به ناز داد سكونى كه وصف نتوان كرد
به عشوه طى لسانى كه شرح نتوان كرد
در اين مقاسمه اش نيز بود مصلحتى
كه مسكنت به گدا، سلطنت به سلطان داد
269 اشعار متفرقه
من كه ديوانه و مستم تن تنها ياهو
قدح شيشه به دستم تن تنها يا هو
به قمارخانه عشق اش همه را باختم
دل و دين رفت زدستم تن تنها يا هو
ذوقى:
ما كتاب بخت هفتاد و دو ملت خوانده ايم
خط غلط، معنا غلط، املاء غلط، انشاء غلط
شرير شيرازى:
مريضى كه از عشق تب مى كند
علاجش دو عناب لب مى كند
***
مناجات پايانى
يارب آن ساعت كه جان برلب رسد
چشم پژمرده به تاب و تب رسد
شربت شهد شهادت نوشيم
خلعت راه سعادت پوشيم
چون ندارم در دو عالم جز تو كس
هم تو مى باشى مرا فريادرس
پايان