پس
ميبينيد كه نقش دين در سعادت مادى و فكرى انسانها خيلى مهم است و بايد از آن
استفاده نمود و اين دين است كه بخل و اسراف و خودخواهى و تجملپرستى را مطرود
ميداند و مردم را به قناعت (اقتصاد بر موارد
[1] - در ص 307 كتاب انسان موجود
ناشناخته ترجمه دبيرى چنين آمده است: امروز برخى از متفكرين قوم به شك افتادهاند
كه آيا علل بحران منحصرا مسايل اقتصادى و مالى است؛ آيا نبايد فساد و بلاهت
سياستمداران و جهل و تخيلات علماى اقتصاد را مقصر دانست؟ مگر زندگى عصر حاضر سطح فكرى
و اخلاقى مردم را تنزل نداده است؟ چرا بايد هر سال چجندين بيليون دلار براى مبارزه
با جنايتكاران صرف شود و چرا بايد در برابر چنين خرج گزافى باز دزدان و راهزنان
فاتحانه به بانكها حمله برند و مأمورين انتظامى را بكشند و كودكان را بدزدند و
مقتول و يا گروكشى كنند؟ چرا شماره افراد ناقص عقل و ديوانه بايد اينقدر زياد
باشد؟ جاى آن دارد كه با مشاهده سير قهقرائى تمدن از خود بژرسيم كه آيا علل انحطاط
در خود ما و در تشكيلات ما نيست؟ احياى ما وقتى تحقق پيدا ميكند كه بلزوم قطعى آن
معتقد باشيم.