نوشت- امام (ع) از اين نقطه شروع مىكند.
در حالى كه اگر هدف ايشان بر پا كردن حكومت اسلامى به نحوى كه قائلين به تفسير دوم
مىگويند، مىبود ايشان بايد فارغ از اين كه بنى اميه مىخواهند ايشان را بكشند يا
نه، اقدام به حركت مىفرمود، در حالى كه چنان كه گفته شد، ايشان بعد از مواجهه با
فشار بنى اميه و پس از آن كه دانستند كه طواغيت به هر حال ايشان را خواهند كشت-
زيرا يا بيعت مىخواهند كه بيعت كند و يا او را به قتل مىرسانند- اقدام به حركت
فرمود. پس در برابر ايشان به جز دو گزينه وجود نداشت؛ يا مىبايست امت را رها كند
و به منطقهاى دور دست برود و بدل به يك انسان مجهول و ناشناخته شود كه اين بر
خلاف اصل مسؤوليت شرعى بود كه بر عهده هر انسانى نهاده شده است زيرا اين در واقع
ترجيح دادن سلامت خود بر سلامت امت است.
و يا مىبايست به اين شكل شهيد مىشد و هدف تاريخى خود را به انجام
مىرساند. شواهد ديگرى هم وجود دارد كه انسان مىتواند آنها را از مسير حركت امام
(ع) و از خلال كلمات آن حضرت استخراج كند و همه دلالت بر اين دارند- و يا لااقلّ
اين احتمال را در ذهن تقويت مىكند- كه امام حسين (ع) از ابتداى حركت از مدينه و
مكه اين حقيقت را كه اين حركت منجر به شهادت خواهد شد مد نظر داشته است و اين كه
اين قضيه، قضيه شهادت و قربانى شدن و جانفشانى در اين