رفتم كه خار از پا كشم محمل نهان شد از نظر
يك لحظه غافلگشتم و صد ساله راهم دور شد
اين شكم بى هنر پيچ و پيچ
صبر نداردكه بسازد به هيچ
حذر از پيروى نفسكه در راه خدا
مردم افگن تر از اين غول بيابانى نيست
شب معراج عروجتو زافلاكگذشت
به مقامىكه رسيدى نرسيد هيچ نبى
و الذى حارت البرية فيه
حيوان مستحدث من الجماد
قل للذى يدعى فى العلم فلسفة
حفظت شيئا و غابت عنك اشياء
قند آميخته باگل نه علاج دل ماست
بوسه چند بياريد به دشنامى چند
اىگدايان خرابات خدا يار شما
چشمم انعام مداريد زأنعامى چند
اظهار عجز پيش ستمگر ز ابلهى است
اشك كباب باعث طغيان آتش است
ليسانس من از رشته زيبايى توست
دانشكده ام كلبه تنهايى توست
امسال كه در شهر من استاد شدم
استاديى من از فر زيبايى توست
مزرع سبز فلك ديدم داس مئه نو
يادم از كشته خويش آمد هنگام درو
گفتم اى بخت نجنبيدى و خورشيد دميد
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
تكيه بر اختر شب گرد مكن كين عيار
تاج كاووس ربود كمر كيخسرو
توبه بر لب سبحه بر كف دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده مىآيد ز استغفار ما
كعبه سنگى است نشانى كه راه گم نكنى
حاجى احرام ديگر بند ببين يار كجاست
سوالات علمى
در ايام طلبگى و جوانى به نجف اشرف مشغول درس بودم، اين سؤالات را از