responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 169

بقچه


نویسنده (ها) :
اصغر کریمی
آخرین بروز رسانی :
یکشنبه 8 دی 1398
تاریخچه مقاله

بُقْچه، یا بُغچه، بُخچه، پارچه‌ای به شکل مربع برای بسته‌بندی، حفظ و نگهداری یا حمل وسایل و لباس.
در گذشته بقچه ابزاری کاملاً ضروری برای تمام خانواده‌ها و قشرهای جامعۀ ایرانی بود. جنس آن از چلوار سفید ساده، چلوار گل‌دوزی‌شده با نقش‌ونگارهای رنگینِ گل و بوته و بلبل، پارچه‌های رنگی با حاشیه‌دوزیهای زیبا و ریشه‌های طلایی و به شکل سوزن‌دوزی‌شده، و یا پارچه‌های قلمکار، ابریشم، مخمل، تافته، ترمه و آستردار بود که به سلیقه، هنر، ثروت و منزلت اجتماعی دارندۀ آن وابسته بود. مردم معمولاً لباسها و پارچه‌ها را تا می‌کردند تا به شکل چهارگوش درآیند و آنها را به شکلی در داخل بقچه می‌گذاشتند که هریک از 4 ضلع آنها مقابل یکی از 4 زاویۀ بقچه قرار گیرد؛ آن‌گاه 4 گوشۀ بقچه را در راستای اقطار مربع روی هم می‌آوردند یا هر دو گوشۀ مقابل را به هم گره می‌زدند. بقچه را بیشتر در دست می‌گرفتند، یا زیر بغل می‌گذاشتند و گاهی هم حمایل می‌کردند؛ ازاین‌رو، بقچه از وسایل قابل حمل توسط انسان بود.
چادرشب گونه‌ای بقچه و بزرگ‌تر از اندازه‌های معمول است که برای پیچیدن رختخوابها به کار می‌رود. همچنین گونه‌ای از بقچه که ابعاد کوچک‌تری دارد، مخصوص نگهداری وسایل نماز (مهر و تسبیح) است که به جانماز معروف است.
به‌جز ایران در چند کشور آسیایی استفاده از بقچه رایج بوده است. ژاپن شناخته‌شده‌ترین سرزمینی است که مردم آن از دیرباز از بقچه‌ها به‌عنوان زنبیل و کیف استفاده می‌کرده‌اند. این مطلب در مقاله‌ای در فصلنامۀ فرهنگ مردم آمده است: «رسم بقچه و بسته‌بندی در پارچه‌های چارقد که در ایران هم مانند دیگر سرزمینهای خاوری، تاریخی بلند دارد و زمینۀ جلوۀ هنرهایی مانند زردوزی، گل‌دوزی و نقش‌اندازی روی پارچه است، رفته‌رفته [در ایران] از میان می‌رود. نسل نوبرآمده، به‌خصوص جوان شهرنشین، کسی را بقچه به دست روانۀ حمام ندیده است» (رجب‌زاده، 109).
شکل پارچه‌ای که ترکمنها به نام بقچه می‌شناسند، با بقچه‌های متداول در سرتاسر ایران فرق دارد. عروسان و زنان ترکمن لوازم خود، ازجمله آینه، شانه و دیگر لوازم ظریفشان را در درون کیسه‌ای به شکل جاقرآنی می‌ریزند. زنان خود آن را می‌بافند و می‌دوزند. آنها روی این کیسه را سوزن‌دوزی می‌کنند و به آن، بقچه یا «آینابقچه» (بقچۀ آینه) می‌گویند. برخی از بقچه‌ها مختص قاب قرآن کریم است و مزین به سوزن‌دوزیهای رنگارنگ و اشکال متقارن و هندسی است. بعضی از آنها فرش‌باف است و از لبه‌های آن منگوله‌هایی آویخته شده است و برخی نیز از جنس پارچۀ کتانی است؛ همگی آنها آستر دارند (نک‌ : معطوفی، 3 / 2145، 2257).
در گذشته مهم‌ترین کاربرد بقچه این بود که مردم وسایل حمام و پوشاک تمیز را در آن می‌گذاشتند و به حمام می‌رفتند. خانه‌های بدون حمام گذشته همه را مجبور می‌کرد تا برای استحمام به گرمابه‌های محله بروند. مردها با صدای بوق حمام، که بازبودن حمام را اعلام می‌کرد، عبا بر دوش و بقچه زیر بغل در تاریکی نیمه‌شب یا در گرگ‌ومیش صبحگاهی، راهی حمام می‌شدند. از وسایل حمام، بقچۀ محتوای لُنگ (ه‌ م) و دو قطیفۀ بزرگ و بقچۀ دیگری محتوی لباس تمیز بود که پس از استحمام پوشیده می‌شد (شاملو، حرف «الف»، دفتر دوم، 429؛ نیز نک‌ : نجمی، 210).
بقچۀ حمام متداول‌ترین و کارآمدترین نوع بقچه‌ها بود. بقچه‌های حمام زنها موقعیت اجتماعی، اقتصادی و هنری صاحب آن را مشخص می‌کرد؛ از این رو، زنهای هنرمند و باسلیقه تلاش می‌کردند که زیباترین پارچه‌ها را انتخاب کنند و با تزیین و سوزن‌دوزی آنها ظرافت و هنرمندی خود را به دیگران نشان بدهند (نک‌ : هاشم‌نیا، 51؛ جانب‌اللٰهی، 137؛ ارشادی، 119؛ هاشمی، 67؛ نیز نجمی، همانجا).
در بیشتر شهرها و روستاها، اصطلاح «بقچه‌حمومی» به معنی بقچه‌هایی که مردم جامه‌ها و وسایل خود را برای رفتن به گرمابه در آن می‌گذارند، رایج است (برای نمونه، نک‌ : ملک‌زاده، 33). «بقچه‌کش» نیز به کسی می‌گفتند که وظیفه‌اش بردن بقچۀ حمام مردم به گرمابه و بازگرداندن آن بود. معمولاً بقچه‌کشها را از میان مردانی برمی‌گزیدند که از اعتبار فردی و اجتماعی کمتری برخوردار بودند، زیرا بیشتر زنان بودند که بقچه‌شان را برای حمل به بقچه‌کشها می‌دادند. بقچه‌کشها افزون بر بقچه، دیگر وسایل مسی حمام را نیز حمل می‌کردند (همانجا).
بقچۀ حمام زنان متمول بیشتر از پارچه‌های گران‌بها و قلمکار بود. در سربینۀ حمام ابتدا یک احرامی پشمی یا مخملی پهن می‌کردند و سپس بقچۀ حمام را روی آن می‌گشودند (هاشم‌نیا، 51).
در سمنان رسم بر آن بود که زن آرایشگر یا بندانداز بقچۀ حمام زنان متمکن و اعیان را از منزلشان و بالعکس حمل می‌کرد (احمدپناهی، 266). در میبد یزد وسایل حمام مردانه را که متشکل از حوله، لنگ، لیف، کیسه، صابون و سنگ‌پا بود، در یک بقچه جا می‌دادند. جامعۀ میبد از دو قشر کاملاً متمایز «بزرگون» و «رعایا» تشکیل می‌شد که هم در سطح شهر، محله و خانه‌های مشخصی داشتند و هم در گورستان شهر، مکان معینی. مردان قشر بزرگون دو تکه بقچه از جنس قلمکار داشتند. آنها این دو را در سربینه روی پارچۀ چهارگوش کژی چهارخانه یا راه‌راه که بر روی سکوی سربینه گسترده شده بود، به شکل چلیپا در کنار هم پهن می‌کردند و موقع بیرون‌آمدن از حمام روی آن می‌نشستند تا تن خود را خشک کنند و لباس بپوشند. اما وسایل حمام زنانه بسیار مفصل و متنوع بود؛ ازجمله بقچۀ سوزنی از جنس مخمل یا نوعی ترمۀ معروف به «رضا ترکی» که یک روی آن آستر داشت و دورش نیز ریشه‌دار و سوزن‌دوزی‌شده بود. زنهای بزرگون معمولاً 3 بقچه داشتند: یکی مخصوص لباس؛ یکی برای لنگ و قطیفه؛ یکی هم ویژۀ دیگر وسایل. زنها همۀ اینها را داخل سینی می‌گذاشتند و یک نفر (کارگر حمامی یا کلفت خانه) آن را روی سر می‌گذاشت و به حمام می‌برد (جانب‌اللٰهی، همانجا).
در همدان «بخچه‌وردار» کسی است که لباس و وسایل حمام ارباب را حمل می‌کند. گهگاه این اصطلاح به طور کنایه برای آدم متملق نیز به کار می‌رود (گروسین، 62). یکی از وظایف شاگردحمامی در کومله، واقع در شرق گیلان، حمل‌ونقل بقچۀ افراد متمول است (با دریافت حق‌الزحمه) (شهاب، 95-96).
موضوع بقچۀ حمام و حمل آن توسط این و آن، نه‌تنها در موضوعات روزانه وجود داشته، بلکه سر از افسانه‌های مردم ایران نیز درآورده است که نظیر آن قصۀ «شاه و بقچه» است که شاه نه در لباس شاهی، بلکه در کسوت گدایی، برای ازدواج با دختری مجبور می‌شود تا 7 بار بقچۀ حمام او را به گرمابه برساند (درویشیان، 2 / 27-31).
در گذشته، پیش از مرسوم‌شدن ساک و چمدان، لباس و وسایل سفر نیز در بقچه پیچیده می‌شد (برای نمونه، نک‌ : آل‌احمد، 218). گاه فقرا عبای خود را به‌صورت بقچه درمی‌آوردند و وسایل شخصی خود را در آن قرار می‌دادند (الگار، 453).
نقش‌ونگارهای روی بقچه‌ها و حاشیه‌دوزیهای متنوع و زیبای آنها، همچنین نوع پارچه‌ها و مکانهای جغرافیایی بافت و شعاع توزیع آنها، توجه پژوهشگران عرصۀ هنر و صنایع دستی را به خود جلب کرده است (نک‌ : پوپ، 5 / 2475). پوپ به نوعی تُپه یا بَتشه اشاره می‌کند که در تهران تولید، و از آنجا به قزوین و دیگر شهرها صادر می‌شده است. تپه یا بتشه را صورتِ تغییریافتۀ واژۀ بقچه دانسته‌اند (همانجا).
در برخی از آثار سده‌های 7 و 8 ق، به واژۀ بقچه و کاربرد آن اشاره شده است. ابن‌بطوطه در سفرنامۀ خود در سدۀ 8 ق به بقشه (معرب بقچه) اشاره می‌کند (ص 618؛ نیز نک‌ : دوزی، 91، حاشیۀ 1). در دیوان البسۀ نظام‌الدین قاری در سدۀ 9 ق نیز به اصطلاحِ بقچه‌کش (به معنای فردی که بقچۀ کس دیگری را حمل می‌کند) اشاره شده است (نک‌ : ص 13). واژۀ بقچه‌کش که امروزه نیز در زبان فارسی رواج دارد، به طور کنایی به فرد متملق یا دیوث هم اطلاق می‌شود (بهشتی‌پور، 1 / 155). رایس که در سدۀ 6 ق / 13 م به ایران سفر کرده، نوشته است: از بقچه‌های ابریشمی برودری‌دوزی‌شدۀ آستردار برای پیچیدن لباسهای تمیز و بردن آنها به حمام، یا فرستادن هدیه در آنها استفاده می‌شود. در ایران هرگز از کاغذ ]برای پوشاندن و حمل کالا[ استفاده نمی‌شود، بلکه به جای آن از کیسه‌های گوناگون، دستمال و بقچه‌های ابریشمی و قمیص برودری‌دوزی‌شده که بسیار زیبا ست، بهره می‌جویند (ص 163).
بقچه به‌عنوان ابزار بازی در برخی از بازیها استفاده می‌شده است. به‌عنوان نمونه، در تهران قدیم نوعی بازی به نام «بغچه‌گردانک» وجود داشت. عده‌ای در حدود 40-50 نفر، دایره‌وار روبه‌روی هم می‌نشستند و یکی از بازیکنان به‌عنوان استاد بر حرکات آنها نظارت می‌کرد. استاد یکی از بازیکنان را برمی‌گزید و بقچه‌ای به دستش می‌داد. او باید در حالت دویدن، بقچه را در پشت سر یکی از افراد، بدون اینکه او متوجه شود، بر روی زمین می‌گذاشت و برای اغفال او به دویدن ادامه می‌داد. اگر فرد نشسته می‌فهمید، بقچه را برمی‌داشت و همان عمل را ادامه می‌داد و نفر اول بر جای او می‌نشست؛ اما اگر نمی‌فهمید که بقچه پشت سر او گذاشته شده است، باید حریف را به قراری که داشته‌اند، کول می‌کرد و چند دور به گرد این دایره سواری می‌داد (شهری، 4 / 119-120). در اصفهان نیز نوعی بازی به نام «بقچه‌گردانک» وجود داشته است. 10-20 نفر حلقه‌وار و به‌صورت چمباتمه گرد هم می‌نشستند و یکی از بازیکنان را به‌عنوان «شاطربچه» انتخاب می‌کردند و عبایی را تا کرده، در بقچه‌ای می‌پیچیدند. یکی از بازیکنان دایره آن را در دست می‌گرفت و شاطربچه هوشیار بر بالای سر او می‌ایستاد. هدف با چپ و راست کردن بقچه، اغفال و گمراه‌کردن شاطربچه و رساندن بقچه به نفر بعدی بود تا شاطربچه متوجه جهت نشود و نتواند بقچه را بگیرد. اگر او بقچه را می‌گرفت، نفر بازنده نقش شاطربچه را بازی می‌کرد. اصطلاح «بقچه‌گردانک» که برای نشان‌دادن سرگردانی کسی به کار می‌رود، از این بازی مأخوذ است (جناب، 120، 274-275).
در برخی از مثلهای مردم ایران، بقچه به کار رفته است که می‌توان به این موارد اشاره کرد: «هرچه دارم به بر دارم، به بقچه پوست خر دارم» (شاملو، حرف «آ»، دفتر دوم، 543؛ دهخدا، 185). روایت دیگر آن، چنین است: «هرچه دارم به بر دارم، توی بقچه دست خر دارم» (شکورزاده، 707). آذربایجانیها ضرب‌المثلی دارند به این مضمون: «آنچه در بقچه بود، پوشیده‌ام، آنچه در تاقچه بود، در شکمم هست»، و می‌گویند: «اگر به مهمان روی خوش نشان بدهی، تاقچه و بقچه را جست‌وجو می‌کند»؛ «تاقچه بقچه را گشتم»؛ «تاقچه و بقچه را ریخته است» (ذوالفقاری، 1 / 233، 354، 684). همچنین آذربایجانیها می‌گویند: «وقتی تاقچه باشد، بقچه نمی‌شود» (همو، 2 / 1835).
بیرجندیها می‌گویند: «آورده‌ام بقچۀ خود / که ببرم نرمۀ خود» (همو، 1 / 252). مردم زرقان فارس به حالت پرسش می‌گویند: «بگذارمت تو تاقچه، بدهمت باد بقچه؟» (همو، 1 / 535). دشتستانیها می‌گویند: «گل روی بقچه است» (همو، 2 / 1524). مشهدیها می‌گویند: «بچه میرود به کوچه، بقچه نمی‌رود به کوچه» (همو، 1 / 486). شکورزاده از زبان خراسانیها نقل می‌کند: «بقچۀ دو تا هوو را می‌شود پهلوی هم پهن کرد، بقچۀ دو تا جاری را نمی‌شود» (نک‌ : همو، 1 / 534). بختیاریها می‌گویند: «لر تا بقچه را دارد، در راه نمی‌آید» (همو، 2 / 1557). باز هم بختیاریها می‌گویند: «معلوم نیست بقچۀ ما سر الاغ کیست؟» (همو، 2 / 1687).
کردهای ایل کلهر می‌گویند: «مثل بقچۀ نامرتب است» (همو، 2 / 1603). تهرانیها هم می‌گویند: «بقچه‌اش را زیر بغلش گذاشتند» (همو، 1 / 534) که این عبارت کنایه از عذر کسی را خواستن و کسی را اخراج کردن است (نجفی، 1 / 166). در میان زنان نیز عبارت «طعنه‌هایت را بگذار لای بقچۀ قطیفه‌ات» در جواب کسی گفته می‌شود که با طعنه و کنایه صحبت می‌کند (انوری، 2 / 743).
در گذشته در تمام مراحل همسرگزینی، از نامزدی تا حمام‌زایمان، از بقچه برای اجرای مراسم و آیینها استفاده می‌شد. به‌عنوان نمونه، می‌توان به این موارد اشاره کرد: در میان تاتها و تالشها در غروب چهارشنبۀ آخر سال، عروس برای خانواده و خویشان نزدیک داماد، یک بقچه از انواع سبزیهای صحرایی می‌فرستد و آنها نیز طبق معمول در حد سلیقه و بضاعت خویش هدیه‌ای در بقچه می‌بندند و برای عروس می‌فرستند (عبدلی، 217).
بقچه در مراسم عقد نمود بیشتری دارد. مثلاً در سروستان شیراز، هنگام خواندن خطبۀ عقد یک پارچۀ سوزنی پهن می‌کنند، روی آن نمک می‌پاشند، بقچه‌ای سفید روی آن می‌اندازند و قرآن کریم و جانماز در جلو آن می‌گذارند. نیز دو کله‌قند در دو طرف آن قرار می‌دهند و لاله‌ای روشن هم در کنار جانماز قرار می‌دهند. آن‌گاه عروس را رو به قبله بر روی بقچه می‌نشانند. پس از خواندن خطبۀ عقد و بله‌گفتن عروس، او را از جا بلند می‌کنند و به نیت پسردارشدنش، پسربچه‌ای را به‌جایش می‌نشانند (همایونی، 532، 533).
در تهران، در یک جفت رختدان جهیزیۀ دختر، بقچه‌ای می‌گذاشتند که در آن یک حولۀ سفید به اندازۀ یک حولۀ دست‌ورو خشک‌کنی و 4 دستمال چلوار سفید که دورش را چرخ کرده‌ بودند، قرار داشت. جنس این بقچه زری، اطلس، مخمل، تافته یا ترمه بود. نیز اغلب بازیچه‌های دخترانی را که در 8 و 9سالگی به خانۀ بخت می‌فرستادند، در بقچه‌ای می‌پیچیدند و در رختدان جهازش می‌گذاشتند (کتیرایی، 193، 195).
در سروستان در ماه هشتم یا اوایل ماه نهم بارداری، مادرزن باید رختک (سیسمونی) نوزاد را آماده و پیشکش کند که آن را «رختک‌برون» می‌نامند. زمانی که مادرزن لباسهای مورد نیاز نوزاد را آماده کرد، در بقچه‌های جداگانه می‌پیچد و به خانۀ عروس می‌برد و در خانۀ عروس، بقچه‌ها را یکی‌یکی باز می‌کند و لباسها را به نمایش می‌گذارد (همایونی، 461).

مآخذ

آل‌احمد، جلال، نفرین زمین، تهران، 1348 ش؛
ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، دار صادر؛
احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛
ارشادی، عیدی‌محمد، فرهنگ بختیاری، تهران، 1388 ش؛
الگار، ح.، «عبا»، پوشاک در ایران‌زمین، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1382 ش؛
انوری، حسن و دیگران، فرهنگ امثال سخن، تهران، 1384 ش؛
بهشتی‌پور، مهدی، تاریخچۀ صنعت نساجی ایران، تهران، 1343 ش؛
پوپ، آرثر اُپهام، و ف. اکرمن، سیری در هنر ایران، به کوشش سیروس پرهام، تهران، 1387 ش؛
جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛
جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان ( الاصفهان)، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛
درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان (مهابادی)، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1378 ش؛
دوزی، ر. پ. آ. ، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، 1359 ش؛
دهخدا، علی‌اکبر، گزیدۀ امثال و حکم، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368 ش؛
ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛
رایس، ک. ک.، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1383 ش؛
رجب‌زاده، هاشم، «نمایشگاه بقچه‌های جهان»، فرهنگ مردم، تهران، 1382 ش، س 2، شم‌ 1؛
شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1361 ش؛
شکورزاده، ابراهیم، ده هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛
شهاب‌کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛
شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛
عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛
کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛
گروسین، هادی، واژه‌نامۀ همدانی، تهران، 1384 ش؛
معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛
ملک‌زاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، 1380 ش؛
نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛
نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356 ش؛
نظام‌الدین قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛
هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛
هاشمی، علیرضا، «آداب و رسوم ازدواج در همدان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1385 ش، س 1، شم‌ 1؛
همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش.

اصغر کریمی

اسم الکتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران المؤلف : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    الجزء : 2  صفحة : 169
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست