responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد المؤلف : محسنى، شيخ محمد آصف    الجزء : 1  صفحة : 151

اوصيائى و لا فى صورة احد من شيعتهم.[1]

كسى كه مرا در خوابش ببيند محققاً مرا ديده است، زيرا شيطان به صورت من و هيچ يك از اوصياى من و شيعيان آنان ظاهر نمى‌شود.

دانشمند مشهور شيعه سيد مرتضى «ره» بر امثال اين حديث اعتراض فرموده كه خبر واحد ضعيفى است، از ضعيف‌ترين اخبار احاد كه اعتماد بر آن نشايد و سپس به تأويل آن پرداخته است‌[2].

به ايشان مى‌گوييم كه بلى اين خبر، با تعدد طرق و متنى كه در احاديث شيعه و سنى دارد بازهم خبر واحد است و شكى در آن نيست، ولى ضعيف نيست بلكه معتبر است، و تأويل شما هم باطل است.

مسئله فقهى‌

اگر كسى حضرت پيامبر اكرم (ص) يا يكى از امامان (عليهم السلام) را در خواب ببيند كه به او امر ميكند و يا از چيزى نهى مى‌كند، آيا امتثال فرمان استناد اين حديث واجب و يا حداقل مستحب مى شود؟ و اگر آن فرمان مخالف ظاهر شريعت باشد چه وظيفه داريم.

علامه حلى- ره- در جواب سيد مهنا فرموده است: حكمى كه‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 152

مخالف ظاهر شريعت باشد نبايد به آن توجه كرده و اگر موافق شريعت باشد بهتر- نه به صورت واجب- متابعت آن است، لان رؤيته (ص) فى المنام لا يعطى وجوب الاتباع فى المنام.[3]

شايد مراد از جمله اخير اين باشد كه ادله وجوب متابعت و اطاعت از معصوم (ع) منصرف به فرض بيدارى مكلف و حيات معصوم ميباشد.

حميرى در قرب الاسناد از امام رضا (ع) نقل مى‌كند كه به راوى فرمود: پدرم ديشب نزد من بود، گفتم پدرت؟ فرمود پدرم! گفتم پدرت؟ فرمود در خواب، همانا جعفر (در خواب) پيش پدرم مى‌آمد و مى‌فرمود پسر جانم فلان كار را بكن و چنان و چنين كن.

راوى مى‌گويد: روزى بعد از اين صحبت بر آن حضرت وارد شدم فرمود: خواب و بيدارى ما يكى است.[4] ظاهراً مراد اين است كه آنچه را امام (ع) در خواب مى‌بيند صحيح است نه اينكه خواب و بيدارى امام هيچ فرقى ندارد و حتى امام در حال خواب هم مكلف باشد. مسلماً خواب و بيدارى در همه انسان‌ها متضاد است.

در پايان قابل توجه است كه خواب ديدن حضرت پيامبر (ص) يا

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 153

امامى از امامان (عليهم السلام)، كه طاعتى را انجام ميدهد، يا امر به آن مى‌فرمايد و يا نهى از معصيتى ميكند، يا قبح آن را بيان مى‌دارد و يا گنهكارى را سرزنش مى‌نمايد، مفيد قطع نيست، ولى شيخ مفيد (ره) ميگويد: اينگونه خوابها موجب قطع و يقين به صحيح بودن آنها مى‌شود.

اگر براى شيخ مفيد (ره) يقين حاصل شود، ايرادى بر ايشان نيست، غرض فقير اينكه طبق معمول قطع به صحت آن پيدا نمى‌شود.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 154

فصل يازدهم: تخليه روح از بدن‌

آيا ممكن است كسى به اراده خود روح خود را از بدنش خارج نمايد؟ و به عبارت دقيق‌تر روح مى‌تواند، به اختيار خود، ارتباط و علاقه خود را از بدنش، به طور موقت، قطع نمايد؟ و به تعبير ديگر همانگونه كه انسان قدرت خودكشى را دارد، آيا قدرت ميراندن اختيارى موقتى خود را نيز دارد يا نه؟

حكاياتى در اين زمينه وجود دارد كه چنين كارى، صورت گرفته و واقعيت دارد.

امكان اين عمل از نظر عقلى محل بحث است زيرا اگر تصرف و تدبير بدن را براى نفس ذاتى او بدانيم، تخليه روح يكنوع تعطيل در نفس است كه، صاحب اسفار، مكرراً به استحاله و امتناع آن تصريح كرده است. ولى آنچه كه صاحب اسفار و ديگران در اين مورد گفته‌اند ثابت نيست و از نظر شرعى سؤال اين است كه آيا اين عمل جايز است يا نه؟ و در فرض وقوع- چه به نحو جايز و چه به نحو حرام- آيا احكام مرده بالعموم يا در موارد خاص بر او مرتب ميشود يا نه؟

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 155

سؤالات متعددى به وجود مى‌آيد كه تفصيل آنها در اين جا ميسور نيست، و شايد به پاره‌اى از آن سؤالات در آينده اشاره‌اى شود، و در كتاب الفقه و مسايل طيبة نيز در نظير و شبيه مفروض مقام، بحثى شده است.

به هر حال براى تصديق به وقوع اين كار محتاج به شواهد ديگرى هستيم و از ذكر مجرد چند حكايت براى همه كس اطمينان حاصل نمى‌شود، و اگر براى كسى اطمينان حاصل شود براى ديگران الزامى نيست.

و على كل، آنچه در آن ترديدى وجود ندارد، اين است كه، تخليه مذكور براى هركس ميسر نيست، و اين امر وجدانى مى‌باشد، بلكه مخصوص به افراد معينى است كه در اثر تزكيه باطن و رياضت نفس و يا طرق ديگر زمينه آن را در وجود خود آماده نموده باشند.

بلى از نظر طب اگر جدايى روح از پنج دقيقه بيشتر باشد و خون از قلب به مغز نرسد ديگر زمينه‌اى براى تجديد رابطه روح به بدن باقى نمى‌ماند تفصيل اين بحث در كتاب «الفقه و مسايل طبية» اين جانب مذكور است.

ولى همانگونه كه در اول اين كتاب گفتيم تكذيب مدعيان تخليه روح بسيار مشكل است و ما نمى‌توانيم همه مدعيان را دروغگو بدانيم، زيرا بعضى از آنان بسيار متدين و عالى مقام هستند.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 156

فصل دوازدهم: انقطاع دائمى روح از بدن‌

شكى نيست كه مرگ به انقطاع نهايى روح از بدن تحقق مى‌يابد، ولى در اينكه سبب طبيعى انقطاع و جدا شدن دايمى روح از بدن چيست؟ پزشكان قديم و جديد اختلاف نظر دارند.

علم پزشكى پيشين سبب آن را ايستادن قلب از حركت و ضربان آن مى‌دانستند، ولى پزشكان جديد سبب آن را بازماندن مغز از فعاليت مى‌دانند.

و چون ما اين بحث را در كتاب ديگر خود (الفقه و مسائل طبية) به تفصيل تحرير داشته‌ايم از تكرار آن در اينجا خوددارى ميكنيم و طالبان تحقيق به آن كتاب مراجعه كنند. و مختصر اينكه در احكام شرعى موت و حيات، احتياط واجب احراز هر دو سبب است. مگر اينكه در آينده قول دوم شواهد روشن‌ترى پيدا كند.

بهرحال در حال موت، خوب و بيهوشى، روح از تدبير بدن منصرف ميشود ولى مراتب اين انصراف و تعلق روحى متفاوت و مختلف است. در خواب و بيهوشى ضربان قلب و تنفس، مثلًا ادامه‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 157

دارد، ولى در موت چنين نيست، و تحقيق آن تا حدى در علم طب جديد مذكور است.

مرگ افراد انسان و حتى حيوانات، حسى و مشهود است، مع الوصف كلّيت حكم بموت زنده جانها، امر حسى نيست، و طريق اثبات آن تعبد شرعى و حكم عقل است.

بعضى از سه ناحيه بر عموميت و كليّت مرگ زنده جانها استدلال كرده‌اند:[5]

1- از ناحيه علت غائى:

نفس ناطقه در پى كمال و بى‌نيازى، و تجرد از بدن طبيعى و قواى بدنى و اتصال حقيقى به عالم قدس است وقتى كه كامل و بى‌نياز و متصل بعالم قدس شد قهراً مركب (بدن) و آلات را ترك ميكند، و تدبير و علاقه عقلى از بدن طبيعى از بين مى‌رود و موت بدن تحقق مى‌يابد.[6]

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 158

(ميگويم) گاهى غرض و غايت تحقق پيدا نمى‌كند ولى استكمال، بعللى بحد توقف مى‌رسد، و لذا باز هم روح با ناكامى بدن را ترك مى‌كند، مثل تاجرى كه براى خريد مال به سفر مى‌رود پس از خريد مال و يا مفقود شدن سرمايه و يا عدم امكان خريد، ديگر هدفى براى مكث او باقى نمى‌ماند.

و قهراً با شوق يا ناراحتى بوطن خود برمى‌گردد. نوع اول (برگشت با كاميابى) را در شعر حافظ چنين مى‌خوانيم:

خرّم آن روز كزين منزل ويران بروم‌

راحت جان طلبم وز پى جانان بروم‌

به هوادارى از او ذره‌صفت رقص‌كنان‌

تا بسر منزل خورشيد درخشان بروم‌

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت‌

رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم‌

و به مولاى متقيان (ع) نسبت داده شده است كه در موقع ضربت ابن ملجم فرمود:

فزت برب الكعبة.

مرا كه مسكن حور است منزل و مأوى‌

چرا به كوى خراباتيان بود وطنم‌

حجاب چهره جان مى‌شود غبار تنم‌

خوشا دمى كه از اين چهره پرده برفكنم‌

چنين قفس نه سزاى چو من خوش‌الحانيست‌

روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 159

2- از ناحيه علت مادى:

بدن انسان مركب از اضداد است و هرچيزى كه از اضداد مركب شود منحل و پاشيده ميشود بنابراين تركب بدن قابل دوام نيست.

جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو

گفتا چه كنم خانه فرو مى‌آيد[7]

3- از ناحيه علت فاعلى قريب:

مدبر بدن حيوان قواى جسمانى اوست، و قواى جسمانى از نظر تأثير و تأثر متناهى است بنابراين بدن نيز در بقاى خود متناهى و غير دائمى خواهد بود.

4- از ناحيه علت فاعلى بعيد:

علاقه روح به بدن ذاتى نيست و حتى ممكن است روح بنا به تجرد يا استقلال ابتدائى خود از تعلق به بدن نفرت و كراهت داشته باشد و تنها به اراده واجب الوجود قهار به بدن علاقه ميگيرد وقتى‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 160

اراده حق به بقاى اين علاقه، به مقتضاى اصل كلى «كل نفس ذائقة الموت» و اصل «كل من عليها فان»، تعلق نگيرد، مرگ قطعى ميشود و تخلف معلول از علت محال است.

بلى ميشود بر اين استدلال خرده گرفت كه بعضى از مقدمات آن نقلى است نه عقلى، ولى اگر بناى خرده گيرى و تدقيق باشد بر وجوده سه‌گانه قبلى نيز اعتراض وارد مى‌آيد.

و اما علامت مرگ، حسب احاديث معتبره در فرض شك، تغيير بدن است، و علامت حيات مولود، يكى حركت آشكار و ديگرى استهلال و بيرون آمدن صداى اوست.

و براى تحقق اين بحث به فصل يازدهم مسأله نوزدهم كتاب «الفقه و مسائل طبية» مراجعه شود و نيز به جزء چهارم «جواهر» و جزء دوم «وسائل الشيعة».

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 161

فصل سيزدهم: خواص روح انسانى‌

متكلمين و حكماء براى انسان خواصى را بيان داشته‌اند كه بطور خلاصه به آنها اشاره مى‌شود:

1- نطق و بيان براى تفهيم و تفهم كه باعث ترقى انسان شده است، و شكى نيست كه صحبت كردن آسان‌تر و مفيدتر از اشاره و كتابت است.

قال الله تعالى: الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان.

ولى احتمال دارد ادعا شود كه نطق اختصاصى به انسان ندارد، بلكه كتبى كه درباره حيوانات تأليف شده از صحبت حيوانات خبر ميدهد، و به حكايت قرآن مجيد، سليمان ميگويد بما منطق طير (صحبت پرندگان) تعليم داده شده است، و نيز در قرآن از صحبت مورچه‌ها و هدهد خبر داده شده است.

روز قيامت پوستهاى بدن آدمى چنين مى‌گويد: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ»

خدائيكه هرچيز را به نطق آورده، ما را نيز به نطق آورده است.

ولى بهرحال نطق حيوانات با نطق انسان از نظر كميت و

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 162

كيفيت قابل مقايسه نيست. و آيات را مى‌شود بنحوى توجيه نمود.

2- توانائى انسان بر صنايع عجيبه علميه به كمك قوه متخيله و قوه واهمه خود، و اگر اين قوا را نپذيريم ميگوئيم بوسيله فكر خود كه باعث ترقى زندگانى شده است.

بر اختصاص اين امر نيز ايراد گرفته شده است كه تتبع و بررسى دانشمندان امروزى كارهاى دقيق و متحير العقول پاره‌اى از حيوانات را به اثبات رسانيده است، مشهورتر از همه عملكرد زنبور عسل، مورچه و موريانه و غيره ميباشد و درباره گربه و موش نيز داستانهاى جالبى وجود دارد.

جواب ابو على سينا در اين مورد اين است كه اين ريزه كارى‌هاى عجيب از روى قياس و استنباط نيست، بلكه به الهام و تسخير است، و دليل عمده آن اين است كه اين اعمال هميشه و به يك شكل و يك نحو صورت ميگيرد و هيچ تغييرى در آنها وارد نمى‌آيد و اگر از روى اراده و فكر خود آنها مى‌بود حتماً به اقسام مختلف صورت مى‌گرفت چنانچه در انسان چنين است.

بايد تذكر داد كه افعال حيوانات غالباً شكل يكنواختى دارند ولى گاهى اشكال مختلفى پيدا مى‌كند.

3- حالات انفعالى، مانند تعجب، خنده، ناراحتى، گريه، خجالت و شرمندگى كه هركدام از خود سببى دارد.

4- از لازمه شركت و تعاون اجتماعى اين است كه افراد بر انجام بعضى از كارها و ترك بعضى ديگر واداشته مى‌شوند و اين‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 163

موضوع از اوايل عمر در ذهن آنان نفوذ و سپس به اعتقاد راسخ مبدل ميگردد كه حسن و قبح ناميده ميشود و مخصوص انسان است.

اما اينكه شير درنده كه مورد تعليم قرار گرفته مالك خود را نمى‌درد و نمى‌خورد و يا بعضى از اسبها بر مادر خود نمى‌جهند، و امثال آن، نه از اعتقاد در نفس است كه بسبب پديد آمدن هيئت نفسانى ديگرى است.!؟

5- 6- ترس و اميد، از ضرر و نفع مظنون در آينده در انسان، ولى حيوانات ترس و اميد را در حال پيدا ميكنند نه به گمان وقوع آن در آينده، مانند نقل سريع مورچه غذاى خود را به داخل لانه خود به خيال مزاحم و يا نزول باران. قال فى الاسفار: و بالجملة ان الافعال الحكمية و العقلية انما تصدر من الانسان من جهة نفسه الشخصية و من سائر الحيوانات من جهة عقلها النوعية تدبيرا كليا.

7- يادآورى وقايع گذشته، ولى پاره‌اى از حكايت‌ها نشان‌گر وجود اين حالت در بعضى از حيوانات نيز مى‌باشد.

8- تفكر در اينكه فلان كار در آينده در فلان وقت سزاوار است و در فلان وقت سزاوار نيست.

و اما الحيوانات الاخرى فليس لها ذلك، و انما لها من الاعدادات ما يكون على ضرب واحد مطبوع فيها وافقت عاقبتها او خالفت.

9- اخص خواص انسان تصور معانى كلى مجرد از ماده، و راه يابى بسوى مجهول تصورى و تصديقى است. و از اين هم خصوصى‌تر

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 164

اتصال نفوس انسانى به جهان الهى است، بنحويكه از ذات خود فانى و به بقاى حق باقى مى‌ماند و حينئذ يكون الحق سمعه و رجله و هناك التخلق باخلاق الله تعالى.

در اين باب به نظر اينجانب سه ايراد وجود دارد.

اول اينكه، انسان هنوز از تمام حالات باطن جميع انواع حيوانات، بحرى و هوائى و زمينى و زير زمينى، اطلاع كافى و كامل ندارد، بنابراين نمى‌توان درباره نفى كامل اين خواص از آنها بطور جزمى سخن گفت، و لذا بعضى از دانشمندان گذشته و معاصر نيز در اين مورد ترديد و يا مخالفت نموده‌اند ولى بهرحال امور مذكور در انسان، نسبت به حيوانات، به شكل قوى‌تر و وسيع‌تر وجود دارد.

دوم اينكه، هيچ دليل در نفى اين خواص، حتى به مرتبه متوسط آن از ملائكه و جن، وجود ندارد، و وجود ملائكه و جن براى مسلمانان قابل انكار نيست.

سوم اينكه، هيچ دليلى وجود ندارد كه در كهكشان ما، تا چه رسد به ميليونها كهكشان ديگر، انواع ديگر از صاحبان عقل بجز انسان، جن و ملك وجود نداشته باشند كه حتى اين خواص در آنان از خواص انسان كاملتر نباشد، بلى بايد با احتياط سخن گفت، و ما در يك قفس كوچك از جهان پهناور طبيعى قرار داريم كه معلوم نيست به چند قرن ديگر براى مسير علمى در يافتن آشنائى نسبى به كهكشان‌هاى آن احتياج داريم. بلى ذكر كنندگان خواص فوق تنها نظر به حيوانات شناخته شده عصر خود داشته‌اند كه استقراى بسيار ناقصى مى‌باشد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 165

فصل چهاردهم: حالات محتضر

در اين فصل امور چندى مورد بحث قرار مى‌گيرد:

(أول)- وحشت از مرگ و اينكه چرا از مرگ بيزاريم؟

تنفر غالب ارواح از مرگ و جدا شدن از بدن ناشى از اسباب زير است:

1- حب ذات، فطرى است، و مرگ به نظر غير كامل الايمان نابودى پنداشت ميشود كه قهراً منفور است.

2- علاقه روح به بدن و زندگانى مادى و اموال.

3- علاقه به همسر و فرزندان و امثال آنها[8]

4- تصور بدبختى اولاد كوچك در فرض مردن شخص.

5- ترس از عذاب به خاطر گناهان كه قرآن به آن اشاره فرموده است.[9]

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 166

6- شوق به مزيد طاعات به منظور مزيد درجات و تقرب بحق جلّ و علا.

(دوم)- نازع و متوفى روح.

نزع روح و توفى آن به امر خداوند توسط ملائكه‌اى كه سرپرست آنان، عزرائيل، ملك الموت است صورت مى‌گيرد، و لذا در قرآن مجيد توفى ارواح گاهى بخداوند و گاهى به ملك الموت و گاهى به ملائكه نسبت داده شده است. و از نظر عقل و عرف استناد معلول به علت قريب، متوسط و بعيد صحيح مى‌باشد چنانچه ميگويند دست زيد را قانون يا مدعى بريد. دست زيد را قاضى بريد، دست زيد را جلاد بريد كه همه اين نسبتها صحيح است.

بلى برقرارى علاقه روح و قطع آن (زنده كردن جنين و ميراندن انسان) هردو توسط ملايكه بحول و قوه و فرمان خداوند صورت مى‌گيرد كه اولى- در غير حضرت عيسى (ع)- از احاديث و دومى از آيات قرآن مجيد استفاده ميشود، البته عقل نيازى به اين وساطت نمى‌بيند و خداوند مختار بر هر چيز قادر است‌[10] ولى حكمت بالغه او، روى مصلحتى كه براى ما مجهول است در بسيارى از موارد ملائكه مخلوق و مقهور خود را، واسطه قرار داده است.

(سوم)- عذاب روح بد در موقع مردن و احتضار.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 167

1- در حال گرفتن جان و قبض روح فرشته‌ها به اشخاص محتضرى كه بر خود ستم كرده‌اند و معصيت كاراند ميگويند: فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً ...

شما در چه حالى (از امر دين خود) بوديد؟ جواب دهند ما در روى زمين زير فشار زورگويان بوديم (و به دين خود عمل نتوانستيم) ملائكه گويند آيا زمين خدا وسيع و پهناور نبود كه در آن هجرت مى‌كرديد؟ جايگاه آنان جهنم است مگر مردان و زنان و اطفال مستضعف كه چاره‌اى نداشتند و راه به جايى نمى‌بردند كه شايد خداوند از آنان بگذرد.

2- وَ لَوْ تَرى‌ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ.

و اگر بينى كه ملائكه وقتى كفار را قبض روح مى‌كنند در حاليكه به روها و پشتهاى آنان ميزنند و ميگويند بچشيد عذاب حريق را.

3- فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ.

4- وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ.

بحق سكرات موت آمد، كه تو از آن كناره مى‌گرفتى.

طبرسى (ره) سكرة الموت را به شدايد و سختيهاى مرگ تفسير نموده است.

سيد رضى (ره) ميگويد: مراد كربت و غمى است كه محتضر را

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 168

به گونه‌اى فرو مى‌برد كه تمييز و تعقل خود را از دست مى‌دهد و خداوند آن را به مستى شراب تشبيه فرموده است لكن مستى شراب راحت‌آور و مستى مرگ دردناك است!!

5- رَبِّ ارْجِعُونِ‌ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ.

6- لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى‌ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ.

در موقع مردن مى‌خواهند دوباره، براى عمل صالح برگردند و اجل شان به تأخير بيفتد كه قبول نمى‌شود.

7- يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.

اى نفس با اطمينان بسوى پروردگارت برگرد در حاليكه (تو از خدا) راضى هستى و خدا از تو راضى ميباشد.

ارتباط اين آيه با مقام مورد بحث اين است كه اين خطاب در وقت مردن ميرسد نه در موقع بعث در قيامت و احتمال دوم مرجوع است.

8- حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ.

دروغگويان بر خدا و تكذيب كنندگان به آيات او در موقع مردن، در جواب ملائكه، ميگويند (معبودهاى ما) از ما گم شدند و بر كفر خود گواهى ميدهند.

9- الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‌ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌ ... الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 169

طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

ستمگران بر خود، در موقع مردن به ملائكه (به دروغ) ميگويند ما كار بدى نكرده‌ايم در جواب آنان گفته ميشود بلى (بدى كرده‌ايد) خداوند به آنچه كه انجام داده‌ايد دانا ميباشد.

ملائكه به پاكيزگان (محتضر) ميگويند سلام بر شما باد داخل بهشت شويد.

10- وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً.

هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به عيسى ايمان بياورد قبل از مردنش، چون در آن موقع حقايق تا حدى روشن ميشود و محتضرين اهل كتاب به عيسى (ع) ايمان مى‌آورند. ولى اگر ضمير در كلمه موته به عيسى برگردد آيه از محل بحث خارج مى‌گردد.

و اگر ضمير (به) به حضرت ختمى مرتبت برگردد، كه در پاره‌اى از احاديث ضعيف السند وارد شده است، معنى اين ميشود كه، اهل كتاب قبل از مردن‌شان به آنحضرت (ص) ايمان مى‌آورند ولى اين معنى مخالف ظاهر قرآن مجيد است، مگر اينكه مراد اين باشد كه همين حكم ثابت در حق عيسى (ع) و اهل كتاب در حق آنحضرت (ع) نيز جارى مى‌شود.

11- هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقلم ميكند كه جبرئيل (در شب معراج) به آنحضرت (ص) عرض كرد اين ملك الموت است كه مشغول قبض ارواح است ... (ملك الموت گفت) ... و هيچ خانه‌اى‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 170

نيست مگر اينكه من در هر روز پنج مرتبه (ظاهراً مراد اوقات نماز است) داخل آن مى‌شوم، وقتى اهل خانه‌اى بر مرده خود گريه كنند، ميگويم بر او گريه نكنيد من باز بسوى شما مى‌آيم تا يكى از شما باقى نماند، رسول اكرم (ص) فرمود مرگ مصيبت بزرگى است، جبرئيل عرض كرد ما بعد مرگ سخت‌تر و بزرگتر از خود مرگ است.[11]

12- در روايت ضعيف السند كافى از امام صادق (ع) نقل شده است كه هيچ محتضرى نيست مگر اينكه ابليس يكى از شياطين خود را موظف كرده است كه او را به كفر امر كند و او را به صحت دين به شك اندازد تا نفس او بيرون رود، اما كسى كه مؤمن باشد شيطان بر او تسلطى ندارد.[12]

13- امام باقر (ع) در حديث يزيد كناسى (به نقل كافى) مى‌فرمايد ... مرد مرده‌اى؛ كه موى سر و ريش او سفيد بود، در حالى كه خاك‌ها را از سر خود پاك مى‌كرد از قبر بيرون آمده با ترس به طرف آسمان نگاه مى‌كرد و به آنانى كه دعا كرده بودند كه او زنده شود، گفت چرا بر قبر من ايستاده‌ايد؟ گفتند ما تو را خواستيم تا از تو بپرسيم كه مرگ را چگونه يابيدى؟ او گفت نود و نه سال شده است كه در قبرم بوده‌ام و تا كنون درد مرگ و اندوه آن از وجودم بيرون نرفته است، و تلخى مزه آن از حلق من خارج نشده است ...

لما سمعت الصيحة

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 171

(اخرج) اجتمعت تربة عظمى الى روحى فبقيت فيه فخرجت شاخصا بصرى مهطعا الى صوت الداعى، فابيض لذلك رأسى و لحيتى.[13]

خلاصه معانى آيات و احاديث در اين موضوع اينكه:

محتضر مؤمن به نحوى بشارت خداوند را توسط ملائكه دريافت مى‌كند، و كفار احساس ذلت و سختى مى‌كنند و حتى درد كتك كارى را احساس مى‌نمايند.

به هر حال از آيات و احاديث گذشته و غير منقوله، هرچند كه اسناد اكثر احاديث معتبر نيست، بدست مى‌آيد كه اوضاع محتضرين و انسانهاى در حال مردن عادى نيست بلكه جمعى خوشحال و ديگران در رنج، درد و غصه‌اند.

حتى جاهل قاصر و يا طبقه متوسط كه به قول شيخ مفيد «ره» در قبر و برزخ مهمل گذاشته مى‌شوند از اهوال قبض روح و ديدن ملائكه ناراحتى خواهند داشت، البته مراد از ناراحتى غير از ناراحتى فيزيكى بيمارى است. خداوند در آن حالت بر همه ما رحم بفرمايد. اللهم انى اعود بك من سكرات الموت.

(چهارم)- مؤمنين محتضر، رسول خدا و ائمه را مى‌بينند.

به استناد چندين روايت به مؤمنين محتضر در موقع مردن‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 172

بشارت داده مى‌شود و از ترسى كه دارند ايمن ميگردند و بسوى رسول الله و على و حسنين (عليهم السلام) نظر مى‌كنند، و در بعضى احاديث ذكر شده كه رسول الله (ص) و ائمه و فاطمه- سلام الله عليهم- براى بعضى تمثل پيدا مى‌كنند.

به هر حال روايات ديدن محتضر بعضى از ائمه (عليهم السلام) را (خصوصاً ديدن حضرت على (ع)) زياد است‌[14] و رد كردن همه احاديث، به علت ضعف سند اكثر آنها، بسيار مشكل است، زيرا ملاحظه مجموع آنها موجب اطمينان به مدلول متفق عليه آنها مى‌شود.

ما اين موضوع را چون در جلد سوم صراط الحق (اولين تأليف دوره جوانى فقير در نجف اشرف) مفصلًا بيان داشته‌ايم از تكرار آن در اينجا خوددارى نموده و تنها يك حديث را ذكر مى‌كنيم.

شيخ كلينى ره، در كافى بسند صحيح، از ابن مسكان، از عبد الرحيم قصير (كه وثاقت او ثابت نشده) نقل مى‌كند كه به امام باقر (ع) گفتم كه صالح بن ميثم از عباية الاسدى، حديث كرد مرا كه از على (ع) شنيده است كه ميفرمود: بخدا قسم دشمن نمى‌دارد مرا بنده‌اى كه بر بغض من بميرد، مگر اينكه مرا وقت مردن خود مى‌بيند كه اين ديدن براى او بد تمام مى‌شود. و هيچ كس مرا دوست ندارد كه بر محبت من بميرد مگر اينكه در موقع مرگش مرا ببيند كه خشنود خواهد شد. حضرت باقر (ع) به عبد الرحيم فرمود: بلى (چنين است)

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 173

در حالى كه رسول خدا (ص) به طرف راست (محتضر) است.[15]

(پنجم)- درحديث صحيح ابى بصير از امام صادق (ع) در كتاب كافى نقل شده است: وقتى روح (يا حيات) به حلق رسيد جايگاه خود را در بهشت مى‌بيند و به ملائكه مى‌گويد مرا برگردانيد تا آنچه را كه ديده‌ام به اهل خود خبر دهم، در جواب او گفته مى‌شود كه راهى براى اين كار ندارى.[16]

(ششم)- يك سئوال مهم:

خوانديم كه انسان از ملائكه مى‌خواهد كه او را براى عمل صالح و يا براى خبر دادن مقام خود، برگردانند كه جواب رد مى‌شنود، و نيز خوانديم كه ملائكه كفار را كتك مى‌زنند و ... سئوال مهم اينست كه چرا حاضرين صداى ملائكه و صحبت محتضر را نمى‌شنوند و چرا كتك زدن را نمى‌بينند و صداى آن را حس نمى‌كنند؟

جواب: ممكن است اين گفتگوها و زدن و شكنجه دادن پس از قبض روح بلافاصله صورت گيرد كه در اين صورت همه‌اش روحانى و غير محسوس خواهد بود.

و اگر همه‌اش قبل از مردن صورت گيرد در موضوع نشنيدن صداى ملائكه اشكال مهم وجود ندارد، زيرا ساختمان فيزيكى گوشهاى ما محدود است و قابليت شنيدن هر صدايى را ندارد، و لذا

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 174

صحابه صداى جبرئيل را در موقع وحى بر آنحضرت نمى‌شنيدند.[17]

عمده نشنيدن صداى محتضر و نديدن كتك خوردن اوست. و جواب اجمالى اين سئوال اين است كه خداوند به هزار و يك وسيله مى‌تواند آن را از حاضرين مخفى نگه دارد، ولى جواب تفصيلى آن براى فقير ميسّر نيست لكن اين احتمال وجود دارد كه جواب محتضر و كتك خوردن او روحانى باشد نه مادى و روايت ابى بصير كه در اول فصل آتى مى آيد مؤيد آن است.

عالم برزخ‌

فاصله زمانى بين مردن و زنده شدن در قيامت را برزخ گويند. و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون. به همين تعريف، قول بعضى كه گفته‌اند برزخ حاجز و مانع بين مردن و بعث از قبرها است، برمى‌گردد، و بعضى آن را به حاجز بين مردگان و بين رجوع به دنيا تعريف كرده‌اند. و قيل انه الامهال الى يوم القيامة و هو القبر، كل فصل بين الشيئين فهو برزخ.

و در مرسله قمى از امام صادق (ع) چنين ذكر شده است:

البرزخ، القبر، و هو الثواب و العقاب بين الدنيا و الآخرة.[18]

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 175

و در حديث غير معتبر كافى از آنحضرت نقل شده:

ولكنى و الله اتخوف عليكم فى البرزخ قلت و ما البرزخ؟ قال: القبر منذ حين موته الى يوم القيامة[19]

به هرحال آيه مباركه‌ى‌ (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) بر خلاف پندار و ادعاى بعضى از نويسندگان فاضل، دلالتى بر حيات برزخى- تا چه رسد به ثواب و عذاب ارواح- ندارد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 176

فصل پانزدهم: سؤال و جواب و عذاب و ثواب در قبر

1- از امام صادق (ع) در روايت ابى بصير در كافى نقل شده است:[20] وقتى (مؤمن محتضر) از سخن گفتن بازماند رسول خدا (ص) و كسى كه خدا بخواهد (مراد امير المؤمنين (ع) است) نزد او مى‌آيند، رسول خدا (ص) به طرف راست او و آن ديگرى به طرف چپ او مى‌نشينند، رسول خدا (ص) به او مى‌گويد چيزى را كه اميد ميداشتى اينك به پيش روى تو است و از آنچه كه مى‌ترسيدى، از آن ايمن هستى، بعد درى از بهشت براى او باز مى‌شود، به او مى‌فرمايد اين منزل تو در بهشت است (يعنى بهشت برزخى) و اگر بخواهى تو را به دنيا برمى‌گردانيم؟ كه طلا و نقره هم در اختيارت قرار ميگيرد، عرض ميكند احتياجى به آن ندارم، در اين موقع رنگش سفيد ميشود و بر پيشانى او عرق نشسته لبهايش بسته و بالا مى‌رود و سوراخهاى دماغش باز مى‌شود و اشك در چشم چپش پيدا مى‌شود ... وقتى نفس او از جسد خارج شده دوباره آنچه كه‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 177

قبل از آن بر او عرضه شده بود بر روح او عرضه مى‌شود و او آخرت را اختيار مى‌كند ... وقتى كفن شده و بر سرير گذاشته شد، روح او پيشاپيش مردم ميرود، و ارواح مؤمنين با او ملاقات و بر او سلام مى‌فرستند واو را به نعمتهاى الهى مژده مى‌دهند. وقتى (جسد) را در قبر نهادند روح او تا نيمه بدن او برميگردد (رد اليه الروح الى و ركيه. اقول الورك فوق الفخذ) وانگهى از آنچه كه ميداند سؤال مى‌شود، وقتى جواب آن را بيان كرد براى او همان درى كه رسول خدا (ص) به او نشان داده بود باز مى‌شود كه از آن در، نور و بوى خوش بهشت بر او داخل مى‌شود.

2- حيات در قبر:

تمام احاديثى كه بر سؤال و جواب و فشار و عذاب در قبر دلالت مى‌كند، بر حيات مرده در قبر نيز دلالت ميكند به علاوه كه جمعى از مفسرين و متكلمين به آيه مباركه‌اى كه از كفار در قيامت (در دوزخ) نقل مى‌كند كه ميگويند پروردگارا، ما را دو مرتبه ميراندى و دو مرتبه زنده نمودى و ما به گناهان خود اعتراف كرديم، آيا راهى بسوى بيرون شدن از جهنم است؟ نيز استدلال كرده‌اند و گفته‌اند كه مراد از دو ميراندن يكى در دنيا و ديگرى پس از زنده شدن در قبر است.

بلى اگر سؤال و جواب، عذاب و ثواب در قبر روحانى باشد دليلى بر حيات جسد در قبر وجود نخواهد داشت، و آيه مباركه هم‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 178

چندان دلالتى بر مطلوب آنان ندارد. و ما بازهم در اين مورد صحبت ميكنيم.

3- فشار قبر:

شيخ كلينى ره در كافى بسند صحيح از ابى بصير نقل مى‌كند كه امام صادق (ع) فرموده است:

يسأل و هو مضغوط[21]

از ميت در حال فشار دادن او سئوال مى‌شود.

و نيز به سند صحيح از يونس نقل مى‌كند كه از به دار آويخته (مصلوب) سئوال مى‌كند كه عذاب قبر دارد؟ جواب چنين است: بلى خداوند عز و جل به هوا امر ميكند كه او را فشار دهد[22] (حديث مضمر است).

و نيز به سند معتبر از ابى بصير نقل ميكند كه امام (ع) فرمود وقتى رقيه دختر رسول خدا (ص) فوت كرد ... فرمود همانا من ضعف و ناتوانى او را ميدانم و از خداوند عز و جل سئوال كردم كه او را از فشار قبر پناه دهد.[23]

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 179

شيخ صدوق ره در امالى بسند صحيح از ابان بن تقلب (و نيز در ثواب الاعمال بسند ديگر) روايت كرده كه امام صادق (ع) فرموده است: هركس از مؤمنين از زوال روز پنجشنبه تا زوال روز جمعه بميرد خدا او را از فشار قبر نجات ميدهد[24].

بعيد نيست حديث مذكور منصرف به دفن مؤمن در همين وقت باشد، و نيز حديث شامل مسلمانى كه به عقايد حقه اقرار دارد ولى اعتقاد ندارد نمى‌شود و مخصوص به مؤمن است كه اعتقاد قلبى داشته باشد، و الله اعلم.

در حديثى كه بخاطر نوفلى معتبر نيست از آن حضرت (ص) نقل شده كه فشار قبر براى مؤمن كفاره ضايع نمودن نعمت‌ها است‌[25].

ولى در بعضى از روايات غير معتبر آمده است كه مؤمن فشار قبر ندارد[26] لكن نميشود كه به آن اعتماد كرد: بلى از خداوند ميخواهيم كه چنان باشد و ما هم مؤمن باشيم.

4- ثواب و عقاب و سؤال و جواب با ميت در قبر

در اين دو موضوع روايات زيادى وارد شده است.[27] اين‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 180

روايات هرچند كه اسناد اكثر آنها معتبر نيست، و بعضى از آنها كه معتبرالسند است مصادر آنها به سند معتبرى بما و حتى به علامه مجلسى و محدث حر عاملى- عليهما الرحمة- نرسيده است و ما تفصيل اين بحث مهم را در آخر كتاب بحوث فى علم الرجال (چاپ سوم) كه تا يك ماه ديگر، ان شاء الله همه امور چاپ آن در مشهد تمام و نشر مى‌شود[28] ذكر كرده‌ايم، ولى رد كردن همه اين روايات كه صحاح و معتبره هم در ميان آنها است جرئت زيادى مى‌خواهد، و بعيد نيست كه مجموع، مفيد اطمينان بمضمون مشترك آنها گردد كه از امام (ع) صادر شده است. و تأويل آنها نيز تحكم و زورگويى است.

محقق طوسى (قد) در تجريد الاعتقاد خود ادعاى تواتر اخبار را بر عذاب قبر نموده است و علامه حلى (قد) در تجريد تنها به بعضى از علماى عامه نسبت مخالفت را داده و بالاخره بر عذاب قبر ادعاى اجماع شده و شيعه و اهل سنت آن را قبول دارند.[29]

5- عذاب قبر تا چه زمان؟

امام محمد باقر (ع) در حديث صحيح زراره، كه در معتبرترين كتاب حديثى شيعه (كافى) نقل شده است، در جواب راوى كه از

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 181

علت گذاشتن جريده (چوب درخت خرما) با مرده سئوال مى‌كند، مى‌فرمايد:

يتجافى عنه العذاب و الحساب مادام العودر طبا، قال: و العذاب كله فى يوم واحد فى ساعة واحدة قدر ما يدخل القبر و يرجع القوم. و انما جعلت السعفتان لذلك، فلا يصيبه عذاب و لا حساب بعد جفو فهما ان شاء الله.[30]

مادامى كه چوب تر است عذاب و حساب به ميت نمى‌رسد فرمود: و همه عذاب در يك روز در يك ساعت است به مقدارى كه مرده را به قبر مى‌برند و مردم برمى‌گردند، و قرار دادن دو شاخه درخت خرما با مرده تنها به همين منظور است، و بعد از خشك شدن (آن دو چوب) عذاب و حسابى، انشاء الله، به مرده نمى‌رسد.

صدوق ره نيز اين حديث صحيح السند را از زراره، در كتاب بسيار معتبر خود (الفقيه)، نقل كرده است و به جاى جمله (قال العذاب كله) چنين نقل كرده است، (انما الحساب و العذاب كله فى يوم واحد)[31].

از اين حديث دو مطلب در اين مقام ثابت مى‌شود:

1- سؤال و عذاب ميت، هميشگى و تا روز قيامت و در همه برزخ مداوم نيست، بلكه پس از يك ساعت در بدو ورود مرده به قبر، پايان مى‌پذيرد، و در اين موضوع مؤمن و كافر و اصناف مكلفين يكسانند،

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 182

براستى اين خبر اگر معارض نمى‌داشت براى همه، مايه دلخوشى بود.

2- برطرف شدن حساب و عذاب بوسيله گذاشتن دو چوب تر درخت خرما كه متأسفانه با تمام اين فايده مهم غالباً از طرف بازماندگان ميت به آن توجه نمى‌شود. در حالى كه لازم است بايد با آن پايبند باشند، بلكه در ذهن انسان اين سئوال پيش مى‌آيد كه چرا اين عمل از جانب شارع بر اولياى ميت واجب نشده است.

در بعضى از احاديث اهل سنت نيز آمده است كه رسول خدا (ص) بر دو قبرى گذشت و فرمود كه آنان- صاحبان دو قبر- عذاب مى‌شوند، سپس عسيب‌[32] تر طلب نموده و آن را دو شق فرمود و هر شقى را بر قبرى نصب نموده فرمود عذاب آنان ماداميكه چوبها خشك نشوند سبك ميگردد[33].

بلى حديث زرارة با آيه مباركه‌اى كه درباره آل فرعون وارد شده بحسب ظاهر منافات دارد (صبح و شام بر آتشى عرضه مى‌شوند) چون از آن، دوام عذاب كفار در برزخ استفاده مى‌شود. لكن ميشود اين منافات را به يكى از سه وجه برطرف نمود:

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 183

1- آيه مباركه مخصوص سردمداران كفر است و حديث را تخصيص ميدهد و يا تقييد ميكند، و با هم منافاتى ندارد.

2- حديث منصرف به مؤمنين است و كفار را شامل نميشود، بلى در بعضى از احاديث غير معتبره آمده است كه جريده، مؤمن و كافر را نفع مى‌رساند ولى ميشود نفع آن براى كافر تخفيف عذاب باشد نه رفع عذاب و يا تا موقع تر بودن چوبها عذاب او رفع شود نه دائماً.

3- ممكن مراد از عذاب و سئوال منفى، خصوص عذاب و سئوال اول قبر باشد و نظرى به عذاب برزخى نداشته باشد ولى اين وجه چندان جالب نيست و شايد وجه اول بهتر باشد و الله اعلم.

بهرحال مراد از سئوال منفى بخاطر جريده سؤاليست كه پيامد عذاب داشته باشد نه آن سؤالى كه پيامد استراحت و ثواب داشته باشد. بلى موقتى بودن عذاب برزخ به يك ساعت، دو مشكل ديگر دارد:

يكى اينكه، رفع سوال و جواب و عذاب هميشگى برزخ- در فرض صحت آن- به مجرد گذاشتن دو چوب تر كه حتى به عمل ميت هم مربوط نمى‌شود تا حدى بعيد است، بلى تخفيف عذاب يا تأخير آن تا خشك شدن چوبها چندان اشكالى ندارد، ولى رفع آن تا آخر، خصوصاً از مرتكبين كباير موبقه و فساق درجه يك، خالى از استبعاد نيست، و البته كه استبعاد غير از ايراد است كه اشتباه نشود، عقل ما به علل اشياء و احكام وسعه رحمت الهى نمى‌رسد تا بخود حق ايراد بدهيم.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 184

ديگر اينكه متن حديث مذكور با احاديث ديگر، كه عذاب را پس از ساعت اولى دفن بيان ميدارند، تناقض و تعارض دارد.[34]

بلى مورد اين روايات كفار و مشركين و نصاب و قاتلين بعضى از ائمه (عليهم السلام) است و مورد يك روايت مخالفين است و شايد مورد يك روايت مؤمن باشد ولى مربوط به زمان حضرت عيسى (ع) است.

بنابراين اگر حديث سابق را به مؤمنين يا مسلمين اختصاص دهيم تعارض از بين مى‌رود، و ميشود كه براى اين گونه جمع بين حديث مذكور و روايات مشار اليها، به صحيح ضريس كناسى، كه در كافى مذكور است، استشهاد نمود، امام محمد باقر (ع) ضمن بيان مفصل درباره ارواح در برزخ مى‌فرمايد كه: مسلمانان گناهكار كه ائمه را قبول ندارند و نيز مستضعفين و كم عقلها (ابله‌ها) و طفلها و اولاد مسلمين كه قبل از بلوغ مى‌ميرند در گودالهاى خود هستند و از آن بيرون نمى‌روند تا روز قيامت به حساب‌شان رسيدگى مى‌شود و ارواح كفار و نصاب در عذابند و ارواح مؤمنين در نعمت و استراحت.

متن اين روايت كه چكيده آن را بيان كرديم بعداً خواهد آمد.

ولى قبول اين خبر واحد هرچند كه صحيح السند است مشكل است، زيرا فقير تا كنون نديده است كسى از دانشمندان بزرگوار ما- حتى از محدثين- آن را پذيرفته باشد و بگويد كه مؤمنين يا

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 185

مسلمانان مرتكب كباير، مانند قتل، رباخوارى، فرار از جهاد، لواط، زناى محصنه و خوردن مالهاى مردم خصوصاً مال يتيمان و دوستى با كفار معاند و امثال آنها، فقط يك ساعت در برزخ معذبند و بعد رها مى‌شوند، بنابراين بايد درباره آن توقف نمود و علم آن را به خداوند حكيم و عليم موكول نمود.

6- سؤال در قبر از همه مكلفين است يا از اصناف خاصى؟

در صحيح محمد بن مسلم امام صادق (ع) مى‌فرمايد:

لا يسأل فى القبر الا من مَحَض الايمان محضا او محض الكفر محضا.

در قبر سؤال نميشود مگر از كسى كه مؤمن خالص يا كافر خالص باشد.

اين مضمون در چهار روايت ديگر كافى نيز آمده است و در آنها اين معنى اضافه شده است كه از ديگران سؤال نميشود

(و اما الاخرون فيلهى عنهم- و اما ما سوى ذلك فيلهى عنهم. فبقية هذا الخلق؟ قال يلهى- و الله- عنهم ما يعبأبهم)

مراد از لهو معترض نشدن به آنان به وسيله سؤال است.[35]

صدوق (ره) نيز يكروايت را، بدون ذكر سند مرسلا در فقيه، نقل كرده است، قال الصادق (ع)

لا يسأل فى القبر الا من محض الايمان‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 186

محضا او محض الكفر محضا و الباقون ملهو عنهم الى يوم القيامة.[36]

يك روايت ديگر در كتاب اختصاص كه مؤلف آن هنوز شناخته نشده مذكور است.[37]

به هرحال به استثناى روايت محمد بن مسلم كه ذكر شد بقيه روايات از نظر سند ضعيف است ولى اتحاد مضمونى آنها شاهدى بر صحت صدور آنها از امام (ع) مى‌باشد (فتأمل).

راويان اول اين روايات محمد بن مسلم و عبد الله بن سنان، پسر بكير[38] و ابوبكر حضرمى مى‌باشند كه از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايت كرده‌اند.

به هر حال در اين احاديث فقط از سؤال نشدن مستضعفان و متوسطها ذكر شده و اينكه سؤال، تنها از مؤمنان و كافران خالص و كامل به عمل مى‌آيد و اما اينكه آيا متوسطها عذاب و ثواب برزخى دارند يا نه. چيزى در اين باره صريحاً بيان نشده است، ولى مى‌شود از عدم سؤال، عدم عذاب را استنباط كرد بلكه مقتضاى اطلاق لهو و عدم تعرض به حال آنان، كه در روايت غير معتبره آمده است، نيز نفى عذاب و حتى نفى ثواب است و الله يعلم افعاله و احكامه‌[39].

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 187

شيخ مفيد و مجلسى- رضوان الله عليهما- مضمون اين حديث را پذيرفته‌اند[40] و عين كلام شيخ مفيد را كه در محكى مسايل سرويه در جواب سؤال از عذاب قبر فرموده است، نقل مى‌كنيم:

الكلام فى عذاب القبر، طريقه السمع دون العقل و قد ورد عن ائمة الهدى (عليهم السلام) انهم قالوا ليس يعذب فى القبر كل ميت و انما يعذب من جملتهم من محض الكفر محضا و لا ينعم كل ماض لسبيله و انما ينعم منهم من محض الايمان محضا فا ما سوى هذين الصنفين فانه يلهى عنهم. و كذلك روى انه لا يسأل فى قبره الا هذان الصنفان خاصة. فعلى ما جاء به الاثر من ذلك يكون الحكم ما ذكرنا.

از ائمه (عليهم السلام) رسيده است كه هر مرده در قبر گرفتار عذاب نميشود، بلكه كافر خالص عذاب مى‌شود، و هر مرده به نعمت نمى‌رسد بلكه خالص الايمان متنعم است و غير اين دو صنف مورد توجه و تعرض نيستند، و همچنان روايت شده است كه به جز اين دو صنف در قبر مورد سؤال قرار نمى‌گيرند و بنابراين روايات، حكم عذاب همين است كه ذكر كرديم.

از كلام اين شيخ بزرگوار درباره نفى عذاب از غير دو دسته مذكور دانسته مى‌شود كه روايات ديگرى نيز از ائمه (عليهم السلام) رسيده است كه فقير هنوز آنها را نديده‌ام، و احتمال مى‌رود نظر ايشان به صحيح ضريس كه سابقاً به آن اشاره كردم باشد، هرچند كه تعبير: من محض‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 188

الايمان محضا، او من محض الكفر محضا در آن وجود ندارد.

بهر حال نفى تنعم از مؤمنين غير كامل الايمان بسيار مشكل است، حتى در صحيح ضريس آتى به تنعم جزيى اطفال و مستضعفان و صالحين غير اماميه نيز اشاره شده است.

7- در قبر از چه سؤال ميشود؟

از چند روايتى كه در اين مورد وارد شده است فهميده ميشود كه سؤال از پروردگار (رب) و پيغمبر است، و در چند روايت ديگر سؤال از امامت نيز اضافه شده است، در بعضى از روايات سؤال از دين و قرآن نيز آمده است، در سه روايت سؤال از رسالت خاتم النبيين (ص) تنها آمده است.

در يك روايت سؤال از اينكه عمرت را درچه گذرانده‌اى؟ و مالت را از كجا بدست آورده‌اى نيز آمده است و در يك روايت مرفوعه كافى از امام صادق نقل شده است كه: از ميت در قبرش از پنج چيز سؤال ميشود: از نماز و زكات و حج و روزه و از ولايت او با اهل بيت‌[41].

بلى اسناد همه روايات غير معتبر است ولى بايد متوجه بود كه ضعف روايت از نظر سند امريست و دروغ بودن آن امر ديگر كه بين اين دو ملازمه‌اى وجود ندارد حتى ممكن است متن روايت صحيح السند باطل و متن روايت ضعيف السند مطابق واقع و صحيح باشد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 189

ضعف و صحت سند روايت در مرحله حجت بودن با در نظر داشت شرايط فرق ميكند. به هر حال آنچه كه قابل پذيرفتن است اين است كه سؤال از عقايد مهم، است‌[42] لكن در دو سه روايت صحبت از عذاب بر بعضى از اعمال است كه ما در اينجا يك روايت معتبر را نقل ميكنيم كه صدوق ره، در كتاب علل (ص 111) به سند صحيح از صفوان بن مهران، نقل مى‌كند[43] كه امام صادق فرمود: مردى از خوبان را در قبرش نشاندند، به او گفته شد ما تو را صد تازيانه از عذاب خدا مى‌زنيم‌

(انا جالدوك مائة جلدة من عذاب الله)

او گفت طاقت آن را ندارد جانه زدن و كم و كردن تازيانه ادامه يافت‌

(فلم يزالوا به حتى انتهوا الى جلدة واحدة)

تا اينكه به يك تازيانه رسيدند و گفتند چاره‌اى از آن نيست. او گفت به چه سبب مرا مى‌زنيد؟ گفتند به خاطر اينكه روزى نماز را بى‌وضوء خواندى، و به ضعيفى گذشتى و او را يارى نكردى، پس او را يك تازيانه از عذاب خداوند عزّوجلّ، زدند و قبرش پر از آتش شد. (خداوندا توبه ما را قبول و بر ما رحم بفرما).

از چند روايت غير معتبر السند[44] استفاده مى‌شود كه نماز و روزه، زكات، احسان، صبر، حج و عمره و ولايت آل محمد (ص) مانع‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 190

عذاب مى‌شود كه نقش عمده، براى صبر و ولايت ذكر شده است.

در يك روايت كافى، كه بعيد نيست سند آن معتبر باشد[45] آمده است كه اعتقاد و عمل صالح مؤمن و اعتقاد و عمل بد كافر در قبر مجسم مى‌شود، اولى به صورت مردى كه از آن بهتر نديده است و دومى به صورت مردى كه از آن زشت‌تر نديده است.

ظاهر اين تجسم اين است كه اولى موجب راحتى مؤمن و دومى موجب عذاب كافر مى‌گردد.

8- كى سؤال ميكند؟

سؤال مؤمن و كافر در قبر توسط دو فرشته، به نام منكر و نكير، صورت مى‌گيرد[46] و همين دو فرشته به امر خداوند عذاب كننده‌اند، و در بعضى از روايات آمده است كه تعذيب كافر به شيطانى كه در قبر او مى‌آيد واگذار مى‌شود.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 191

فصل شانزدهم: ثواب و عذاب عالم قبر جسمانى است يا روحانى؟

سؤال مهم و مشهور اين است كه آيا گفتگو تنها با روح ميت صورت مى‌گيرد و تنها به روح او عذاب و ثواب مى‌رسد، چنانچه در خواب، يا با روح و جسد او؟

و به عبارت روشن‌تر، آيا در موقع جواب دادن و مجازات، روح مرده به جسد خود در قبر- يا سرجاى ديگر هرچند در شكم درندگان- بر مى‌گردد، يعنى علاقه او به آن دوباره برقرار مى‌گردد يا نه؟ بلكه جسد به حالت مردگى خود باقى است و گفتگوى منكر و نكير با روح، هرچند با بدن برزخى او، به عمل مى‌آيد و مجازات هم به روح برمى‌گردد؟

قصه‌هاى متنوعى در اين موضوع بين مردم عوام و يا افراد معاند شايع شده است: گاهى نقل مى‌شود دهان مرده‌اى را قبل از بستن قبر پر از آرد كرده‌اند و فردا كه سر قبر را باز كرده‌اند چيزى از آردها از دهان او نريخته بوده پس فهميده ميشود ميت جوابى نداده است.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 192

گاهى مى‌گويند: آلت گيرنده ضبط صوت را در قبر مانده‌اند و ماشين آن را بيرون قبر آورده‌اند و پس از مدتى كه آزمايش كرده‌اند چيزى در آن ثبت نشده بود!

بعضى مى‌گويند: چنين كارى صورت گرفته ولى ناگهان صدايى بلند و ماشين بلندگو قطعه قطعه شده است.

ظاهراً اين قصه‌ها همه خيالى است.

ولى اگر يكى از اين دو عمل، يا شبيه آنها، با روشهاى دقيق‌تر علمى مكرر بعمل آيد و نتيجه منفى باشد آيا ميشود به جواب و مجازات روحانى قايل شويم، و جسمانى بودن اين دو را باطل بدانيم؟ ميگوييم نه، زيرا ممكن است مرده از خالص الايمان‌ها و خالص الكفرها نباشد، بلكه از طبقه متوسطها باشد، كه طبق بعضى از احاديث و نظريه شيخ مفيد و مجلسى (رحمهما الله) از آنان سؤال نمى‌شود، تا آنان جوابى بدهند و از مجازات هم به دور مى‌باشند.

ما هرچند اين قول را نپذيرفتيم، ولى نپذيرفتن امرى، به خاطر نداشتن دليل قوى چيزى است و باطل بودن آن چيز ديگر، بلى صحت قول مذكور محتمل است.

لكن اگر تجربه مذكور، بر خالص الايمان‌ها و خالص الكفرها، صورت گيرد و عدم جواب ميت و ثواب و عقاب او به طور قطعى منفى باشد، ميشود گفت سؤال و جواب و مجازات روحانى صرف است، ولى باز هم احتمال زنده شدن ميت در قبر است، مگر اينكه به‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 193

روشهاى علمى ثابت شود كه مرده در قبر خود زنده نشده است.[47]

به هر حال چند روايت‌[48] دلالت دارد كه جواب ميت و مجازات او جسمانى مى‌باشد و مرده در قبر زنده مى‌شود.

به طور نمونه به نكاتى از چند روايت، غير معتبره كافى، توجه كنيد:

1-

... منكر و نكير فيلقيان الروح الى حقويه ...[49]

اين جمله در حق مؤمن و كافر در اين روايت تكرار شده است.

2-

ثم يعيدان فيه الروح فيوضع قلبه بين لوحين من نار ...[50]

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 194

3- وقتى او را در گودال داخل كردند روح را به جسدش برميگردانند[51].

ولى اكثر اين روايات ضعيف السند هستند و موجب اطمينان نمى‌شوند و الله العالم‌[52].

از نظر علم طب اگر چهار، پنج دقيقه خون به مغز نرسد، مغز مى‌ريزد و صلاحيت او براى فعاليت و زندگانى سلب مى‌شود، و لذا سؤال جسمانى متعذر ميگردد ولى يك دكتر مى‌گويد: اكثر ارقام و اعدادى كه در علم پزشكى مى‌شنويم تنها به طور متوسط و تخمينى گزارش مى‌شوند و داراى كيفيت مطلق نيستند، و پنج دقيقه كه شنيده‌ايد غالباً به طور متوسط است، روتين و روشن معمولى پزشكان چنان است كه از پنج دقيقه به بعد كوشش و تقلا براى اعاده حيات، انجام نمى‌گيرد ... دقيقاً يكى از موارد را داشته‌ام كه برگشت به زندگى تقريبا بيش از 20 دقيقه بود بدون آنكه علامت مشهودى از ضايعه مغز ديده شود (زندگى پس از زندگى ص 111) لكن در مواردى كه مغز به وسيله آتش نابود مى‌شود و يا به وسيله اصابت مرمى و غيره از هم مى‌پاشد، و يا غذاى مردگان مى‌شودف كه با اين فرض سؤال جسمانى غير ممكن مى‌گردد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 195

بلى مطلقاً سؤال جسمانى ممتنع نمى‌شود بلكه با فرض وضع مذكور ممتنع مى‌گردد، وگرنه خداوند به هزار و يك وسيله بر احياى مجدد سلولهاى مغزى و ادامه حيات و فعاليت آن قدرت دارد. ولى هيچ دليل محكمى وجود ندارد كه همه اين ممكنات را واقع بدانيم.

بعضى از نويسندگان در اين موارد معتقدند اجزاى اصلى بدن جمع مى‌شوند و روح به آنها تعلق مى‌گيرد، نه اينكه همه اعضاى جسم سوخته، جمع شوند.

فخر رازى درباره رزق شهدا كه اجسادشان در قبر افتاده است ميگويد: اما عندنا فالبنية ليست شرطا فى الحياة و لا امتناع فى إنّ الله يبعد الحياة الى كل واحد من الذرات و الاجزاء الصغيرة من غير التركيب و التاليف و اما عند المعتزلة فلا يبعد ان يعيد الله الحياة الى الاجزاء التى لا بد منها فى مائية الحياة بغير الاطراف ... (انظر ص 204 ج 6 البحار).

يك مؤيد براى جواب و جزاى جسمانى وجود دارد و آن وقوع سؤال و جواب در قبر است‌[53] اگر روحانى مى‌بود: اين كار در هوا هم ميسر بود و لزومى نداشت كه تنها در قبر صورت گيرد.

مگر اينكه گفته شود قبر، خانه دائمى روح، يا بدن برزخى، مى‌باشد، حتى اگر بدن دنيوى بپوسد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 196

خلاصه كلام غزالى در كيفيت عذاب قبر:

او عذاب قبر را به يكى از سه صورت توجيه مى‌كند:

1- مار- مثلًا- واقعاً موجود است، و ميت را ميگزد ولى ما آن را نمى‌بينيم زيرا چشم ما، صلاحيت امور ملكوتى را ندارد و هرچه كه به عالم آخرت مربوط است از امور ملكوتى ميباشد، مگر جبرئيل بر حضرت محمد (ص) نازل نمى‌شد، و صحابه بدون آن كه او را ببينند نزول و آوردن پيام او را تصديق نمى‌كردند؟ هركس به عذاب قبر ايمان ندارد اولا ايمان خود را به نزول ملائكه و وحى تصحيح كند كه واجب‌تر است.

2- شخصى خوابيده در خواب مى‌بيند مارى او را مى‌گزد و او از آن ناراحت و دردمند مى‌شود و فرياد مى‌زند، و پيشانى او عرق مى‌كند، و گاهى اهز جاى خود بيجا مى‌شود، او همه اينها را درك ميكند و از آن اذيت مى‌شود، همانگونه كه شخص بيدار اذيت ميشود، ولى تو ظاهر شخص خوابيده را ساكن و آرام مى‌بينى، و در اطراف او مارى نمى‌بينى، در حالى كه مار نسبت به او وجود دارد و درد و شكنجه او ثابت و محقق است، بلى عذاب، درد گزيدن است،

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 197

چه مار خيالى باشد و چه محسوس.

3- خود مار دردآور نيست، و چيزى كه به تو مى‌رسد زهر آن است، خود زهر نيز دردآور نيست بلكه عذاب در پديده و اثرى است كه در وجود تو از زهر پديد مى‌آيد، اگر چنين اثر و پديده‌اى بدون توسط زهر به تو برسد گويا همان عذاب در حق تو تحقق يافته است و گاهى ممكن نميشود كه نوعيت اين عذاب، بدون اين كه به سبب عادى آن نسبت داده شود، معرفى گردد (و لذا عذاب به گزيدن عقرب نسبت داده ميشود).

در موقع مردن، صفات زشت به صفات دردآور در نفس آدمى تبديل مى‌شود و درد و آزار آن مثل درد و آزار گزيدن مار است، بدون اينكه مار وجود داشته باشد[54].

ميگوئيم اين كلام مورد مناقشه است چه اگر عذاب را روحانى بدانيم كه دو وجه اخير كفايت مى‌كند، و اگر آن را جسمانى بدانيم حتى وجه اول نيز ناقص است، زيرا مار مذكور در اين صورت بايد ناسوتى و محسوس باشد، وگرنه خلاف مفروض است، و اين ادعا، كه هرچه مربوط به عالم آخرت شود ملكوتى است نيز نامفهوم است، امور آخرت گاهى مادى و گاهى غير مادى (ملكوتى) ميباشد، و جبرئيل چون جسم لطيف است ديده نمى‌شود ولى مار- در فرض بحث- بايد جسم مادى باشد.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 198

وجوب اعتقاد تابع دليل معتبر است وگرنه اعتقاد مطلق عذاب قبر كفايت مى‌كند و تحصيل علم به خصوصيات آن لازم نيست و الله اعلم.

بقيه آراء و اوهام‌

در شرح مقاصد چنين نقل شده است كه مردم در عذاب قبر اختلاف نموده‌اند، يك دسته آن را به طور كلى انكار كرده‌اند. و ديگران آن را قبول دارند، ولى اينان نظريات متفاوتى دارند.

جمعى تعذيب اموات را قبول ولى حيات آنان را رد مى‌كنند، اين قول مخالف عقل است، بعضى گفته‌اند ميت بالفعل عذاب نمى‌شود بلكه دردها در تن او جمع شده وقتى در محشر حشر شد همه دردها را به صورت دفعى احساس مى‌كند (!!!) و در حقيقت اين قول انكار عذاب قبر است. پاره‌اى گفته‌اند مرده در قبر بدون اعاده روح زنده مى‌شود (!!!).

بعضى به اعاده روح و زنده شدن قايلند، ولى ميگويند لازم نيست اثر حيات در بدن ديده شود بلكه انسانى را كه حيوان خروده در شكم آن حيوان زنده و مورد سؤال قرار گرفته، متنعم و معذب مى‌گردد.[55]

اكثر اين اقوال و امثال آن باطل و بديهى الفساد است. بهرحال‌

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 199

اطفال و ديوانه‌گان ظاهراً سؤال و عذابى ندارند، بلكه ممكن است جاهل قاصر در اعتقاد و عمل را نيز استثناء نمود. عقل، عقاب و عذاب غير مستحق را قبيح مى‌داند.

و اما سؤال از انبياء و اوصياء (عليهم السلام) نفيا و اثباتا دليل ندارد، مگر اينكه گفته شود وقتى از مرده‌اى كه چوب خرما با او گذاشته شود و يا ما بين زوال پنجشنبه تا زوال روز جمعه فوت گردد سؤال نشود به طريق اولى از انبياء و امامان هم سؤال نمى‌شود. و الله العالم.

روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 200

فصل هفدهم: ارواح در برزخ‌[56]

سرنوشت ارواح ما در برزخ، كه معلوم نيست چند سال است يا چند ميليارد سال باشد، بسيار جالب و مهم است كه متأسفانه تا حدود زيادى مجهول باقى مانده است، از جمله سؤالات مربوط به برزخ امور زير است:

1- آيا همه ارواح انسانى حيات برزخى دارند؟

2- آيا ارواح در برزخ هم بدن دارند؟

3- مشاغل عمده ارواح در برزخ چيست؟ مهم‌ترين سؤال همين است.

4- ارواح حيوانات كجا مى‌شوند؟

5- آيا احساسات و عواطف ارواح در برزخ همانند زمين است؟

6- حواس بدن برزخى همانند حواس بدن زمينى است يا كمتر و يا بيشتر؟


[1] - ص 234 ج 58 البحار.

[2] - ص 216 المصدر

[3] - همان مصدر ص 238.

[4] - ص 238 همان مصدر سند روايت معتبر است ولى نسخه قرب الاسناد به مجلسى مرحوم به سند معتبر نرسيده است و تفصيل اين بحث در چاپ سوم كتاب بحوث فى علم الرجال مذكور است.

[5] - ص 94 و 95 لئالى منتظمه سبزوارى( ره) كه با منظومه و شرح آن يكجا طبع شده است.

[6] -

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى‌

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ‌

من از آن عمرى ستانم جاودان‌

او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ‌

[7] - يقول صاحب الاسفار( ج 8 ص 52): فكلما حصلت للنفس قوة و تحصل، حصل للبدن و هن و عجز الى ان تقوم النفس بذاتها و يهلك البدن، فارتحالها يوجب خراب البيت، لا ان خراب البيت يوجب ارتحالها. فلما قيل فى الفرس نظما: جان قصد رحيل كرد ... انما يصدق فى الموت الاخترامى( بسبب القواطع الاتفاقية) لا الطبيعى.

[8] - در حديث معتبرى آمده است كه امام حسن( ع) در موقع وفات گريستند و فرمودند بدو جهت گريه مى‌كنم فراق دوستان وترس از عذاب( لهول المطلع و فراق الاحبة) ص 159 ج 6 بحار.

[9] - عن رسول الله( ص) فى حديث معتبره مردن، كفاره گناهان مؤمنان است. ص 151 مصدر سابق.

[10] - و قاعده مشهور فلسفى الواحد لا يصدر منه الا واحد از نظر ما در فاعل مختار جارى نمى‌شود.

[11] - ص 241 ج 6 بحار الانوار سند حديث معتبر است ولى مصدر آن تفسير قمى است كه در صحت آن اشكال وجود دارد.

[12] - بحار الانوار ج 6 ص 195.

[13] - ص 171 ج 6 بحار الانوار و اعتبار سند روايت موقوف بر اتحاد يزيد كناسى با يزيد ابو خالد كناسى مى‌باشد كه استاد مرحوم ما آقاى خوئى آن را اختيار فرموده‌اند و دليل روشنى بر آن وجود ندارد.

[14] - از ص 173 تا ص 202 ج 6 بحار ملاحظه شود.

[15] - ص 199 ج 6 همان مصدر.

[16] - ص 166 ج 6 بحار الانوار.

[17] - مگر اينكه گفته شود قرائت آيات قرآن و ساير اموريكه وحى مى‌شده در روح آنحضرت( ص) القا مى‌شده و الله العالم.

[18] - ص 218 ج 6 بحار الانوار.

[19] - ص 267 همان مصدر.

[20] - ص 196 ج 6 و رجال السند كلهم ثقات سوى خالد بن عمارة فانه مجهول او مهمل لم يروا فيه مدحا و لاذما.

[21] - ص 360 ج 6 بحار الانوار.

[22] - ص 266 همان مصدر.

[23] - ص 266 همان مصدر اگر گذاشتن دو جريده با ميت مانع عذاب قبر شود، سئوال متوجه اين حديث ميشود كه چرا آنحضرت دو جريده با او نگذاشت؟ مگر اينكه بگوييم در مكه درخت خرما نبوده.

[24] - ص 221 همان مصدر.

[25] - ص 221 همان مصدر.

[26] - ص 196 همان مصدر.

[27] - اكثر اين روايات را از ص 216 تا ص 266 ج 6 بحار ملاحظه نماييد.

[28] - امروز كه پاكنويس اين كتاب به اينجا رسيده 2 ذيقعده 23/ 1417/ 12/ 1375 است.

[29] - به ص 271 و 272 ج 6 بحار مراجعه شود.

[30] - كافى ج 3 ص 152 نسخه كامپيوتر.

[31] - الفقيه ج 1 ص 145 نسخه كامپيوتر، و به نقل صاحب وسايل اين حديث در علل صدوق نيز نقل شده است.

[32] - فى المنجد العسيب ... عظم الذنب او منبت الشعر منه ... جريده من النخل كشط خوصها.

[33] - ص 6 ج 1 سنن ابى داود. و لفظ الخبر: مر رسول الله- صلى الله عليه و سلم على قبرين فقال انهما يعذبان ... ثم دعا بعسيب رطب فشقه باثنين ثم غرص على هذا و احدا و على هذا واحدا و قال: لعله يتخفف عنهما ما لم ييبسا.

[34] - اين احاديث را در صفحات 219، 220، 226، 234، 256، 262، 264، 267، 270، 284، 286، 288، 289، 290، 291، و 292 ج 6 بحار الانوار مطالعه كنيد. برخى از اين روايات معتبر السند هستند.

[35] - اين پنج روايت را در ص 235 تا 237 ج 3 كافى نسخه كامپيوتر مطالعه كنيد.

[36] - ص 178 ج 1 نسخه كامپيوتر.

[37] - ص 235 ج 6 بحار الانوار.

[38] - ادعا شده كه روايت ابن بكير در اكثر نسخ كافى وجود ندارد. حاشيه ص 260 ج 6 بحار.

[39] - در مطلب سوم از فصل هفدهم خواهد آمد كه صحيح ضريس تقريبا صراحت در ثواب مستضعفان دارد.

[40] - به ص 270 و 272 ج 6 بحار مراجعه شود.

[41] - ص 265 ج 6، بحار.

[42] -

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش‌

اين چراغى است كزين خانه به آن خانه برند

[43] - بحار الانوار ج 6 ص 221.

[44] - به طور نمونه به صفحات 230، 234، 235، 265، 266، ج 6 بحار الانوار مراجعه شود.

[45] - ص 266 ج 6 همان مصدر.

[46] - بطور نمونه به صفحات 232، 233، 236، 261، 264، ج 6 بحار مراجعه شود.

[47] - گوش ما ارتعاشات هوا را كه پايين‌تر از 32 دفعه و يا بالاتر از 36000 باشد نخواهد شنيد و شامه ما تمام بوها را تشخيص نمى‌دهد، و شامه سگ قوى‌تر از شامه انسان است اگر اعصاب باصره به جاى آن كه فقط ارتعاشات نورانى واقع بين 380 و 760 تريليون در ثانيه را دريافت كند ارتعاشات پايين‌تر از 380 و بالاتر از 760 تريليون را نيز دريافت نمايد آن وقت علاوه بر اشعه هفتگانه خورشيد اشعه تحت قرمز و ماوراى بنفش را هم مى‌ديديم و علاوه بر آنها تشعشات الكتريكى و امواج مغناطيسى و قواى مرئى و غير مرئى را هم درك ميكرديم. اسرار مرگ و زندگى ص 65 و 68.

[48] - به صفحات 219، 221، 222، 223، 224، 225، 226، 229، 236، 237، 242، 245، 259، 263، 264، 267، و غيره از جزء ششم بحار الانوار مراجعه شود.

[49] - ص 264 ج 6 بحار.

[50] - ص 263 همان مصدر.

[51] - ص 259 همان مصدر.

[52] - اين روايات بر جسمانيت روح نيز اشاره دارد ولى قابل تأويل مقبولى ميباشد، مثلًا مراد از رد روح بدن، رد علاقه او به بدن باشد.

[53] - كه از روايات مفهوم است فانظرها فى البحار.

[54] - ص 276 ج 6 بحار.

[55] - بحار الانوار- ج 6، ص 275.

[56] - مراد از برزخ در اين عنوان فاصله زمانى بعد از سؤال و جواب و عذاب و ثواب اول قبر است كه شايد همه‌اش يك ساعت باشد، تا قيام قيامت.

اسم الکتاب : روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد المؤلف : محسنى، شيخ محمد آصف    الجزء : 1  صفحة : 151
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست