تدريج رخوت و سستى جايگزين آن شور و نشاط
اوليه مىشود.
اين بيمارى به تدريج در رگهاى امت رسوب مىكند. زيرا افراد جامعه
بشرى نقاط ضعف زيادى دارند، تابع هوى و هوس و شهوات و امورى هستند كه از نفس اماره
نشأت مىگيرد. اين نقطه ضعفها به تدريج از عمق وجود افراد به سوى سطح و رويه آن
حركت مىكند و از اين جاست كه حالت رخوت و فتور در امت آغاز مىشود. امت دچار
آفاتى مىشود كه در مرحله نخست يعنى مرحله تأسيس در اين سطح مبتلاى به آن نبوده
است. بعد از عبور از مرحله تأسيس نقاط ضعف بشرى و شيطانى شروع به رشد مىكند و
هواهاى نفسانى فعال شده و مىكوشد تا بر اوضاع سيطره يابد. اين مرضى است كه انسان
و امت از آن نجات نمىيابند و از سوى ديگر مرضى است كه به آن اندازه كه ارتباط به
بعد نفسى و ارادى وجود انسان دارد، مربوط به بُعد عقلى و مفاهيم نمىشود. اين مرض
ناشى از ابهام مفاهيم نيست. رسالت، پايهگذارى شده است و مفاهيم و آموزههاى آن
تثبيت شدهاند و ابهامى در آن وجود ندارد. اين بيمارى از نقاط ضعف روحى و نفسى
بخشى از افراد امت نشأت مىگيرد كه به تدريج سبب مىشود، امت استعدادى را كه در
ابتداى كار خويش و به هنگام حركت خود به سوى تأسيس امت و تمدنى كه مؤمن به آن بود،
داشت؛ از دست بدهد.