responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 215

پالان

نویسنده (ها) : سلیم سلیمی موید

آخرین بروز رسانی : شنبه 14 دی 1398 تاریخچه مقاله

پالان، نوعی تشکچه به شکل خاص، آکنده از کاه و پوشال که پیش از سوار شدن یا بار زدن، بر پشت چهارپایانی مانند قاطر، الاغ، اسب و جز آنها می‌گذارند، تا بارهای سنگین، زمخت و زاویه‌دار، پشت حیوان را زخم نكند.

فرهنگهای فارسی پالان را این‌گونه تعریف کرده‌اند: زینِ کاه‌آکندۀ خر، الاغ، استر، شتر و اسب؛ یا پشم‌آکندی که برای بار زدن یا سوار شدن بر پشت چهارپا می‌گذارند ( لغت‌نامه ... ؛ صوفی، ۲۳۴؛ معین، حاشیه بر ... ، ۱ / ۳۵۷، فرهنگ ... ). در بیشتر نقاط ایران، آن را همان پالان یا به گویش عامیانه «پالون» می‌نامند، ولی باتوجه به تنوع قومی، فرهنگی و جغرافیایی برای پالان نامهای مختلفی نیز وجود دارد. در کوهبنان (کرمان) چاروادارها پالان‌دوز نیز هستند و پالان‌دوزی را «شال‌دوزی» می‌نامند (رهجو، ۳۵۱). در کردستان، پالان را «کُوپان» یا «کُورتان» (رهو، ۲۰۵)، در پیرانشهر «کُرتان» (سپهرفر، ۲۴۲)، و در خواف «كتل» می‌نامند (مکاری، ۵۰).

 

تاریخچه

در دوره‌های مختلف تاریخی ایران در اشعار، افسانه‌ها و داستانها واژۀ پالان فراوان به کار رفته و صنف پالان‌دوزی در کنار صنوف دیگر جایگاه خود را داشته است. در دورۀ صفویه، پالان‌دوزی یکی از صنفهای معتبر بود و وقتی قهوه‌خانه‌ها پررونق بودند، معمولاً نماد هریک از ۱۷ صنف معروف، به صورت تزیینی بر دیوار قهوه‌خانه آویزان می‌شد که یکی از ابزارهای پالان‌دوزی نیز به عنوان نماد صنف پالان‌دوز بر دیوار نصب می‌شده است (سعیدیان، ۱۲۷).

پولاک که از ۱۲۶۷ تا ۱۲۷۶ ق / ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ م در ایران بود، در سفرنامۀ خود به گذاشتن پالان بر روی الاغ و سوار شدن بر آن در زمان ناصرالدین شاه قاجار اشاره دارد (ص ۳۱۸). شاهان قاجار معمولاً بالاپوش خود را به‌عنوان خلعت تشویقی به زیردستان می‌دادند. نقل است روزی ناصرالدین شاه از بازی شیخ شیپور، از دلقکهای دربار، خوشش می‌آید و دستور می‌دهد به عنوان خلعتْ پالان الاغی بیاورند و روی او بگذارند؛ پالان را طبق امر بر روی او می‌گذارند. شیخ شیپور مدتی به مانند الاغ صدای عرعر از خود درمی‌آورد و بعد با کمال خون‌سردی شروع به تمیز کردن پالان می‌کند. در همین حال زیر لب با خود می‌گوید: تن‌پوش مبارک است، آن را به من مرحمت فرمودند! (نجمی، طهران ... ، ۵۳۱-۵۳۲).

 

نوع شغل

در زنجان پالان‌دوزی شغل موروثی بود و شیخ محمدعلی کاروان‌دهی، معروف به پیر پالان‌دوز را پالان‌دوزان محل به عنوان استاد و پیش‌کسوت خود می‌شناختند (سخاییان، ۵۴۶). پالان‌دوزهای شهر سراب نیز پیر پالان‌دوز را جد خود می‌انگارند (فلسفی، مردم‌نگاری ... سراب، ۱۷۳). در گذشتۀ نه‌چندان دور، در بازار شهر سراب بیش از ۱۵ پالان‌دوز فعالیت داشتند که امروزه تنها یک تن فعالیت می‌کند (همانجا). در بیشتر جاهای ایران، پالان‌دوزها دوره‌گرد بودند، ازجمله در ابیانه افرادی که تقاضای دوخت پالان می‌کردند، مواد آن را در اختیار پالان‌دوز قرار می‌دادند (نظری، ۲۱۴). در سمنان و روستاهای آن، حرفۀ پالان‌دوزی به عنوان شغل جانبی در کنار دامداری و کشاورزی محسوب می‌شود (حسنی و قلی‌پور، ۱ / ۷۱-۷۳). در گذشته مزد پالان‌دوز در روستاهای تالش شامل گندم، جو، پارچه، گلیم، جاجیم، و از این قبیل اجناس بود، ولی امروزه بیشتر نقدی شده است (سلیمی، فرهنگ ... ، ۳ / ۳۲۷، ۳۳۲).

 

انواع پالان

در ایران انواع پالان با نامهای خاصی وجود دارد، ازجمله پالان خری؛ پالان اسبی (حسنی، مردم‌نگاری ... شاهرود، ۲ / ۲۷۳؛ سلیمی، همان، ۳ / ۳۳۲)؛ پالان ترکمنی که مخصوص شهرستان خواف است (مکاری، همانجا)؛ پالان حُرفایی که در استان کردستان این پالان را پالان «لری» نیز می‌نامند (رهو، ۲۰۵-۲۰۶)؛ پالان دوکوهان که در شهرستان اهر (فلسفی و ابوالفتحی، مردم‌نگاری ... اهر، ۱۹۶) و سراب (همو و دیگران، مردم‌نگاری ... سراب، ۱۷۳-۱۷۴) و در اردبیل آن را «دوابرو» می‌نامند (وجدانی‌فر، ۵۱۱)؛ پالان شیرازی یا پالان عراقی، مخصوص الاغ و قاطر رمه است (مکاری، همانجا)؛ پالان علیشیری، که بسیار مجلل‌تر و پرزرق‌وبرق‌تر از پالان قجری بود (باستانی، ۱۶)؛ و پالان قجری که پالانی کوچک و ظریف و پرزرق‌وبرق بود. جلو آن گرد و چرخی و برآمده بود و درواقع دستگیره‌ای به حساب می‌آمد. پالان قجری از دیگر پالانها کوتاه‌تر و زیباتر بود و علاوه بر پاردم، یک قطعه جل دیگر نیز داشت که در بالای دم و انتهای پشت حیوان به وسیلۀ تسمه از پالان جدا می‌شد (شاملو، ۲۵۴؛ لغت‌نامه؛ باستانی، همانجا، حاشیۀ ۱)؛ پالان گاوی که در شهرستان کوهبنان (رهجو، ۳۵۲) و در روستای «سما» از شهرستان نوشهر، پیش از این از پالان برای حمل بار با گاو نر استفاده می‌کرده‌اند (پوركریم، ۳۵)؛ پالان گِردَکی که در استان کردستان آن را پالان «عجمی» نیز می‌نامند (رهو، ۲۰۶-۲۰۷)؛ پالان یک‌کوهان که در شهرستان اهر و سراب و اردبیل آن را «یک ابرو» می‌نامند (فلسفی و ابوالفتحی، مردم‌نگاری ... اهر، ۱۹۶-۱۹۷؛ همو، مردم‌نگاری ... سراب، همانجا).

 

اندازۀ پالان

در کردکوی پالان در دو اندازه دوخته می‌شود: پالان اندازۀ اسبی (حدود ۴ وجب) و پالان خری (حدود ۳ وجب) (حسنی، مردم‌نگاری ... کردکوی، ۲۲۹). در روستاهای کوهپایۀ شهر تالش پالان در دو اندازۀ اسبی یا قاطری و الاغی دوخته می‌شود. برای دوخت پالان ابتدا از سر کتف حیوان تا ابتدای ران عقب را از بالا به وسیلۀ وجب اندازه می‌گیرند. این اندازه باتوجه به جثۀ حیوان میان یک وجب و ۴ انگشت تا دو وجب است. برای به دست آوردن طول پالان، اندازۀ فوق را دوبرابر می‌کنند و می‌دوزند (سلیمی، فرهنگ، ۳ / ۳۲۸). در املش اندازۀ پالان الاغ را حدود ۳ چارک، و برای اسب و قاطر ۳ چارک و ۴ انگشت درنظر می‌گیرند (عباسی، ۲۴۶-۲۴۷).

پالان توسط ۳ بند یا تسمه بر پشت حیوان ثابت می‌شود و مانع لغزیدن آن به چپ و راست و جلو و عقب می‌گردد. پالان‌بند یا تنگ، نواری چرمی یا بافته‌ای است که با آن پالان را به زیر شکم حیوان محکم می‌کنند (انوری، فرهنگ بزرگ ... ، ۲ / ۱۲۵۷). این بند برای جلوگیری از لغزش پالان به چپ و راست است (نک‌ : پرتوی، ریشه‌ها ... ، ۲۸۷؛ سادات، ۴۶؛ دیگار، ۱۷۵؛ تناولی، ۷۷؛ قاضیانی، ۹۴-۹۵). پس‌رانی یا رانکی یا قوشقون که از جنس تورهای بافتنی و کمرهای چرمی است، پالان را بر پشت حیوان ثابت نگه می‌دارد و مانع لغزیدن آن به سمت جلو می‌شود، و در بیشتر جاهای ایران چون به پشت حیوان می‌افتد، آن را رانکی می‌نامند و دارای دو بخش است: یک قسمت به موازات بدن در پشت پاها و زیر دم قرار می‌گیرد و بخش دیگر از بالای ران جدا می‌شود و به موازات پاها روی کفل حیوان قرار می‌گیرد (سپهرفر و عبدالله‌پور، ۱۹۳؛ شهری، قند ... ، ۲۷۳).

 

تزیینات پالان

در تهران قدیم برای تزیین پالان از منگوله‌های رنگی، مهره و خرمهره‌های رنگی، روپالانی مخمل و قالیچه و جز آنها استفاده می‌کردند (همو، طهران ... ، ۲ / ۳۲۱). برخی از رونكیها که به کپل الاغ می‌بستند، یك ردیف زنگهای كوچك و زیبا داشت كه به آنها «قورچه» می‌گفتند (صفی‌نژاد، ۴۲). مردم عشایر بر پالان، روكشهایی شبیه روزینی می‌اندازند كه به روپالانی یا روتكلی معروف است. این قطعات برای همسران خانهایی كه خرسواری را به اسب‌سواری ترجیح می‌دادند، بافته می‌شده است (تناولی، ۸۳). در همه‌جا برای جلوگیری از لغزیدن پالان به طرف عقب، تسمه‌ای از سینۀ حیوان می‌گذرد و به دو طرف پالان متصل می‌شود؛ مثلاً در ایل بختیاری، پالان را با یک تسمه به سینۀ حیوان محکم می‌بندند که آن را «وَرْبَند» می‌نامند (دیگار، همانجا). حلقه‌های کناری پالان نیز در حواشی پالان دوخته و محکم می‌شوند تا در هنگام بستن بار یا وسیله بر روی پالان بتوان بند و طناب را در حلقه‌ها محکم کرد (رستمی، ۱۲۰؛ رهو، ۲۰۷؛ سلیمی، فرهنگ، ۳ / ۳۳۱-۳۳۲).

 

جنس پالان

پالان را از چوب، فلز، نی، کاه و پوشال برنج یا گندم، پوست و اشیاء بافتنی می‌سازند. در بعضی از منابع تاریخی به چوبی بودن پالان اشاره شده است، چنان‌که جیمز موریه پالان را در معامله‌ای، با هیزم چوبی برابر دانسته است (ص ۷۵-۷۷). مواد اولیه‌ای که برای رویه و آستری و محتویات پالان به کار می‌روند، عبارت‌اند از: گونی کنفی، جاجیم و گلیم‌فرش مندرس، نمد کهنه، جوال، گاله و پارچه‌های کرباسی و نخ‌پنبه‌ای یا نخهای ریسیده‌شده از موی بز برای دوختن آن. مثلاً در شهرستان خدابنده، گونی کنفی به‌عنوان آستری، و جاجیم و تکه‌های فرش برای رویۀ پالان، و از ساقۀ برنج یا ساقه‌های گندم و نی (جگن) برای پرکردن فضاهای داخلی پالان استفاده می‌شود (سپهرفر و عبدالله‌پور، ۱۹۰؛ ثابت‌قدم، مردم‌نگاری ... استهبان، ۱۷۰؛ سپهرفر و علی‌اکبرزاده، ۱۴۷- ۱۴۸). مواد اولیۀ پالان شامل «پلوه» (نوعی بافتۀ پنبه‌ای)، و پوشال گندم و گونی است (حسنی، گزارش ... آشتیان، ۱۶۱).

 

ابزارهای پالان‌دوزی

پیه‌دان

استوانه‌ای که بیشتر از شاخ حیوانات و گاهی از جنس فلز است و پالان‌دوز داخل آن روغن، پیه، روغن کنجد یا منداب می‌ریزد و هنگام دوخت پالان به‌طور مرتب برای تسهیل در فروکردن جوال‌دوز در پالان، نوک آن را در مایع داخل پیه‌دان فرومی‌برد (ثابت‌قدم، همان، ۱۶۹؛ حسنی، همان، ۱۶۲؛ مکاری، ۵۰).

 

جوال‌دوز

(سوزن بزرگ)، در بیشتر مناطق ایران جوال‌دوز یکی از وسایل اصلی دوخت‌ودوز محسوب می‌شود که نام و اندازۀ آن در مناطق مختلف تفاوتهای اندکی دارد. جوال‌دوز غالباً در ۳ اندازۀ مختلف است؛ در کازرون و زنجان ۳ نوع جوال‌دوز یا سوزن به کار می‌برند: الف ـ سوزن بزرگ، به طول ۲۵ سانتی‌متر که برای دوخت بخشهای محکم و سفت پالان استفاده می‌شود؛ ب ـ سوزن متوسط، به طول ۱۵سانتی‌متر برای دوخت‌ودوز قسمتهای ضخیم پالان؛ ج ـ سوزن کوچک، به طول ۱۲ سانتی‌متر برای دوخت قسمتهای نازک و پارچه‌های معمولی (حمیدی، ۲۰۴؛ رستمی، ۱۱۰، ۱۱۲).

 

چاقو

در بیشتر نقاط از انواع چاقو در دوخت پالان بهره می‌گیرند. در استان زنجان برای بریدن ریسمان و یا خردکردن پوشال از آن استفاده می‌کنند (همو، ۱۱۱؛ سپهرفر، ۱۹۹). در شهرستان جلفا نیز از آن برای بریدن ریسمان استفاده می‌کنند که تیغه‌ای فلزی دارد و دستۀ آن از استخوان است. افزون بر آن، چاقویی به نام «کولش کسن» دارند که لبۀ آن دندانه دارد و برای بریدن ساقۀ گندم (کولش) از آن بهره می‌گیرند (فلسفی، مردم‌نگاری ... جلفا، ۱۶۵).

 

چکش

برای اینکه دوخت راحت و به‌آسانی صورت گیرد، باید پوشالها را با جسمی سنگین بکوبند تا جوال‌دوز به‌راحتی از داخل آنها عبور کند. در آشتیان برای کوبیدن پوشال و نرم‌کردن آن از چکش کوچک (حسنی، مردم‌نگاری ... فارسان، ۱۶۲)، در کازرون نیز از سنگ یا قطعه‌ای فولادی (حمیدی، ۲۰۵)، و در شهرستان مهاباد از ورقۀ فنر خودروهای سنگین که حالت محدب دارد، استفاده می‌کنند (سپهرفر و علی‌اکبرزاده، ۱۴۶-۱۴۷).

 

درفش

وسیله‌ای فلزی نوک‌تیز با دستۀ چوبی به طول ۲۰ سانتی‌متر برای سوراخ‌کردن قسمتهایی از پارچه که جوال‌دوز در آن فرونمی‌رود (ثابت‌قدم، همانجا؛ سپهرفر، ۱۹۸).

 

سوهان

ابزاری است که برای تیزکردن نوک جوال‌دوز، چاقو، قیچی و جز آنها به‌کار می‌رود (حسنی، همان، ۱۵۳؛ حمیدی، ۲۰۴؛ سپهرفر و عبدالله‌پور، همانجا). در استان زنجان برای تیزکردن نوک سوزن و چاقو از سنگ «سمباده» استفاده می‌کنند (رستمی، همانجا).

 

سیخ

میله‌ای آهنی با نوک دوشاخه و دسته‌ای چوبی که از نوک دوشاخۀ آن برای فروبردن پوشال به داخل پالان بهره می‌گیرند. در سمنان طول میله حدود ۴۰ سانتی‌متر (حسنی و قلی‌پور، ۱ / ۷۲؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری ... دامغان، ۲۷۳)، و در کازرون طول آن حدود ۲۰ سانتی‌متر است (حمیدی، همانجا). در زنجان دو نوع سیخ به طول ۱۱۰ سانتی‌متر و ۷۵ سانتی‌متر وجود دارد (سپهرفر، مردم‌نگاری ... زنجان، ۱۷۰؛ رستمی، ۱۰۹). در مهاباد و جلفا آن را «شیش» (سپهرفر و علی‌اکبرزاده، ۱۴۵؛ فلسفی، همانجا)، در اردبیل آن را «پالان تَپَن» (سپهرفر، مردم‌نگاری ... اردبیل، ۱۵۷)، و در املش «میله» یا «سیخ پالان‌دوزی» (عباسی، ۲۴۶) می‌نامند.

 

گیره

در استان کردستان گیره وسیله‌ای است با دستۀ چوبی و نوک سوزنی‌شکل خمیده که پس از پرکردن پالان، به وسیلۀ آن لبۀ پالان را ثابت نگه می‌دارند (رهو، ۲۰۷).

 

فنر فلزی

که طول آن حدود ۵۰ سانتی‌متر و وسیله‌ای برای اندازه‌گیری پارچه است (حمیدی، همانجا).

 

قیچی

وسیله‌ای فولادی است که در بیشتر نقاط ایران برای برش پارچه، بند و ریسمان و جز آنها به کار می‌برند (رستمی، همانجا).

 

کارد

ابزاری که برای بریدن نخ و ریسمان به کار می‌رود و در املش به آن «کارد پالان‌دوزی» می‌گویند (عباسی، همانجا).

 

کف دستی

کفه، قطعه‌ای چرمین یا ورق آهنی است که با دو بند پارچه‌ای یا زنجیر، از یک سمت به دور مچ و انگشت اشاره، و از سمت دیگر در داخل کف دست، محکم می‌شود. در قسمت کف قطعۀ آهنی، اندکی گودی وجود دارد که هنگام دوخت، انتهای جوال‌دوز در آنجا قرار می‌گیرد تا از فرورفتن آن در دست پالان‌دوز و آسیب زدن جلوگیری کند (حسنی، مردم‌نگاری ... فارسان، همانجا).

 

کیسۀ ابزار

ابزار و آلات پالان‌دوزی را برای محافظت داخل کیسه‌ای از پوست گوسفند، پارچه، گلیم یا پلاس قرار می‌دهند (رستمی، ۱۱۱؛ سپهرفر و عبدالله‌پور، ۱۹۰؛ فلسفی، مردم‌نگاری ... جلفا، ۱۶۶).

 

نخ‌کش

قلابی است که برای کشیدن نخ و ریسمان، و عبور دادن آن از داخل پالان به کار می‌برند (سپهرفر و علی‌اکبرزاده، ۱۴۶؛ حمیدی، ۲۰۴).

 

دوختن پالان

وولف توضیح مختصری دربارۀ چگونگی دوختن پالان بدین شرح داده است: ابتدا موی اسب و کاه را دور یک قاب چوبی جمع می‌کنند و با جوالهای پشمی دستباف و حاشیه‌دار آن را می‌پوشانند. دوخت دور لبۀ آن با جوال‌دوز که با کف دست آهنی (کفی) فشار داده می‌شود، صورت می‌گیرد. برای دوختهایی که از یک سمت پالان تا آن طرف بود، ابتدا با درفشی که بلندی آن حدود ۲۵ / ۱ متر بود، آن را سوراخ می‌کردند و نخ پشمی محکمی را از یک طرف سوراخ فرو می‌کردند و از سوی دیگر با قلاب آهنی به نام شاخ، بیرون می‌کشیدند. موی اسب و کاه را با مشتۀ آهنی بی‌دسته می‌کوبیدند و داخل پالان قرار می‌دادند (ص ۲۱۰-۲۱۱). دوختن پالان فوت و فن خاصی دارد که استاد پالان‌دوز شکل آن را در جریان کار در می‌آورد و از یک آستری در زیر و یک رویه در رو تشکیل می‌شود. پالان‌دوز لبه‌های این دو را به هم می‌دوزد و فضایی را باز می‌گذارد تا پوشال را با سیخ به درون آن براند و گوشه‌ها را پر کند. نمد کهنه و نیم‌داری را نیز لوله می‌کند و دو سر آن را به هم می‌آورد که کف پالان را تشکیل می‌دهد. برآمدگیهای جلو و عقب پالان نیز در بریدن و دوختن و پر کردن نمود پیدا می‌کند که نمونۀ آن را در کردکوی و سمنان می‌توان دید (حسنی، مردم‌نگاری ... کردکوی، ۲۲۹؛ همو و قلی‌پور، ۱ / ۷۱).

برای فضای داخلی میان آستر و رویۀ پالان، از برگهای نی موسوم به «پَلکه» یا «جگن» و گاهی از ساقۀ گندم یا به اصطلاح «کولش» استفاده می‌کنند. بعد پالان را از وسط طول آن تا می‌کنند و چند کوک درشت می‌زنند تا پالان به همان شکل باقی بماند. سپس نواری به اسم «دورَ» از جنس پلاس دور بدنه می‌دوزند. آن‌گاه ۱۱ عدد حلقه برای بستن طناب یا دستگیره دور تا دور پالان می‌دوزند که آنها را «قُلف» می‌نامند. در دوخت پالان ابتدا برجستگی پشت، و پس از آن برجستگی جلو را وصل می‌کنند و درون آن را پر می‌کنند. در پایان «قلف»های آن را که «قُلفَ» گفته می‌شود، در محلهای مناسب می‌دوزند. قلفها را امروزه با طنابی نایلونی و قبلاً با نخ پشمی می‌دوختند.

امروزه در کردستان برای اینکه پشت حیوان زخم نشود، لایه‌ای از ابر (اسفنج نرم) در قسمت زیرین پالان می‌دوزند. دو نوع دوخت در پالان به کار می‌رود: دوخت مارپیچ، که به صورت ۷ و ۸ است؛ و دوخت شیرازی، که محکم‌تر از دوخت مارپیچ است و به صورت ضربدری روی هم قرار می‌گیرد (رهو، ۲۰۵-۲۰۷). بعد پالان را از وسط تا می‌زنند و لبه‌های آن را محکم به هم می‌دوزند تا شکل اولیۀ پالان به دست آید. برای اینکه پالان شکل نهایی را به خود بگیرد، پالان‌دوز مرتب و دقیق به داخل پالان پوشال فرو می‌کند تا فضاهای خالی پرشود و برجستگیها و فرورفتگیها را نمایان کند. پس از این مرحله، پالان‌دوز الحاقات پالان را می‌دوزد و دوباره محلهای دوخت را وارسی می‌کند تا کار مطلوب ازآب درآید (سپهرفر و عبدالله‌پور، ۱۹۰-۱۹۴).

 

دوزندگان پالان

در شهرستان کوهبنان، پالان را افرادی که شغل آنها چارواداری بود، می‌دوختند (رهجو، ۳۵۱). در گذشته، پالان‌دوزان استان کردستان به‌صورت دوره‌گرد اقدام به دوخت پالان می‌کردند، ولی امروزه در مغازه‌ها مشغول به کارند (رهو، ۲۰۸). در استان اردبیل، پالان‌دوز فقط مزد می‌گیرد و تهیۀ مصالح به عهدۀ سفارش‌دهندۀ پالان است (فلسفی و ابوالفتحی، فناوریها ... ، ۱۵۹). در بخشی از بازار پالان‌دوزهای تهران کهن اقدام به دوخت پالان و تعمیر آن می‌كردند (شهری، طهران ... ، ۲ / ۳۲۱). در ارتفاعات تالش، پالان‌دوز منطقه از حومۀ خلخال به آنجا می‌آمد و به صورت دوره‌گرد فصلی، به این شغل می‌پرداخت.

 

اماکن منسوب به پالان‌دوز

در ایران کهن به‌سبب اهمیت پالان و پالان‌دوزی، برخی از اماکن و روستاها با نام پالان ارتباط نزدیک داشت. در این میان می‌توان به روستای پالان‌دوز در جنوب غربی شهر قم، روستای پالان‌سَرْ در جنوب دریاچۀ اورمیه، روستای پالانگری کهنه و پالانگری نو در شمال غربی شهر شیراز، و روستای پالانی در شرق شهر چابهار (پاپلی، ۱۲۲)، و پالان توکن (پالان‌ریز)، نام محلی کنار راه خوی به ماکو میان مریملر و شوت اشاره کرد ( لغت‌نامه). همچنین در همدان بازار پالان‌دوزها، در ادامۀ راستۀ گلشن تا ابتدای نمازگاه، محل فروش مواد اولیۀ فرش‌بافی، مثل پشم، خامه و دیگر کالاها بوده است. در تهران نیز بازار پالان‌دوزها در بازار بزرگ تهران یکی از بازارهای مشهور تهران است. این بازار از چهارسوق کوچک شروع و به چهارسوق بزرگ ختم می‌شود (نجمی، طهران، ۱۲۵، ایران ... ، ۲۵۳؛ کریمان، ۳۲۱) و به همین سبب به سه‌راهی پالان‌دوزها نیز معروف است (شهری، طهران، ۲ / ۳۰۰). در گذشته، در این منطقه انواع پالانْ دوخته و عرضه می‌شد. افزون بر آن، برخی نیز اقدام به تعمیر پالانهای كهنه می‌كردند (همان، ۲ / ۳۲۱). بازار پالان‌دوزها پاتوق جارچیها نیز بوده است (همان، ۲ / ۳۲۶). امروزه از این بازار تنها نامی به جای مانده است.

آرامگاه شیخ محمد عارف عباسی، معروف به شیخ زاهد و پیر پالان‌دوز از عرفا و زهاد مقیم حرم امام رضا (ع)، در شمال شرقی حرم قرار دارد. بنای اصلی آن مربوط به دورۀ شاه محمد خدابندۀ صفوی، پدر شاه عباس کبیر در ۹۸۶ ق بوده، ولی گنبد آن در دوران شاه عباس احداث شده است (قزوینی، ۴۷؛ قصابیان، ۲۰۸؛ سیدی، ۱۸۴؛ مشهدی، ۲۱۷-۲۲۰).

 

کاربرد دیگر واژۀ پالان

واژۀ پالان در زندگی روزمرۀ مردم نیز به چشم می‌خورد، ازجمله پالونه، که وسیله‌ای برای صاف‌کردن و پالودن، و آبکشی است (انوری، فرهنگ بزرگ، ۲ / ۱۲۶۰)؛ و پالانه‌کردن به معنی استقامت دادن به طاق ساختمانی با چیدن چند تیغه روی آن (همان، ۲ / ۱۲۵۸؛ لغت‌نامه). برخی «پالانه» را مخارجه‌ای می‌دانند که بر بالای خانه می‌سازند و یک طبقه از خشت بر روی آجر تیغه‌ای سقف است (ادیب، ۱۰۴؛ معین، فرهنگ، ذیل واژه).

در شهرستان بیرجند پالونه را واژه‌ای یزدی تلقی می‌کنند و آن را سازه‌ای خشتی می‌دانند که بر روی سقف ضربی زده می‌شود تا بار سقف را به دیوار حمال منتقل نماید (برآبادی و دیگران، ۵۸)؛ ولی در تهران پس از چیدن طاق آجری، روی آن دوغاب گچ و خاک می‌ریزند، آن‌گاه آجرها را به صورت تخت روی طاق می‌چینند که این عمل را پالونه می‌نامند (سلیمی، فرهنگ، ۲ / ۸۷). در شهرستان کوهبنان، پالونه متشکل از خاک رس و آب است که کاملاً لگدمال شده، و برای دیوارچینی، پوشاندن سقف و جز اینها کاربرد دارد (رهجو، ۴۲۵). افزون بر آن، در میان ایل بختیاری الاغ را از دو تا ۳ سال که مرحلۀ رشد حیوان است، با عنوان «نوپالون» می‌نامند (کریمی، ۱۹۲؛ دیگار، ۱۷۳). در روستای سنبل‌آباد، از توابع رودبار الموت، «پالان‌بُر» به بزی اطلاق می‌شود که تمام موی آن را چیده باشند و تنها موی سینۀ او، برای زیبایی مانده باشد (سادات، ۴۶). در شهرستان هریس نیز با بافتن ترکه‌های نازک درخت بید، نوعی آبکش می‌سازند و آن را «سوماق پالان» (آبکش) می‌نامند (فلسفی، مردم‌نگاری ... هریس، ۱۱۹). در شهرستان فیروزآباد فارس، «پالان» به نوعی توبره گفته می‌شود که در آن وسایل آشپزخانه را نگهداری یا حمل می‌کنند (ثابت‌قدم، مردم‌نگاری ... فیروزآباد، ۱۷۱).

 

خرید و فروش

معاملۀ پالان بیشتر نقدی است. در گذشته مزد دوخت کاملاً جنسی بود و خریداران به هنگام تهیۀ آن، پالان دست دوم را بهتر از پالان نو می‌دانستند، زیرا پالان نو ممکن بود به حیوان آسیب برساند و در بسیاری از موارد باعث زخمی شدن حیوان گردد (شاملو، ۲۴۵).

 

سرگرمیها

از بازیهای معروف مردم خراسان که به هنگام عید عموماً با آن خود را سرگرم می‌کردند، بازی «خرسوز، پالون‌سوز» یا «خر سبز، پالان سبز» بود (شکورزاده، عقاید ... ، ۱۰۷). در تهران قدیم خربازی یا خرسواری و یابوسواری از سرگرمیهای معمول در خیابان فردوسی بود. در روز بازی دهها خر همراه پالانهای دیدنی و افسار مزین به برنج، نقره و گل‌میخ نقره‌کوبی شده و زنگوله‌های ریسه‌ای و روپالانهای مخمل، شال، ترمه و اطلسِ تزیین‌شده و جز آنها به محل بازی می‌آمدند (نجمی، طهران، ۵۲۱؛ شهری، قند، ۳۷۳).

 

طب قدیم و جادودرمانی

گونه‌هایی از طب قدیم و توسل به جادو و دعا، ارتباطی کم‌وبیش با پالان دارد؛ ازجمله در تهران قدیم اگر کسی سخت لرز می‌کرد، هروقت لرزش شروع می‌شد، پالان الاغ سیاهی را می‌آوردند و روی رختخواب او می‌گذاشتند، به این نیت که لرز بیمار به الاغ منتقل شود (هدایت، ۵۶-۵۷؛ شاملو، ۲۴۶). در بعضی از نقاط شهرستان همدان در اتاق زائو پالان یا نعل اسب می‌گذارند تا آلْ بچه را نبرد (نعمتی، ۱۵۸). سابقاً در خراسان برای دفع ساس، طبق تشخیص خودشان یک ساس نر و یک ساس ماده پیدا می‌کردند، در قوطی کبریتی می‌گذاشتند و دور قوطی را با نخ محکم می‌بستند. آن‌گاه قوطی را سر چهارراه می‌بردند و آن‌قدر منتظر می‌ماندند تا الاغی از آنجا عبور کند. همین‌که الاغ می‌رسید، پشت سرش راه می‌افتادند و آهسته قوطی محتوی ساسها را بر پالان یا کفل او می‌گذاشتند و خطاب به ساسها می‌گفتند: «عقد شمارَه بستُم، بِرِن به امید خدا»، و به خانه یا محلی که ساسها را از آنجا گرفته بودند، برمی‌گشتند و بر این باور بودند که طولی نخواهد کشید که ساسها از آن محل دور خواهند شد (شکورزاده، همان، ۲۵۷).

در شهرستان شفت برای درمان بیماری یرقان، بیمار را درون پالان اسب می‌گذاشتند و چادر رنگی بر روی او می‌انداختند و حدود دو ساعت بیمار به همان حالت باقی می‌ماند. در این مدت کسی بیمار را صدا نمی‌کرد و پدر و مادر بیمار حق لمس بیمار را نداشتند. در غیر این صورت، بر این باور بودند که موجب فلج شدن بیمار می‌شود (مکاری و دیگران، ۱۹۹). گاهی پشت الاغ به وسیلۀ پالان زخم می‌شد كه در تهران قدیم برای درمان آن روی زخم، حنای ساییده می‌ریختند؛ اگر زخم آب انداخته بود، حنا و مازو می‌پاشیدند؛ اگر چرك كرده بود، موم و مازو می‌گذاشتند؛ اگر زخم پوست داده بود، بر روی آن كف دهان الاغ را می‌مالیدند؛ همچنین اگر پالان اول الاغ بود، پیش‌تر پشت الاغ را حنا و مازو می‌بستند (شهری، طهران، ۲ / ۳۲۱-۳۲۲).

 

باورها و اعتقادات

باورها و اعتقادات بسیاری دربارۀ پالان و پالان‌دوزی در میان مردم رواج دارد؛ ازجمله در استان زنجان پالان‌دوزها در روزهای قمردرعقرب کار نمی‌کنند، زیرا آن روز را نحس می‌دانند. آنان روز پنجشنبه را نیک و خوش‌یمن تلقی می‌کنند، ولی اگر اولین روز کاری پس از تعطیلات نوروز، به جمعه بیفتد، به سبب بدیمنی آن کار نمی‌کنند (رستمی، ۱۲۱). مردم ایل تول در منطقۀ تالش بر این باورند که اگر پالان‌دوز مقداری از کسب و درآمد خود را به افراد نیازمند بدهد، کار و کسب او رونق می‌گیرد و کساد نمی‌شود. افزون بر آن، باور دارند که اگرچه خیاط از پارچه می‌دزدد، پالان‌دوز این کار را نمی‌کند (سلیمی، «پندار ... »، ۱۹۵).

در باور مردم تهران قدیم و بیشتر نقاط ایران، دجال پالانی دارد که هرشب می‌دوزد و صبح پاره می‌شود (هدایت، ۱۷۸). در میان بختیاریها اگر داماد در شب زفاف نتواند کاری از پیش ببرد، چندین عمل انجام می‌دهند و در آخر پالانی را در پشت در اتاق حجله می‌اندازند (ارشادی، ۲۳۱). برخی بر این باورند که در آیین اسلام شغل پالان‌دوزی مکروه است (مشهدی، ۲۱۷).

در فارسان روایت می‌شود که روزی یکی از اهالی غول بیابانی را گرفته و با سوزن بزرگ یا جوال‌دوز او را مهار کرده بود. آن مرد پالان بر گُردۀ غول بیابانی گذاشته بود و مانند الاغی از او کار می‌کشید، بدون اینکه کسی از اهالی متوجه آن شود. روزی یکی از دوستان بی‌خبر از غول بودن الاغ، به طور امانت آن را از مرد روستایی می‌گیرد. در میان راه به سبب بوی بدی که از زیر پالان می‌آمد، پالان را از پشت الاغ برمی‌دارد و متوجه جوال‌دوزی می‌شود که بدن حیوان را زخم کرده و زخم آن چرکی شده است. آن‌گاه از روی ترحم جوال‌دوز را از پالان بیرون می‌آورد تا الاغ راحت شود. در همین زمان الاغ تبدیل به غول بیابانی می‌شود و فرار می‌کند. آن مرد وقتی نزد صاحب الاغ موضوع را مطرح می‌کند، صاحب الاغ ماجرا را از سیر تا پیاز تعریف می‌کند (ارشادی، ۵۰۵).

ساکنان شهرستان سراب بر این باورند که پیر پالان‌دوز شخص شریفی بوده وحتى امام زمان (ع) برای کار پالان‌دوزی نزد وی می‌آمده است (فلسفی، مردم‌نگاری ... سراب، ۱۷۳). در باور بسیاری از مردم مشهد پیر پالان‌دوز کرامات بسیاری داشته است، ازجمله سلام کردن پیر پالان‌دوز به امام رضا (ع) و شنیدن روضۀ منورۀ او، یا ملاقات وی با شیخ بهایی، که در این ملاقات شیخ بهایی به رسم پیشکش مقداری طلا و جواهر به پیر هدیه می‌دهد و ایشان با تبدیل مشتۀ پالان‌دوزی به طلا، به شیخ بهایی نشان می‌دهد که از سر بی‌رغبتی به دنیا به پالان‌دوزی مشغول است. همچنین داستانی وجود دارد که پیر پالان‌دوز دو عدد خرما را میان پالانها گم می‌کند و از سر دلسوزی و نگرانی از آزار و اذیت حیوان، تمامی پالانها را پاره می‌کند (مشهدی، ۲۲۱).

در مثلها و کنایات نیز اشاره‌هایی به پالان شده است، ازجمله: آدم نادان را داخل پالان خر گذاشتند، گفت: چرا پاهام بیرون است (ضرب‌المثل قشقایی) (ذوالفقاری، ۱ / ۲۰۵). از خر لخت پالان نمی‌توان برداشت (خضرایی، ۲۲۳). اول خر می‌خرند، بعد پالان را (دهگان، ۱۷۰). این خر نشد خر دیگر، پالون می‌سازیم رنگ دیگر (خضرایی، همانجا؛ عسکری، ۳ / ۶۵؛ امینی، فرهنگ، ۱ / ۷۲؛ شهری، طهران، ۳۲۲). پالان ترمه، خر را عوض نمی‌کند! (شاملو، ۲۴۶؛ انوری، فرهنگ بزرگ، ۲ / ۱۲۵۸؛ خضرایی، همانجا). پالانش کج شده «از دین برگشته است» (امینی، فرهنگ ... ، ۱ / ۱۳۰؛ خضرایی، ۲۲۴). پالانش كج است (كسی تغییر مذهب دهد یا زنی از طریق عفت و طهارت منحرف شود، می‌گویند؛ «فلانی پالانش كج است»، یعنی عقیده و اخلاقش فاسد شده است و از مجالست و مصاحبت با وی باید احتراز جست) (پرتوی، «ریشه ... »، ۱۲۳-۱۲۴، ریشه‌ها، ۲۸۲؛ بهمنیار، ۱۱۶؛ ذوالفقاری، ۱ / ۶۱۹؛ بقایی، ۱۲۷). پیزُر[پوشال] به پالان کسی گذاشتن (به قصد فریب، کسی را تجلیل و تبجیل کردن) (دهخدا، ۱ / ۴۹۷؛ انوری، فرهنگ امثال، ۱ / ۲۴۰؛ معین، فرهنگ). حالا كه تالان تالان است، صد تومان زیر (یا لای) پالان است (امینی، فرهنگ، ۱ / ۲۰۶؛ شاملو، ۲۴۷)؛ دربارۀ این مثل نقل است که جمعی از دزدان به خانۀ یکی از اهالی کاشان ریختند و اموال او را به تاراج بردند. مرد چون دید همۀ کالا و خواستۀ او به غارت رفته، صد تومان نقدینۀ خود را نیز که زیر پالان نهفته داشت، به دزدان نموده و گفت: حالا که تالان تالان است، صد تومان هم زیر پالان است (امینی، داستانها ... ، ۱۷۸؛ خضرایی، ۲۲۴؛ شکورزاده، دوازده ... ، ۴۰۹). خر سی شاهی، پالان دو زار (دوهزار ریال)! (شاملو، ۲۴۷؛ دهگان، ۱۷۰). خر همان خر است، پالانش عوض شده (شاملو، ۲۴۸؛ بقایی، ۲۱۷). زردوزها را خواستند، پالان‌دوزها هم راه افتادند، گفتند: ما هم اهل بخیه‌ایم؛ «در سلام نوروز سالی كه صاحبان مشاغل شرفیابی حضور سلطان یافتند، پالان‌دوزها هم همراه دیگر دوزندگان مثل خیاط و زردوز گردیدند. چون پرسیدند، گفتند: ما هم اهلِ بخیه‌ایم» (شهری، قند، ۴۱۲؛ شکورزاده، همان، ۵۹۸). هرکه دَر است، ما دالانیم، هرکه خَر است، ما پالانیم (شاملو، ۲۴۹؛ مرادی، ۱۱۶؛ شکورزاده، عقاید، ۵۶۳؛ بقایی، ۱۰۹).

در سروده‌های شاعران نیز اشارات فراوانی به پالان شده است، ازجمله: آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان، گرگ خر را در ربود (مولوی، ۲۰؛ بهمنیار، ۵۴)؛ خر از دکان پالانگر گریزد / چو بیند جوفروش از جای خیزد (نظامی، خسرو ... ، ۱۳۳).

 

تعبیر خواب

دیدن پالان در خواب، همان زن است: اگر بیند پالان داشت یا از شخصی به بها خرید، دلیل كه زن خواهد یا كنیزك خَرَد؛ اگر بیند پالان بر پشت داشت، دلیل كه مطیع و فرمانبردار زن شود و زن بر وی مستولی گردد؛ اگر بیند پالان از وی ضایع شد، دلیل است كه زن از وی جدا شود و یا طلاقش دهد؛ اگر دید پالان پاكیزۀ نو داشت، دلیل است كه زن مستور سازگاری بخواهد و از او خیر و منفعت یابد؛ اگر بیند پالان درشت و چركین داشت، دلیل است كه زنی ناسازگار بر وی مستولی گردد و از وی مضرت بیند (شاملو، ۲۴۵، ۲۴۶؛ حبیش، ۹۳؛ ظریف، ۱۶۹).

 

مآخذ

ادیب طوسی، محمدامین، فرهنگ لغات ادبی، تبریز، ۱۳۴۵ ش؛ ارشادی، عیدی‌محمد، فرهنگ بختیاری، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ امینی، امیرقلی، داستانهای امثال، اصفهان، ۱۳۵۱ ش؛ همو، فرهنگ عوام، اصفهان، ۱۳۵۰ ش؛ انوری، حسن، فرهنگ امثال سخن، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ همو، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، آسیای هفت‌سنگ، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ برآبادی، احمد و دیگران، مردم‌شناسی عزاداری ماه محرم در بیرجند، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ برهان قاطع؛ بقایی، ناصر، امثال فارسی در گویش كرمان، كرمان، ۱۳۷۰ ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، ۱۳۶۷ ش؛ پرتوی آملی، مهدی، «ریشۀ تاریخی امثال وحكم»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۶ ش، س ۱۶، شم‌ ۱۸۴-۱۸۵؛ همو، ریشه‌های تاریخی امثال و حكم، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ پوركریم، هوشنگ، «دهكدۀ سما»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۹ ش، شم‌ ۹۵؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تناولی، پرویز، جلهای عشایری و روستایی ایران ( آرایش اسب)، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ ثابت‌قدم، مژگان و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان استهبان (فارس)، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان فیروزآباد (فارس)، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ حسنی، حمیدرضا و دیگران، گزارش مردم‌نگاری شهرستان آشتیان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو و دیگران، گزارش مردم‌نگاری شهرستان فارسان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان دامغان، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان شاهرود، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان کردکوی، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ همو و فاطمه قلی‌پور، دانش مردم و فناوریهای بومی و سنتی در استان سمنان، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان کازرون، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رستمی، بهروز و دیگران، بررسی فناوریهای بومی و سنتی استان زنجان، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ رهجو، مریم و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان کوهبنان، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ رهو، روشنک و دیگران، فناوریهای بومی و سنتی استان کردستان، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ سادات اشکوری، کاظم، «دامداری و ویژگیهای آن در روستای سنبل‌آباد»، مردم‌شناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، ۱۳۵۶ ش، شم‌ ۳؛ سپهرفر، حسن، مردم‌نگاری شهرستان پیرانشهر، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان اردبیل، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان زنجان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ همو و سیروس علی‌اکبرزاده، مردم‌نگاری شهرستان مهاباد، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ همو و محرم عبدالله‌پور، مردم‌نگاری شهرستان خدابنده، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ سخاییان، ناهید و دیگران، بازنگری مردم‌نگاری شهرستان زنجان، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ سعیدیان، عبدالحسین، مردمان ایران، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ سلیمی مؤید، سلیم، «پندار، باور و اعتقادات ایل تول گیلان، نسلی بر جای مانده از دورۀ پیش از تاریخ در ارتفاعات تالش مركزی»، مجموعۀ مقالات دومین همایش فرهنگ و تمدن تالش، به کوشش محمدرضا خلعتبری، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ همو، فرهنگ مردم کوهپایۀ تالش مرکزی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ سیدی، مهدی، تاریخ شهر مشهد (ازآغاز تا مشروطه)، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۸۵ ش، حرف «پ»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، ۱۳۸۰ ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ همو، قند و نمك، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ صفی‌نژاد، جواد، «هنرهای از یاد رفته»، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۲ ش، س ۲، شم‌ ۶-۷؛ صوفی، مریم، فرهنگ فارسی معلم، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ ظریف، شهرام و کامبیز هادی‌پور، دایرةالمعارف تعبیر خـواب، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ عبـاسی، هـوشنگ و رقیـه محمدی واجارگاه، مردم‌نگاری شهرستان املش، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ ش؛ فلسفی‌میاب، علی و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان جلفا، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان سراب، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان هریس، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ همو و مریم ابوالفتحی، فناوریهای بومی و سنتی استان اردبیل، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ همان دو، مردم‌نگاری شهرستان اهر، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ قزوینی، ابوالحسن، فواید الصفویه، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ قصابیان، محمدرضا، تاریخ مشهد (از پیدایش تا آغاز دورۀ افشاریه)، مشهد، ۱۳۷۷ ش؛ کریمان، حسین، تهران در گذشته و حال، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مشهدی‌محمد، عباس، مشهد الرضا علیه‌السلام، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع (هم‌ )؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ مکاری، محمد، مردم‌نگاری شهرستان خواف، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ همو و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان شفت، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ موریه، جیمز، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش محمدعلی جمال‌زاده، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوام‌الدین خرمشاهی، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ همو، طهران عهد ناصری، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسین پژمان بختیاری، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ نعمتی، فریبا و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان همدان، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ وجدانی‌فر، نادر و دیگران، مردم‌نگاری شهرهای بزرگ: اردبیل، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ وولف، ه‌ . ا.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیم‌زاده، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۳۴ ش.

 

سلیم سلیمی مؤید

 

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 215
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست