responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سيرهى عالمانه و پندهاى حكيمانهى استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى المؤلف : تبريزى، جعفر    الجزء : 1  صفحة : 321

تلاش براى رفع حاجت برادر مؤمن‌ميرزاى تبريزى قدس سره و كمك به فقرا

مرحوم ميرزا قدس سره علاوه بر رسيدگى نيمه شب بر فقراى اطراف حرم، خود در فكر آن بود كه به طريقى بتواند خدمتى به آنان نمايد و از هر راه ممكن خودشان شخصاً اقدام مى‌كردند و بارها آن فقيه فقيد در داخل و خارج حرم، اگر فردى را نيمه شب مى‌ديدند كه در گوشه‌اى ايستاده يا هراسان است سؤال مى‌كردند چه شده، نيازى دارى؟! يكى از رانندگان خود تعريف مى‌كرد كه من كارم اين بود كه مسافران را به خارج از شهر قم در اطراف و اكناف مى‌رساندم و شب‌ها بر مى‌گشتم يك شب مسافرت طول كشيد و دو ساعت به اذان صبح مانده بود، به قم رسيدم. گفتم اگر بروم خانه بچّه‌هايم بيدار مى‌شوند، پس بهتر است به حرم رفته نماز بخوانم و نانى تهيه كنم و به خانه باز گردم وارد حرم شدم، لحظه‌اى در صحن حرم در گوشه‌اى نشستم تا خستگى را از تن خارج كنم. مشاهده كردم شيخى نورانى از درب زير ساعت وارد حرم شد و به سوى حوض حرم حركت كرد يك لحظه متوجه من شد، به طرف من آمد و گفت: جوان به چيزى احتياج دارى؟ درمانده كه نيستى، اگر چيزى احتياج دارى بگو؟ آن قدر اين مرد نورانى با محبت سخن مى‌گفت كه سخت بر دلم نشست! بلند شده، گفتم: آقا ممنون. خير آمدم زيارت و نماز بخوانم. مرحوم ميرزا قدس سره خنده مليحانه‌اى كرد و سر مبارك را پايين‌

اسم الکتاب : سيرهى عالمانه و پندهاى حكيمانهى استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى المؤلف : تبريزى، جعفر    الجزء : 1  صفحة : 321
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست