اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 306
آخوند، زبانه سيگارى را برداشته و بر روى آن چند كلمه مىنويسد و لوله كرده به ايشان مىدهد.
آقا شيخ جواد ابتدا فكر مىكند كه توصيه شيخ را دور بيندازد، ليكن منصرف شده، آن را داخل توصيهها مىگذارد و همه توصيهها را به عمويش مىدهد.
عموى آقا شيخ جواد با ديدن توصيه ملا حسينقلى اوقاتش تلخ شده، مىگويد: ايرانىها مىگويند عربها ... هستند، اما اين توصيه نشان مىدهد كه خودشان اين چنين هستند.
آقا شيخ جواد مىگويد: شما اين توصيه را داشته باشيد؛ چرا كه امير افخم، اگر فحش هم بدهد به آخوند همدانى مىدهد نه به شما. لذا عموى ايشان توصيه آخوند را به همراه مىبرد.
بعد از مدتى عموى آقا شيخ جواد وارد همدان مىشود و مىبيند كه بين مردم همه جا صحبت از امير افخم است. به ياد توصيه آخوند افتاده، از محل امير سراغ مىگيرد. مىگويند: امير در محله شَورَين زندگى مىكند.
وى به آنجا مىرود، مىبيند كاخى در آنجاست و چه دستگاه سلطنتى و چه خدم و حشمى و از ديدن آنها مبهوت مىشود. سؤال مىكنند: چه فرمايشى داريد؟
مىگويد: توصيهاى از آخوند ملا حسينقلى به امير دارم.
مىروند و خبر مىدهند. پس از مدتى مىبيند وضع مجلس تغيير كرده و خدمه در جاى خاصى قرار گرفتهاند. مىفهمد كه امير مىآيد. امير وارد مىشود و سلام مىكند. ايشان هم جواب مىدهد.
امير مىگويد: شما از آخوند توصيهاى داريد؟
وى زبانه سيگار را درآورده به امير افخم مىدهد.
امير توصيه را گرفته، صلوات فرستاده و بر چشم خويش مىكشد و اين عمل را سه بار تكرار مىكند و بعد زبانه سيگار را باز كرده، بلند مىخواند:
«امير جُند جهنم! براى نجات از عذاب جهنم، با جناب شيخ مساعدتى بنما، بلكه وسيله غفران تو در روز قيامت فراهم شود.»
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 306