امانت
بازگردانده و گرو تحويل داده و زهرا از دستم رهانيده شد، اى رسول خدا! چقدر اين
آسمان نيلگون و زمين تيره، در نظرم زشت جلوه مىكند. راجع به اندوهم چه بگويم كه
هميشگى است و شبم كه به بيدارى مىگذرد، و غم از دلم رخت نمىبندد تا خداوند
خانهاى را كه تو در آن اقامت دارى، برايم برگزيند. غصهاى دارم جگر سوز و اندوهى
شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد، و تنها به خدا شكايت مىبرم.