اين ادعاى بسيار خطرناكى است ... و شكى در بطلانش نداريم. چون كه قطعا قرآن تماما با تواتر گروه به گروه طبقه به طبقه و نسل به نسل بالا مىرود تا به پيامبر اكرم- ص- برسد. لذا اين ادعاى روايت مخالف ضروريات تاريخ و مسلمات دين است. اين مطلب وقتى روشنتر مىگردد كه بدانيم صدها تن- اگر نگوييم هزاران تن- حافظ قرآن بودند. و معروف است كه دهها يا صدها تن از قرّاء و حافظان قرآن در واقعه يمامه يا بئر معونة به شهادت رسيدند. آيا معقول است با وجود اين همه حافظ و قارى قرآن تنها خزيمة بن ثابت يا ابو خزيمه انصارى يا ديگرى دو آيه از قرآن را بدانند و ديگران از اين آيات غفلت ورزيده باشند و كسانى چون امير المؤمنين (ع)، ابى و ابن مسعود هم اين آيات را ندانند؟!.
ثانيا: انگيزه جمعآورى قرآن از روى پوست، سنگ و سينههاى مردم چه بوده است؟
آنها مىتوانستند به قرآنى كه توسط كاتبان وحى در زمان رسول اكرم- ص- جمع شده بود مراجعه كنند. قرآنى كه از رقاع به دستور پيامبر تأليف شده بود و ديگر نوبت خزيمه يا ديگرى نمىرسيد.
و چرا به مصحف ابن مسعود، أبى، على- عليه السلام- و يا مصحف خود زيد رجوع نكردند؟ اين قرآنها آماده و دسترس بودند اگر چه از نظر ترتيب با يكديگر اختلاف داشتند- به حسب روايات اهل سنت[1] يا آن كه در حواشى اين قرآنها دعاهايى افزوده شده بود. ان شاء اللّه اين مطلب را مجددا طرح خواهيم كرد.
ثالثا: چرا قرآن را از ابن مسعود كه در كوفه قرآن را از حفظ، املاء مىكرد فرا نگرفتند؟[2] يا آن كه چرا قرآن را از آن چهار تن: ابن مسعود، سالم مولاى ابى حذيفه، ابى بن كعب و معاذ بن جبل[3] كه پيامبر دستور داده بود قرآن از آنها اخذ شود اخذ
[1] براى اطلاع از اختلاف ترتيب مصاحف رك: الاتقان، ج 1، ص 62 و 64. فتح البارى، ج 9، ص 38 و 39 بخصوص آخر صفحه 36. مناهل العرفان، ج 1، ص 240. تاريخ القرآن زنجانى ص 70- 80 التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 268- 274 و 252 به بعد. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135 و 136 و الفهرست ابن نديم، ص 29 و 30.
[2] صفة الصفوة، ج 1، ص 398 به نقل از: احمد و در حاشيه صفة الصفوة به نقل از: بزار، طبرانى و ابى يعلى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 287 و الاستيعاب در حاشيه الإصابة، ج 2، ص 322.
[3] رك: صحيح بخارى، ج 3، ص 146. تهذيب الاسماء، ج 1، ص 109 تفسير القرآن العظيم، ج 4( ذيل صفحه)، ص 27. لباب التأويل، ج 1، ص 7 به نقل از: ترمذى. مجمع الزوائد، ج 9، ص 311. انساب الاشراف، ج 1، ص 264. الاتقان، ج 1، ص 70. كنز العمال، ج 2، ص 33 و 31 به نقل از ترمذى.