان، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ مجابی، علی، «ابزار و دستگاه عبابافی نائین»، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۸ ش، س ۸، شم‌ ۳۱ و ۳۲؛ مصطفوی، علی‌اصغر، اسطورۀ قربانی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، ۱۳۵۸ ش؛ نظری داشلی برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، ۱۳۵۳ ش؛ ولفسن، ا. س.، ایرانیان در گذشته و حال، ترجمۀ حسین انصاری، تهران، ۱۳۰۹ ش؛ نیز:

 

«Abrīšam», Iranica, www.iranicaonline.org / articles / abrisam-silk, (acc. Sep.8, 2012); Aristophanes, Brids, ed. Eugene O'Neil, New York, 1938; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1946; Forbes, R. J., Studies in Ancient Technology, Leiden / New York, 1987; Iranica ; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1961; «Wool», Iranica, www. iranicaonline.org / articles / wool / (acc.Sep.5, 2012); Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1914.

 

پیمان متین

 

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 233
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست