الشريعة بحفظها و هى الدين، و النفس، والنسل والحق به بعضهم النسب والعرض ثم المال.[1]
39. از خواجه نصير طوسى (ره)
قضايايى كه در شرطيه خواندى
بدان اى منطقى رد است و مردود
رخ و زلفين يارم را نگاه كن
كه شمس طالع والليل موجود
40. عشقبازى به زبان صرفى ها
گشته ز مى عارض تو لاله زار
احمرر يحمرر إحمرار
ازمن ديوانه مكن اى پرى
إنفرر ينفرر إنفرار
يافته عشق من و تو در جهان
اشتهر يشتهر اشتهار
بر همه خوبان جهان مى كنى
افتخر يفتخر افتخار
41. حمد به زبان طلبه ها
جمله اتمهاى جهان پيش تو
افتقر يفتقر افتقار
كوه گناهان به بر لطف تو
اغتفر يغتفر اغتفار
جمله مجرّات[2] به نزد جلال
اقتصر يقتصر اقتصار
ذره منظور، تو پيدا نمود
اقتدر يقتدر اقتدار
[1] . همان/ 766
[2] . مجرّات: كهكشانها