در عصر ما كه دوربين هاى قوى رو
به توسعه است و براى كشف ستاره ها و كهكشانها در فضا قرار گرفته اند و از طرف ديگر
ذره بين هاى دقيق اختراع شده كه موجودات ريز در آب و خاك و آب و غيره ديده
مىشوند، اين گونه مطالب عادى است، ولى در عصر قرآن اين گونه خطاب ها معجزه است.
خداوند
پليدى را بر كسانى وارد مىسازد كه از عقل خود استفاده نمىكنند (و عقل بى تعقّل
دارند) امروز همه مى دانيم كه علم و ادراك از غذاى بدن إنسان مهم تر است و همهى
ترقّيات علمى از بركت تعقّل است و تعقّل رفتن به سوى علم است.
اختصاص علم غيب به الله تعالى
«تِلْكَ
مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا
قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»
(هود: 49)
آنها
(حكايت نوح و قوم او) از خبرهاى غيبى است كه تو و قوم تو آنها را نمىدانستيد پيش
از اين (وحى من).
حقيقت
اين است كه علم غيب- خارج از ادراك عقل و حواس- مخصوص به ذات پروردگار است و براى
مخلوق ادراك و فهم آن ممتنع ذاتى و غير ممكن است.
إنسانها
و تمام مخلوقات شاعر و فاهم و صاحبان حواس هاى پنجگانه يا كمتر و يا بيشتر چيزى كه
از مشاعر و عقل و حواس بيرون باشد چگونه درك مىكنند، اگر خدا به آنان مطلب غيبى
را بطريقى از طرق- وحى، الهام، ايجاد مقدمات علم در روح و غير ذالك- بيان مىكند،
به مجرد بيان حق، ديگر آن مطلب، غيب نيست و تبديل به مشهود مىگردد أنبياء و همهى
اصناف مخلوق دانا در امكان فهم آن يك سان هستند ولى مطلب تا وقتى غيبى باشد فهم آن
مخصوص واجب الوجود و براى ممكن الوجود ممتنع است.